فارن افرز: چگونه در جنگ پهپادی شکست بخوریم | ۰۹ مرداد ۱۴۰۴
چرا دکترین نظامی و فرآیندهای تدارکاتی قدیمی آمریکا، این کشور را از انقلاب جهانی پهپادهای ارزانقیمت و چابک عقب انداخته و چگونه میتواند این روند را تغییر دهد.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۷ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن افرز / Jacquelyn Schneider & Julia Macdonald | 📅 تاریخ: Jul 31, 2025 / ۰۹ مرداد ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
تنها یک دهه پیش، ایالات متحده نوآور پیشرو پهپاد در جهان بود و پهپادهای پریدیتور و ریپر را برای هدف قرار دادن و کشتن تروریستها در کشورهای دوردست به پرواز درمیآورد. اما همانطور که اسرائیل، روسیه و اوکراین اخیراً در کمپینهای چشمگیری نشان دادهاند، انقلاب پهپادی دیگری آغاز شده است. زمانی پهپادها گرانقیمت و با کنترل از راه دور برای حملات هدفمند و نظارت استراتژیک بودند، اما اکنون میتوان آنها را با قیمت چند صد دلار تهیه کرد و طیف وسیعی از مأموریتها را انجام داد، از شناسایی میدان نبرد گرفته تا تحویل خون و دارو به سربازان مجروح در خطوط مقدم.
ارتشها در سراسر جهان در حال آزمایش این نسل جدید از پهپادها در تمام جنبههای نبرد هستند. به عنوان مثال، اسرائیل و اوکراین از پهپادهای دید اول شخص برای حمله به داخل خاک دشمن استفاده کردند. رگبارهای پهپادهای تهاجمی یکطرفه، موشکها و بمبهای هدایتشونده روسیه، تأسیسات برق و تولیدی اوکراین را هدف قرار دادهاند. در خطوط مقدم در اوکراین، هم مسکو و هم کییف از پهپادهای کوچک و همچنین مهمات سرگردان برای نابودی سربازان، تانکها و تجهیزات پشتیبانی استفاده میکنند در حالی که برای تأمین مجدد، رسیدگی به تلفات و شناسایی دشمنان در حال نزدیک شدن، به همان وسایل نقلیه هوایی بدون سرنشین تکیه میکنند. این پهپادها دیگر از راه دور کنترل نمیشوند، بلکه در سنگرها تعبیه شده یا به عمق خاک دشمن قاچاق میشوند.
ایالات متحده تا حد زیادی از این انقلاب در فناوری نظامی عقب مانده است. اگرچه پیت هگسث، وزیر دفاع، قول داده است که «سلطه پهپادی آمریکا را آزاد کند»، اما تا کنون زرادخانه پهپادی ایالات متحده همچنان تحت سلطه سیستمهای بزرگتر و گرانتری است که یک دهه پیش پیشگام آن بود. برنامههای جدید پهپادی مانند هواپیمای رزمی مشترک نیروی هوایی یا مهمات کمارتفاع تعقیب و حمله ارتش هنوز در مرحله نمونه اولیه هستند و به هیچ وجه ارزان نیستند. هزینه هر واحد CCA نیروی هوایی بین ۱۵ تا ۲۰ میلیون دلار تخمین زده میشود؛ پهپاد بسیار کوچکتر ارتش نیز بین ۷۰,۰۰۰ تا ۱۷۰,۰۰۰ دلار هزینه خواهد داشت. حتی اگر ارتش پهپادهای بیشتری از آنچه در حال حاضر برنامهریزی کرده است، خریداری کند، مشخص نیست که آیا شرکتهای آمریکایی میتوانند نزدیک به ۲۰۰,۰۰۰ پهپادی را که اوکراین ماهانه استفاده میکند، تولید کنند یا خیر.
برای بهرهبرداری از انقلاب پهپادی، کافی نیست که ایالات متحده بر ایجاد ظرفیت – بودجه بیشتر، تولید بیشتر، تدارکات سریعتر – تمرکز کند. رهبران غیرنظامی و دفاعی کشور باید به طور اساسیتری ایدههایی را که مدتهاست ارتش ایالات متحده و کمپینهای آن را شکل دادهاند، زیر سؤال ببرند. تأخیر ایالات متحده در پذیرش نسل جدید پهپادها محصول اعتقادات قوی است که در طول ۶۰ سال گذشته جنگیدن به دست آورده است: اینکه میتواند و باید از فناوری کنترل از راه دور برای پیروزی در درگیریهای سریع که از راه دور انجام میشود، استفاده کند. ایالات متحده معتقد بود که میتواند برای نجات جان خلبانان، ارائه اطلاعات لحظهای مستقیماً به تصمیمگیرندگان و امکان هدفگیری دقیق، به فناوری پهپادی نسبتاً گرانقیمت تکیه کند.
