نشریه فارن افرز: «گزینههای هستهای بد اروپا» | ۲۳ تیر ۱۴۰۴
با کاهش تعهدات امنیتی آمریکا، اروپا با گزینههای دشوار و بحثبرانگیزی برای ایجاد یک بازدارندگی هستهای مستقل روبرو است که هرچند ناقص، ممکن است تنها راه حفظ امنیت قاره باشد.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۹ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن افرز/فلورانس گاوب و استفان مایر | 📅 تاریخ: ۲۴.Jun.2025 / تیر ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
و چرا ممکن است آنها تنها مسیر به سوی امنیت باشند
ماههای اولیه دولت دوم ترامپ، اروپا را سرگردان کرده است. این قاره قبلاً از جنگ در اوکراین در حال تلوتلو خوردن بود و به طور فزایندهای نگران شبح تجاوز روسیه بود. اکنون، رهبری جدید در واشنگتن تعهد خود را به دفاع از متحدان اروپایی زیر سؤال میبرد.
از دید اروپاییها، حتی چتر هستهای آمریکا، که برای دههها این قاره را از تهدیدات خارجی محافظت کرده است، دیگر کاملاً قابل اعتماد به نظر نمیرسد. امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، در ماه مارس گفت: «میخواهم باور کنم که ایالات متحده در کنار ما خواهد ماند. اما ما باید برای این احتمال که اینطور نباشد، آماده باشیم.»
مکرون استدلال کرده است که راه پیش رو، محافظت از قاره در برابر حمله بدون اتکا به قدرت بازدارندگی سلاحهای هستهای آمریکاست. او پیشنهاد کرده است که سهم فرانسه ممکن است قرار دادن زرادخانه هستهای خود در خدمت همسایگان اروپاییاش باشد.
هنوز زود است که بگوییم از پیشنهاد رئیسجمهور فرانسه چه نتیجهای حاصل خواهد شد. پیشنهاد مشابهی که مکرون در سال ۲۰۲۰ ارائه داد، در سایر پایتختهای اروپایی نادیده گرفته شد. اما وضعیت ژئوپلیتیکی قاره در سالهای پس از آن بسیار وخیمتر شده است و احتمال حمله به اعضای اروپایی ناتو اکنون به سطحی رسیده که از اواخر دهه ۱۹۷۰ دیده نشده بود. با توجه به آن واقعیت و بیتفاوتی ظاهری دولت ترامپ به آن، این قاره نیاز به بازنگری در استراتژیهای بازدارندگی خود دارد. اگر چتر هستهای آمریکا دیگر باز نباشد، اروپا ممکن است به یکی برای خود نیاز داشته باشد. به طور طعنهآمیزی، این با جاهطلبی دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، که در سال ۲۰۱۷ برای «پاکسازی هستهای» جهان اعلام شد، در تضاد خواهد بود.
اعتبار هر بازدارندگی هستهای بر دو ستون استوار است: داشتن قابلیتهای مناسب و داشتن عزم برای استفاده از آنها. با قضاوت بر اساس آن معیارها، نه پیشنهاد مکرون و نه هیچ گزینه دیگری برای یک بازدارندگی هستهای مستقل اروپایی در حال حاضر مورد قبول نیست. اما حتی اگر لحظه جدایی امنیت اروپا از امنیت ایالات متحده هنوز فرا نرسیده باشد، رهبران قاره باید برای این احتمال که ممکن است به زودی فرا برسد، آماده شوند. و این به معنای شروع به ارزیابی جدی گزینههای هستهای خود است. در کوتاهمدت، انجام این کار نشان خواهد داد که واشنگتن باید نگرانیهای بازدارندگی اروپا را جدی بگیرد. اما همچنین پایهای را فراهم میکند که اروپا میتواند در صورتی که ترسهایش از رها شدن توسط ایالات متحده واقعاً به حقیقت بپیوندد، بر روی آن بنا کند.
