مجله فارن افرز : “فرصت ایران” | ۱۶ دی ۱۴۰۳
چالشهای جدید دیپلماسی آمریکا در قبال ایران؛ فرصتی برای توافق یا تقابل؟
⏳ مدت زمان مطالعه: ۱۸ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن افرز / ریچارد هاس | 📅 تاریخ: ۶ ژانویه ۲۰۲۵ / ۱۶ دی ۱۴۰۳
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
صعود و سقوط
ایران یکی از مهمترین بازیگران منطقهای در خاورمیانه به شمار میآمد و در مقایسه با کشورهایی همچون مصر، اسرائیل، عربستان و ترکیه تأثیرگذاری بیشتری داشت. اما طی چند ماه اخیر، ساختار قدرت ایران فرو ریخت و موقعیت آن به شدت تضعیف شد، به نحوی که میتوان گفت این کشور از دوران جنگ هشتساله با عراق یا حتی انقلاب ۱۳۵۷ به این اندازه آسیبپذیر نبوده است.
این ضعف بار دیگر باعث شد که این پرسش مطرح شود که ایالات متحده و شرکای آن چگونه باید با چالشهای ناشی از ایران مواجه شوند. برخی معتقدند اکنون فرصتی پیش آمده تا تمام ابعاد تهدید، از جمله برنامه هستهای و فعالیتهای منطقهای ایران، را در یک حرکت جامع مدیریت کنند. گروهی دیگر حتی فراتر رفته و بر این باورند که باید جمهوری اسلامی را بهطور کامل سرنگون کرد. با این حال، تجربه تاریخی به ما هشدار میدهد که نباید در مورد نتایج استفاده از نیروی نظامی یا تحریمهای اقتصادی خوشبین بود، همانطور که تلاشها برای تغییر نظام سیاسی و جایگزین کردن آن با سیستمی بهتر نیز اغلب نتیجه مطلوبی نداشته است.
مسئله فقط در اهداف خلاصه نمیشود، بلکه به اولویتها نیز برمیگردد، چرا که نمیتوان همه اهداف را همزمان به دست آورد. اما در بحث ابزارها، انتخاب تنها میان دیپلماسی و اجبار نیست، بلکه مهم این است که چگونه این دو را به طور همزمان و پیوسته بهکار گرفت. بهترین رویکرد آن است که با هدف بلندپروازانه تغییر سیاست امنیت ملی ایران از طریق دیپلماسی اقدام شود—اما دیپلماسی که در پس زمینه خود توان و آمادگی استفاده از نیروی نظامی را داشته باشد، اگر تهران از پاسخدهی به نگرانیهای ایالات متحده و غرب خودداری کند.
اهمیت این تصمیم بسیار بالاست. آنچه تصمیم گرفته میشود، تأثیرات بزرگی نه تنها بر خاورمیانه، بلکه بر جهان، از جمله بازارهای انرژی خواهد داشت. همچنین برای ایالات متحده، این تصمیم تعیین میکند که آیا بالاخره میتواند به وعده قدیمی خود برای چرخش به سمت اولویتهای دیگر، به ویژه بازدارندگی در برابر تجاوز چین در منطقه هند و اقیانوس آرام عمل کند یا خیر.
عروج و سقوط قدرت منطقهای ایران
نفوذ منطقهای ایران عمدتاً از طریق حمایت مالی و تسلیحاتی از گروههای شبهنظامی و تروریستی در غزه، عراق، لبنان، سوریه، یمن و فراتر از آن به دست آمده بود. این نیروهای نیابتی با اسرائیل مخالفت کرده و هر گونه تلاش برای مصالحه میان اسرائیل و فلسطینیها را مختل میکردند. به طور کلی، این گروهها ابزاری برای شکل دادن خاورمیانه به نفع ایران بودند. این استراتژی غیرمستقیم، نفوذ ایران را در سراسر منطقه چند برابر کرد و در عین حال مانع از اقدامات تلافیجویانه مستقیم علیه تهران شد.
