نشریه فارن پالیسی : «نظام پس از جنگ جهانی دوم همیشه شکننده بود» | ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
هشتاد سال پس از جنگ جهانی دوم، حمله ترامپ به نظم لیبرال بینالمللی، شکنندگی همیشگی این سیستم و ضرورت دفاع از آن را آشکار میسازد.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۶ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن پالیسی/جولیان ای. زلیزر | 📅 تاریخ: May 12, 2025 / ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
۸۰ سال از پایان جنگ جهانی دوم میگذرد. آن لحظه تاریخی جشن، سرخوشی و آسودگی جمعی را به همراه داشت. جنگ ویرانگر سرانجام به پایان رسیده بود؛ به نظر میرسید فاشیسم شکست خورده است. حال و هوای ایالات متحده شاید به بهترین شکل در عکس نمادین یک ملوان نیروی دریایی ایالات متحده که زنی را در میدان تایمز نیویورک در ۱۴ اوت ۱۹۴۵، پس از انتشار خبر تسلیم ژاپن، میبوسد، به تصویر کشیده شده باشد.
دوره دوم ترامپ: گزارشها و تحلیلهای جاری
اما طولی نکشید که آمریکاییها متوجه شدند تهدیدات بینالمللی به هیچ وجه پایان نیافته است. در پی جنگ جهانی دوم، جنگ سرد بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده به سرعت شکل گرفت. با ظهور سلاحهای اتمی و هستهای، اهمیت اجتناب از رویارویی تمام عیار به طور چشمگیری افزایش یافت.
در پاسخ، روسای جمهور هری اس. ترومن (یک دموکرات) و دوایت دی. آیزنهاور (یک جمهوریخواه) دیدگاهی از انترناسیونالیسم لیبرال را ترویج کردند. آنها با همکاری کنگره، مجموعهای از نهادها و سیاستها را ساختند که تا سال ۲۰۲۵ پابرجا ماندهاند. این نظم پس از جنگ به جلوگیری از بدترین درگیری نظامی که بشر تصور کرده بود کمک کرد و درجهای از ثبات را در اروپا ایجاد کرد که برای امنیت ملی و قدرت اقتصادی آمریکا ضروری بود.
امروزه، کل آن سیستم پس از جنگ جهانی دوم تحت تهدید جدی قرار دارد. رئیس جمهور دونالد ترامپ حمله سیستماتیکی را به آنچه ترومن و آیزنهاور ایجاد کردند، آغاز کرده است. مانند بسیاری از عناصر سیاست آمریکا، ترامپ شکنندگی مفروضات دیرینه را آشکار کرده است. پس از اینکه ستونهای بنیادین سیاست خارجی تحت حمله مستقیم رئیس جمهور ایالات متحده قرار گرفتند، شروع به فرو ریختن کردند.
ترامپ در عرض تنها چند ماه، روابط بینالمللی کلیدی را به شدت تیره یا قطع کرده و حتی موفق به برانگیختن خصومت از سوی کانادا شده است. ایلان ماسک با اره برقی به جان آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده افتاد. ترامپ به طور مداوم انتقادات شدیدی را در مورد ناتو مطرح کرده و نگرانیهایی را در مورد میزان تعهد خود به این اتحاد برانگیخته است، در حالی که همزمان از کشورهای خودکامهای مانند روسیه و مجارستان تمجید کرده است. او ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین را در تلویزیون تحقیر کرد و روشن ساخت که حمایت ایالات متحده از کشورش در جنگ علیه روسیه تاریخ انقضای نزدیکی دارد.
رئیس جمهور بخش زیادی از دستگاه امنیت ملی را که در اواخر دهه ۱۹۴۰ تأسیس شده بود، از درون تهی کرده است. هنگامی که هنری کیسینجر به عنوان مشاور امنیت ملی و وزیر امور خارجه در دولتهای ریچارد نیکسون و جرالد فورد در سالهای ۱۹۷۳ و ۱۹۷۵ خدمت میکرد، اینطور درک میشد که یک نفر نفوذ فوقالعادهای در راهروهای دولت دارد. هنگامی که اوایل این ماه مارکو روبیو به دومین فردی تبدیل شد که هر دو نقش را بر عهده میگیرد، اکثر ناظران به طور منطقی تصور کردند که عملکرد او مهر تأییدی بر هر آنچه رئیس جمهور میخواهد، خواهد بود.