از اعتراض تا گسترش سلاحهای هستهای؟
از نظر تاریخی، بیشتر کشورهای اروپایی با دیدی تردیدآمیز و در برخی موارد، خصومت آشکار به سلاحهای هستهای نگریستهاند. احساسات ضد هستهای در دهه ۱۹۸۰ به اوج خود رسید، زمانی که تصمیم «دو مسیره» ناتو، که شامل برنامههایی برای استقرار سلاحهای هستهای میانبرد آمریکایی در اروپای غربی بود، اعتراضات گستردهای را در شهرهای سراسر منطقه به راه انداخت. مخالفت مردمی تا حدی ناشی از این باور بود که سلاحهای هستهای ایالات متحده بازدارندهای در برابر تجاوز شوروی نیستند، همانطور که رهبران ناتو استدلال میکردند، بلکه وسیلهای برای تحریک بیملاحظه و جنگافروزی هستند. فیلم «روز بعد» در سال ۱۹۸۳ پیشنمایش داستانی از آنچه ممکن بود در انتظار باشد، ارائه داد: یک رویارویی آمریکا و شوروی در برلین که به یک جنگ هستهای در مقیاس کوچک و در نهایت، به یک نابودی هستهای جهانی تبدیل میشود. در میان تعداد بیسابقه آثار علمی-تخیلی با مضمون هستهای که از دهه ۱۹۸۰ بیرون آمد، بسیاری بر چنین ترسهایی بازی میکردند.
در واقعیت، آنچه به دنبال آمد، آرماگدون نبود، بلکه تنشزدایی بود. آمریکاییها و شورویها توافق کردند که زرادخانههای خود را محدود کنند و آن توافقها پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی و جایگزینی آن با روسیه، پابرجا ماندند. با فروکش کردن جنگ سرد در تاریخ، ترس از جنگ هستهای کاهش یافت.
اما در محافل سیاستگذاری اروپا، مقاومت در برابر منطق بازدارندگی هستهای ادامه یافت. خارج از دو قدرت هستهای اروپا، یعنی فرانسه و بریتانیا، مقامات و اندیشمندان اروپایی هنوز تمایل دارند همه چیزهای هستهای را بیشتر با تخریب مرتبط بدانند تا با بازدارندگی.
با این حال، جنگ در اوکراین مسئله هستهای را دوباره به کانون توجه بازگردانده است، عمدتاً در پرتو یک تهدید هستهای تجدید و رو به رشد از سوی روسیه. بخشی از مشکل، اندازه و قدرت محض زرادخانه روسیه با حدود ۵,۵۸۰ کلاهک هستهای است. مشخص نیست که چه تعداد از آن کلاهکها برای هدف قرار دادن اروپای مرکزی یا غربی در نظر گرفته شدهاند. اما دهها کلاهک هستهای که روسیه در بلاروس مستقر کرده است، مایه نگرانی است، زیرا میتوانند به راحتی به کشورهای ناتو مانند لتونی، لیتوانی و لهستان حمله کنند.
نگرانکنندهتر از خود زرادخانه، با این حال، تمایل بالقوه روسیه برای استفاده از آن است، از جمله به عنوان وسیلهای برای اجبار و باجگیری. تهدیدهای هستهای مکرر ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، علیه اوکراین و حامیان اروپایی آن، برای بقیه قاره دردسر پیشبینی میکند، به ویژه در ارتباط با سازماندهی مجدد و نوسازی مداوم نیروهای مسلح روسیه. به نظر میرسد روسیه در حال جهتدهی مجدد قابلیتها و استراتژی نظامی خود به سمت احتمال درگیری طولانیمدت با اروپاست. همچنین قصد دارد پرسنل نظامی فعال را از ۱.۳ میلیون به ۱.۵ میلیون تا سال ۲۰۲۷ افزایش دهد و احتمال بازگشت به بسیج تودهای به سبک شوروی را افزایش دهد.
حتی با افزایش خطر ژئوپلیتیکی از شرق، حفاظت ارائه شده توسط چتر هستهای آمریکا دیگر تضمین شده به نظر نمیرسد، حداقل از زمانی که ترامپ برای دومین بار در ژانویه به قدرت رسید. البته، ایالات متحده هنوز توانایی ارائه یک بازدارندگی هستهای معتبر به اروپا را دارد. آنچه به طور فزایندهای نامشخص است این است که آیا تحت رهبری ترامپ، هنوز میخواهد این کار را انجام دهد یا خیر. ترامپ و اطرافیانش بارها اشاره کردهاند که ایالات متحده ممکن است در صورت حمله به متحدانش، به کمک آنها نشتابد، با خیالپردازی در مورد خارج کردن نیروهای ایالات متحده از اروپا و این暗示 که واشنگتن ممکن است از اعضای ناتو که به اندازه کافی برای دفاع خود هزینه نمیکنند، دفاع نکند.
