اندیشکده دیپلمات : «شرطبندی چین روی ایران: سرنوشت آن چه میشود» | ۱۱ تیر ۱۴۰۴
حمله آمریکا به تأسیسات هستهای ایران، نه تنها تهران، بلکه پکن را نیز در موقعیتی دشوار قرار داده است. این رویداد، محدودیتهای سیاست خارجی چین و ماهیت شراکت استراتژیک آن با ایران را آشکار میسازد.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۴ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: دیپلمات/بانی جیرارد | 📅 تاریخ: ۳۰ June 2025 / ۱۰ تیر ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
میتوان شوک وارد شده به مقر وزارت امور خارجه چین در پکن را تصور کرد، زمانی که خبر رسید در ساعات اولیه ۲۲ ژوئن به وقت ایران، ایالات متحده به شکلی بیسابقه به سه سایت کلیدی برنامه غنیسازی هستهای ایران حمله کرده است.
تنها چهار سال پیش بود که چین یک قرارداد مشارکت استراتژیک ۲۵ ساله به ارزش ۴۰۰ میلیارد دلار با ایران امضا کرد. این قرارداد بر تجارت، سرمایهگذاری، انرژی، زیرساخت، همکاری نظامی و از همه مهمتر برای چین، تأمین یک منبع پایدار نفت با قیمتهای ترجیحی متمرکز بود.
اما اکنون، شریک استراتژیک چین شاهد حمله به برنامه غنیسازی هستهای خود است؛ برنامهای که میتوانست به ساخت بمب اتمی منجر شود.
آنچه احتمالاً برای چین ناگوارتر است، این است که ایران حتی متوجه نزدیک شدن بمبافکنهای B-2 و محمولههای سنگرشکن آنها نیز نشد. از دیدگاه پکن، این تنها یک شکست حیثیتی برای ایران نیست، بلکه شکستی برای خود چین نیز محسوب میشود. پکن دوست ندارد حامی یک طرف بازنده به نظر برسد، چه رسد به اینکه به آن وابسته باشد.
کمی بیش از دو سال پیش بود که چین با میانجیگری موفق برای آشتی میان دشمنان دیرینه، یعنی ایران و عربستان سعودی، سرمایه سیاسی قابل توجهی به دست آورد. چین تجربه محدودی در زمینه دیپلماسی سطح بالای بینالمللی دارد و موفقیت در آن برایش کمتر اتفاق افتاده است.
با این حال، به نظر میرسد بخش اصلی مذاکرات ایران و عربستان سعودی، از سال ۲۰۲۱ طی چندین دور در عراق و عمان انجام شده بود. به گزارش «مؤسسه صلح ایالات متحده»، چین تنها در روزهای پایانی مذاکرات به عنوان طرف نهاییکننده وارد شد و سخاوتمندانه این پیروزی به نامش ثبت گردید. به گفته این مؤسسه، «دو رقیب منطقهای در دو سال گذشته مذاکراتی در عمان و پنج دور در عراق داشتند. آنها میتوانستند هر یک از این دو کشور را برای نهایی کردن توافق انتخاب کنند، اما در عوض چین را برگزیدند»؛ آن هم کمی پس از سفر شی جینپینگ به عربستان سعودی. نکته قابل توجه این است که چین در جریان یک بحران واقعی مرتبط با ایران، تقریباً به طور کامل از صحنه دیپلماتیک غایب بوده است.
از زمانی که ایالات متحده تأسیسات هستهای ایران را بمباران کرد، چین چندین بیانیه در انتقاد و محکومیت اقدامات واشنگتن صادر کرده و اعتبار آمریکا را در آینده زیر سؤال برده است. با این حال، این اظهارات به طور قابل پیشبینی کلیشهای بوده و فاقد قدرت یا قاطعیت است.
