اندیشکده موسسه کیتو : «حملات هوایی آمریکا به ایران: مأموریتی احمقانه که خطر جنگ ابدی را در پی دارد» | ۲۱ فروردین ۱۴۰۴
چرا بمباران تأسیسات هستهای ایران یک ریسک غیرقابل قبول برای منافع آمریکا است و میتواند به جنگی بیپایان منجر شود؟

⏳ مدت زمان مطالعه: ۴ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: موسسه کیتو/برندن پی. باک | 📅 تاریخ: April 10, 2025 / ۲۱ فروردین ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
در کنگره آمریکا، جایی که حافظهها چندان یاری نمیکند، نگرانی درباره درگیریهای نظامی بیپایان – یا به تعبیری، جنگ – اکنون «هیستری» تلقی میشود.
این دقیقاً همان وضعیتی بود که سناتور تام کاتن، در جریان جلسات استماع برای تأیید صلاحیت اخیر سپهبد نیروی هوایی آمریکا، دن کین، نگرانیها در مورد احتمال حملات آمریکا به برنامه هستهای ایران را با عنوان «هیستری» مسخره کرد. او همچنین با لحنی تحقیرآمیز، به مفاهیمی چون جنگ بیپایان یا جنگ ابدی در داخل گیومه اشاره کرد.
این سناتور ایالت آرکانزاس، در ادامه برای توجیه این ایده، به «جنگ نفتکشها» به عنوان یک قیاس تاریخی متوسل شد؛ نمونهای از «کاربرد قاطعانه اما تفکیکشده قدرت نظامی» که به ادعای او «به صلح انجامید».
این مقایسه نیز، همانند دیگر قیاسهای تاریخی که برای توجیه جنگهای کنونی یا آتی واشنگتن به کار رفتهاند، ناکافی است و قادر به توضیح تفاوتهای استراتژیک و ژئوپلیتیکی میان شرایط کنونی و کارزار دریایی نسبتاً محدود اواخر دهه ۱۹۸۰ نیست.
همچنین، مانند سایر تعابیر ملایمکننده برای جنگ، تلاشهای سناتور کاتن برای نادیده گرفتن پیامدهای محتمل چنین اقدام نظامی، چشمپوشی میکند؛ اقدامی که حتی اندیشکدههای جنگطلب نیز آن را «کارزاری طولانی با بهرهگیری از حملات نظامی، عملیات پنهانی و دیگر عناصر قدرت ملی» توصیف کردهاند.
در شهری که سرشار از قیاسها و تعابیر پرپیچوخم است، اظهارات اخیر کاتن به دلیل کوتهبینیاش همچنان قابل توجه است.
وضعیت استراتژیک در خاورمیانه نسبت به دوران اوج جنگ نفتکشها، تفاوت قابل ملاحظهای دارد.
درگیریهای دریایی که آن منازعه با ایران را شکل میداد، عمدتاً ماهیت دفاعی داشت و با هدف احیای بازدارندگی صورت گرفت و نه برای تحریک به تشدید تنش. این وضعیت با چشمانداز یک کارزار هوایی مستمر در خاک ایران فاصله زیادی دارد.
بر خلاف اواخر دهه ۱۹۸۰، حضور نظامی ایالات متحده در منطقه بسیار گستردهتر است و کشورهای همجوار ایران، یعنی سوریه و عراق را نیز در بر میگیرد.
در صورت انجام حملات هوایی آمریکا در داخل خاک ایران، این نیروها که تعدادشان به حدود ۴۵۰۰ نفر میرسد، به اهداف اصلی برای انتقامجویی ایران تبدیل خواهند شد. در نتیجه، این امر انگیزههایی برای ایجاد یک چرخه تشدید تنش فراهم میکند؛ دقیقاً همان جنگ ابدی که کاتن آن را بیاهمیت میشمارد.
برخلاف جنگ نفتکشها یا ترور قاسم سلیمانی – نمونه دیگری که کاتن با نگاهی مثبت به آن اشاره میکند – چشمانداز یک کارزار هوایی علیه گرانبهاترین سرمایه استراتژیک ایران، یعنی برنامه هستهایاش، ذاتاً تنشزا است.
توانمندیهای نظامی ایران از اواخر دهه ۱۹۸۰ پیشرفت چشمگیری داشته است. همچنین، برخلاف دوران جنگ نفتکشها که ایران درگیر جنگ با عراق بود، اکنون دولت ایران میتواند تمام تمرکز خود را بر انتقامجویی از منافع آمریکا در منطقه معطوف کند و بیتردید چنین خواهد کرد.