البته، چنین لفاظیهایی ممکن است تنها تلاشی برای تحت فشار قرار دادن متحدان اروپایی برای افزایش هزینههای دفاعی باشد. در واقع، بیرون راندن آن متحدان از زیر چتر هستهای آمریکا، وضعیت ایالات متحده را به عنوان یک ابرقدرت تضعیف میکند، برخی از مهمترین شرکا را در رقابت ژئوپلیتیکیاش با چین و روسیه بیگانه میکند، اهرم فشار آن بر اروپا را کاهش میدهد و شاید در را به روی گسترش سلاحهای هستهای در قاره باز کند. اما کارشناسان امنیتی ممکن است در موقعیتی مشابه اقتصاددانان قرار گیرند: علیرغم اجماع تقریباً کامل کارشناسان مبنی بر اینکه تعرفهها یک جنگ تجاری را آغاز کرده و به اقتصاد ایالات متحده آسیب میرساند، ترامپ پیش رفت. در حوزه اقتصادی، چنین اشتباهاتی مضر هستند. در حوزه امنیت ملی، پیامدها میتوانند وجودی باشند.
همانطور که ایوو دالدر، دیپلمات و دانشمند علوم سیاسی سابق ایالات متحده، در اوایل سال جاری در فارن افرز نوشت، اصل دفاع جمعی که در معاهده تأسیس ناتو گنجانده شده است «اعتبار خود را کمتر از معاهده رسمی و بیشتر از این باور در میان اعضا میگیرد که همه آنها آمادهاند به دفاع از یکدیگر بیایند.» متجاوزان بالقوه نیز باید همین باور را داشته باشند. کل معماری امنیتی پس از جنگ سرد اروپا بر این باور استوار است. به شک انداختن آن، خطر تضعیف کل سیستم را از درون و بیرون به همراه دارد.
تاکنون، بحثهای اروپایی در مورد چگونگی ایجاد بازدارندگی بدون کمک ایالات متحده، بر قابلیتهای نظامی متعارف و غیرهستهای متمرکز شده است و این قابل درک است. قابلیتهای نظامی متعارف محدود اعضای اروپایی ناتو میتواند روسیه را وسوسه کند که یک حمله محدود انجام دهد – مثلاً تصرف یک قطعه کوچک از قلمرو یکی از همسایگان بالتیک خود، یا درگیر شدن با یک کشتی نظامی اروپایی – با این انتظار که هیچ عواقب جدیای متحمل نخواهد شد. اگر چنین حملهای رخ دهد و اروپا فاقد ابزارهای لازم برای یک پاسخ نظامی مناسب باشد، اعتبار ناتو از بین خواهد رفت. با تشخیص آن خطر، بیشتر کشورهای اروپایی تعهدات قابل توجهی برای افزایش هزینههای دفاعی دادهاند. احتمالاً چندین سال طول خواهد کشید تا آن سرمایهگذاریها شکافها را پر کنند، اما حداقل تصمیمات سیاسی لازم گرفته شده و حمایت عمومی گستردهای برای آنها وجود دارد.
یک بازدارندگی هستهای بالقوه اروپایی موضوع دیگری است. سیاستمداران اروپایی به طور پراکنده نگرانی خود را در مورد تهدید هستهای از سوی روسیه ابراز کردهاند و کارشناسان دفاعی شروع به بحث جدیتری در مورد گزینههای هستهای اروپا کردهاند. با این حال، آنچه وجود ندارد، یک بحث عمومی آگاهانه است، علیرغم پیشنهاد اخیر مکرون.
شرایط برای چنین بحثی بهتر از سالهای گذشته است. قبل از تهاجم تمامعیار روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، نظرسنجیها نشان میداد که در چهار کشور اروپایی که میزبان سلاحهای هستهای ایالات متحده بودند – بلژیک، آلمان، ایتالیا و هلند – اکثریت پاسخدهندگان با چنین ترتیبات میزبانی مخالف بودند. در مقابل، در یک نظرسنجی در ماه مارس از نه کشور اروپایی، ۶۱ درصد از پاسخدهندگان گفتند که از یک چتر هستهای فرانسوی که کل قاره را پوشش میدهد، استقبال میکنند.
