اندیشکده بروکینگز : «چگونه جنگ اوکراین جایگاه جهانی روسیه را تغییر داد» | ۱۳ فروردین ۱۴۰۴

تحلیل عمیق پیامدهای سه سال جنگ اوکراین بر جایگاه روسیه در جهان، از انزوای غرب تا تقویت روابط با چین، ایران، کره شمالی و نفوذ در جنوب جهانی، در سایه بازگشت ترامپ.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۲۷ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: Brookings Institution / Angela Stent | 📅 تاریخ: April 2, 2025 / ۱۳ فروردین ۱۴۰۴

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


مقدمه: اهداف پوتین فراتر از اوکراین

یادداشت ویراستار: این مقاله بخشی از مجموعه تحلیل‌های سیاستی با عنوان «مقاله‌های تالبوت درباره پیامدهای تهاجم روسیه به اوکراین» است که به افتخار استروب تالبوت، دولتمرد آمریکایی و رئیس سابق موسسه بروکینگز، نامگذاری شده است. بروکینگز از فیل نایت، عضو هیئت امنا، برای حمایت سخاوتمندانه‌اش از برنامه سیاست خارجی بروکینگز سپاسگزار است.

هنگامی که روسیه در فوریه ۲۰۲۲ تهاجم تمام عیار خود به اوکراین را آغاز کرد، هدف فوری ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، تغییر رژیم در کی‌یف و انقیاد اوکراین به سلطه روسیه بود. اما پوتین اهداف بسیار گسترده‌تری نیز داشت.

او پیروزی بر اوکراین را اولین گام در برچیدن نظم پس از جنگ سرد می‌دانست که روسیه را از جمهوری‌های شوروی و حوزه نفوذش در اروپای شرقی محروم کرده بود. او جنگ اوکراین را نبردی بین روسیه، ناتو و «غرب جمعی» می‌بیند.

او متقاعد شده است که پیروزی مسکو بر کی‌یف، فرآیند برچیدن نظمی بین‌المللی را آغاز خواهد کرد که به باور او منافع ملی روسیه را نادیده گرفته و جایگاه آن را در جهان کوچک شمرده است.

سه سال پس از تهاجم روسیه به اوکراین، پوتین هنوز به این اهداف دست نیافته است. اما روسیه نفوذ خود را در بخش‌هایی از جنوب جهانی افزایش داده و با سه قدرت تجدیدنظرطلب – چین، ایران و کره شمالی – که در تعهد به نظم «پساغربی» با آن اشتراک نظر دارند، متحد شده است.

روی کار آمدن دولت دوم ترامپ – که متعهد به برهم زدن اتحادهای آمریکا و مشارکت قوی در سیاست قدرت‌های بزرگ است – عنصر جدیدی از عدم قطعیت را در مورد چگونگی استفاده روسیه از جنگ با اوکراین برای ارتقای جایگاه جهانی خود ایجاد کرده است.

از دیدگاه پوتین، برقراری مجدد روابط آمریکا و روسیه تحت ریاست جمهوری دونالد ترامپ و چشم‌انداز احیای روابط اقتصادی، مزایایی هستند که پیش از نوامبر ۲۰۲۴ در دسترس نبودند و می‌توانند فرصت‌های جدیدی را برای او در صحنه جهانی فراهم کنند.

جایگاه جهانی روسیه پیش از ۲۴ فوریه ۲۰۲۲

نارضایتی پوتین از ایالات متحده دو دهه است که در حال افزایش است. اولین محکومیت علنی او از ایالات متحده و امتناع آن از به رسمیت شناختن آنچه او منافع و جاه‌طلبی‌های روسیه می‌داند، در سخنرانی سال ۲۰۰۷ او در کنفرانس امنیتی مونیخ بیان شد.

پس از آن – و علی‌رغم تلاش‌های دولت اوباما برای بازنشانی روابط – روابط همچنان پرتنش باقی ماند. در پی الحاق کریمه به روسیه و آغاز جنگ در دونباس از طریق نیروهای نیابتی جدایی‌طلب روسی در سال ۲۰۱۴، روابط روسیه با بخش عمده‌ای از غرب در مسیر نزولی قرار گرفت.

روسیه از گروه G8 اخراج شد و تحریم‌های مالی و شخصی آمریکا و اروپا که در سال ۲۰۱۴ اعمال شد، بر اقتصاد روسیه تأثیر نامطلوبی گذاشت. با این حال، تحریم‌های متقابل روسیه علیه اتحادیه اروپا (EU) بخش کشاورزی خود روسیه را تقویت کرد.

علیرغم وخامت روابط با غرب، آلمان و سایر کشورهای اروپایی به واردات گاز روسیه ادامه دادند – که ۵۵ درصد از مصرف گاز آلمان را تأمین می‌کرد. خط لوله گاز نورد استریم ۲ در زیر دریای بالتیک تکمیل شد و آلمان قرار بود وابستگی خود به گاز روسیه را افزایش دهد.

کرملین با اشتیاق از انتخاب ترامپ در سال ۲۰۱۶ استقبال کرد، اما علی‌رغم اظهارنظرهای مثبت ترامپ درباره پوتین، نتیجه خالص دوره اول ریاست جمهوری او برای روسیه ناامیدکننده بود. موج‌هایی از تحریم‌ها، خروج آمریکا از هر دو پیمان نیروهای هسته‌ای میان‌برد و آسمان‌های باز وجود داشت و هیچ پیشرفتی در مذاکرات ثبات استراتژیک حاصل نشد.

سپس کووید-۱۹ از راه رسید و پوتین به طور فزاینده‌ای منزوی شد، در خانه‌های مختلفی که مالک آن است گوشه‌نشین شد و به تفکر درباره خطاهایی که معتقد بود غرب بر روسیه تحمیل کرده و سرنوشت امپراتوری روسیه پرداخت.

او که ماه‌ها فقط با چند مشاور مورد اعتماد صحبت می‌کرد، در ژوئیه ۲۰۲۱ مقاله‌ای ۵۰۰۰ کلمه‌ای با عنوان «درباره وحدت تاریخی روس‌ها و اوکراینی‌ها» منتشر کرد و توضیح داد که چرا اوکراینی‌ها و روس‌ها یک ملت هستند. این مقاله هم نقشه‌ای از وضعیت ذهنی پوتین بود و هم هشداری از آنچه در پیش بود. زیرا همزمان، او شروع به طراحی «عملیات نظامی ویژه» خود علیه اوکراین کرد.

