فارن افرز: پیروزی بربادرفته اسرائیل | ۱۰ مرداد ۱۴۰۴
چرا موفقیتهای نظامی اخیر اسرائیل در برابر ایران و غزه، بدون یک افق سیاسی برای فلسطینیان، به جای صلح پایدار، به درگیریهای بیشتر منجر خواهد شد؟

⏳ مدت زمان مطالعه: ۶ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن افرز / Dalia Dassa Kaye | 📅 تاریخ: Aug 01, 2025 / ۱۰ مرداد ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
در طول جنگ شش روزه سال ۱۹۶۷، اسرائیل به موفقیت نظامی خیرهکنندهای در برابر دشمنانی که به نظر قدرتمند میرسیدند، دست یافت. با این حال، اسرائیل موفقیت نظامی خود را به دیپلماسی فعال تبدیل نکرد؛ اگر این کار را کرده بود، شاید امروز منطقه و جایگاه اسرائیل در آن بسیار متفاوت به نظر میرسید. اسرائیل ممکن است در آن زمان فکر نمیکرد که انتخابی دارد: معتقد نبود که شرکای عرب مناسبی برای صلح دارد و برتری نظامیاش نیز به هیچ وجه قطعی نبود، همانطور که تنها شش سال بعد، زمانی که مصر حمله غافلگیرانهای را آغاز کرد و جنگ یوم کیپور را شروع کرد، این موضوع به اثبات رسید.
امروز وضعیت متفاوت است. پس از جنگ ۱۲ روزه با ایران در ماه ژوئن، اسرائیل در موقعیت نظامی و منطقهای بسیار برتری نسبت به سال ۱۹۶۷ قرار دارد. این کشور جدیترین تهدیدات منطقهای خود را خنثی کرده و دهههاست که هیچ کشور عربی با اسرائیل وارد جنگ نشده است. این کشور به طور پیوسته دشمنان غیردولتی خود را تضعیف کرده و تابستان گذشته به پیروزیهای نظامی و اطلاعاتی شگفتآوری در برابر حزبالله در لبنان دست یافت و به عملیات حذف رهبری حماس در غزه ادامه میدهد. حمله آن به ایران موفقیت نظامی غیرقابل انکاری در آسیب رساندن به تأسیسات هستهای و موشکی ایران به دست آورد و نفوذ اطلاعاتی عمیق خود را از طریق کشتار جسورانه رهبران ارشد نظامی و دانشمندان هستهای ایران به نمایش گذاشت. تصمیم بعدی دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، برای پیوستن به این حمله، موقعیت بنیامین نتانیاهو را در داخل تقویت کرد.
پیروزیهای اسرائیل البته بدون محدودیت نیست. کارشناسان میزان کامل آسیب به برنامه هستهای ایران را زیر سؤال بردهاند و این حملات ممکن است تنها رهبری ایران را تقویت کرده و انگیزه آن را برای عبور از آستانه هستهای افزایش داده باشد. حملات موشکی و پهپادی حوثیها به اسرائیل نیز ادامه یافته است که نشان میدهد تضعیف شبکه نیابتی ایران یک کار در حال پیشرفت است. رئیس ستاد ارتش اسرائیل، سپهبد ایال زامیر، در اواخر ژوئیه در سخنانی اذعان کرد که «ایران و محور آن همچنان در تیررس ما هستند؛ کارزار علیه ایران تمام نشده است.» با این حال، علیرغم این چالشهای باقیمانده، برداشت غالب در اسرائیل این است که ترازنامه منطقهای به نفع آن عمل میکند.
این مسلماً لحظه اسرائیل برای بهرهبرداری از این چشمانداز استراتژیک مطلوب و تبدیل موفقیت نظامی خود به سرمایه دیپلماتیک است، با از سرگیری مذاکرات با فلسطینیها که میتواند ثبات بلندمدت ایجاد کرده و همسایگان عرب بیشتری را به عادیسازی روابط تشویق کند. پس از جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۷۳، انور سادات، رئیسجمهور مصر، از دستاوردهای نظامی خود برای پیشبرد یک تصمیم استراتژیک برای صلح استفاده کرد.