حتی پیش از پایان جنگ جهانی دوم، رئیس جمهور فرانکلین دی. روزولت هشدار داد که تعهدات آمریکا در قبال جهان ادامه خواهد یافت. روزولت در آخرین سخنرانی مراسم تحلیف خود در ژانویه ۱۹۴۵ گفت: «ما درسهایی آموختهایم – با هزینهای گزاف – و از آنها سود خواهیم برد. ما آموختهایم که نمیتوانیم به تنهایی و در صلح زندگی کنیم؛ که رفاه خودمان به رفاه سایر ملل دوردست وابسته است. ما آموختهایم که باید مانند انسان زندگی کنیم، نه مانند شترمرغ، و نه مانند سگ در آخور. ما آموختهایم که شهروندان جهان، اعضای جامعه بشری باشیم. ما حقیقت ساده را، همانطور که امرسون گفت، آموختهایم که “”تنها راه داشتن یک دوست این است که خود یک دوست باشی.”” اگر با سوء ظن و بیاعتمادی یا با ترس به صلح نزدیک شویم، نمیتوانیم به صلح پایدار دست یابیم.»
علیرغم تمام چالشها و شکستهایی که این دیدگاه از سال ۱۹۴۵ با آن مواجه بوده است، بسیاری از ناظران فرض میکردند که فرض اساسی آن پابرجا مانده است. تصور میشد نوانزواگرایی مرده است و انترناسیونالیسم لیبرال پیشفرض بود. حتی پس از دوره اول ترامپ، به نظر میرسید زیرساختها پابرجا ماندهاند.
با این حال، همانطور که ترامپ از دوره دوم خود برای از بین بردن سیستم بینالمللی که برای دههها سیاست خارجی ایالات متحده را هدایت کرده است، استفاده میکند، ضعف این بنیاد به وضوح آشکار شده است.
از منظر تاریخی، خطرات همیشه وجود داشتهاند. در سالهای اولیه ساخت دولت امنیت ملی، انترناسیونالیستهای لیبرال که از تعامل جهانی دائمی دفاع میکردند، با مقاومت شدیدی روبرو شدند. در طول بحثهای کنگره در مورد قانون امنیت ملی ۱۹۴۷ – که وزارت دفاع، شورای امنیت ملی و آژانس اطلاعات مرکزی را ایجاد کرد – طرفداران مجبور بودند بر نگرانیهایی غلبه کنند که یک «دولت پادگانی» همان نوع تمامیتخواهی را که آمریکا ادعا میکرد با آن مخالف است، تقویت میکند.
مایکل هوگان، مورخ، در کتاب «صلیبی از آهن» عمق آن مقاومت را به تفصیل شرح داده است: از جمهوریخواهان گارد قدیمی مانند سناتور رابرت تفت از اوهایو، که با تعهدات ترومن مخالف بود؛ تا ترقیخواهانی مانند هنری والاس، معاون رئیس جمهور، که از تشدید غیرضروری با شوروی میترسید؛ تا دانشمندان دانشگاهی که نگران محدودیتهای تحقیقات با بودجه فدرال بودند. بین سالهای ۱۹۴۵ و ۱۹۵۳، ترومن به دنبال یک مسیر میانه بود – محدود کردن نهادهای جدید و گنجاندن پادمانها، مانند قرار دادن یک وزیر دفاع غیرنظامی در رأس ارتش. کنگره حداقل ۱۰ سال را پیش از اینکه یک ژنرال یا دریاسالار سابق بدون معافیت کنگره واجد شرایط انتصاب شود، الزامی کرد.
ترومن همچنین کاهش بودجه برنامههای داخلی را برای برطرف کردن نگرانیهای محافظهکاران مالی مبنی بر اینکه وضعیت جنگی دائمی بودجه را منفجر خواهد کرد، پذیرفت. ترومن به جای برنامه بلندپروازانهتر آموزش نظامی همگانی (UMT) که میخواست و مستلزم آن بود که همه مردان پس از رسیدن به ۱۸ سالگی آموزش نظامی ببینند، به سیستم خدمات انتخابی در زمان صلح برای افزایش نیروها در زمان جنگ بسنده کرد. ائتلاف گستردهای از مخالفان، از حزب کارگر سوسیالیست آمریکا گرفته تا انجمن ملی آموزش، UMT را به عنوان مغایر با دیدگاه بنیانگذاری ملت مورد حمله قرار داده بودند.
ترس از سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) نیز سابقهای طولانی دارد. در اواسط بحث سنا در مورد این پیمان، تفت اعلام کرد: «با تأسف فراوان به این نتیجه رسیدهام که نمیتوانم به نفع تصویب پیمان آتلانتیک شمالی رأی دهم زیرا فکر میکنم این پیمان تعهدی را برای کمک به تسلیح کشورهای اروپای غربی به هزینه ما به همراه دارد، زیرا با آن تعهد معتقدم که به جای صلح، جنگ را در جهان ترویج خواهد کرد.»