ترور یک ژنرال در خاک عراق از لحاظ ابعاد، به مراتب کوچکتر از یک کارزار بمباران فعال در داخل ایران است. یکی دانستن این دو از سوی کاتن، نه تنها بیانگر قضاوت نادرست، بلکه نشاندهنده نوعی گستاخی و خودبزرگبینی است.
برخلاف جنگ نفتکشها، حملات نظامی به ایران بدون جلب رضایت کشورهای عربی خاورمیانه صورت خواهد گرفت و بدین ترتیب، خطر رنجاندن و دور کردن آنها را در پی دارد.
عملیات دریایی آمریکا در دوران جنگ نفتکشها با هدف حفاظت از کشتیرانی کویت و (به طور ضمنی عراق) در برابر مداخلات ایران انجام شد و در بستر جنگ ایران و عراق اتفاق افتاد.
چنین بستری امروز وجود ندارد، دستکم از منظر عربستان سعودی، قطر و کویت نسبت به وضعیت کنونی؛ زیرا طبق گزارشها، همه آنها به ایران اطمینان دادهاند که اجازه نخواهند داد از خاکشان برای انجام حملات استفاده شود.
ایالات متحده ناگزیر خواهد بود این حملات را به تنهایی اجرا کند؛ اقدامی که وجهه آن بدون شک تلاشهای دولت ترامپ برای عادیسازی سیاسی و برقراری ثبات منطقهای را ناکام خواهد گذاشت.
به همین ترتیب، یک کارزار هوایی علیه سایتهای هستهای ایران، روابط آمریکا را در خارج از منطقه نیز دچار تنش خواهد کرد و هزینههای سنگین ژئوپلیتیکی به بار خواهد آورد.
بار دیگر، در عرصه گستردهتر ژئوپلیتیک، استناد سناتور کاتن به جنگ نفتکشها به عنوان الگویی از جنگ محدود که شایسته تقلید است، بیاعتبار جلوه میکند.
عملیات «ارنست ویل» (Operation Earnest Will)، که نیروی دریایی ویژهای برای محافظت از کشتیرانی طرفهای ثالث در برابر حملات ایران بود، از پوشش دیپلماتیک قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد (که به اتفاق آرا تصویب شد) برخوردار بود و با همکاری نیروهای دریایی بریتانیا، فرانسه و ایالات متحده به اجرا درآمد.
امروزه وضعیت چنین نیست، زیرا حامیان اصلی بینالمللی ایران – یعنی روسیه و چین – تقریباً به طور حتم هرگونه حمله آمریکا به خاک ایران را محکوم خواهند کرد.
در مورد روسیه، چنین حملاتی هدف کلیدی کاخ سفید، یعنی کاهش تنش با فدراسیون روسیه و کاهش تعهدات در اروپا را به خطر میاندازد.
چین نیز آشکارا با این حملات مخالفت خواهد کرد، اما احتمالاً آن را فرصتی برای ایالات متحده تلقی میکند تا بیش از پیش خود را درگیر کند و در مسیر ورشکستگی عمیقتری قرار گیرد.
با توجه به این ریسک بیمانند تشدید تنش، ورود به جنگ با ایران از طریق بمباران سایتهای هستهایاش، اقدامی نابخردانه و فاقد هرگونه دستاورد مثبت برای منافع امنیتی آمریکا خواهد بود.
چنین چشماندازی، خصوصاً با در نظر گرفتن این نکته که جامعه اطلاعاتی خود دولت ترامپ «همچنان بر این باور است که ایران در حال ساخت سلاح هستهای نیست و رهبر معظم [آیتالله] خامنهای، برنامه تسلیحات هستهای را که در سال ۲۰۰۳ متوقف کرده بود، مجدداً تأیید نکرده است»، بسیار غیرعاقلانه به نظر میرسد.
جنگ با ایران همچنین اهداف اعلامشده دولت ترامپ، از جمله مخالفت با منطق جنگ ابدی را تضعیف میکند.
تنها دو ماه و نیم قبل، پرزیدنت ترامپ در دومین سخنرانی مراسم تحلیف خود اظهار داشت: «ما موفقیت خود را نه تنها با نبردهایی که پیروز میشویم، بلکه با جنگهایی که به پایان میرسانیم – و شاید مهمتر از همه، جنگهایی که هرگز واردشان نمیشویم – میسنجیم.»
تا به امروز، کاخ سفید ترامپ در عمل به دو وعده نخست ناکام مانده و در آستانه آن است که با اشتباهی دیگر، وعده سوم را نیز زیر پا بگذارد.