یک بازدارندگی هستهای گسترده از این نوع، که توسط فرانسه ارائه شود اما در حالت ایدهآل توسط بریتانیا نیز تکمیل شود، مطمئناً در صورتی که ایالات متحده ضمانتهای امنیتی خود را بیشتر رقیق کرده یا حتی انکار کند، شایسته بررسی دقیقتری خواهد بود. دو گزینه دیگر، که به دلیل بحثبرانگیزتر بودن، کمتر مرتبط به نظر میرسند، نیز شایسته توجه هستند. یکی یک بازدارندگی هستهای جمعی است: یعنی زرادخانهای که توسط یک نهاد پان-اروپایی کنترل شود. دیگری دستیابی به سلاحهای هستهای توسط کشورهای اروپایی اضافی است. اگر اروپا هر یک از این مسیرها را انتخاب کند، برای معتبر ساختن بازدارندگی هستهای خود باید دو معیار را برآورده کند. اول، زرادخانه آن باید به اندازه کافی بزرگ، از نظر فنی پیشرفته و قادر به زنده ماندن از یک حمله اول باشد. دوم، هر کسی که زرادخانه را کنترل میکند، باید تمایل خود را برای استفاده از آن نشان دهد.
حاکمیت در برابر همبستگی
از بین این سه گزینه، تاکنون تنها یکی به طور جدی مورد بحث قرار گرفته است: یک بازدارندگی هستهای گسترده که عمدتاً توسط فرانسه و با حمایت مکمل از سوی بریتانیا ارائه شود. صدراعظم جدید آلمان، فریدریش مرتس، به چنین ترتیبی ابراز علاقه کرده است، حتی اگر گفته باشد که این تنها برای تکمیل ضمانتهای هستهای آمریکا و نه جایگزینی آنها عمل خواهد کرد. و در ماه مه، فرانسه و لهستان معاهدهای را برای تعمیق روابط امنیتی خود امضا کردند، گامی که دونالد توسک، نخستوزیر لهستان، آن را گامی به سوی یک چتر هستهای بالقوه فرانسوی برای کشورش توصیف کرد.
با این حال، تا به امروز، قابلیتهای هستهای فرانسه و بریتانیا نگرانیهای جدی در مورد اعتبار ایجاد میکنند. حدود ۲۹۰ کلاهک هستهای فرانسه آماده استقرار هستند؛ بریتانیا میتواند ۲۲۵ کلاهک دیگر را فراهم کند. در مجموع، این تنها ده درصد از چیزی است که روسیه میتواند به میدان بیاورد.
بازدارندگی یک بازی ساده اعداد نیست، اما شکافی به این بزرگی یک مسئولیت آشکار است، به دلایل ضعف عینی و درکشده. از یک سو، این امر به طور مؤثری متحدان اروپایی را به آنچه کارشناسان هستهای «بازدارندگی با مجازات» مینامند، محدود میکند. چنین بازدارندگی بر تهدید تلافی قاطع استوار است – به ما حمله کنید، و ما با ویران کردن شهرهایتان پاسخ خواهیم داد. برای اینکه این تهدید کارساز باشد، داراییهای هستهای خود فرد باید بتوانند از حمله اولیه دشمن جان سالم به در ببرند. فرانسه مطمئناً این قابلیت را دارد، زیرا بیشتر کلاهکهایش بر روی زیردریاییها مستقر هستند که شناسایی و نابودی آنها به طور بدنامی دشوار است. اما اگر متجاوز از سلاحهای تاکتیکی با بازده پایین استفاده کند، و اگر هدف در لبههای دور چتر هستهای فرانسه و بریتانیا قرار داشته باشد، چه؟ آیا فرانسه و بریتانیا، که فاقد کلاهکهای هستهای تاکتیکی خود هستند، مایل به استفاده از زرادخانه استراتژیک با بازده بالای خود در پاسخ خواهند بود – و در صورت پاسخ متقابل دشمن، خطر نابودی کامل را به جان خواهند خرید؟
پاسخ ممکن است منفی باشد، و پیامد آشکار این است که فرانسه و بریتانیا در حال حاضر نمیتوانند به متحدان خود نوعی بازدارندگی گسترده را که توسط چتر هستهای ایالات متحده ارائه میشود، ارائه دهند. رسیدن به آنجا نیازمند سرمایهگذاریهای قابل توجهی در زرادخانههای مربوطه برای افزایش تعداد کلاهکهای استراتژیک، دستیابی به کلاهکهای تاکتیکی و استقرار آنها به گونهای است که بتوانند از یک حمله اول توسط یک حریف جان سالم به در ببرند. با توجه به محدودیتهای بودجهای آنها، بعید است که پاریس و لندن بتوانند بار این سرمایهگذاریها را به تنهایی به دوش بکشند. در عوض، بیشتر صورتحساب باید توسط ذینفعان آینده چتر هستهای – یعنی سایر متحدان اروپایی – پرداخت شود.