دولت بایدن با عزم برقراری رابطه «پایدار و قابل پیش‌بینی» با روسیه روی کار آمد تا بتواند بر روی آنچه چالش‌های مهم‌تر بین‌المللی، در راس آن‌ها چین، می‌دانست تمرکز کند. نشست سران ژنو در ژوئن ۲۰۲۱ بین پوتین و رئیس جمهور جو بایدن به نظر می‌رسید روابط را تثبیت کرده و خطوط قرمزی را که دولت آمریکا به دنبال آن بود، ایجاد کرده است.

با این حال، چند ماه پس از آن، زمانی که سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا تحرکات گسترده نیروهای روسی را در مرز روسیه و اوکراین شناسایی کردند که نشان‌دهنده برنامه‌ریزی برای تهاجم تمام عیار به اوکراین بود، روابط شروع به وخامت کرد.

ایالات متحده در اکتبر ۲۰۲۱ شروع به اطلاع‌رسانی به متحدان اروپایی خود در مورد حمله برنامه‌ریزی شده روسیه کرد، اما بسیاری از آنها تردید داشتند و از باور اینکه روسیه دست به تهاجم تمام عیار به همسایه خود بزند، امتناع می‌کردند. ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین، و مشاورانش نیز به همان اندازه تردید داشتند.

در نوامبر ۲۰۲۱، بیل برنز، مدیر سیا، به مسکو سفر کرد. او با ارائه شواهدی از تهاجم برنامه‌ریزی شده روس‌ها، در یک گفتگوی تلفنی به پوتین درباره عواقب تهاجم تمام عیار به اوکراین هشدار داد. او بعداً پوتین را اینگونه توصیف کرد: «سال‌ها در ترکیبی آتش‌زا از گلایه و جاه‌طلبی غوطه‌ور بود… او سیستمی ایجاد کرده که در آن حلقه مشاورانش تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌شود… و این سیستمی است که در آن زیر سوال بردن یا به چالش کشیدن قضاوت او برای افراد ثابت نشده که به پیشرفت شغلی کمک کند.» پس از آن، تماس‌ها بین دولت‌های آمریکا و روسیه بیشتر وخیم شد.

یکی از آخرین تعاملات سطح بالای غرب با روسیه پیش از آغاز جنگ در دسامبر ۲۰۲۱ رخ داد، زمانی که روسیه دو پیش‌نویس معاهده امنیتی را به ایالات متحده و ناتو ارائه کرد. ایالات متحده و متحدانش تصمیم گرفتند حرف روسیه را باور کنند و با پاسخی جدی به خواسته‌های گسترده روسیه با کرملین وارد تعامل شوند.

این خواسته‌ها شامل عقب‌نشینی ناتو به جایی که در مه ۱۹۹۷ بود، پیش از پیوستن لهستان، مجارستان و جمهوری چک، و پرهیز از هرگونه گسترش بیشتر بود. اما روس‌ها در مورد مذاکرات جدی نبودند و دو ماه پس از پایان آنها، روسیه به اوکراین حمله کرد. روابط مسکو با واشنگتن پیش از آن نیز به پایین‌ترین حد خود رسیده بود.

در مقابل، پیش از تهاجم، روابط روسیه با اروپا پیچیده‌تر و متنوع‌تر بود. روابط با لهستان و کشورهای بالتیک پس از سال ۲۰۱۴ وخیم شده بود، اما روابط با سایر اعضای ناتو – برای مثال مجارستان، ایتالیا، اسپانیا و یونان – بهتر بود. روابط با بریتانیا پس از مسمومیت سرگئی اسکریپال، مامور دوجانبه سابق اطلاعات نظامی روسیه، و دخترش در سالزبری، به طور فزاینده‌ای خصمانه شد.

اما دو بازیگر اصلی اتحادیه اروپا – آلمان و فرانسه – به تعامل با کرملین ادامه دادند. هم اولاف شولتس، صدراعظم آلمان، و هم امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه، پیش از تهاجم به مسکو رفتند تا پوتین را از اقدام نظامی علیه اوکراین منصرف کنند. این سفرها، هفته‌ها پیش از تهاجم، نتوانست او را بازدارد.

آنچه در طول چند سال گذشته تغییر کرده بود، رابطه مسکو با پکن بود. پیش از تهاجم روسیه، چین پیش از این به عنوان شریک کلیدی مسکو ظاهر شده بود. پس از الحاق کریمه و اعمال تحریم‌های غربی، چین و روسیه روابط اقتصادی و نظامی خود را تقویت کرده و توافق کرده بودند که ایجاد نظم «پساغربی» که در آن ایالات متحده دیگر نتواند قوانین را تعیین کند، ضروری است.

پوتین هفته‌ها پیش از تهاجم به پکن رفت تا اطمینان حاصل کند که چین به حمایت از روسیه ادامه خواهد داد و دو کشور توافقنامه مشارکت «بدون محدودیت» خود را امضا کردند. ممکن است پوتین به شی جین پینگ اطلاع نداده باشد که تهاجم تمام عیاری به اوکراین رخ خواهد داد، اما او با درک اینکه حمایت شی را برای جنگ با اوکراین خواهد داشت، از پکن بازگشت.

روسیه همچنین پیش از تهاجم، در حال پرورش روابط با ترکیه، کشورهای بریکس و بخش عمده‌ای از جنوب جهانی بود. اگرچه ترکیه اصرار داشت که کریمه متعلق به اوکراین است، رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، و پوتین از رابطه پیچیده‌ای برخوردار بودند و ترکیه بین ناتو و روسیه تعادل برقرار می‌کرد.

روسیه در سال ۲۰۱۵ با آغاز کارزار بمباران خود در سوریه برای حمایت از بشار اسد، به خاورمیانه بازگشته بود. در سال‌های پس از آن، روسیه خود را به عنوان یک بازیگر اصلی منطقه‌ای تثبیت کرد که قادر به گفتگو با همه کشورها و گروه‌ها در منطقه – از جمله عربستان سعودی، مصر، کشورهای حاشیه خلیج فارس، ایران و اسرائیل – بود.