کنسولگری کل چین در نیویورک در ۲۲ ژوئن بیانیهای صادر کرد که در آن آمده بود: «چین حملات آمریکا به ایران و بمباران تأسیسات هستهای تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی را به شدت محکوم میکند. این اقدامات آمریکا به طور جدی اهداف و اصول منشور سازمان ملل و قوانین بینالمللی را نقض کرده و تنشها را در خاورمیانه تشدید کرده است.» این بیانیه در ادامه خواستار آتشبس، حفظ امنیت غیرنظامیان و آغاز گفتگو شد.
در این بیانیه همچنین ذکر شده است: «چین آماده است تا با جامعه بینالمللی برای تجمیع تلاشها، حمایت از عدالت و بازگرداندن صلح و ثبات در خاورمیانه همکاری کند.»
اما چرا چین از چنین زبان کلیشهای استفاده میکند؟ چرا همان استعارههای قدیمی را تکرار میکند؟ اگر چین واقعاً دوست و شریک استراتژیک ایران است، این خشم و قاطعیت کجاست؟

سیاست خارجی چین هنوز در مراحل ابتدایی خود قرار دارد. حزب کمونیست چین فاقد تجربه واقعی و شناخت کافی از جهان است تا بتواند شرایط را به درستی تحلیل کرده و به آن پاسخ مناسبی دهد؛ به ویژه با سرعتی که یک بحران ایجاب میکند. سکوت تقریباً کامل چین در قبال رویدادهای دراماتیک ۲۲ ژوئن که نقشه قدرت را تغییر داد، نه تنها ناراحتی پکن از حملات آمریکا را نشان میدهد، بلکه ناتوانی آن در ارائه پاسخی سریع با ایدههای جدید و رهبری مستقل را نیز آشکار میسازد.
چین و ایران در برخی مسائل تاریخی و فرهنگی، خود را در یک جبهه میبینند.
برای چینیها، حتی خود ایده سلطنت میتواند حس انزجار را برانگیزد. چین در اوایل قرن بیستم نظام پادشاهی خود را سرنگون کرد و حزب کمونیست از آن زمان موفق شده به شهروندانش بیاموزد که شرارت امپراتورها و طمع امپریالیستها، عامل عقبماندگی و فقر چین برای قرنها بوده است. ایران نیز از زمان سرنگونی سلسله پهلوی توسط انقلابیون اسلامگرا در سال ۱۹۷۹، مسیر مشابهی را طی کرده است.
دههها طول کشید تا سرانجام ایالات متحده، اغلب به صورت تدریجی، به همکاری با بریتانیا برای برکناری نخستوزیر منتخب ایران، محمد مصدق، در ۱۹ اوت ۱۹۵۳ اعتراف کند. مصدق قربانی توطئهای برای تأمین نفت ایران برای منافع بریتانیا شد و همانطور که «لپهامز کوارترلی» روایت کرده، این موضوع او را مستقیماً در تیررس «قدرتهای برتر پس از جنگ جهانی» قرار داد. این کودتا، که بار اول شکست خورد اما در بار دوم موفق شد، سلطنت را در شخص شاه برای ۲۵ سال دیگر به قدرت بازگرداند. اما در عین حال، آمریکا و غرب را به هدفی اصلی برای نمایشهای ناسیونالیسم ایرانی در دوران پس از شاه تبدیل کرد.
این نکته مشترک دیگری میان چین و ایران است: حاکمان هر دو کشور با محکوم کردن دخالتهای خارجی گذشته در کشورهایشان، در میان مردم خود سرمایه سیاسی کسب میکنند. سوختی که آتش خشم و انزجار چین و ایران نسبت به غرب را شعلهور میکند، پیوندی از «قربانی بودن مشترک» نیز ایجاد میکند که ویژگی رایج کشورهای خودکامه است.
در چنین شرایطی، قابل توجه است که وقتی ایران به معنای واقعی کلمه مورد حمله آمریکاییهای منفور قرار گرفت، چین در حاشیه نشست و تنها به چند کلمه حمایت توخالی بسنده کرد. در واقع، وزیر امور خارجه ایران پس از بمباران آمریکا، برای کسب حمایت، با عجله به روسیه سفر کرد، نه چین. به نظر میرسد تهران محدودیتهای پکن را به خوبی درک کرده است.