فرانسه و بریتانیا به طور مداوم تأکید کردهاند که هرگونه تصمیم برای استفاده از سلاحهای هستهای یک موضوع حاکمیت ملی است. بنابراین آنها باید تضمینهای معتبری از حفاظت را به هر سرمایهگذار ثالثی ارائه دهند. مقیاس جغرافیایی محدود اروپا و یکپارچگی اقتصادی عمیق آن، چنین تضمینهایی را قابل قبولتر از تعهدات حفاظت فراآتلانتیک توسط ایالات متحده میکند. با این وجود، یک بازدارندگی معتبر نیازمند ترتیبات بیشتری خواهد بود. توافقات اشتراک هستهای بین ایالات متحده و متحدانش یک الگوی مفید ارائه میدهد: تحت این پیمانها، ارتش ایالات متحده سلاحهای هستهای را در تعدادی از کشورهای متحد مستقر میکند و کشورهای میزبان سپس برخی از اجزای سیستمهای تحویل لازم، مانند هواپیماهای حامل و خلبانان را فراهم میکنند. اما واشنگتن تنها مرجع صدور دستور پرتاب هستهای را حفظ میکند. اعتبار تضمینهای پاریس و لندن همچنین میتواند با ایجاد یک مکانیسم مشاوره مشابه گروه برنامهریزی هستهای ناتو، که در مورد مسائل هستهای بحث میکند و سیاستهای کشورهای عضو را بررسی میکند اما فرانسه عضو آن نیست، افزایش یابد.
با این حال، یک نقطه ضعف عمده دیگر باقی خواهد ماند. با قضاوت بر اساس نتایج انتخابات اخیر در فرانسه و بریتانیا، نمیتوان ظهور دولتهای پوپولیست راستگرا را در هر دو کشور رد کرد که غرایز ژئوپلیتیکی آنها منجر به دنبال کردن یک سیاست هستهای فقط-فرانسه یا فقط-بریتانیا خواهد شد. به عبارت دیگر، یک چتر هستهای فرانسه و بریتانیا ممکن است روزی به همان دلایلی که چتر آمریکایی بسته شد، بسته شود.
بازدارندگی توسط کمیته
برای کاهش عدم قطعیتهایی که گزینه فرانسه و بریتانیا را پیچیده میکند، رهبران اروپایی میتوانند به یک گزینه بلندپروازانهتر چشم بدوزند: یک بازدارندگی هستهای جمعی و پان-اروپایی. در طول جنگ سرد، مقامات دولت کندی نسخهای از این ترتیب را در نظر گرفتند: یک ناوگان چندملیتی از کشتیها و زیردریاییهای مجهز به سلاحهای هستهای آمریکایی اما به طور کامل توسط متحدان اروپایی ناتو اداره، مالکیت و کنترل میشد. این ناوگان به اندازهای کلاهک حمل میکرد که میتوانست هر جایی از ۲۵ تا ۱۰۰ شهر شوروی را نابود کند. اما مخالفت بریتانیا با این طرح و همچنین اختلافنظرها در میان سایر متحدان در مورد نحوه اجرا و تأمین مالی آن، باعث شکست آن شد.