اکنون، رهبران ایالات متحده تحت فشار هستند تا با روش جدیدی از جنگ که در حال حاضر در درگیریهای اروپایی و خاورمیانهای در حال ظهور است، سازگار شوند. استفاده کشورهای دیگر از پهپادها در حال تغییر پویایی میدان نبرد است، به این معنی که نوع کمپینهای کمتلفاتی که نیروی پهپادی ایالات متحده برای آن ساخته شده است، ممکن است کمتر رایج شود. با این حال، قبل از عجله برای سرمایهگذاری در موج جدیدی از فناوریها، برنامهریزان دفاعی ایالات متحده باید باورها و فرضیات اساسی را که تدارکات آنها را در نیم قرن گذشته هدایت کرده است، بازنگری کنند. آنها باید تحمل افکار عمومی آمریکا برای تلفات را دوباره ارزیابی کنند، فرآیندهای تدارکاتی دیرینه را بازنگری کنند و با تمایل سرویسهای مختلف برای فشار آوردن به سیستمهای بزرگتر و گرانتر دست و پنجه نرم کنند. اول از همه، رهبران ایالات متحده باید یک نظریه جدید پیروزی را بیان کنند که چگونگی کمک فناوریهای پهپادی به ایالات متحده برای دستیابی به موفقیت استراتژیک را در نظر بگیرد.
پشتیبانی فنی
ارتش مدرن ایالات متحده مدتهاست که به دنبال توسعه فناوری برای دقیقتر، کارآمدتر و کمخطرتر کردن جنگها بوده است – هم برای رهبران آمریکایی و هم برای سربازانی که به جنگ میفرستند. در اوایل سال ۱۹۶۵، رئیسجمهور لیندون جانسون به وزیر دفاع خود، رابرت مکنامارا، گفت که برای مأموریتهای شناسایی خطرناک در جنگی که در ویتنام به طور فزایندهای نامحبوب میشد، یک راهحل فناورانه پیدا کند: «فکر نمیکنم راهی وجود داشته باشد، باب، که از طریق هواپیماهای کوچک یا هلیکوپترهایتان… بتوانید این افراد را شناسایی کنید و سپس با رادیو به هواپیماها خبر دهید تا بیایند و آنها را به شدت بمباران کنند؟»
با ظهور ریزپردازنده در سال ۱۹۷۱، نوآوری پهپادی ایالات متحده شتاب گرفت و اولین قابلیت پهپادی قابل توجه در نبردهای آمریکا ادغام شد. پهپادهای لایتنینگ باگ و بعداً بوفالو هانتر بیش از ۴۰۰۰ سورتی پرواز در ویتنام انجام دادند و مأموریتهایی را که ارتش آنها را «خستهکننده، خطرناک و کثیف» مینامد و قبلاً تنها توسط خلبانان انسانی قابل انجام بود، انجام دادند. پهپادها به عنوان طعمه برای سایتهای پدافند هوایی، عکسبرداری از موشکهای زمین به هوای ویتنام شمالی و اردوگاههای زندان، انجام شناسایی در هوای نامساعد و پرتاب اعلامیههای تبلیغاتی خدمت میکردند.
پهپادها پویایی جنگ ویتنام را به طور اساسی تغییر ندادند. اما با نشان دادن اینکه چگونه فناوری بدون سرنشین میتواند خطر انسانی را کاهش دهد، تخیل ارتش ایالات متحده را به خود جلب کردند. این پتانسیل به ویژه پس از توقف سربازی اجباری و انتقال به یک نیروی کاملاً داوطلب در سال ۱۹۷۳ اهمیت یافت. پایان دادن به سربازی اجباری، رؤسای جمهور آینده را از استقرار تعداد زیادی سرباز بازداشت و نیروهای مسلح را ملزم به طراحی استراتژیهای نظامی جدیدی کرد که بر نیرویی که معتقد بودند میتوانند جذب کنند، تکیه داشت. تغییرات ژئوپولیتیکی نیز علاقه فزایندهای را به فناوریهای جدید میدان نبرد برانگیخت: تا اوایل دهه ۱۹۸۰، ایالات متحده با یک ارتش شوروی از نظر کمی برتر روبرو بود. ارتش ایالات متحده نیاز داشت راههایی برای برتری کیفی بر شوروی پیدا کند تا مزیت نیروی انسانی خام حریف خود را جبران کند.