در عراق، ایران یکی از بزرگترین برندگان جنگ ۲۰۰۳ ایالات متحده بود، چرا که با سرنگونی صدام حسین، بغداد تحت رهبری سنی که قادر به مقابله با تهران شیعه بود، حذف شد. ایران توانست با بهرهگیری از هرجومرج ناشی از حمله و ارتباط با اکثریت شیعه عراق، خود را به عنوان نیروی خارجی اصلی و تأثیرگذار معرفی کند.
در لبنان، ایران مدتهاست که از طریق حزبالله نفوذ چشمگیری دارد. حزبالله که کمکهای مالی و تسلیحاتی گستردهای از ایران دریافت میکرد، در مقایسه با سایر گروههای محلی مجهزتر بود و به صورت یک «دولت در دولت» عمل میکرد. به لطف توانمندی نظامی، به ویژه دهها هزار موشک و نزدیکی به مرز جنوبی لبنان با اسرائیل، حزبالله به عنوان یک بازدارنده عمل میکرد و اسرائیل را مجبور به محاسبه پیامدهای هرگونه اقدام علیه ایران میکرد.
نقش ایران در حمایت از حماس
با وجود تفاوتهای مذهبی، ایران به حمایت از حماس، گروهی سنی، ادامه داد. کمکهای مالی، آموزش و تسلیحات از سوی ایران به حماس، شانس پیروزی سیاست مقاومت در برابر سیاست مصالحه را افزایش میداد. در سال ۲۰۰۶، پیروزی حماس در انتخابات غزه به ایران یک پایگاه نظامی برای عملیات علیه اسرائیل و همچنین مقابله با تشکیلات خودگردان فلسطین داد.
مداخله در سوریه
در سوریه، ایران به همراه روسیه برای حفظ رژیم بشار اسد که پس از بهار عربی در آستانه سقوط بود، سرمایهگذاری گستردهای انجام داد. این رژیم بیش از یک دهه دوام آورد که به ایران اجازه داد مسیر زمینی ارسال تسلیحات به حزبالله را حفظ کرده و اسرائیل را با نیروهای خصمانه تحت نفوذ خود محاصره کند—یک هلال شیعه که از ایران تا سوریه، لبنان و غزه امتداد داشت.
حمایت از حوثیها
ایران همچنین با تقویت گروه شیعه حوثیها در یمن، نقش پررنگی در جنگ داخلی این کشور ایفا کرد. حوثیها حملاتی به کشتیهای عبوری در دریای سرخ انجام دادند که تجارت جهانی را مختل و مسیر کشتیها را به مسیرهای طولانیتر و پرهزینهتر در اطراف آفریقا کشاند. این گروه حتی چندین بار به طور مستقیم اسرائیل را هدف حمله قرار داده و تلاش کردهاند به کشتیهای نیروی دریایی آمریکا ضربه بزنند.
شروع پایان برتری منطقهای ایران
آغاز پایان نفوذ منطقهای ایران، به طرز عجیبی، با رویدادی که به نظر میرسید پیروزی برای رژیم باشد، رقم خورد: حملات حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳. میزان دخالت ایران در این حملات همچنان نامشخص است، اما این کشتار که منجر به کشته شدن حدود ۱۲۰۰ اسرائیلی و اسیر شدن حدود ۲۰۰ نفر شد، بدون حمایت بلندمدت ایران از حماس غیرممکن بود. این حمله، اسرائیل را غافلگیر و خجالتزده کرد و برای مدتی به حماس اجازه داد تا بهعنوان تنها بازیگر فلسطینی که توان مقابله با اسرائیل را دارد، مطرح شود—که این خود یک موفقیت برای حماس و حامی اصلی آن، یعنی ایران، بود.
با این حال، کمتر از یک سال بعد، این پیروزی تاکتیکی برای ایران به یک شکست استراتژیک تبدیل شد. عملیات نظامی مستمر اسرائیل، حماس را بهقدری تضعیف کرد که دیگر قادر به انجام عملیاتی مشابه حملات ۷ اکتبر نیست. اسرائیل علاوه بر این، مجموعهای از حملات علیه حزبالله انجام داد که به نابودی بخش عمدهای از رهبری و انبارهای تسلیحات آن منجر شد و حزبالله را به قدری ضعیف کرد که مجبور شد از شرط قدیمی خود مبنی بر پیوند هر آتشبس با آتشبس در غزه صرف نظر کند.