یک نسخه مدرن از این پیشنهاد میتواند سلاحهای هستهای فرانسه و بریتانیا را تحت کنترل اتحادیه اروپا یا یک نهاد جدید قرار دهد. این طرح مشکل سیاسی ناشی از گزینه فرانسه و بریتانیا را حل میکند، زیرا کمتر در برابر تغییر نظر از سوی فرانسه یا بریتانیا آسیبپذیر خواهد بود. در کوتاهمدت، کاستیهای فنی گزینه فرانسه و بریتانیا باقی خواهد ماند، زیرا بازدارندگی جمعی به زرادخانههای این دو کشور متکی خواهد بود. اما قدرتهای غیرهستهای اروپا انگیزه بسیار قویتری برای به اشتراک گذاشتن بار مالی نوسازی و گسترش ذخایر هستهای فرانسه و بریتانیا خواهند داشت تا اینکه تحت گزینه اول داشته باشند، زیرا آنها در یک زرادخانه مشترکاً کنترلشده سرمایهگذاری میکنند تا در سلاحهایی که کاملاً توسط دیگران کنترل میشوند.
کنترل مشترک بزرگترین نقطه قوت این ترتیب برای بیشتر قاره خواهد بود، اما برای پاریس و لندن یک موضوع غیرقابل مذاکره خواهد بود. هیچ یک از دولتها نمیخواهند زرادخانه ملی خود را به یک نهاد اروپایی واگذار کرده و حرف آخر را در مورد استفاده از سلاحها از دست بدهند. حتی اگر یک نیروی هستهای چندجانبه قابلیتهای پیشرفتهتر و در نتیجه سطح بالاتری از بازدارندگی را فراهم کند – که مزایای آن نیز به فرانسویها و بریتانیاییها باز خواهد گشت – سؤال اینکه چه کسی اختیار نهایی پرتاب را در دست دارد، احتمالاً بر هر ملاحظه دیگری غلبه خواهد کرد.
کنترل مشترک مسائل دشوار دیگری را نیز مطرح میکند. اگر تنها یک کشور عضو نیروی چندجانبه مورد حمله هستهای قرار گیرد، آیا دیگران واقعاً مایل به پاسخگویی خواهند بود؟ اگر این کار را نکنند، آیا این به کشور مورد حمله قرار گرفته حق انجام یک حمله تلافیجویانه یکجانبه، با استفاده از سلاحهای هستهای مستقر در قلمروش به عنوان بخشی از نیروی چندجانبه را میدهد؟ آیا یک حمله هستهای نیازمند اتفاق آرا در میان کشورهای عضو خواهد بود، یا اکثریت کافی خواهد بود؟ در هر صورت، تصمیمگیری به زمان بیشتری نیاز دارد تا آنچه در طول یک درگیری هستهای بالقوه در دسترس است. برای جلوگیری از تأخیر، اختیار پرتاب میتواند به یک نهاد فراملی تفویض شود. اما آن نهاد مشروعیت دموکراتیک کافی برای اتخاذ تصمیمات مرگ و زندگی برای صدها میلیون نفر را نخواهد داشت. تا زمانی که ملتهای اروپایی به سطحی از یکپارچگی نرسند که به یک دولت اروپایی مستقیماً منتخب اجازه دهد چنین تصمیمی بگیرد، گزینه دوم آزمون اعتبار را با شکست مواجه خواهد کرد.
چه کسی بعدی است؟
آنچه باقی میماند بدون شک بحثبرانگیزترین و گستردهترین گزینه است: به جای اتکا یا سرمایهگذاری در زرادخانههای موجود فرانسه و بریتانیا، سایر کشورهای اروپایی میتوانند سلاحهای هستهای خود را بسازند. اگر این دولتها زرادخانههایی با اندازهای قابل مقایسه با زرادخانههای فرانسه و بریتانیا انباشته کنند، قابلیتهای جمعی اروپا فراتر از بازدارندگی با مجازات خواهد رفت. به جای تهدید صرف به تلافی در پی یک حمله، دولتهای اروپایی قادر به درگیر شدن در «بازدارندگی با انکار» خواهند بود – یعنی دشوار یا حتی غیرممکن کردن انجام یک حمله ویرانگر توسط یک دشمن در وهله اول.