رهبران ایالات متحده بر توانمندسازی ارتش برای جنگیدن با یک نیروی کوچکتر و آموزشدیدهتر که فناوریهای هدایتشونده دقیق جدیدی را به کار میگیرد، تمرکز کردند. چارچوبهایی مانند دکترین نبرد هوایی-زمینی، استراتژیای که به طور مشترک توسط ارتش و نیروی هوایی اتخاذ شد و خواستار حملات دوربرد تکمیل شده با عملیات نیروی زمینی بسیار مانورپذیر بود، از پیشرفتهای جدید در ریزپردازش برای دیدن و هدف قرار دادن دشمنان از فاصله دورتر استفاده میکرد. در همین حال، افزایشهای عظیم رئیسجمهور رونالد ریگان در بودجه دفاعی ایالات متحده، امکان جریان یافتن بودجه به ماهوارهها، رادارها و «سلاحهای هوشمند» جدید با سیستمهای هدایت بهتر را فراهم کرد – همه فناوریهایی که پایه و اساس زرادخانه پهپادی ایالات متحده را تشکیل میدادند.
تلاش واشنگتن برای پهپادها پس از بمبگذاری سال ۱۹۸۳ در پادگان تفنگداران دریایی و سرنگونی خلبانان نیروی دریایی در لبنان، فوریتر شد. نیروی دریایی حدود ۹۰ میلیون دلار در یک سیستم اثبات شده اسرائیلی سرمایهگذاری کرد و ۷۲ وسیله نقلیه هوایی بدون سرنشین پایونیر خریداری کرد. در همین حال، کاسپار واینبرگر، وزیر دفاع ایالات متحده، یک دکترین نظامی جدید منتشر کرد که بیان میداشت سربازان نباید جز به عنوان آخرین راه حل مستقر شوند. استراتژیستها ایمان داشتند که پهپادهایی مانند پایونیر میتوانند جایگزین مأموریتهای شناسایی هوایی سرنشیندار پرخطر شوند. در سال ۱۹۸۵، کلی برک، رئیس تحقیق و توسعه نیروی هوایی از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۲، منطق را برای واشنگتن پست توضیح داد: «ممکن است چیزی به نام هواپیمای ارزان وجود داشته باشد، اما چیزی به نام خلبان آمریکایی ارزان وجود ندارد.»
انتشار دکترین واینبرگر با طلوع عصر اطلاعات همزمان شد. ایالات متحده مدتها بود که آرزوی اجتناب از جنگهای فرسایشی طولانی را داشت و پیشرفتهای سریع در فناوری دیجیتال سرانجام به نظر میرسید این هدف را ممکن میسازد. در اعماق پنتاگون، گروهی از استراتژیستها در دفتر ارزیابی خالص بر این تمرکز کردند که چگونه سیستمهای جدیدی مانند پهپادها ممکن است با شناسایی و هدف قرار دادن دشمن از راه دور برای پیروزی سریع در جنگها و با خطر کم برای سربازان آمریکایی، استراتژی نظامی را به طور کامل متحول کنند. در یک گزارش به طرز شگفتآوری پیشگویانه که در سال ۱۹۸۶ نوشته شد، گروهی از استراتژیستهای ONA یک فضای نبرد را تصور کردند که مملو از حسگرهای شناسایی پرنده و ازدحام «مینهای هوایی» بود که در آن توپخانه و هواپیماهای سرنشیندار برای انتخاب خودکار اهداف به حسگرهای بدون سرنشین تکیه میکردند.

