ریسپانسیبل استیتکرافت: “همه چندوجهی میشوند – ایالات متحده نباید عقب بماند” | ۲۷ شهریور ۱۴۰۳
کشورهای منطقه پرتفوی سیاست خارجی خود را متنوع میکنند و به پکن، مسکو، دهلی نو و همچنین واشنگتن تکیه میکنند.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: امیل آودالیانی | 📅 تاریخ: ۱۸ سپتامبر ۲۰۲۴ / ۲۷ شهریور ۱۴۰۳
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
در سراسر اوراسیا و خاورمیانه، تمرکز بر غرب یا هر قدرت بزرگ دیگری دیگر فایدهای ندارد که قبلاً داشت.
از ترکیه و عربستان سعودی گرفته تا آذربایجان و قزاقستان، این کشورها همه یک بازی مشابه انجام میدهند – تنوع بخشیدن به پرتفوی سیاست خارجی خود – آنچه که به طور مد روزی “سیاست خارجی چندوجهی” نامیده میشود. ایالات متحده و متحدانش باید از این روند حمایت کنند تا از این که این کشورها وابسته به بازیگری خصمانه به غرب جمعی نشوند، اطمینان حاصل کنند.
توضیحات برای این روند متفاوت است، اما عمدتاً بر تحولات جهانی تکیه دارد. پایان قطعی “لحظه تکقطبی” ایالات متحده و با آن بازگشت دردناک نظم پس از جنگ سرد اغلب به عنوان کاتالیزور اصلی ذکر میشود. ایالات متحده دیگر به عنوان تنها قدرت جهانی و مسئولیتپذیر واقعی دیده نمیشود، که از اوایل دهه ۲۰۰۰ با تهاجم و اشغال عراق، سیاستهای تغییر رژیم در لیبی و سوریه، و حمایت شدید از اسرائیل – همه به ضرر اعتبار آن در سراسر خاورمیانه و فراتر از آن – به موقعیت خود آسیب جدی وارد کرده است.
در ارتباط با پایان عصر آمریکا، افزایش نسبی قدرتها، به ویژه چین، روسیه و هند، که به طور فزایندهای به عنوان مراکز قدرت جایگزین جغرافیای سیاسی معرفی میشوند، وجود دارد. با افزایش عدم تعادل قدرت در اوراسیا به ضرر غرب جمعی، قدرتهای به اصطلاح میانی زمین حاصلخیزی پیدا کردهاند تا سیاست خارجی نسبتاً مستقلی را دنبال کنند با هدف تنوع بخشیدن به پرتفوی سیاست خارجی خود.
سیاست خارجی چندوجهی اساساً شامل اجتناب از وابستگی جغرافیایی-سیاسی به هر یک از قدرتهای بزرگ است تا بتوان بین چندین قدرت به نفع خود حرکت کرد. این نیاز به مهارت دیپلماتیک و همچنین قدرت اقتصادی و سیاسی دارد.
به عنوان مثال، امارات متحده عربی که کاملاً از قطع رابطه با ایالات متحده، که دههها به آن وابسته بود، خودداری کرده است و به جای آن، از “کارت چین” به طور فرصتطلبانه استفاده میکند تا منافع نظامی و اقتصادی بیشتری را در رابطه خود با واشنگتن به دست آورد. در برخی مناطق، ابوظبی به پکن متکی است، در سایر مناطق واشنگتن را ترجیح میدهد، در حالی که روابط اقتصادی نزدیکتری با مسکو برقرار میکند.
الگوی مشابهی را میتوان در مورد عربستان سعودی مشاهده کرد. در یک مورد، این کشور روابط اقتصادی و حتی امنیتی نزدیکی با چین دنبال میکند، با کمک پکن، با ایران به توافق میرسد، اما همچنین تلاش میکند تا یک توافق امنیتی عمده با ایالات متحده برای عادیسازی روابط با اسرائیل امضا کند، که خود مشروط به ایجاد گامهای بازگشتناپذیر به سوی ایجاد یک دولت فلسطینی است.
به طور خلاصه، ریاض از روابط نزدیک سنتی خود با واشنگتن صرف نظر نمیکند و یا ایالات متحده را با روسیه یا چین جایگزین نمیکند. بلکه پادشاهی، در حالی که هنوز عمدتاً به واشنگتن برای امنیت خود متکی است، سیاست خارجی چندوجهی را ترجیح میدهد که تاکنون به افزایش اعتبار و اهمیت آن در عرصه بینالمللی کمک کرده است.
تنوع در سیاست خارجی تنها مختص به کشورهایی نیست که به طور تاریخی به ایالات متحده تکیه داشتهاند. در آسیای مرکزی، قزاقستان از زمان فروپاشی شوروی بیش از ۳۰ سال پیش، به طور موفقیتآمیزی بین روسیه و چین حرکت کرده است. در این مورد، ایالات متحده به عنوان یک عامل متعادلکننده اضافی برای آستانه نقش مثبتی ایفا کرده است. آستانه تلاش کرده است تا از وابستگی بیش از حد به روسیه اجتناب کند و به طور ماهرانه از مشغولیت مسکو با جنگ اوکراین برای محدود کردن پروجکسیون قدرت ارباب سابق امپراتوری خود استفاده کرده است.