اما نتانیاهو کشورش را به این سمت هدایت نمیکند. تمایل او به «پیروزی کامل» به یک کارزار نظامی بیوقفه ویرانگر در غزه و فراتر از آن دامن زده است، با کمترین توجه به آسیبی که به روابط منطقهای و جهانی این کشور وارد کرده، و البته بدون در نظر گرفتن پیامدهای وخیم انسانی.
تا جایی که نتانیاهو به آینده فکر میکند، او موفقیتهای نظامی ۱۸ ماه گذشته را فرصتی برای اسرائیل میبیند تا ضمن پیگیری یک برنامه حداکثری، نظم منطقهای جدیدی را شکل دهد. نتانیاهو معتقد است که میتواند توافقنامههای عادیسازی و عدم تخاصم را با قدرتهای عربی مانند لبنان، عربستان سعودی و سوریه دنبال کند بدون اینکه امتیازات جدی در مورد مسئله فلسطین بدهد یا آزادی عمل نظامی اسرائیل را در سراسر مرزهایش به طور نامناسبی محدود کند. حتی اگر اسرائیل پس از پایان جنگ غزه، پیشرفت محدودی در چنین توافقهایی داشته باشد، معاملات منطقهای که به درگیری اصلی اسرائیل و فلسطین نپردازند، حمایت داخلی چندانی در کشورهای همسایه نخواهند داشت و به احتمال زیاد زمینه را برای درگیری مجدد فراهم خواهند کرد.
موقعیت قدرت؟
در اوایل ژوئیه، در سخنانی طی سومین دیدار خود با ترامپ در کاخ سفید در کمتر از شش ماه، نتانیاهو در مورد چگونگی ایجاد فرصتهای جدید توسط موفقیت اسرائیل تأمل کرد: «فکر میکنم همه میفهمند که وضعیت تغییر کرده است.» او با افتخار گفت: «ایران اساساً سوریه را مستقیماً از طریق حزبالله اداره میکرد. حزبالله به زانو درآمده است. ایران از تصویر خارج شده است. بنابراین فکر میکنم این فرصتهایی برای ثبات، برای امنیت و در نهایت برای صلح فراهم میکند.»
بسیاری از ناظران امیدوار بودند که آتشبس اسرائیل و ایران در ماه ژوئن، پس از ماهها بنبست، دیپلماسی در مورد غزه را احیا کند. منطق این بود که با موفقیت نتانیاهو در برابر ایران، او دیگر از اینکه پایان جنگ بقای سیاسیاش را تهدید کند، هراسی نخواهد داشت. در واقع، نظرسنجیها نشان میدهد که اکثر اسرائیلیها خواهان پایان درگیریها در غزه برای تسهیل آزادی گروگانهای اسرائیلی هستند که حماس همچنان در اختیار دارد. مذاکرات برای برقراری آتشبس در واقع در ۶ ژوئیه در دوحه از سر گرفته شد، اما به توافقی نرسید – و توافق مورد بحث صرفاً یک توقف کوتاهمدت در درگیریها و آزادی محدود گروگانها و زندانیان بود، نه پایان کامل جنگ.
در همین حال، رهبران اسرائیل همچنان به پیشبرد طرحهایی برای جابجایی ساکنان غزه به مناطق محدود «بشردوستانه» در جنوب غزه ادامه میدهند، با هدف گستردهتری که عمدتاً به عنوان حذف نهایی ساکنان غزه از این نوار درک میشود، اقداماتی که به گفته محققان اسرائیلی و حتی موشه یعلون، رئیس سابق ستاد ارتش اسرائیل، به منزله جنایات جنگی خواهد بود. به نظر میرسد مقامات اسرائیلی معتقدند که ترامپ از طرحهای آنها برای آواره کردن ساکنان غزه حمایت میکند، طرحهایی که با پیشنهاد قبلی ترامپ برای اسکان مجدد فلسطینیان در خارج از غزه و تبدیل آن به «ریویِرای خاورمیانه» همخوانی دارد.
