
⏳ مدت زمان مطالعه: ۶ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: موسسه کیتو/داگ بندو | 📅 تاریخ: April 24, 2025 / ۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
مقدمه
این فهرست ادامه دارد: سوریه پس از سالها درگیری همچنان تقسیمشده و در معرض خطر است. خشونت اسلامگرایان، مسیحیان و مسلمانان میانهروی نیجریه را در کام خود فرو میبرد. چین تهدید میکند تایوان را بهزور بازپس گیرد. دولت ترامپ یمنیها را میکشد و تهدید به بمباران ایران میکند. اروپاییها آمریکا را بهسوی رویارویی نظامی مستقیم با مسکو سوق میدهند.
این درگیریها و درگیریهای بالقوه دیگر، وحشتناک هستند. بسیاری از مردم، بهویژه در واشنگتن، برای یافتن پاسخ به ایالات متحده مینگرند. از نظر آنها، اگر عمو سام فقط مایل به «رهبری» باشد، شیر مجبور خواهد شد در کنار بره آرام بگیرد. و همهچیز خوب خواهد شد.
متأسفانه، این استراتژی، همانطور که سه دهه گذشته نشان داده است، فاجعهبار بوده است. ثابت شد که اصلاح جهان، بسیار فراتر از توانایی واشنگتن است. به همان اندازه مهم، این نبردها مسئولیت آمریکاییها نیست.
رئیسجمهور ترامپ باید «بلاب» (The Blob – استعاره از تشکیلات سیاست خارجی واشنگتن) را نادیده بگیرد و در صحنه بینالمللی با خویشتنداری عمل کند.
این یک باور بحثبرانگیز در واشنگتن است؛ جایی که تعهد به ایالات متحده بهعنوان «دولت صلیبی» بهسختی از میان میرود. حتی دولت ترامپ، که با جنگطلبان نئوکانِ بیشتری نسبت به واقعگرایانِ حامیِ شعار «اول آمریکا» (MAGA) پر شده است، بهنظر میرسد مصمم به جنگ در جایی است. در واقع، این باور که واشنگتن باید هر مشکلی را حل کند و هر اشتباهی را اصلاح نماید، بهطور گستردهای مشترک است. من اخیراً در کنفرانسی در مورد آزار و اذیت مذهبی در سراسر جهان شرکت کردم؛ موضوعی که سالهاست آن را پوشش دادهام. وقتی یک همکار قدیمی بهشدت از مخالفت دیرینه من با ادامه حضور نظامی واشنگتن در سوریه انتقاد کرد، شگفتزده شدم.
مهم نیست که مردم آمریکا هرگز به فکر محافظت از کردهای سوریه نیفتادهاند، چه برسد به اینکه در مورد آن بحث کنند. یا اینکه رئیسجمهور مذاکره نکرده و سنا پیمان دفاعی را تصویب نکرده است. اینکه سوریه هرگز منافع امنیتی قابلتوجهی برای آمریکا نداشته است. اینکه واشنگتن با دامن زدن به جنگ داخلی و اعمال تحریمهای وحشیانه، آسیب زیادی به غیرنظامیان سوری وارد کرد. اینکه حفظ یک پادگان، ایالات متحده را در بیثباتترین منطقه جهان گرفتار میکند. اینکه محافظت از کردهای سوریه نیازمند حضور نظامی مداوم و بالقوه دائمی است. اینکه نیروهای آمریکایی در سوریه با چالشگران متعددی از جمله روسیه، ایران، داعش، رادیکالهای اسلامگرای غیروابسته، ترکیه (متحد ناتو) و رژیم جدید دمشق که رهبران آن زمانی وابسته به القاعده بودند، روبرو هستند. یا اینکه چنین دخالتی بهنفع آمریکاییها نیست.
بااینحال، این شخص میخواست ارتش ایالات متحده در آنجا بماند. نه برای همیشه، اصرار داشتند. اما، هیچکس در منطقه، بهویژه در دولتِ تازهتأسیس سوریه، که مایل به برقراری مجدد کنترل بر تمام سرزمینی است که اکنون ادعا میکند بر آن حکومت میکند، و ترکیه، که به شمال سوریه حمله کرده و از نیروهای نیابتی برای حکومت بر سرزمینهای مرزی کردنشین استفاده کرده است، آماده رها کردن ادعای خود نیست. این بدان معناست که هرگونه تعهد ایالات متحده باید نامحدود باشد و هر نیروی ایالات متحده باید دائماً آماده نبرد باقی بماند.