بنابراین، پیش از تهاجم روسیه به اوکراین، روابط روسیه با غرب وخیم شده بود، اما روابط آن با چین و با بخش عمده‌ای از جنوب جهانی همچنان قوی بود. پوتین محاسبه کرد که ضرورت حذف اوکراین به عنوان یک دولت-ملت مستقل، ارزش ریسک تحریم‌های غربی را دارد و بقیه جهان به تجاوز روسیه واکنش منفی نشان نخواهند داد.

اهداف پوتین از تهاجم

پوتین با حمله به اوکراین امیدوار بود به چه چیزی دست یابد؟ هدف فوری، برکناری زلنسکی و روی کار آوردن یک دولت طرفدار روسیه در اوکراین بود که از نگاه به غرب و تلاش برای پیوستن به اتحادیه اروپا یا ناتو پرهیز کند. این معنای «نازی‌زدایی» بود.

پوتین با تشبیه زلنسکی و حامیانش به نازی‌ها، به کیش جنگ جهانی دوم که خود ایجاد کرده بود، متوسل می‌شد و تلفات روسیه در اوکراین را بر حسب فداکاری‌هایی که سربازان شوروی برای شکست ارتش هیتلر انجام داده بودند، توجیه می‌کرد.

همانطور که روسیه سلطه خود را بر اوکراین دوباره برقرار می‌کرد، طبق برنامه او، کشور را غیرنظامی می‌کرد. این اولین مرحله در ایجاد یک کشور اتحادیه اسلاوی بود که اوکراین و بلاروس – و احتمالاً شمال قزاقستان – را به روسیه ملحق می‌کرد.

پوتین خود را گردآورنده سرزمین‌های روسی، در سنت پتر کبیر و کاترین کبیر، می‌بیند و پیروزی بر اوکراین اولین گام در بازگرداندن سرزمین‌هایی بود که به نظر او، به حق متعلق به روسیه هستند و به دلیل دسیسه‌های غربی در سال ۱۹۹۱ از آن جدا شدند.

اما اهداف پوتین از این هم گسترده‌تر است. پیروزی بر اوکراین همچنین گام اولیه در تلاش او برای لغو توافق پس از جنگ سرد و بازگرداندن آنچه او معتقد است باید حوزه نفوذ روسیه در فضای پساشوروی و در اروپای شرقی باشد، همانطور که پیش‌نویس معاهده‌های دسامبر ۲۰۲۱ نشان داد.

این همان چیزی است که او از مذاکره مجدد در مورد معماری امنیتی یورو-آتلانتیک که بیش از ۳۰ سال است برقرار بوده، منظور دارد. او به دنبال عقب راندن گسترش ناتو است زیرا این امر بازگرداندن حوزه نفوذ روسیه را تسهیل می‌کند.

با این حال، هدف نهایی او باز هم فراتر می‌رود. او مصمم است با پیوستن به چین، بریکس و سایر کشورها برای ایجاد نظم «چندقطبی» که در آن ایالات متحده تنها یکی از معدود کشورهای واقعاً مستقل است و دیگر نمی‌تواند قوانین نظم بین‌المللی را شکل دهد، به آنچه «جایگاه برحق» روسیه در جهان می‌داند، دست یابد. شکست کی‌یف هم اولین گام و هم وسیله‌ای برای رسیدن به آن هدف است.

کارزار اطلاعات نادرست روسیه

افزایش اطلاعات نادرست روسیه که هم غرب و هم جنوب جهانی را هدف قرار داده، نیز بخشی از برنامه پوتین بوده است. از سال ۲۰۱۳، پوتین روسیه را به عنوان حافظ «ارزش‌های سنتی خانواده» ستوده است که جمعیت آن مسیحیان واقعی هستند، برخلاف مردم «شیطانی» که در غرب ادعای مسیحی بودن می‌کنند.

حمله او به روابط «غیرسنتی» «اقلیت‌های جنسی» (یعنی جامعه LGBTQ+) و اهریمن‌سازی از افراد تراجنسیتی به گونه‌ای طراحی شده است که برای احزاب پوپولیست در اروپا و ایالات متحده – و همچنین کشورهای سنتی مسلمان – جذاب باشد.

این بخشی از نقشه او برای به دست آوردن حامیان بیشتر در غرب و جنوب جهانی پیش از آغاز جنگش بوده است. او جنگ‌های فرهنگی غرب را زودتر درک کرد و به کسانی که از ایدئولوژی و رویه‌های «ووک» (woke) بیزارند، متوسل شده است.

در واقع، آمریکایی‌ها و اروپایی‌های ناراضی که از ارزش‌های سنتی خانواده حمایت می‌کنند، اکنون می‌توانند با ویزاهای ویژه به روسیه مهاجرت کنند و زندگی ساده‌ای را در آنجا با کار بر روی زمین در روستاهای با دقت انتخاب شده برای خارجی‌ها داشته باشند.

هدف کارزار اطلاعات نادرست پوتین، جلب حمایت بیشتر برای سیاست‌ها و روایت‌هایش، به ویژه در مورد ریشه‌های جنگ علیه اوکراین، و تضعیف نهادها و سیاست‌های غربی است.

جایگاه جهانی روسیه از فوریه ۲۰۲۲

جنگ اوکراین به طور قابل توجهی اولویت‌های سیاست خارجی کرملین را تغییر داده و کشورهای غربی را به تلاش برای منزوی کردن روسیه سوق داده است. روابط آمریکا و روسیه تا حدی وخیم شد که پیش از فوریه ۲۰۲۵، تماس‌های سطح بالا اندک و نادر بود.

اعمال تحریم‌های گسترده مالی و تجاری و تحریم‌ها علیه افراد نزدیک به پوتین توسط دولت بایدن، به نتایج اقتصادی مورد انتظار واشنگتن دست نیافت، اما پوتین و نزدیکانش را در گردهمایی‌های غربی به افرادی مطرود تبدیل کرد.