بازدهی بدون ریسک
اما این دو هدف – کاهش خطر انسانی و بهینهسازی اثربخشی میدان نبرد – هرگز کاملاً با هم هماهنگ نشدند. از زمان جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱، استراتژی پهپادی ایالات متحده با تنشی بین ریسکگریزی و تمایل به پیروزیهای سریع، قاطع و با فناوری مشخص شده است. در طول جنگ خلیج فارس، ایالات متحده با دنبال کردن یک استراتژی ترکیبی، تلاش کرد تا بین به حداقل رساندن ریسک و به حداکثر رساندن اثربخشی تعادل برقرار کند: نیروی هوایی جنگ را با یک کمپین شوک و بهت با پشتیبانی بمبهای دقیق و موشکهای دوربرد آغاز کرد در حالی که نیروهای زمینی یک مانور قاطع را آغاز کردند که ارتش عراق را ویران کرد. موفقیت جنگ، روش جدیدی از جنگ آمریکایی را نشان داد که شامل کمپینهای سریع، قاطع و کمتلفات بود.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، کنگره و دولت کلینتون بودجه وزارت دفاع را کاهش دادند. شاخههای نیروهای مسلح برای اولویتبندی برنامههای تسلیحاتی موجود مورد علاقه خود جنگیدند که منجر به سرمایهگذاری در پلتفرمهای سرنشیندار بزرگ مانند ناوهای هواپیمابر، جتهای جنگنده و تانکها به جای پلتفرمهای بدون سرنشین یا مهمات کوچکتر شد. صنعت دفاعی تجمیع شد و شرکتهای باقیمانده را با بودجه کمتر و تمایل کمتر برای اختصاص به تحقیق و توسعه خارج از الزامات اعلام شده وزارت دفاع باقی گذاشت.
علیرغم این محدودیتها، در طول دهه ۱۹۹۰، دولت کلینتون موفق به ساخت زرادخانهای از هواپیماهای رادارگریز، موشکهای کروز دوربرد و بمبهای مجهز به GPS شد. اینها سالهای جنگ هوایی مداخلات نظامی کمخطر و با فناوری بالا بودند. وزارت دفاع کلینتون پتانسیل زیادی در پهپادها میدید، حتی اگر در لیست اولویتهای هیچ یک از نیروهای مسلح قرار نداشتند. در اوایل دوره خود به عنوان معاون وزیر دفاع، جان دویچ یک سازمان مشترک، دفتر شناسایی هوابرد دفاعی را برای تشویق ارتش به پذیرش فناوری پهپادی تأسیس کرد. این دفتر در سال ۱۹۹۴ به این نتیجه رسید که وسایل نقلیه هوایی بدون سرنشین «یک جایگزین قابل قبول هستند در حالی که نیروها با چالشهای متعدد کوچکسازی دست و پنجه نرم میکنند». اولین پهپادهای پریدیتور که توسط یک شرکت انرژی به نام جنرال اتمیکس بدون هیچ حامی مشخصی در نیروهای مسلح اختراع شده بود، در تابستان ۱۹۹۵ بر فراز یوگسلاوی سابق به پرواز درآمدند.
در همان تابستان، اسکات اوگریدی، خلبان F-16، بر فراز خاک صربهای بوسنی سرنگون شد. این یک شرمساری برای ارتش ایالات متحده بود و بر رونالد فوگلمن، رئیس ستاد نیروی هوایی، تأثیر گذاشت تا پریدیتور را به طور گستردهتری به کار گیرد؛ او اولین واحد پهپادی نیروی هوایی را در ژوئیه ۱۹۹۵ تأسیس کرد. کنگره از تلاشهای فوگلمن حمایت کرد. جان وارنر، رئیس کمیته نیروهای مسلح سنا، توضیح داد: «به قضاوت من، این کشور دیگر هرگز اجازه نخواهد داد که نیروهای مسلح در درگیریهایی شرکت کنند که سطح تلفاتی را که ما از نظر تاریخی دیدهایم، تحمیل کند.» او نتیجه گرفت که این به معنای یک حرکت اجتنابناپذیر به سمت فناوریهای بدون سرنشین است.
هدف محدود
پس از حملات ۱۱ سپتامبر، پهپادهای پریدیتور و ریپر به یک ویژگی غالب در استراتژی نظامی ایالات متحده تبدیل شدند. در طول دو دهه، ایالات متحده بیش از ۵۰۰ پریدیتور و ریپر (با هزینه دهها میلیارد دلار) خریداری کرد و از آنها برای انجام هزاران حمله پهپادی در افغانستان، عراق، لیبی، پاکستان، سوریه، یمن و مجموعهای از کشورهای دیگر استفاده کرد. فرماندهان در مراکز عملیات میتوانستند اهداف را به صورت لحظهای و ۲۴/۷ ردیابی کنند.