اگرچه اسرائیل میگوید نمیخواهد در غزه بماند، اما اکنون بخش زیادی از آن را کنترل میکند. سفیر اسرائیل در سازمان ملل در پاسخ به سوالی در مورد شرایط پس از جنگ به گاردین گفت: «فکر میکنم از نظر امنیتی اطمینان حاصل خواهیم کرد که توانایی عمل در غزه را داریم، بسیار شبیه به آنچه امروز در یهودا و سامره اتفاق میافتد»، اصطلاحی که برخی اسرائیلیها برای توصیف کرانه باختری اشغالی به کار میبرند. به عبارت دیگر، اشغال نظامی اسرائیل در این سرزمینها احتمالاً در آینده قابل پیشبینی ادامه خواهد یافت و اسرائیل میتواند با ضمیمه کردن کرانه باختری و حتی بخشهایی از غزه، تنش را تشدید کند.
همه اینها نشان میدهد که جنگ اسرائیل با ایران، دیدگاههای دیرینه نتانیاهو در مورد منطقه را تغییر نداده است. برای او، پیروزیهای نظامی نشان میدهد که قدرت نتیجه میدهد و سازش با فلسطینیها را برای اهداف منطقهای گستردهترش غیرضروری میکند. در این خوانش، منطقه باید خود را با ترجیحات اسرائیل وفق دهد و نه برعکس. از دیدگاه نتانیاهو، رهبران عرب مشتاق بهرهمندی از تواناییهای فناوری و نظامی اسرائیل هستند. اگرچه جهان عرب با اجلاسها و بیانیهها در مخالفت با جنگ اسرائیل در غزه متحد شد، اما هیچ یک از طرفین توافقنامه ابراهیم از آن خارج نشدهاند. مصر و اردن پیشنهادی برای لغو معاهدات صلح خود با اسرائیل ندادهاند؛ اردن حتی سال گذشته در دفاع از اسرائیل در برابر حملات ایران کمک کرد. کشورهای عربی بیانیههایی در محکومیت حملات اسرائیل به ایران در ماه گذشته صادر کردند، اما نتانیاهو مدتهاست معتقد است که این کشورها اساساً با تلاشهای اسرائیل برای کوتاه کردن بالهای ایران همسو هستند و ایران را، نه اسرائیل، به عنوان مهمترین تهدید استراتژیک منطقه میبینند. اما واقعیتهای منطقهای بعید است آنقدر که نتانیاهو ممکن است معتقد باشد، حتی با حمایت ترامپ، سازگار باشند.

برداشتهای نادرست و محاسبات اشتباه
مورد توجهترین توافق منطقهای، توافق بین اسرائیل و عربستان سعودی است، یک قدرت منطقهای که به عنوان یک رهبر کلیدی در جهان عرب و اسلام در نظر گرفته میشود. دولت بایدن تلاش قابل توجهی برای میانجیگری در چنین توافقی انجام داد و نتانیاهو حتی در سپتامبر ۲۰۲۳ در سازمان ملل اعلام کرد که اسرائیل در «آستانه» یک توافق تاریخی با عربستان سعودی قرار دارد. اگرچه هرگز مشخص نبود که توافق به آن نزدیکی که نتانیاهو ادعا میکرد، باشد، اما سعودیها پس از جنگ غزه موضع خود را به طور قابل توجهی سختتر کردند. وزیر امور خارجه، شاهزاده فیصل بن فرحان آل سعود، مواضع ثابت سعودی را منعکس کرد و به صراحت گفت که عادیسازی با اسرائیل «تا زمانی که راهحلی برای تشکیل کشور فلسطین نداشته باشیم، از روی میز خارج است.»