چندین قدرت بزرگ اروپایی، که در رأس آنها آلمان و لهستان قرار دارند، از نظر تئوری میتوانند قابلیتهای تکنولوژیکی لازم را کسب کرده و منابع مالی لازم را برای انباشت اورانیوم غنیشده کافی و در نهایت توسعه سلاحهای هستهای تخصیص دهند. اما انجام این کار هنوز زمانبر خواهد بود – مطمئناً به اندازهای زمان که یک متجاوز بالقوه مسلح به سلاح هستهای مانند روسیه بتواند یک حمله پیشگیرانه متعارف به سایتهای غنیسازی و سایر تأسیسات توسعه انجام دهد. قبل از تهاجم تمامعیار روسیه به اوکراین، چنین حملهای غیرقابل تصور بود. امروزه، به سختی میتوان چیزی را مستثنی کرد.
برای کاهش آن خطر، فرانسه و بریتانیا میتوانند برخی از سلاحهای هستهای خود را به صورت موقت «قرض دهند». انگیزه پاریس و لندن برای همراهی با این طرح و حمایت از جاهطلبیهای هستهای متحدانشان، دستیابی به قدرت در تعداد خواهد بود: حتی بدون کنترل مشترک، چندین قدرت هستهای اروپایی میتوانند سطح بیشتری از بازدارندگی را نسبت به آنچه فرانسه و بریتانیا امروز برای خودشان میتوانند ایجاد کنند، برقرار سازند. ایالات متحده، به نوبه خود، سرانجام از بار حفاظت از اروپا خلاص خواهد شد و منابع را برای استفادههای جایگزین آزاد خواهد کرد. اما اگر مزایا از ابعاد تاریخی برخوردار باشند، هزینههای بالقوه نیز چنین هستند – به ویژه خطر افزایشیافته تحریک یک درگیری با روسیه.
در عمل، هیچ مدعی آشکاری برای جایگاه سومین قدرت هستهای اروپا وجود ندارد. تاکنون، تنها لهستان به نظر میرسد که این گزینه را به طور جدی بررسی میکند. توسک، نخستوزیر این کشور، در ماه مارس به نمایندگان پارلمان لهستان گفت: «لهستان باید پیشرفتهترین قابلیتها، از جمله سلاحهای هستهای و مدرن غیرمتعارف را دنبال کند. این یک مسابقه جدی است – یک مسابقه برای امنیت، نه برای جنگ.»
در همین حال، بحث در آلمان با ملاحظات تاریخی، سیاسی، فرهنگی و استراتژیک پیچیده شده است. علیرغم دههها آشتی، یکپارچگی و ثبات دموکراتیک، نیمه اول قرن بیستم – و نقش آلمان در آن – هنوز به شدت بر ذهن اروپاییها سنگینی میکند. یک آلمان مجهز به سلاح هستهای مستلزم یک توازن مجدد قابل توجه قدرت در اروپا خواهد بود و نگرانی عمیقی را در پایتختهای همسایه برمیانگیزد. این به غیر از نگرانی خود جامعه آلمان است. تمایلات صلحطلبانه و ضد هستهای آن عمیق است، همانطور که بیزاری آن از ریسک و ملاحظاتش در مورد به عهده گرفتن مسئولیتهای نظامی بینالمللی نیز چنین است. حتی استفاده غیرنظامی از انرژی هستهای نیز به تدریج کنار گذاشته شده و آخرین راکتورها در آوریل ۲۰۲۳ خاموش شدند. این غرایز اجتماعی و سیاسی به سختی با نقش یک قدرت هستهای سازگار است.
محدودیتهای قانونی بر آلمان نیز قابل توجه است. به عنوان یک طرف معاهده عدم اشاعه هستهای، این کشور از تولید و در اختیار داشتن سلاحهای هستهای انصراف داده است. همین تعهد در ماده ۳(۱) معاهده دو به علاوه چهار، توافقنامه ۱۹۹۰ که پایه قانونی را برای اتحاد مجدد پس از جنگ سرد آلمان شرقی و غربی فراهم کرد، گنجانده شده است. معاهده دو به علاوه چهار، به ویژه، یک مانع قانونی دلهرهآور است، زیرا نقض یکی از عناصر اصلی آن میتواند اعتبار کل سند را زیر سؤال ببرد. این، به نوبه خود، نگرانیهای عمدهای را در میان امضاکنندگان آن و در میان همسایگان نزدیک آلمان ایجاد خواهد کرد.