اما استفاده از پهپادها همچنان بحثبرانگیز بود. این سیستمها ارزان نبودند؛ همچنین خیلی مانورپذیر یا مقاوم نبودند. سربازان روی زمین کاملاً راضی نبودند. پهپادها از تداخل در هوای بد و تأخیر در انتقال دادهها رنج میبردند و تقریباً به طور کامل توسط نیروی هوایی اداره میشدند؛ سربازان شکایت داشتند که خلبانان نیروی هوایی مسئول اسکادرانهای پهپادی برای مأموریتهای پشتیبانی زمینی به اندازه کافی آموزش ندیدهاند. و بسیاری استفاده گسترده از پهپادها را برای جایگزینی کامل جنگجویان انسانی زیر سؤال بردند. در افغانستان و عراق، ایالات متحده ظاهراً برای به دست آوردن قلبها و ذهنهای مردم محلی میجنگید، اما این هدف گاهی با بمباران آنها از فاصلهای غیرشخصی و امن در تضاد به نظر میرسید.
تنها نیرویی که در طول «جنگ جهانی علیه تروریسم» واقعاً در پهپادها سرمایهگذاری کرد، نیروی هوایی بود. اگرچه هواپیماهای بدون سرنشین به طور بالقوه نقش تاریخی خلبانان را در این نیرو تهدید میکردند، اما تمایل نیروی هوایی برای کنترل مأموریتهای هوایی باعث شد تا در پذیرش فناوری پهپادی پیشگام باشد. به جای اینکه به یگانهای رزمی زمینی متصل شوند، پریدیتورها و ریپرها توسط اسکادرانهای نیروی هوایی که بر اساس یگانهای جنگنده مدلسازی شده بودند، اداره میشدند. اغلب، خلبانان سابق جنگنده پهپادها را هدایت میکردند و از فرآیندهای تخصیص وظایف هواپیما استفاده میکردند که از فرآیندهای طراحی شده برای هواپیماهای سرنشیندار تقلید میکرد. جای تعجب نبود که استفاده ایالات متحده از پهپادها به دقت مأموریتهای اصلی نیروی هوایی مانند بمباران استراتژیک و شناسایی را تکرار میکرد. ارتش انحصار نیروی هوایی بر پهپادها را پذیرفت و تنها به طور پراکنده در سیستمهای کوچکتر سرمایهگذاری کرد، در حالی که نیروی دریایی – که بر پلتفرمهای بزرگی مانند ناوهای هواپیمابر که هسته اصلی هویت آن بود، متمرکز باقی ماند – علاقه چندانی به انقلاب بدون سرنشین نشان نداد.
در نهایت، تمرکز محدود ایالات متحده بر استفاده از فناوری پیشرفته برای محدود کردن آسیب به سربازان، ارتش آن را به خرید و استقرار نوع خاصی از پهپاد برانگیخت: پهپادی که از راه دور کنترل میشد، میتوانست برای مدت طولانی به اهداف نگاه کند و میتوانست در فضاهای هوایی خطرناک مستقر شود. این تمرکز تدارکاتی از دههها تصمیمگیری ناشی شد – در مورد اینکه ایالات متحده چگونه میخواست پس از جنگ ویتنام بجنگد، در مورد درسهایی که باید از جنگ خلیج فارس گرفته میشد و در مورد سرمایهگذاریهای دفاعی در دوره یکجانبهگرایی ایالات متحده. دو دهه جنگ در افغانستان و عراق این انتخابها را تثبیت کرد.
جنگ در اوکراین آن وضعیت نیرو را به چالش کشیده است. در نتیجه، ایالات متحده اکنون در حال عجله برای سرمایهگذاری در طیف وسیعتری از پهپادها است. این کشور در حال اعطای قرارداد به شرکتهای دفاعی جدید و شبیهسازی جنگی مأموریتهای جدید پهپادی است. وزیر دفاع هگسث اخیراً به یگانها دستور داده است که پهپادهای موجود در بازار را خریداری و آزمایش کنند. اما همه این تصمیمات بدون برنامهریزی قبلی و در واکنش به نحوه استفاده از پهپادها در میدانهای نبرد خارجی گرفته شدهاند، نه اینکه از یک برنامه استراتژیک در مورد نقشهایی که باید در جنگهای آینده ایالات متحده ایفا کنند، ناشی شوند.