تأثیر این تحولات بر سقوط اسد
این تحولات زمینهساز سقوط بشار اسد شد. حزبالله دیگر در موقعیتی نبود که بتواند از رژیم حمایت کند؛ رژیمی که برای ادامه بقا به شدت به حمایت این گروه متکی بود. با تمرکز منابع و توجه روسیه بر جنگ اوکراین، نیروهای مخالف اسد، به رهبری اسلامگرایان و با حمایت ترکیه، به سرعت این خاندان که بیش از نیم قرن سوریه را با خشونت اداره کرده بود، شکست دادند. با بههم ریختن اوضاع سوریه، اسرائیل نیز از فرصت استفاده کرده و بخش قابل توجهی از تجهیزات نظامی اسد را نابود کرد.
ایران آسیبپذیرتر از همیشه
ایران خود نیز اکنون بیش از هر زمان دیگری آسیبپذیر شده است. این کشور دو بار در سال ۲۰۲۴ (یک بار در آوریل و بار دیگر در اکتبر) در واکنش به حملات اسرائیل به پایگاههای خود در سوریه و ترور یکی از رهبران حماس در تهران، به طور مستقیم با استفاده از پهپادها و موشکها به اسرائیل حمله کرد. حملات ایران خسارات ناچیزی به همراه داشت، اما اسرائیل در پاسخ، سیستمهای دفاع هوایی، انبارهای مهمات و بخشهای حیاتی زیرساخت دفاعی ایران را نابود کرد و توانایی خود را برای عملیات نظامی آزادانه بر فراز ایران به نمایش گذاشت.
نگرانیهای اصلی: آنچه میخواهید، آنچه نیاز دارید
با وجود این شکستها، سه حوزه از رفتار ایران همچنان باعث نگرانی جدی است. اولین مورد، حمایت ایران از نیروهای نیابتی است که در طول ۱۵ ماه گذشته بیشترین توجه را به خود جلب کرده است. دومین نگرانی مربوط به برنامه هستهای ایران است. ایران میزان اورانیوم غنیشده خود را هم از نظر حجم و هم سطح غنیسازی افزایش داده است. به احتمال زیاد، این کشور تنها چند هفته با تولید مقدار کافی اورانیوم با درجه تسلیحاتی برای ساخت حدود یک دوجین سلاح هستهای فاصله دارد. البته برای ساخت سلاحهای عملیاتی زمان بیشتری لازم است (حدود شش ماه تا یک سال)، اما این روند میتواند با کمک شرکای باتجربهای مانند چین، کره شمالی، پاکستان یا روسیه تسریع شود.
سومین نگرانی مربوط به وضعیت داخلی ایران است. رهبران ایران با استفاده از زور حکومت میکنند. هرچند انتخابات برگزار میشود، بسیاری از رقبای بالقوه رد صلاحیت شده و از شرکت در انتخابات منع میشوند. قدرت نهایی در دستان روحانیون غیرمنتخب است. حقوق سیاسی برای تمامی ایرانیان به شدت محدود است، اینترنت توسط دولت کنترل میشود، مخالفان رژیم به طور خودسرانه بازداشت میشوند و زنان به طور ویژه تحت نظارت و کنترل قرار دارند.
در حالت ایدهآل، سیاست ایالات متحده باید به دنبال مدیریت هر سه حوزه نگرانی باشد؛ یعنی محدود کردن حمایتهای نظامی ایران از نیروهای نیابتی، ایجاد سقفی برای برنامه هستهای این کشور که قابل راستیآزمایی باشد و در صورت تلاش ایران برای دستیابی به بمب، هشدار کافی فراهم کند؛ و در نهایت، ایجاد فضای سیاسی و شخصی بیشتر برای شهروندان ایرانی.