هیچ وظیفهای برای هیچ دولتی اساسیتر از محافظت از مردمش نیست. قانون اساسی از «دفاع مشترک» سخن میگوید. اما این بهمعنای دفاع از آمریکاییها است، نه جهان. مهمتر از همه، این همچنین بهمعنای «دفاع» است؛ نه انجام جنگهای صلیبی بزرگ در سراسر جهان برای آوردن بهشت به زمین.
واشنگتن باید آماده باشد تا جنگ علیه دشمنان آمریکاییها را بازدارد و آنها را شکست دهد. اگرچه ایالات متحده نیازی به صبر کردن برای رسیدن مهاجمان به خاک آمریکا ندارد، اما برای اقدام، واشنگتن باید با یک تهدید واقعی روبرو شود، نه اینکه بهدنبال ایجاد نسخه ایدهآلی از «پاکس آمریکانا» (Pax Americana – صلح آمریکایی) در دورافتادهترین نقاط جهان باشد. دفاع از ایالات متحده در دنیای امروز، جایی که درگیری میتواند اشکال گوناگونی بهخود بگیرد، پیچیدهتر شده است. بااینوجود، دفاع هنوز بهمعنای دفاع است. همانطور که قضات دیوان عالی وقتی هرزهنگاری را میبینند، آن را میشناسند، آمریکاییها نیز وقتی حرفهای ریاکارانه در مورد جنگافروزیِ بشردوستانه را میشنوند، آن را میشناسند. برای مهار «بلاب»، همانطور که تشکیلات سیاست خارجی نامیده شده است، حیاتی است که هم هدف سیاست خارجی و هم ابزار نظامی را بهطور محدود تعریف کنیم.
آنچه امور بینالملل را بسیار پیچیده میکند این است که امری مصلحتی است و نیازمند قضاوت در شرایطِ همواره متغیر میباشد. بهعنوان مثال، قیصر فریدریش ویلهلمِ آلمانِ امپراتوری و آدولف هیتلرِ آلمانِ نازی، پاسخهای بسیار متفاوتی را ایجاب میکردند. مداخله غیرضروری در جنگ جهانی اول، بهطور ناخواسته منجر به جنگ جهانی دوم شد که اجتناب از آن برای واشنگتن بسیار دشوارتر بود. در نگاه به گذشته، جاهطلبیهای اتحاد جماهیر شوروی محدودتر از آنچه در آن زمان بیم آن میرفت، بهنظر میرسد. بااینحال، سیاستگذاران باید با واقعیتی که در آن زمان بهنظر میرسد، برخورد کنند. نتایج اغلب نتیجه معکوس دارند، گاهی اوقات بهطرز فاجعهباری.
در واقع، بسیاری از نقاط داغ امروزی، که برخی بهمعنای واقعی کلمه در آتش میسوزند، تا درجات مختلفی مسئولیت آمریکا یا غربِ گستردهتر هستند. مانند درگیری روسیه و اوکراین، که در آن ایالات متحده و متحدان اروپایی در حال جنگ نیابتیِ تشدیدیافته (proxy war-plus) بودهاند و بهطور بسیار علنی به اوکراین در کشتن هزاران روس کمک میکنند. مسکو انتخاب کرد که خصومتها را آغاز کند؛ یک تهاجم ناعادلانه و غیرقابلتوجیه. بااینحال، واشنگتن و شرکای ناتو آن چندین وعده مبنی بر عدم گسترش اتحاد به مرزهای روسیه را زیر پا گذاشتند، جنگ تهاجمی علیه صربستان، دوست دیرینه مسکو، را آغاز کردند و تغییر رژیم را در گرجستان و اوکراینِ همسایه ترویج نمودند؛ جایی که رئیسجمهور منتخب دموکراتیک که به شرق متمایل بود، سرنگون شد. اگر اتحاد جماهیر شوروی کارزار مشابهی را علیه مکزیک انجام میداد، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در آستانه جنگ قرار میگرفتند، مانند کوبا در طول جنگ سرد. فاجعه میتوانست نتیجه دهد. روسیه دارای سلاحهای هستهای است که از آنها برای جبران ضعف متعارف استفاده میکند و بسیار بیشتر از آمریکا به اوکراین اهمیت میدهد؛ آمریکا هرگز حاکمیت مسکو بر آن قلمرو را، حتی در طول جنگ سرد، به چالش نکشید.
در خاورمیانه، ایالات متحده ثابت کرده است که یک قاتل پرکار است. واشنگتن علیه عراق (دو بار)، لیبی، سوریه و یمن جنگ بهراه انداخت و باعث صدها هزار تلفات غیرنظامی شد. ایالات متحده دوباره ایران را تهدید میکند. جنگ در آنجا میتواند بدتر از تمام جنگهای دیگر رویهمرفته باشد.