علاوه بر این، بحث‌های دوجانبه منظم در مورد کنترل تسلیحات، سلاح‌های هسته‌ای و ثبات استراتژیک، یکی از پایه‌های اصلی روابط مسکو و واشنگتن از سال ۱۹۷۲، زمانی که ریچارد نیکسون و لئونید برژنف پیمان سالت ۱ (SALT I) را برای تنظیم سلاح‌های هسته‌ای استراتژیک امضا کردند، نیز از بین رفته است.

طرف آمریکایی تلاش کرده است این کانال‌های ارتباطی در مورد مسائل هسته‌ای را حفظ کند، اما روس‌ها از سرگیری بحث در مورد آنچه ممکن است جایگزین پیمان استارت جدید (New START) شود، که سلاح‌های هسته‌ای استراتژیک را تنظیم می‌کند و در سال ۲۰۲۶ منقضی می‌شود، خودداری کرده‌اند تا زمانی که ایالات متحده حمایت از اوکراین را متوقف کند.

پوتین اعلام کرده است که روسیه در حال جنگ با ایالات متحده است. همانطور که دیمیتری پسکوف، سخنگوی مطبوعاتی او، به روزنامه روسی آرگومنتی ای فاکتی گفت: «ما در وضعیت جنگی هستیم. بله، این به عنوان یک عملیات نظامی ویژه آغاز شد، اما به محض تشکیل این گروه، زمانی که غرب جمعی در کنار اوکراین در این امر مشارکت کرد، برای ما به جنگ تبدیل شد.»

پوتین واشنگتن را به دلیل حمایت مالی و نظامی‌اش از کی‌یف به شدت مورد انتقاد قرار داده است. او تهدید سلاح‌های هسته‌ای را در مواجهه با حمایت آمریکا از اوکراین به کار گرفته و دکترین هسته‌ای روسیه را اصلاح کرده تا این کاهش آستانه لازم برای آغاز حمله هسته‌ای را منعکس کند.

ایالات متحده به طور مداوم به عنوان دشمن اصلی و واقعی روسیه در رسانه‌های رسمی روسیه به تصویر کشیده می‌شود و داده‌های افکار عمومی نشان می‌دهد که اکثریت روس‌ها در داخل روسیه این توصیف را باور دارند.

همین امر در مورد روابط روسیه با بخش عمده‌ای از اروپا نیز صادق است. چشمگیرترین تغییر از سوی آلمان با سخنرانی «تسایتن‌ونده» (Zeitenwende) شولتس رخ داد، که سه روز پس از تهاجم ایراد کرد و قول داد که آلمان دهه‌ها تعامل نزدیک سیاسی و اقتصادی با روسیه را معکوس کرده و بخش دفاعی خود را تقویت خواهد کرد.

از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، و به پاس قدردانی از میخائیل گورباچف برای اجازه دادن به اتحاد مسالمت‌آمیز آلمان، آلمان متعهد به تعامل با روسیه پساشوروی و کمک به آن در گذار سه‌گانه مورد انتظارش به اقتصاد بازار، نظام سیاسی دموکراتیک و دولت-ملت پساامپراتوری بوده است.

آلمان به عنوان شریک شماره یک و مدافع روسیه در اروپا و منبع اصلی حمایت مالی ظاهر شد و قصد داشت روسیه را در نهادهای اروپایی ادغام کند. این کشور روسیه را مهمترین شریک خود در فضای پساشوروی می‌دانست و همسایگان روسیه – از جمله اوکراین – را تابع ضرورت کمک به روسیه تلقی می‌کرد.

از ۲۴ فوریه ۲۰۲۲، روابط آلمان و روسیه به سرعت رو به وخامت گذاشته و حمایت از اوکراین به اولویت بالاتری نسبت به حفظ روابط با روسیه برای آلمان تبدیل شده است. این یک وارونگی دهه‌ها «اوست‌پولیتیک» (Ostpolitik) سنتی است – یعنی تلاش برای حفظ و بهبود روابط با روسیه، که سیاست آلمان در قبال مسکو در ۵۰ سال گذشته بوده است.

دولت آلمان به این سیاست جدید متعهد مانده و افکار عمومی آلمان تا حد زیادی از این وارونگی اوست‌پولیتیک حمایت می‌کند. با این حال، دولت شولتس به وعده خود مبنی بر مدرن‌سازی نیروهای مسلح و هزینه بیشتر برای دفاع عمل نکرد.

انتخابات فدرال آلمان در فوریه ۲۰۲۵ اکثریت کرسی‌های بوندستاگ را به اتحادیه دموکرات مسیحی (CDU) فردریش مرتس و شرکای آن در اتحادیه سوسیال مسیحی باواریا (CSU) داد. مرتس خواستار حمایت بیشتر از اوکراین شده و به شدت از روسیه انتقاد کرده است.

اما حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان (AfD) دومین تعداد کرسی‌ها را در بوندستاگ به دست آورد. این حزب از روابط نزدیکتر با روسیه حمایت می‌کند و از حمایت از اوکراین انتقاد می‌کند. پس از تشکیل دولت ائتلافی جدید، مشخص‌تر خواهد شد که ارزیابی مجدد آلمان از روابط با روسیه تا چه زمانی ادامه خواهد داشت. اگر ائتلاف بزرگی بین CDU/CSU و حزب سوسیال دموکرات وجود داشته باشد، احتمالاً حمایت از اوکراین ادامه خواهد یافت. تاکنون، جنگ روسیه با اوکراین منجر به وخامت شدید روابط دوجانبه شده است. پوتین، افسر پرونده کا.گ.ب آلمانی‌زبان که قبلاً آلمان را ستایش می‌کرد، اکنون به شدت از آن انتقاد می‌کند.

کشورهای بزرگ اروپای غربی نیز با حمایت نظامی و مالی از اوکراین، روابط خود را با مسکو به شدت کاهش داده‌اند. بریتانیا، فرانسه و ایتالیا به تحریم‌های آمریکا پیوسته‌اند و روس‌هایی را که با پوتین و جنگ مخالفند، پذیرفته‌اند. اروپا از زمان آغاز جنگ، به طور قابل توجهی خود را از گاز خط لوله وارداتی روسیه بی‌نیاز کرده است.