تناقض در اهداف
تلاش برای دستیابی به موفقیت در هر سه حوزه—یعنی پایان دادن به برنامه هستهای ایران، توقف حمایت نظامی از نیروهای نیابتی و پایان سرکوب مردم ایران—تقریباً قطعاً شکست خواهد خورد. سیاست خارجی باید به سمت اهدافی دستیافتنی حرکت کند و برنامهای که بیش از حد جاهطلبانه باشد، غیرواقعی خواهد بود. بهویژه اینکه دستیابی به یک یا دو هدف ممکن است مستلزم اقداماتی باشد که با دستیابی به هدف سوم سازگار نیست.
برنامه هستهای باید بالاترین اولویت را برای سیاستگذاران آمریکایی داشته باشد. یک ایران مجهز به سلاح هستهای و سیستمهای پرتاب آن میتواند تهدیدی موجودیتی برای بسیاری از همسایگان و شرکای منطقهای نزدیک ایالات متحده، بهویژه اسرائیل، ایجاد کند. همچنین چنین ایرانی قادر خواهد بود با جسارت بیشتری، از جمله از طریق نیروهای نیابتی خود، عمل کند و به این باور برسد که قدرت هستهای، مانع از پاسخ نظامی مستقیم خواهد شد.
دلیل دیگری که اهمیت توقف برنامه هستهای ایران را نشان میدهد، این است که احتمالاً چنین اقدامی باعث میشود سایر کشورهای منطقه، از جمله عربستان سعودی و ترکیه، به دنبال توسعه یا دستیابی به سلاح هستهای بروند. چنین توسعهای، احتمال درگیری در منطقه را افزایش میدهد (حتی اگر تنها برای جلوگیری از این اقدامات باشد) و خطر استفاده واقعی از سلاحهای هستهای را بیشتر میکند. ایجاد و حفظ ثبات در شرایطی که تعداد تصمیمگیرندگان افزایش یابد و زرادخانههای هستهای در برابر حمله نخست آسیبپذیر باشند، بسیار دشوار خواهد بود.
مباحثه در مورد تغییر رژیم
برخی سیاستگذاران و تحلیلگران به جای تمرکز بر برنامه هستهای، خواهان اولویت دادن به تغییر رژیم هستند. استدلال آنها این است که یک ایران دموکراتیک و طرفدار غرب، سلاحهای هستهای را کنار میگذارد (و این تصمیم را جدی میگیرد) و حمایت خود از نیروهای نیابتی را متوقف میکند. با این حال، هرچند این استدلال منطقی است، شواهد اندکی وجود دارد که نشان دهد واشنگتن میتواند تغییر رژیم در ایران را با درجهای از اطمینان و در چارچوب زمانی مشخصی تسهیل کند، حتی اگر جمهوری اسلامی در حال حاضر ضعیف به نظر برسد.
نظامهای استبدادی انواع مختلفی دارند و همه آنها به یک اندازه شکننده نیستند. نظامهایی که شکننده هستند—مانند حکومت اسد در سوریه، رژیم شاه در ایران، قذافی در لیبی و صدام در عراق—ویژگیهای مشترکی دارند: حکومت فردی به جای رهبری جمعی، فقدان نهادهای قوی، تکیه بر سرکوب به جای وفاداری گسترده، نبود مکانیزمهای مورد قبول برای جانشینی و تمرکز نیروهای امنیتی بر پیشگیری از کودتا به جای نبردهای کلاسیک.
وضعیت ایران در حال حاضر
ایران امروزی متفاوت است. هرچند رهبری فعلی محبوبیت خود را از دست داده و نظرسنجیها نشان میدهند که اکثریت ایرانیان با رژیم مخالف هستند، گزارشهایی از انتقادهای عمومی نسبت به هزینههای صرفشده برای حمایت از رژیم اسد در حالی که مردم عادی در ایران با مشکلات اقتصادی دستوپنجه نرم میکنند، وجود دارد. با این حال، این به معنای نبود حمایت داخلی قابلتوجه برای نظام نیست. علاوه بر این، رژیم ایران پایگاههای واقعی از حمایت داخلی دارد که حاضرند برای دفاع از آن به خشونت متوسل شوند.