البته، رویدادهای اخیر قبلاً پایه سیاسی این معاهده را تضعیف کردهاند. تهاجم تمامعیار روسیه به اوکراین و احتمال خروج ایالات متحده از اروپا، هر یک دستاوردی را که این توافق قرار بود تضمین کند، یعنی حاکمیت کامل یک آلمان متحد، تهدید میکند. این تغییرات نگرانکننده میتواند دلیل کافی برای یک تصمیم مشترک توسط آلمان، بریتانیا و ایالات متحده برای لغو ماده ۳(۱) باشد. با این وجود، هرگونه حرکت آلمان به سمت دستیابی به سلاحهای هستهای تنها در مشاوره و هماهنگی نزدیک با سایر کشورهای اروپایی، اول از همه لهستان، جایی که یک آلمان مجهز به سلاح هستهای بیشترین نگرانی را ایجاد میکند، قابل تصور خواهد بود.
همه موارد فوق
در حال حاضر، هیچ یک از این سه گزینه به راحتی آزمون اعتبار را پشت سر نمیگذارد. یک چتر هستهای فرانسوی و بریتانیایی فاقد قابلیتهای لازم خواهد بود و ذینفعان آن احتمالاً به قابلیت اطمینان آن در زمانهای بحران شک خواهند کرد. یک بازدارندگی هستهای پان-اروپایی حتی کمتر امکانپذیر به نظر میرسد. این امر یک تصمیم سیاسی وجودی را به یک نهاد با مشروعیت دموکراتیک تنها غیرمستقیم منتقل میکند. انجام این کار به منزله یک چالش جدی برای هنجارهای دموکراتیک اروپا در زمانی خواهد بود که آنها قبلاً توسط نیروهای غیرلیبرال مورد حمله قرار گرفتهاند.
گسترش سلاحهای هستهای در اروپا ممکن است بازدارندگی مؤثر و معتبری را فراهم کند. اما خطرات قانونی و سیاسی را به همراه خواهد داشت که در حال حاضر، برای رهبران اروپایی برای پذیرش آن بیش از حد بزرگ است. همچنین میتواند موجی از گسترش سلاحهای هستهای را در خارج از اروپا، از جمله در دولتهایی که دولتهای غربی آنها را متخاصم میدانند، به راه اندازد.
از سوی دیگر، حتی اگر اروپا در جای خود بماند، هیچ تضمینی وجود ندارد که عدم اشاعه در سایر نقاط جهان حفظ شود. اگر چیزی باشد، روندهای فعلی نشان میدهد که اولین جایی که فرو خواهد پاشید، شرق آسیا است. به عنوان مثال، اگر دولت ترامپ به ایجاد حس عدم قطعیت در مورد ضمانت امنیتی ایالات متحده به کره جنوبی ادامه دهد، رهبران در سئول ممکن است به نقطه شکست برسند. همانطور که اوضاع پیش میرود، کره جنوبی با سه قدرت هستهای متخاصم سیاسی – کره شمالی، چین و روسیه – در همسایگی نزدیک خود روبرو است. استراتژیستهای دفاعی کره جنوبی اشاره کردهاند که این وضعیت در صورتی که تنها متحد هستهای این کشور، یعنی ایالات متحده، عقبنشینی کند، غیرقابل تحمل خواهد شد. یک کره جنوبی مجهز به سلاح هستهای، به نوبه خود، ژاپن را تشویق میکند که همان مسیر را دنبال کند.
گسترش سلاحهای هستهای در شرق آسیا همچنین شرایط بحث را در اروپا تغییر خواهد داد، جایی که ممکن است به عنوان یک تغییر واقعیتر و قطعیتر از تهدیدات ترامپ به تنهایی تلقی شود. این یک سناریوی تأملبرانگیز است: رهبران اروپایی، که با هیچ چیز جز گزینههای بد روبرو نیستند، ممکن است تا زمانی که شخص دیگری اولین قدم را برندارد، قادر به شکستن بنبست هستهای خود نباشند. امنترین شرط اروپا، تا آن زمان، حداقل آماده شدن برای همه احتمالات است.
”