بازگشت به اصول اولیه
اگر ایالات متحده میخواهد در جنگهای فرسایشی – نوعی از جنگ که اوکراین اکنون از پهپادها با تأثیر زیادی در آن استفاده میکند – بجنگد و پیروز شود، به پهپادهای ارزانقیمت بیشتری نیاز دارد که به یگانهای رزمی متصل باشند و بتوانند به سرعت با تلاشهای ضد پهپادی سازگار شوند. اما نمیتواند به سادگی استراتژیهای پهپادی اوکراین (یا اسرائیل) را کپی کند. قبل از عجله به سمت تدارکات، استراتژیستهای دفاعی ایالات متحده باید یک نظریه جدید پیروزی را بیان کنند و باورها و فرضیاتی را که زیربنای ۵۰ سال گذشته تدارکات فناورانه بوده است، بازنگری کنند.
برای نیم قرن، ایالات متحده ارتشی را بر این باور ساخت که مردم آمریکا خون خود را فدا نخواهند کرد اما مایل به خرج کردن ثروت خود خواهند بود. با افزایش کسری بودجه و تمایل فزاینده رأیدهندگان آمریکایی برای مجازات رؤسای جمهور به دلیل تورم و برنامههای دولتی بیهوده، رهبران ایالات متحده دیگر نمیتوانند به سادگی فرض کنند که میتوانند برای کاهش ریسک سیاسی خود، پول را به سمت فناوریهای گرانقیمت سرازیر کنند. در عین حال، این باور که در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ غالب بود – که فناوری بدون سرنشین جنگهای سریعتر و از راه دورتر را ایجاد میکند – در حال به چالش کشیده شدن است. استفاده از پهپادها در صحنههای نبرد اروپایی و خاورمیانهای، درگیریهای نزدیکبردتری را امکانپذیر میکند: مینها، جنگ سنگر به سنگر و هدف قرار دادن غیرنظامیان. هیچ یک از اینها از زمان ویتنام در هسته اصلی استراتژی ایالات متحده نبوده است.

دولت ترامپ باید به دقت بررسی کند که آیا ارتش ایالات متحده باید فناوری پهپادی را که این نوع جنگها را امکانپذیر میکند، در چارچوب یک بررسی گستردهتر از استراتژی نظامی ایالات متحده، اتخاذ کند یا خیر. تنها در این صورت است که میتواند بودجه دفاعی ایالات متحده (و سرمایهگذاریهای پهپادی) را با اولویتهای استراتژیک واضح هماهنگ کند. در گذشته، وزرای دفاع با انتقال برنامهها از نیروهای منفرد یا به دست گرفتن مستقیم آنها، برکناری رؤسای ستاد نیروها و لابیگری با کنگره برای تخصیص بودجه برای برنامههای خاص، با موفقیت از پس دعواهای بودجهای بین نیروها برآمدهاند. نه تنها کنگره باید فرآیند تدارکات نظامی را سریعتر و کارآمدتر کند؛ بلکه باید نوآوری از پایین به بالا را نیز امکانپذیر سازد و به فرماندهان رزمی و یگانهای کوچکتر اجازه دهد تا برنامههای پهپادی خود را تدارک و مدیریت کنند. این امر نیازمند اصلاحات قانونی قابل توجهی در مقیاس قانون گلدواتر-نیکولز ۱۹۸۶ است که تغییرات گستردهای را در وزارت دفاع ایجاد کرد. بازنگری در استراتژی دفاعی ایالات متحده ممکن است نیازمند رهبری سرسخت در داخل نیروهای مسلح نیز باشد، از جمله انتصاب فرماندهانی که دوره خدمت آنها طولانیتر از هنجار فعلی است.
ارتش آمریکا مجذوب موفقیتهای عملیاتی و تاکتیکی خود شده است، اما در حفظ برتری استراتژیکی که برای موفقیت در درگیریهای قرن بیست و یکم نیاز دارد، کوتاهی کرده است. بدون ارزیابی مجدد روش جنگ آمریکایی، هیچ مقدار پهپاد جدیدی قادر به دفاع از ایالات متحده در برابر جنگهایی که نمیخواهد بجنگد، نخواهد بود.