علاوهبراین، واشنگتن سیاست خود را برای محافظت از منافع عربستان سعودی و اسرائیل بهجای آمریکا، شکل داده است. آنها مدتها به جنگ، و مهمتر از آن، جنگ توسط آمریکا، بهعنوان پاسخ به مشکلات خود مینگریستند. بهعنوان مثال، گاردین گزارش داد: «پادشاه عربستان ثبت شده است که “”مکرراً ایالات متحده را ترغیب کرده است تا به ایران حمله کند تا به برنامه سلاحهای هستهای آن پایان دهد””، یک تلگراف بیان کرد. عادل الجبیر، سفیر عربستان در واشنگتن، گفت: “”او به شما [آمریکاییها] گفت که سر مار را قطع کنید””، طبق گزارشی از دیدار عبدالله با ژنرال دیوید پترائوس آمریکایی در آوریل ۲۰۰۸.»
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، مدتهاست که برای همین نتیجه تلاش کرده است. بهعنوان مثال، تریتا پارسی از مؤسسه کوئینسی خاطرنشان کرد: «نتانیاهو با به صدا درآوردن زنگ خطر در مورد برنامه هستهای روبهرشد ایران، امیدوار بود گزینه اوباما برای “”به تعویق انداختن مشکل”” را حذف کند و واشنگتن را مجبور به حمله نظامی به ایران نماید.» نتانیاهو بهطور مشابه بایدن را برای اقدام تحت فشار قرار داد، اما «تقریباً تمام [برنامههای او] نیازمند حمایت قابلتوجه ایالات متحده از طریق مداخله نظامی مستقیم یا بهاشتراکگذاری اطلاعات بود. اسرائیل همچنین درخواست کرده است که واشنگتن در صورت تلافی ایران، به اسرائیل در دفاع از خود کمک کند.» نخستوزیر همچنان برای جنگ فشار میآورد. به گزارش نیویورک تایمز: «اسرائیل قصد داشت به محض ماه آینده به سایتهای هستهای ایران حمله کند اما در هفتههای اخیر توسط رئیسجمهور ترامپ بهنفع مذاکره برای توافق با تهران، منصرف شد.» ظاهراً حتی ترامپ نیز از دوستِ اسمی خود محتاط است. در دوره نخست ریاستجمهوری خود، رئیسجمهور شکایت کرد که نخستوزیر اسرائیل «مایل است تا آخرین سرباز آمریکایی با ایران بجنگد.»
متأسفانه، امتناع واشنگتن از انجام دستورات مشتریانِ فرضی خود در این مورد، غیرعادی بود. در یمن، ایالات متحده به خاندان سلطنتی سعودی، که از بدترین ناقضان حقوق بشر در جهان هستند، در کشتن دهها یا صدها هزار غیرنظامی برای بازگرداندن یک رژیم دستنشانده کمک کرد. حماس بهدلیل جنایاتش مستحق محکومیت آشکار است، اما کشتار دهها هزار غیرنظامی توسط اسرائیل بسیار فراتر از یک پاسخ مشروع میباشد. بااینحال بهنظر میرسد هیچ جنایتی علیه فلسطینیان وجود ندارد که ایالات متحده آن را توجیه نکند.
بدتر از همه، ایالات متحده بیفکرانه بهسوی جنگ بالقوه با چین بر سر تایوان پیش میرود و به عواقب آن کمترین توجهی نمیکند. تنها تعداد بسیار اندکی صدا در واشنگتن علیه ایده رویارویی نظامی با پکن در صورت اقدام علیه تایوان، سرزمینی بهنزدیکی کوبا به سرزمین اصلی چین، بلند شده است. بااینحال، نبرد با یک قدرت متعارف بزرگِ دارای سلاح هستهای بر سر موضوعی که آن را حیاتی میداند، نسخهای برای فاجعه است. حتی در اقلیت مواردی که ایالات متحده در بازیهای جنگی پیروز میشود، متحمل خسارات عمدهای در نیروی انسانی و تجهیزات میگردد و رزمایشها معمولاً استفاده از سلاح هستهای را فرض نمیکنند. پاسخ آمریکا به فعالیتهای نظامی شوروی در کوبا، پیشنمایش ترسناکی از چگونگی پاسخ نهایی پکن به افزایش فعالیت نظامی ایالات متحده در تایوان و پیرامون آن ارائه میدهد.