ایران همچنین دارای مجموعهای پیچیده از نهادهای همپوشان، از جمله مجلس مشورتی، مجلس خبرگان، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام و قوه قضائیه است. امسال، پس از مرگ رئیسجمهور در سانحه سقوط هلیکوپتر، انتقال قدرت نسبتاً منظم صورت گرفت.
سیاست تغییر رژیم: ابزارها و پیامدها
یک سیاست مبتنی بر تغییر رژیم، میتواند در تئوری از ابزارهایی مانند تحریمها، حمایت پنهانی اقتصادی و نظامی از مخالفان رژیم، عدم شناسایی رژیم و به رسمیت شناختن یک آلترناتیو سیاسی، استفاده از رسانهها و شبکههای اجتماعی برای تأثیرگذاری بر فضای اطلاعاتی و حتی مداخله نظامی بهرهمند شود. اما تاریخ نشان میدهد که هیچ تضمینی وجود ندارد که این ابزارها بتوانند به نتایج مطلوب منجر شوند، بهویژه اگر موفقیت به معنای جایگزینی مقامات فعلی با چیزی بهتر (حتی اگر فقط به نفع منافع ایالات متحده باشد) در یک بازه زمانی مشخص باشد.
در این میان، توقف برنامه هستهای ایران و حمایت آن از نیروهای نیابتی، همچنان اولویتهای فوری باقی خواهند ماند. درست مانند استراتژی مهار ایالات متحده در دوران جنگ سرد که با تمرکز بر محدود کردن سیاست خارجی شوروی به فروپاشی نظام آن منجر شد، تمرکز باید بر کاهش قابلیتهای ایران و شکلدهی به رفتار خارجی آن باشد. این اقدامات ممکن است تأثیرات داخلی نیز به همراه داشته باشد، اما این امر باید در اولویتهای بعدی قرار گیرد.
انتخابهای کاذب
بحثها درباره نحوه دستیابی به این اهداف اغلب دیپلماسی و استفاده از نیروی نظامی را بهعنوان گزینههایی متضاد مطرح میکنند. با این حال، مفیدتر است که این دو را بهعنوان ابزارهایی مکمل در نظر بگیریم که باید به طور هماهنگ بهکار گرفته شوند. دیپلماسی که پشتوانه تهدید معتبری از نیروی نظامی داشته باشد، شانس موفقیت بیشتری دارد تا دیپلماسی بدون چنین تهدیدی. از سوی دیگر، استفاده از نیروی نظامی نیز در صورتی حمایت داخلی و بینالمللی بیشتری خواهد داشت که پس از رد یک پیشنهاد دیپلماتیک معقول انجام شود. همانطور که جورج کنان، معمار دکترین مهار، به طنز گفته بود: «شما نمیدانید داشتن مقداری نیروی نظامی در پسزمینه، چقدر به ادب و دلنشینی دیپلماسی کمک میکند.»
دیپلماسی باید ظرفیت ایجاد یک توافق بزرگ را بررسی کند: ایران باید با سقف باز و قابل راستیآزمایی برای برنامه هستهای خود موافقت کند؛ این سقف باید میزان مواد غنیشده و سطح غنیسازی را محدود کرده و تضمین کند که هرگونه فعالیت هستهای ممنوعه یا ظرفیت غیرمجاز، مدتها پیش از تولید بمب شناسایی خواهد شد. این توافق همچنین باید از حمایت نظامی ایران از گروههای غیردولتی مانند حزبالله، حماس و حوثیها جلوگیری کرده و برنامه موشکی ایران را نیز محدود کند.