با این حال، سیاست خارجی چندوجهی هشدار میدهد که قزاقستان باید از قطع روابط یا دوری از روسیه کاملاً اجتناب کند، حتی اگر بتواند، با توجه به ثروت عظیم نفت و مواد معدنی خود. قدرت و علاقه چین به منابع آستانه موجب ترس در آستانه میشود. بنابراین، عامل روسیه به عنوان ابزاری مثبت برای اجتناب از وابستگی اقتصادی به چین دیده میشود.
اما سیاست چندوجهی تنها به کشورهای بزرگتر و ثروتمندتر در خاورمیانه و آسیای مرکزی محدود نمیشود. کشورهای بسیار کوچکتر نیز در این بازی درگیر هستند، همانطور که از آذربایجان و گرجستان مشخص است.
باکو دارای نفت و گاز است که آن را به اندازه کافی مهم میکند تا از روابط خود با روسیه، ایران، ترکیه و غرب جمعی به نفع خود استفاده کند. به تازگی، آذربایجان روابط خود با چین را گسترش داده است، برای عضویت در BRICS+ درخواست داده و وضعیت خود را در سازمان همکاری شانگهای ارتقا داده است. این کشور به دنبال نگاه به شرق و غرب است در حالی که روابط گرم با روسیه و عادیسازی روابط با جمهوری اسلامی ایران را نیز برقرار میکند.
گرجستان نیز نمونه دیگری است. این کشور که به طور سنتی به عنوان طرفدار غرب و ضد روسیه شناخته میشود به دلیل اشغال ۲۰ درصد از قلمرو خود توسط مسکو، سیاست چندوجهی را پیش گرفته است. روابط با غرب، اگرچه به دلیل تصویب قانون مأموران خارجی دولت که سازمانهای غیر دولتی تأمین مالی شده توسط غرب را هدف قرار میدهد، در بحران است، اما همچنان قوی باقی مانده است. با این حال، گرجستان روابط خود با چین و ترکیه را گسترش داده و به نظر میرسد سطحی از عادیسازی با روسیه نیز وجود دارد.
اینها تنها چند نمونه هستند. ترکیه نیز مسیری مشابه را دنبال میکند، همانطور که ازبکستان و حتی ارمنستان با وجود وابستگی سنگین آن به روسیه نیز همین راه را میروند. سیاست خارجی چندوجهی به معنای تعامل با چندین بازیگر است. این معمولاً یک فضای ژئوپلیتیکی بسیار شلوغ ایجاد میکند، اما این چیزی است که کشورهای آسیای مرکزی، قفقاز جنوبی و خاورمیانه میخواهند.
مناور بین چین و ایالات متحده یا ایالات متحده و روسیه بسیار خطرناکتر از حرکت بین چندین بازیگر است وقتی که هیچ یک از قدرتهای بزرگ برای دستیابی به اهداف اصلی دیپلماتیک خود نفوذ کافی ندارد. با این حال، آنچه تاریخ اخیر خاورمیانه نشان داده است این است که یک قدرت واحد که به دنبال تسلط بر منطقه است، اغلب به انتخابهای نامناسب سیاست خارجی و مقاومت از سوی بازیکنان محلی منجر شده است.
موقعیت مسلط واشنگتن در دهه ۱۹۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ مثال خوبی است از این که چگونه یک قدرت واحد نتوانست خاورمیانه را تثبیت یا صلحی در آن به وجود آورد. اگرچه هیچ تضمینی برای موفقیت نهایی در تثبیت منطقه وجود ندارد، حضور چندین بازیگر میتواند در این زمینه مفیدتر باشد. افزایش نفوذ چین، روسیه و هند، همراه با تداوم نفوذ غرب، میتواند تعادل قدرت جدید و احتمالاً پایدارتری در منطقه ایجاد کند.
البته، چندین بازیگر نیز میتوانند رقابتهای خود را با خود به همراه بیاورند که ممکن است درگیریهای منطقهای موجود را پیچیدهتر کند. اما آنها همچنین میتوانند شرایط بهتری برای تعامل دیپلماتیک بین قدرتهای بزرگ ایجاد کرده و در نتیجه تسهیل کاهش تنشهای منطقهای را فراهم کنند. ظهور سیاست خارجی چندوجهی در جهان به چندقطبی شدن فزاینده و حرکت به سمت رویکردهای معاملاتی بیشتر در روابط بینالملل میپردازد.
برای غرب، این تحولات باید به عنوان علامتی از تغییر تعادل قدرت مورد توجه قرار گیرد. اما، از یک دیدگاه بلندمدتتر، ایالات متحده و متحدان غربی آن باید چندوجهی شدن را به عنوان یک مزیت ببینند تا آنجا که از تسلط دیگر قدرتهای بزرگ یا تحمیل نفوذ انحصاری آنها بر هر زیر منطقه یا کشور مهم در اوراسیا جلوگیری کند. این امر به ایالات متحده اجازه میدهد تا خود را به عنوان یک بازیگر جذاب معرفی کند که کمک و قدرت آن توسط دیگران برای جلوگیری از وابستگی به دیگر بازیکنان بزرگ و تنوع بخشیدن به سیاست خارجی آنها جستجو شود.