کشورهای بالتیک و لهستان – کشورهای خط مقدم – مواضع خود را در قبال روسیه سخت‌تر کرده‌اند و لیتوانی، لتونی و استونی ارتباطات خود را با شبکه برق روسیه قطع کرده‌اند. مجارستان و اسلواکی در میان اعضای اتحادیه اروپا و ناتو متمایز هستند زیرا از قطع روابط با مسکو خودداری کرده و از غرب خواسته‌اند حمایت از اوکراین را متوقف کند.

نخست وزیران ویکتور اوربان و رابرت فیکو هر دو در طول جنگ با پوتین در مسکو دیدار کرده‌اند. پوتین می‌بیند که عزم غرب برای حمایت از اوکراین و مجازات روسیه همچنان قوی است اما ضعیف‌تر از سال‌های اول پس از تهاجم است. او معتقد است که با طولانی شدن جنگ و احساس هزینه داخلی تأمین مالی تلاش‌های جنگی اوکراین توسط دولت‌هایشان توسط اروپایی‌ها، این عزم همچنان سست خواهد شد.

در حالی که روابط روسیه با غرب کاهش یافته است، روابط روسیه با چین از زمان آغاز جنگ عمیق‌تر و گسترده‌تر شده است. چین علی‌رغم موضع رسمی بی‌طرفی خود، همچنان حامی اصلی روسیه در این جنگ است. پوتین بدون اطلاع از اینکه چین از او حمایت خواهد کرد، تهاجم تمام عیار خود به اوکراین را آغاز نمی‌کرد.

چین روایت روسیه در مورد مسئولیت ناتو در قبال جنگ را تکرار کرده و غرب را مقصر درگیری می‌داند. مهمتر از آن، چین کمک‌های اقتصادی، نظامی و فناوری بسیار قابل توجهی را برای ماشین جنگی روسیه ارائه کرده است، اگرچه ظاهراً سلاح‌های کشنده عرضه نکرده است.

همچنین یکی از خریداران اصلی هیدروکربن‌های روسیه است و توان مالی لازم برای ادامه جنگ را فراهم می‌کند. پوتین می‌داند که شی نمی‌خواهد روسیه جنگ را ببازد زیرا می‌ترسد بی‌ثباتی و تغییر رژیم در روسیه منجر به روی کار آمدن رهبری در روسیه شود که ممکن است در اولویت‌های سیاست خارجی کرملین تجدید نظر کند.

حمایت چین روسیه را قادر می‌سازد تا جنگ را تا زمانی که بخواهد ادامه دهد. پوتین چین را برای حفظ امنیت رژیم خود ضروری می‌داند. برخی اکنون روسیه را به عنوان وابسته اقتصادی چین توصیف می‌کنند.

پوتین شکست اوکراین و تضعیف حامیان غربی آن را به عنوان مسائل حیاتی هم برای بقای دولت روسیه و هم برای توانایی خود برای ماندن در قدرت مطرح کرده است. بدون چین، او قادر به دستیابی به هیچ یک از این اهداف نخواهد بود.

روسیه و چین هر دو در حال ترویج سازمان‌های چندجانبه جایگزین هستند که هیچ عضو غربی ندارند: بریکس در حال گسترش و سازمان همکاری شانگهای. روسیه موفق شده است نفوذ خود را در جنوب جهانی از زمان تهاجم به اوکراین افزایش دهد و چین تا حد زیادی از آن در این تلاش‌ها حمایت کرده است.

چین به روسیه در جلب نظر کشورهای جنوب جهانی که نسبت به ایالات متحده و متحدانش محتاط هستند و از انتخاب طرف در جنگ روسیه و اوکراین خودداری می‌کنند، می‌پیوندد. چین و روسیه ایالات متحده را به عنوان دشمن اصلی خود می‌بینند و جنگ را فرصتی برای افزایش اهرم فشار خود در سطح بین‌المللی می‌دانند.

از زمان آغاز جنگ، روسیه به سه‌گانه چین، ایران و کره شمالی در آنچه برخی «محور آشوب» نامیده‌اند، پیوسته است؛ کشورهایی که به دنبال برهم زدن و پایان دادن به نظم بین‌المللی کنونی و کاهش قدرت آمریکا هستند.

ایران تأمین کننده مهم پهپادها برای روسیه بوده و اخیراً توافقنامه مشارکت استراتژیک با آن امضا کرده است. کره شمالی به عنوان تأمین کننده کلیدی توپخانه برای روسیه ظاهر شده است. همچنین بیش از ۱۰,۰۰۰ سرباز را برای جنگ در منطقه کورسک روسیه که بخشی از آن توسط نیروهای اوکراینی اشغال شده است، اعزام کرده است.

ظهور این گروه از کشورها که از جنگ علیه اوکراین حمایت می‌کنند، نگرانی‌هایی را در مورد میزان هماهنگی آنها و میزان تهدید منافع غربی توسط آنها ایجاد کرده است. تاکنون، این بیشتر از آنکه یک محور باشد، تقویت روابط دوجانبه روسیه با هر سه کشور و بهره‌مندی از حمایت نظامی آنها برای جنگ است. اما این می‌تواند پیش‌درآمد ظهور یک ائتلاف ضدغربی گسترده‌تر باشد.

پیامدها برای غرب

پس از آغاز جنگ روسیه و اوکراین، غرب به دنبال منزوی کردن روسیه بود. در واقع، مقامات آمریکایی و اروپایی تکرار کردند که تجاوز پوتین او را به یک مطرود جهانی تبدیل کرده است. با این حال، سه سال پس از جنگ، و علی‌رغم محکومیت او به جنایات جنگی توسط دیوان کیفری بین‌المللی (ICC)، پوتین برنامه بین‌المللی فعالی را حفظ کرده است.

او میزبان رهبران بریکس گسترش یافته و ۲۵ کشور دیگر از جنوب جهانی در کازان در سال ۲۰۲۴ در اجلاس بریکس بود. آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد، در این اجلاس شرکت کرد، اقدامی بحث‌برانگیز که انتقاد کشورهای غربی را برانگیخت.