تحت چنین توافقی، ایران میتواند برنامه انرژی هستهای غیرنظامی خود را حفظ کند، اما با محدودیتهای شدید و نظارتهای گسترده. همچنین میتواند به حمایت سیاسی و اقتصادی (اما نه نظامی) از بازیگران منطقهای بپردازد. در مقابل، تحریمهای اقتصادی به طور قابل توجهی کاهش یافته یا حذف میشوند (و حتی همان تحریمهای باقیمانده نیز میتوانند در صورت اعطای آزادیهای بیشتر به مردم ایران، کاهش یابند). ایالات متحده نیز متعهد به پذیرش و به رسمیت شناختن دولت فعلی ایران خواهد شد و از تلاش برای تغییر رژیم صرف نظر میکند. واشنگتن باید این توافق را بهعنوان یک توافق رسمی به کنگره ارائه دهد تا به ایران اطمینان دهد که این پیمان حتی پس از تغییر دولت در ایالات متحده پابرجا خواهد ماند.
چرا ممکن است تهران موافقت کند؟
اول از همه، دولت ایران تحت فشار شدیدی قرار دارد. موقعیت استراتژیک این کشور به شدت تضعیف شده و در برابر حملات نظامی آسیبپذیر شده است. ارزش پول ملی ایران سقوط کرده است. قیمت انرژی کاهش یافته و در داخل کشور، منابع کافی برای گرم کردن خانهها و ادامه فعالیت کارخانهها وجود ندارد. نارضایتی عمومی که پیش از این هم بالا بود، پس از وقایع سوریه بیشتر شده است. تحریمهای اعمالشده از سوی ایالات متحده نیز به مشکلات اقتصادی ایران دامن زده و احتمالاً وعده کاهش این تحریمها برای رژیم جذاب خواهد بود، زیرا میتواند فشارهای داخلی را کاهش دهد.
از دیدگاه تهران، مهمترین هدف، حفظ نظامی است که در نتیجه انقلاب ۱۳۵۷ ایجاد شد. این هدف در گذشته نیز باعث تغییر سیاست شده است؛ برای مثال در سال ۱۹۸۸، آیتالله خمینی برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق بدون پیروزی، تصمیمی گرفت که خود آن را «نوشیدن جام زهر» نامید تا جمهوری اسلامی را نجات دهد. شرایط کنونی نیز مشابه است: ایالات متحده نشان خواهد داد که در صورت پذیرش محدودیتهای گسترده بر جاهطلبیهای هستهای و فعالیتهای منطقهای ایران، حاضر به همزیستی با رژیم فعلی است.
نشانههای رو به رشدی وجود دارد که رژیم ایران میتواند مایل به مذاکره درباره چنین توافقی باشد. معاون جدید استراتژیک ایران پیش از وخامت اوضاع سوریه در فارن افرز نوشته بود که «دولت ایران به دنبال مذاکراتی برابر در خصوص توافق هستهای و شاید فراتر از آن است.» رئیسجمهور جدید نیز به وضوح اولویت خود را احیای اقتصاد کشور اعلام کرده است.
گزینه حمله نظامی
برخی تحلیلگران به جای پیگیری دیپلماسی، خواستار استفاده زودهنگام از نیروی نظامی هستند. هدف از این حمله، تخریب تأسیسات مرتبط با برنامه هستهای ایران به امید نابودی کامل یا حداقل اختلال جدی در آن و تحریک به تغییرات بنیادین سیاسی در تهران است. درست است که بخش زیادی از برنامه هستهای فعلی میتواند تخریب یا مختل شود، اما این یک راهحل دائمی نخواهد بود، زیرا دانش هستهای ایران قابل نابودی با نیروی نظامی نیست. یک عملیات نظامی موفق ممکن است برنامه هستهای ایران را برای چندین سال به تعویق بیندازد، اما ایران میتواند تصمیم بگیرد برنامه خود را در تأسیسات مستحکمتر و فراتر از دسترس تسلیحات آمریکایی و اسرائیلی بازسازی کند.