اسرائیلیها ممکن است معتقد باشند که پس از خارج شدن جنگ غزه از سرفصل خبرها، سعودیها به کمتر از این راضی خواهند شد؛ به هر حال، یک توافق با اسرائیل، سعودیها را در موقعیت بهتری نزد ترامپ قرار میدهد و مزایای اقتصادی، اطلاعاتی و امنیتی را فراهم میکند. اما سعودیها بعید است که این محاسبه را داشته باشند. عربستان سعودی راههای دیگری برای راضی کردن ترامپ بدون تمرکز بر اسرائیل پیدا کرده است، از جمله وعدههای سرمایهگذاریهای اقتصادی کلان و معاملات تسلیحاتی در جریان سفر ترامپ به این پادشاهی در ماه مه. سعودیها همچنین سرمایه سیاسی زیادی را برای مرتبط کردن عادیسازی با اسرائیل به کشور فلسطین هزینه کردهاند که بعید است تنها با حرفهای توخالی در این زمینه راضی شوند – و رهبری فعلی اسرائیل حتی آن را هم ارائه نمیدهد.
جنگ اسرائیل با ایران مواضع اعراب را بیش از پیش پیچیده کرده است. قدرتهای منطقهای مانند عربستان سعودی در سالهای اخیر در حال عادیسازی روابط با ایران بودهاند، تا حد زیادی برای اینکه از تیررس ایران دور بمانند. سعودیها و دیگر کشورهای عربی خلیج فارس بر اولویتهای داخلی و برنامههای تنوع اقتصادی خود متمرکز هستند و جنگها برای تجارت خوب نیستند. اگرچه همسایگان اسرائیل بدون شک از تضعیف تواناییهای نظامی ایران استقبال کردند، اما از حملات اسرائیل که منطقه را در آستانه یک جنگ تمامعیار قرار داد، خوشحال نشدند. در واقع، حمله تلافیجویانه ایران به پایگاه آمریکا در قطر، که برای محدود کردن تلفات و جلوگیری از تشدید بیشتر طراحی شده بود، با این وجود یادآوری قدرتمندی بود که درگیری اسرائیل-ایران-آمریکا، کشورهای خلیج فارس را در معرض خطر قرار میدهد. سعودیها به تعامل با ایرانیان و ترویج دیپلماسی بر درگیری نظامی ادامه دادهاند، همانطور که میزبانی عربستان سعودی از وزیر امور خارجه ایران در اولین سفر او به یک کشور خلیج فارس پس از حمله ایران به قطر، گواه آن است.
همسایگان عرب اسرائیل ممکن است از محدود نگه داشتن ایران استقبال کنند، اما همچنین نگران یک اسرائیل کاملاً بیمهار هستند که به طور فزایندهای به عنوان یک عامل بیثباتکننده منطقهای و نه یک ناجی منطقهای دیده میشود. برای مثال، در سوریه، یک تصور رایج این است که اسرائیل در حال تشویق اختلافات و تضعیف تلاشهای دولت جدید برای متحد کردن کشور است. در اواسط ژوئیه، پس از موج اخیر خشونتهای فرقهای در جنوب سوریه، اسرائیل حملات هوایی به تأسیسات دولت سوریه در دمشق انجام داد. مقامات اسرائیلی ادعا کردند که قصدشان محافظت از اقلیت دروزی سوریه «به دلیل پیمان خون عمیق با شهروندان دروزی ما در اسرائیل» و «تضمین غیرنظامیسازی منطقه مجاور مرز ما با سوریه» بوده است. اما احمد الشرع، رهبر سوریه، مداخله اسرائیل را به عنوان توطئهای برای تجزیه سوریه و بیثبات کردن کشور توصیف کرد. توماس باراک، متحد نزدیک ترامپ که به عنوان فرستاده ویژه آمریکا در سوریه و سفیر آمریکا در ترکیه خدمت میکند، گفت که حملات اسرائیل «زمانبندی ضعیفی» داشت و تلاشها برای تثبیت منطقه را پیچیده کرد.