پوتین همچنین به کشورهایی سفر کرده است که اساسنامه رم دیوان کیفری بین‌المللی را امضا نکرده‌اند و بنابراین ملزم به دستگیری او نیستند. او حتی نشستی را در مغولستان برگزار کرد که اساسنامه را امضا کرده اما از دستگیری او خودداری کرده است. بنابراین، در حالی که او نتوانسته است از غرب دیدن کند، پوتین از احترام و حمایت در بخش عمده‌ای از جنوب جهانی برخوردار است.

اینها واقعیاتی هستند که ایالات متحده و متحدانش باید در آینده با آنها کنار بیایند. روسیه ممکن است صدها هزار اوکراینی را کشته، مورد تجاوز قرار داده و شکنجه کرده باشد، اما نه تنها شرکای خود را در جهان غیرغربی از دست نداده، بلکه در برخی از آنها نفوذ بیشتری نیز کسب کرده است.

توانایی روسیه برای افزایش ردپای جهانی خود علی‌رغم نقض منشور سازمان ملل متحد و حاکمیت قانون بین‌المللی با تهاجم بی‌دلیل به یک کشور همسایه، گواهی بر نفوذ و جذابیت پایدار آن برای کشورهایی است که از غرب کینه دارند و انتقاد آن از روسیه را ریاکارانه می‌دانند.

کشورهای جنوب جهانی جنگ‌های آمریکا در ویتنام، عراق یا افغانستان را با آنچه روسیه در اوکراین انجام داده، تفاوت چندانی نمی‌دانند. با پیشرفت جنگ، روسیه به طور فزاینده‌ای خود را به عنوان رهبر ضداستعماری «اکثریت جهانی» معرفی کرده است، کسانی که از آنچه استکبار و دخالت غرب در امور داخلی خود می‌دانند، ناراضی هستند.

بسیاری از کشورها پذیرای این روایت هستند، حتی در حالی که می‌دانند ایالات متحده و سایر کشورهای غربی از نظر اقتصادی به طور قابل توجهی بیشتر از روسیه برای ارائه به آنها دارند. و آنها معتقدند که جنگ به آنها فرصتی داده است تا با امتناع از جانبداری در طول درگیری، خود را به طور مؤثرتری مطرح کنند.

البته، تبلیغات و اطلاعات نادرست روسیه در مورد جنگ از طریق رسانه‌های تحت کنترل دولتی مانند RT، اسپوتنیک و رسانه‌های اجتماعی به بسیاری از کشورها نفوذ کرده و در نتیجه سوء ظن‌ها در مورد نقش غرب در آغاز درگیری را تقویت کرده است.

حملات تروریستی حماس در اسرائیل و جنگ متعاقب آن بین اسرائیل و حماس در ابتدا جایگاه روسیه را در خاورمیانه بالا برد. پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، روسیه از روابط نزدیک با اکثر بازیگران اصلی در تمام درگیری‌های خاورمیانه – از جمله اسرائیل – برخوردار بود.

اسرائیلی‌ها روسیه را به دلیل حضورش در سوریه و توانایی‌اش در بازدارندگی حزب‌الله از حمله به اهداف اسرائیلی، همسایه توصیف می‌کردند. پس از ۷ اکتبر، روسیه با حمایت از حماس مسیر خود را تغییر داد؛ پوتین همچنین از بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، فاصله گرفت و از اسرائیل به دلیل جنگش در غزه انتقاد کرد که به گفته او به منزله «نابودی کامل جمعیت غیرنظامی» بود. روسیه به دلیل موضع خود مورد تحسین کشورهای عربی قرار گرفته است.

با این حال، جنگ با اوکراین تأثیر منفی بر نقش روسیه در خاورمیانه نیز داشته است. تمرکز مسکو بر اوکراین به این معنی بود که فاقد منابع لازم برای ادامه حمایت از بشار اسد، رهبر سوریه، به میزانی بود که پیش از سال ۲۰۲۲ داشت.

سقوط اسد تا حدی به دلیل کاهش نقش روسیه در سوریه بود و ضربه بزرگی به نقش روسیه در خاورمیانه وارد کرد. از زمان فرار اسد به مسکو، کرملین به دنبال حفظ روابط با رژیم جدید در دمشق بوده و امیدوار است پایگاه‌های دریایی و هوایی خود را در آنجا از دست ندهد. اما نقش آینده آن در آنجا نامشخص است. تضعیف حزب‌الله توسط اسرائیل نیز نفوذ روسیه در منطقه را کاهش داده است.

بازگشت دونالد ترامپ

علی‌رغم ناکامی‌های نظامی روسیه در طول جنگ، عدم دستیابی به اهداف اولیه‌اش در اوکراین، و تلفات جانی عظیم (تخمین زده می‌شود که حداقل ۸۰۰,۰۰۰ روس در عملیات کشته یا به شدت زخمی شده‌اند)، پوتین از ابتدا معتقد بوده است که می‌تواند پیروز شود.

او صبورانه منتظر تضعیف اوکراین با بروز خستگی جنگ در میان اوکراینی‌هایی بوده است که از سه سال بمباران بی‌امان و کمبود برق و گرما رنج می‌برند. او همچنین محاسبه کرده است که غرب دچار خستگی جنگ خواهد شد و در مورد ادامه حمایت از تلاش‌های جنگی اوکراین دچار اختلاف بیشتری خواهد شد.

با توجه به نرخ بالای تلفات، او تنها در صورتی جنگ را پایان خواهد داد که بتواند پایان جنگ را به عنوان پیروزی برای روسیه به جمعیت خود ارائه دهد. او منتظر بازگشت ترامپ به قدرت بوده است، با توجه به اظهارات مکرر ترامپ در مبارزات انتخاباتی مبنی بر اینکه اگر او رئیس جمهور بود جنگ آغاز نمی‌شد و می‌توانست آن را در ۲۴ ساعت پایان دهد.

از اوایل سال ۲۰۲۵، به نظر می‌رسد که محاسبات پوتین ممکن است درست بوده باشد. اوکراینی‌ها به طور فزاینده‌ای از جنگ خسته شده‌اند و طرفدار مذاکرات صلح هستند، حتی در حالی که پس از تمام رنج‌هایی که متحمل شده‌اند، همچنان بسیار ضدروس هستند.