آنچه ممکن است در مورد این موارد بیشترین توجه را جلب کند، این است که هیچکدام ارتباط چندانی با دفاع از آمریکا ندارند. هدف متحدان باید کمک به محافظت از ایالات متحده باشد، نه اینکه مانند «ملکههای رفاه» عمل کنند و آمریکاییها را به دعواهای دیگران بکشانند. در برخی موارد، نبرد تا حد زیادی به منافع ایالات متحده بیربط است و گاهی اوقات کاملاً ناعادلانه میباشد، مانند سالها حملات وحشیانه ریاض به یمن. گاهی اوقات ممکن است هدف مفید باشد، اما بههیچوجه برای آمریکا حیاتی نیست، مانند جلوگیری از دستیابی احتمالی ایران به سلاح هستهای. در مثالهای دیگر، دلیل عادلانه است – مانند حمایت از اوکراین و تایوان در برابر تجاوز خارجی. بااینحال، حتی در آن صورت نیز منافع برای آمریکا حیاتی نیست، و مطمئناً ارزش درگیری با یک قدرت هستهای را ندارد.
تمایل بنیانگذاران برای جلوگیری از مداخله نظامی بیرویه در خارج از کشور، باعث شد که آنها رضایت کنگره را برای جنگ الزامی کنند. جورج میسون اصرار داشت که رئیسجمهور «برای سپردن» آن اختیار «قابلاعتماد نیست»، ازاینرو به کنگره واگذار شد. جیمز ویلسون توضیح داد: «این در اختیار یک مرد تنها، یا یک هیئتِ تنها از مردان نخواهد بود که ایالات متحده را در چنین پریشانیای گرفتار کنند؛ زیرا قدرت مهم اعلام جنگ در اختیار کل قوه مقننه است.» توماس جفرسونِ بیمانند، همین استدلال را با زبان رنگینتری بیان کرد: قانون اساسی «کنترل مؤثری بر سگِ جنگ با انتقال قدرتِ رها کردنِ او» فراهم کرد.
نگرانیهای آنها بهخوبی ثابت شد. در عصر مدرن، رؤسایجمهور از نقش خود بهعنوان فرمانده کل قوا برای شروع درگیریهای بیپایان سوءاستفاده میکنند. متأسفانه، کنگرهها در انجام مسئولیت خود کوتاهی میکنند و مدیران اجراییِ خطاکار را پاسخگو نمیدانند. تنها بهندرت یکی از شاخههای دولت از قانون اساسی پیروی میکند.
ژنرال کنفدراسیون، رابرت ای. لی، درحالیکه به کشتار انسانی در میدان نبرد فردریکزبرگ مینگریست، گفت: «خوب است که جنگ اینقدر وحشتناک است، وگرنه بیش از حد به آن علاقهمند میشدیم.» از زمان پایان جنگ سرد، ایالات متحده نظامیترین و تهاجمیترینِ ملتها بوده است. شهوتِ قدرت و جنگ، «بلابِ» بدنام سیاست خارجی مستقر در واشنگتن را انرژی بخشیده است. افسوس که همه افراد دیگر در داخل، و بسیاری در خارج، بهای آن را پرداختهاند.
برخلاف ترسپراکنی مداومی که برای توجیه جنگافروزی مکرر دولت ایالات متحده استفاده میشود، آمریکا امنترین قدرت بزرگی است که تاکنون وجود داشته است. مداخله نظامی ثابت کرده است که علت، و نه راهحل، ناامنی ایالات متحده است.
ترامپ باید مسیر دیگری را در پیش گیرد. او نخستین رئیسجمهور مدرنی بود که علناً اذعان کرد آمریکا اشتباه کرده است و اعلام نمود که «جنگ و تجاوز، نخستین غریزه من نخواهد بود.» در دوره نخست ریاستجمهوری خود نیز تمایلی به تلافی علیه سایر کشورها و بهجا گذاشتنِ بیموردِ اجساد در پیِ ارتش ایالات متحده نداشت. اکنون رئیسجمهور در تلاش است تا صلح را به اروپا بیاورد و آمریکا را از درگیری متعارف بزرگ آن قاره رها کند. او باید همین رویکرد را در قبال خاورمیانه اتخاذ کند و به تهدیدها علیه ایران، حملات به یمن، و حمایت از غارتگریهای اسرائیل پایان دهد.
انجام این کار به جنگ پایان نمیدهد و صلح ابدی را آغاز نمیکند. بااینحال، آمریکا را بهتر ایمن نگه میدارد و سایر کشورها را مجبور میکند تا به مشکلات و نارضایتیهای خود رسیدگی کنند. دانستن میراث نهایی ترامپ غیرممکن است. اما، بهبود بخشیدن به کاهش دخالت آمریکا در جنگهای خطرناک و غیرضروری، دشوار خواهد بود.
”