در واقع، حملات اسرائیل به دمشق نشان میدهد که چگونه نتانیاهو نه تنها وضعیت را با همسایگان عرب خود اشتباه میخواند، بلکه به طور بالقوه با ترامپ نیز چنین است. دولت ترامپ از زمان سقوط بشار اسد، رهبر سوریه، در سال ۲۰۲۴ بر دستیابی به توافقی بین اسرائیل و سوریه متمرکز بوده است. رهبری جدید سوریه به طور منحصر به فردی به توافقات امنیتی جدید علاقه داشت زیرا خواهان کمک اقتصادی برای بازسازی کشور بود. به همین منظور، دولت ترامپ از لغو تحریمها علیه سوریه حمایت کرد و رئیسجمهور حمایت سیاسی آمریکا از دولت جدید را از طریق دیدار برجسته خود با الشرع در ریاض در ماه مه به نمایش گذاشت. دولت ترامپ میخواهد ببیند که سرمایهگذاریهای سیاسی و اقتصادیاش در سوریه از طریق یک توافق اسرائیلی-سوری نتیجه میدهد – در حالت ایدهآل حتی اعلام پیوستن سوریه به توافقنامه ابراهیم. اما نتانیاهو با موضع نظامی تهاجمی اسرائیل در داخل سوریه، چنین توافقی را دشوارتر کرده است، موضعی که برخی تحلیلگران آن را زیادهروی میدانند که حتی در حالی که سوریه در حال حاضر ظرفیت کمی برای آسیب رساندن به اسرائیل دارد، دشمنان غیرضروری ایجاد میکند.
بازگشت به نقطه شروع
نتانیاهو ممکن است در این گمان که همسایگان اسرائیل به موقعیت قدرت جدید آن احترام میگذارند، درست بگوید، اما او بارها واکنشهای آنها را زمانی که آن قدرت فاقد یک هدف سیاسی است و منافع آنها را نادیده میگیرد، اشتباه قضاوت میکند. رهبران عربی که در حال حاضر با چالشهای داخلی قابل توجهی روبرو هستند، زمانی که احساسات خصمانهای نسبت به اسرائیل در میان افکار عمومی عرب وجود دارد، برای دستیابی به توافقات گسترده عادیسازی با اسرائیل با مشکل مواجه خواهند شد. با پیگیری مسیر فعلی خود در قبال فلسطینیها، نتانیاهو ممکن است در نهایت با یک جنگ ابدی در غزه، ناآرامی در کرانه باختری، تلاشهای مداوم برای «چمنزنی» در ایران و هیچ پیشرفتی در جهت عادیسازی با همسایگان عرب مواجه شود – همه اینها در حالی که وجهه بینالمللی این کشور بیش از هر زمان دیگری آسیب میبیند.
راههای دیگری نیز وجود دارد. رهبران اسرائیل میتوانستند پیشنهادات اعراب را جدی بگیرند، پیشنهاداتی که به دنبال ارائه کمکهای بشردوستانه و تثبیت و بازسازی غزه بدون حماس و بدون مجبور کردن ساکنان غزه به ترک خانههایشان هستند. دولت اسرائیل این ابتکارات اعراب را رد کرده است، همانطور که دولت ترامپ نیز چنین کرده است.
اسرائیل میتواند انتخابهای دیگری داشته باشد و قبلاً نیز چنین کرده است. نخستوزیران پیشین اسرائیل درک کرده بودند که درگیری اسرائیل با فلسطینیها جدیترین تهدید وجودی آن است. نتانیاهو در عوض تلاش کرده است نشان دهد که میتوان فلسطینیها را به حاشیه راند و آرمانهای ملی آنها را تضعیف کرد بدون اینکه پذیرش نهایی اسرائیل در منطقه یا امنیت خودش را قربانی کند.
شیمون پرز به خاطر صحبت در مورد یک خاورمیانه جدید مبتنی بر همکاری اقتصادی و یکپارچگی منطقهای که بر پایه صلح با فلسطینیها بنا شده بود، مورد تمسخر قرار گرفت. اما صحبت از یک خاورمیانه جدید صلحآمیز امروز، مبتنی بر برتری نظامی اسرائیل بدون هیچ افق سیاسی برای فلسطینیها، کمتر از آن خیالپردازانه نیست. و بدتر از آن، بسیار خطرناکتر خواهد بود و اسرائیل را درست به همان جایی که شروع کرده بود، بازمیگرداند.