جذب مردان جوان به نیروهای مسلح دشوارتر می‌شود و اوکراین در حال اتمام سرباز است. بمباران بی‌امان روسیه بر زیرساخت‌های انرژی اوکراین، بیشتر منابع برق اوکراین را از بین برده است. با این وجود، محدودیتی برای تعداد امتیازاتی که اوکراینی‌ها مایل به دادن به روسیه هستند، وجود دارد.

اروپا نیز با توجه به چالش‌های اقتصادی خود و ظهور احزاب پوپولیستی که مخالف حمایت از اوکراین هستند و تمایل به طرفداری از روسیه دارند، بر سر ادامه حمایت از اوکراین دچار اختلاف است. این امر به ویژه در مورد حزب راست افراطی آلمانی AfD، که در انتخابات فدرال فوریه ۲۰۲۵ دوم شد، و جبهه ملی فرانسه صادق است.

دولت‌های اصلی اتحادیه اروپا (به استثنای مجارستان و اسلواکی) و بریتانیا همچنان از اوکراین حمایت می‌کنند، اما توانایی آنها برای ادامه حمایت نظامی و مالی محدود است و نمی‌توانند جایگزین آنچه ایالات متحده فراهم کرده است، شوند.

با این وجود، بحث‌ها در مورد ارزیابی مجدد روابط انرژی و اقتصادی با روسیه از زمان آغاز مذاکرات برای پایان دادن به جنگ در سال ۲۰۲۵ دوباره مطرح شده است. برخی شرکت‌ها – به ویژه در آلمان، که انرژی هسته‌ای را کنار گذاشته و به شدت به گاز وارداتی وابسته است – شروع به صحبت در مورد از سرگیری واردات گاز از روسیه کرده‌اند.

برخی استدلال می‌کنند که ارائه این «هویج» درآمد حاصل از صادرات گاز به روسیه، استراتژی مؤثری برای وادار کردن روسیه به مذاکره برای پایان دادن به جنگ خواهد بود. این استدلال‌ها سابقه تاریخی روسیه در «خوردن هویج‌هایی» را که در موقعیت‌های مختلف بدون هیچ گونه اقدام متقابلی به آن ارائه شده است، نادیده می‌گیرند.

در واقع، فرض آلمانی «واندل دورش هاندل» (Wandel durch Handel – تغییر از طریق تجارت) بر این بود که روابط اقتصادی و انرژی نزدیک‌تر با روسیه رفتار سیاسی آن را تعدیل می‌کند، باوری که این واقعیت را نادیده می‌گیرد که روسیه – و پیش از آن اتحاد جماهیر شوروی – همیشه به دنبال جداسازی روابط اقتصادی از روابط سیاسی بوده است.

بازگشت ترامپ به قدرت، وحدت اتحاد فراآتلانتیک در مورد اوکراین و روسیه را برهم زده و ممکن است نمایانگر موفقیت نهایی برنامه بازی پوتین باشد. دولت ترامپ تماس‌های آمریکا و روسیه را احیا کرده و برای دستیابی به توافقی در اوکراین، مجدداً با کرملین وارد تعامل شده است.

ترامپ اعلام کرد که در ۱۲ فوریه تماس تلفنی طولانی و پرباری با پوتین داشته و ادعا کرد که پوتین نیز خواهان پایان جنگ است. در ۱۸ فوریه، مذاکره‌کنندگان آمریکایی و روسی در ریاض برای گفتگو در مورد برقراری مجدد روابط سیاسی و اقتصادی آمریکا و روسیه و مذاکره برای پایان دادن به جنگ دیدار کردند.

در اواخر ماه مارس، مذاکره‌کنندگان ترامپ با همتایان اوکراینی خود در ریاض دیدار کردند و اوکراین با آتش‌بس کامل یک ماهه موافقت کرد. ترامپ و مذاکره‌کنندگانش اکنون به دنبال موافقت روسیه با آتش‌بس کامل هستند اما تاکنون روسیه امتناع کرده است.

فرستاده ویژه ترامپ، استیو ویتکوف، دو بار با پوتین دیدار کرده و روایت روسیه در مورد ریشه‌های جنگ را تکرار کرده است. ویتکوف می‌گوید پوتین مایل به انجام یک معامله صلح است.

انزوای پوتین از غرب در حال پایان است. عادی‌سازی روابط آمریکا و روسیه تاکنون بدون هیچ امتیازی از سوی روسیه و در حالی که به بمباران بی‌امان اوکراین ادامه می‌دهد، صورت گرفته است.

علاوه بر این، پیت هگست، وزیر دفاع، در ابتدا گفت که اوکراین باید از دست دادن تمام سرزمین‌های اشغالی به روسیه را بپذیرد، از عضویت در ناتو صرف نظر کند و نیروهای آمریکایی در ارائه تضمین‌های امنیتی یا حفظ صلح پس از پایان جنگ دخالتی نخواهند داشت. با این حال، در حالی که مذاکرات برای اجرای آتش‌بس و در نهایت پایان دادن به جنگ ادامه دارد، این شرایط می‌تواند تغییر کند.

ترامپ ادعای کرملین مبنی بر اینکه جنگ ناشی از وعده بایدن مبنی بر امکان پیوستن اوکراین به ناتو بوده است را تکرار کرده و از پیوستن مجدد روسیه به G7 حمایت کرده است. او زلنسکی را «دیکتاتور» خوانده است زیرا در سال ۲۰۲۴ در حالی که کشور تحت حکومت نظامی بود، برای انتخاب مجدد نامزد نشد و او را مقصر آغاز جنگ می‌داند.

در یک مشاجره علنی بی‌سابقه با زلنسکی هنگامی که او در دفتر بیضی بود، ترامپ و معاون رئیس جمهور جی‌دی ونس، زلنسکی را به عدم قدردانی از تمام کمک‌هایی که ایالات متحده به اوکراین ارائه کرده است متهم کردند و ترامپ به او گفت که روسیه تمام برگ‌ها را در این جنگ در دست دارد در حالی که اوکراین هیچ برگه‌ای ندارد. این وارونگی بخت به نفع روسیه خیره‌کننده است.