چنین حملهای همچنین میتواند بهانهای برای ایران باشد تا ضرورت دستیابی به سلاح هستهای را توجیه کند. حتی در شرایط ضعف نیروهای نیابتی و دفاعی ایران، این کشور میتواند با موشکهای بالستیک باقیمانده خود به اسرائیل حمله کند، تأسیسات نفت و گاز کشورهای همسایه و شرکای منطقهای آمریکا را هدف بگیرد یا از طریق اقدامات تروریستی، اهداف ایالات متحده را مورد حمله قرار دهد. قیمت نفت و گاز به شدت افزایش مییابد و فشارهای تورمی جهانی بیشتر شده و رشد اقتصادی را کاهش خواهد داد. پیامدهای داخلی چنین سناریویی در ایران غیرقابل پیشبینی است؛ این حمله میتواند به همان اندازه که ممکن است منجر به اعتراضات ضد رژیم شود، موجب ایجاد موجی از همبستگی ملی و حمایت از رژیم شود.
در سطح بینالمللی، چنین حمله پیشگیرانهای میتواند بیثباتکننده باشد، زیرا ممکن است سایر کشورها آن را بهعنوان یک سابقه برای انجام اقدامات مشابه علیه رقبای خود قلمداد کنند.
سیاست فشار حداکثری
برخی دیگر طرفدار سیاست فشار حداکثری هستند که شامل استفاده گستردهتر از تحریمهای اقتصادی میشود. اما هیچ مدرکی در تاریخ وجود ندارد که نشان دهد تحریمها بتوانند به نتایج بلندپروازانه دست یابند، بهویژه در یک بازه زمانی مشخص. البته، تحریمها میتوانند بخشی از یک سیاست جامع باشند، اما باید با اقدامات تشویقی همراه شوند تا رفتار رژیم تغییر کند، از جمله در زمینه حقوق بشر و مسائل داخلی.
نتیجهگیری: ترکیب دیپلماسی و نیروی نظامی
رویکرد مناسب برای واشنگتن این است که با دیپلماسی شروع کند و تهدید استفاده از نیروی نظامی را حفظ کند و در صورت پیشرفت برنامه هستهای ایران یا تلاش برای تجهیز نیروهای نیابتی با سلاحهای جدید، از آن استفاده کند. این ترکیب باید بر دو اولویت اصلی رفتار ایران تمرکز داشته باشد؛ اولویتهایی که بیشترین تأثیرپذیری از فشارهای خارجی را دارند. ارائه تخفیف در تحریمها در ازای محدودیت در برنامه هستهای و رفتار منطقهای، ممکن است در کوتاهمدت باعث تقویت رژیم شود، اما این موضوع باید در برابر اولویتهای مهمتر در درجه دوم قرار گیرد.
فرصتهای استراتژیک ماندگار نیستند
تحولات ۱۵ ماه گذشته، فرصت غیرمنتظرهای را برای مهار ایران ایجاد کرده است؛ فرصتی که نباید از دست برود. این مسئله تا حدی کنایهآمیز است، زیرا این دونالد ترامپ بود که ایالات متحده را از توافق هستهای ۲۰۱۵ خارج کرد. اما مذاکره یک توافق جدید و بهبودیافته مشابه اقدامی است که ترامپ در دوره اول ریاستجمهوری خود با مکزیک و کانادا برای جایگزینی توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی با توافقنامه ایالات متحده-مکزیک-کانادا انجام داد. یک توافق جدید با ایران میتواند نیاز به استفاده گسترده از نیروی نظامی را از بین ببرد؛ اقدامی که ترامپ به طور سنتی از آن اجتناب کرده است.
این موضوع فوریت دارد. به زودی، ایران تلاش خواهد کرد تا نیروهای نیابتی خود را در منطقه بازسازی کند. با از بین رفتن بازدارندگی متعارف، ممکن است ایران به این نتیجه برسد که تنها یک سلاح هستهای میتواند از آن در برابر اسرائیل و ایالات متحده محافظت کند. اگرچه الماسها ممکن است برای همیشه دوام داشته باشند، فرصتهای استراتژیک چنین نیستند. همانطور که نویسنده کتاب «هنر معامله» بهخوبی میداند، این فرصتها باید به سرعت به دست آورده شوند.