پوتین از فرصت دیدار با ترامپ استقبال می‌کند. این دیدار مشروعیتی را که او به عنوان رهبر یک قدرت بزرگ آرزو دارد، به او خواهد بخشید. او ممکن است به ایالات متحده مشکوک باشد، اما با این وجود تشنه تأیید آن است. او از انتقاد از ایالات متحده دست کشیده و ترامپ را ستایش کرده است. پسکوف، سخنگوی مطبوعاتی پوتین، گفته است: «دولت جدید به سرعت تمام پیکربندی‌های سیاست خارجی را تغییر می‌دهد. این تا حد زیادی با دیدگاه ما منطبق است.»

پس از دیدار جنجالی زلنسکی با ترامپ و ونس در دفتر بیضی، اروپا در حال افزایش نقش خود برای تضمین جایگاهش در روند صلح و ادامه حمایت از اوکراین است. کیر استارمر، نخست وزیر بریتانیا، میزبان نشست اضطراری با رهبران اروپایی بود که در آن اعلام کرد «ائتلافی از کشورهای مایل» با اوکراین و ایالات متحده برای پایان دادن به جنگ همکاری خواهند کرد.

مکرون متعهد شده است که یک گروه نظامی اروپایی متشکل از اعضای ناتو پس از پایان جنگ، امنیت اوکراین را تأمین خواهد کرد. پس از پایان جنگ، احتمالاً اروپا با کاهش حمایت آمریکا، به حامی اصلی غربی اوکراین تبدیل خواهد شد، مشروط بر اینکه پوتین در جلوگیری از حضور نظامی اروپا در اوکراین موفق نشود.

شکاف بین اروپا و ایالات متحده از زمان روی کار آمدن ترامپ، تحقق یکی دیگر از اهداف پوتین را نشان می‌دهد. او مایل است اروپا را به حاشیه براند و مانند پیشینیان شوروی خود، اروپا را از ایالات متحده جدا کرده و ناتو را تضعیف کند.

علاوه بر این، چشم‌انداز یک «معامله» دوجانبه آمریکا و روسیه بر سر اوکراین، امکانات وسوسه‌انگیزی را برای یک نظم «پساغربی» از نوع یالتا فراهم می‌کند. از زمان تحلیف ترامپ و ارتباط او با پوتین، صحبت از نظم جهانی چندقطبی فروکش کرده و پوتین به موضوعی بازگشته است که از زمان سخنرانی سال ۲۰۱۵ خود در سازمان ملل متحد تکرار کرده است:

«نظام یالتا در واقع در سختی زاده شد. به قیمت جان ده‌ها میلیون نفر و دو جنگ جهانی به دست آمد… بیایید منصف باشیم. این نظام به بشریت در طول رویدادهای پرتلاطم و گاه دراماتیک هفت دهه گذشته کمک کرد. جهان را از تحولات بزرگ نجات داد.» پوتین طرفدار یک یالتای سه‌جانبه است که به موجب آن روسیه، ایالات متحده و چین جهان را به حوزه‌های نفوذ تقسیم کنند.

آیا ممکن است ایالات متحده در مقطعی مایل به موافقت با پوتین باشد که جهان بار دیگر توسط قدرت‌های بزرگ به حوزه‌های نفوذ تقسیم شود؟ مشخص نیست که چین چگونه در آنچه باید یک تقسیم سه‌جانبه باشد، گنجانده خواهد شد، اما با آشفتگی نظم جهانی کنونی، هر چیزی ممکن است.

هر رئیس جمهور آمریکا از سال ۱۹۹۲ تاکنون تلاش کرده است روابط با روسیه را بازنشانی کند، با این باور که برخلاف پیشینیان خود، می‌توانند کلید رابطه سازنده‌تری با کرملین را پیدا کنند. هر یک از این تلاش‌های بازنشانی با سرخوردگی و ناامیدی به پایان رسیده است، عمدتاً به این دلیل که ایالات متحده و روسیه درک‌های اساساً متفاوتی از محرک‌های سیاست‌های جهانی دارند.

با این حال، ترامپ ممکن است این قالب را بشکند، زیرا درک او از محرک‌های سیاست جهانی بیشتر شبیه به درک پوتین است تا پیشینیانش به عنوان رئیس جمهور.

در واقع طعنه‌آمیز خواهد بود اگر سه سال پس از آغاز این جنگ وحشیانه با تلفات ویرانگر جانی و مالی و تخریب بخش زیادی از میراث فرهنگی و مذهبی اوکراین، پوتین با اقتصاد جنگی در اوج، جمعیتی عمدتاً ساکت و کرسی‌ای در کنار میز رئیس جمهور آمریکا، پیروز ظاهر شود.


پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار:محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

سورس ما: Brookings Institution

💡 درباره منبع: موسسه بروکینگز (Brookings Institution) یک اندیشکده غیرانتفاعی سیاست عمومی مستقر در واشنگتن دی.سی است. این موسسه که در سال ۱۹۱۶ تأسیس شد، تحقیقات و تحلیل‌های مستقلی را در مورد طیف وسیعی از مسائل سیاست عمومی، از جمله سیاست خارجی، اقتصاد جهانی، حکومت‌داری و توسعه ارائه می‌دهد.

✏️ درباره نویسنده: آنجلا استنت (Angela Stent) عضو ارشد غیرمقیم در مرکز ایالات متحده و اروپا در موسسه بروکینگز و استاد ممتاز دانشگاه و مدیر بازنشسته مرکز مطالعات اوراسیا، روسیه و اروپای شرقی در دانشگاه جورج‌تاون است. او متخصص برجسته در امور روسیه و روابط فراآتلانتیک است و آثار متعددی در این زمینه منتشر کرده است.

نمایش بیشتر
دکمه بازگشت به بالا
سورس ما | SourceMA

لطفاً تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال کنید

کاربر گرامی، وب‌سایت ما برای تامین هزینه‌های نگهداری و ارائه محتوای به شما، نیازمند نمایش تبلیغات است. خواهشمندیم برای حمایت از ما و ادامه دسترسی به خدمات، تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال نمایید. از همکاری شما صمیمانه سپاسگزاریم.