حتی آیزنهاور، یک رهبر نظامی که به تأسیس ناتو کمک کرد، به طور خصوصی از متحدان اروپایی ابراز ناامیدی میکرد و معتقد بود که آنها باید مسئولیت بیشتری را بر عهده بگیرند. انتقاد از ناتو پس از پایان جنگ سرد در اوایل دهه ۱۹۹۰ تنها قویتر شد. با کاهش تهدید شوروی، صداهای بیشتری منطق الزامآور کردن سیاست خارجی ایالات متحده به منافع سایر کشورها را زیر سوال بردند.
دیگران میترسیدند که گسترش ناتو به طور غیرضروری روسیه را تحریک کند. در سال ۱۹۹۷، انجمن کنترل تسلیحات به رئیس جمهور وقت بیل کلینتون هشدار داد که «تلاش کنونی تحت رهبری ایالات متحده برای گسترش ناتو، کانون اجلاسهای اخیر هلسینکی و پاریس، یک خطای سیاستی با ابعاد تاریخی است. ما معتقدیم که گسترش ناتو امنیت متفقین را کاهش داده و ثبات اروپا را برهم خواهد زد.»
سازمان ملل متحد نیز مدتهاست که در تیررس قرار دارد. در سال ۱۹۶۴، سناتور بری گلدواتر، نامزد جمهوریخواه ریاست جمهوری، سازمان ملل را ناکارآمد خواند. انجمن جان برچ دهه ۱۹۶۰ را صرف مبارزه برای خروج ایالات متحده کرد. در سال ۱۹۸۴، رئیس جمهور رونالد ریگان ایالات متحده را از یونسکو خارج کرد و این نهاد را به فساد و سوگیری ضد غربی متهم کرد. در کنوانسیون حزب اصلاحات در سال ۲۰۰۰، پت بیوکنن خواستار اخراج سازمان ملل از خاک ایالات متحده شد و گفت: «آقای کوفی، میخواهم مؤدب باشم، اما اگر تا پایان سال نروید، چند هزار تفنگدار دریایی ایالات متحده را برای کمک به جمعآوری وسایلتان خواهیم فرستاد»، اشاره به کوفی عنان، دبیرکل وقت سازمان ملل.
شکاکیت نسبت به انترناسیونالیسم لیبرال هرگز به جناح راست محدود نبوده است. با تشدید جنگ ویتنام توسط جانسون، بسیاری از لیبرالها و ترقیخواهان علیه اجماع سیاست خارجی موضع گرفتند. این جنگ، به قول دیوید هالبرستام، «بهترین و درخشانترینها» را بیاعتبار کرد و اعتماد به اینکه رهبران آمریکا واقعاً به نام دموکراسی و نه امپراتوری عمل میکنند، تضعیف کرد. فعالان دانشجویی و متحدان آنها در کنگره علیه آنچه آیزنهاور در سخنرانی خداحافظی خود «مجتمع نظامی-صنعتی» نامیده بود – اتحادی نامقدس از پیمانکاران، قانونگذاران و مقامات دفاعی که بودجههای متورم و انحراف استراتژیک تولید میکردند – فریاد برآوردند.
پایان سربازی اجباری در سال ۱۹۷۳ با اعتراض اندکی همراه بود. و هنگامی که کمیته سناتور فرانک چرچ در سالهای ۱۹۷۵-۱۹۷۶ عملیات مخفی سیا و افبیآی – از جمله نظارت داخلی و ترورهای غیرمجاز – را فاش کرد، اعتماد عمومی به شدت کاهش یافت. همانطور که گزارش نهایی نتیجهگیری کرد: «آژانسهای اطلاعاتی حقوق اساسی شهروندان را تضعیف کردهاند، عمدتاً به این دلیل که کنترل و توازنهایی که توسط بنیانگذاران قانون اساسی برای تضمین پاسخگویی طراحی شده بودند، اعمال نشدهاند.»
اگرچه رهبران آژانس برای بازگرداندن اعتماد تلاش کردند، اما این اعتماد شکننده باقی ماند. در دوران پس از ۱۱ سپتامبر، افشاگریها در مورد نظارت و شکنجه، اعتماد عمومی را بیشتر فرسایش داد. دن رادر از سیبیاس در حالی که برنامه ۶۰ دقیقه ۲ در سال ۲۰۰۴ تصویر زندانیای را با شنل و کلاه سیاه، مجبور به ایستادن روی یک جعبه مقوایی کوچک با انگشتان متصل به یک دستگاه نشان میداد، با صدایی محزون گفت: «آمریکاییها این کار را با یک زندانی عراقی کردند.» رادر گفت، به زندانی گفته شده بود که اگر از روی جعبه کوچک بیفتد، دچار برقگرفتگی خواهد شد. مارک کیمیت، معاون مدیر عملیات ائتلاف در عراق، اعتراف کرد: «برخی روزها ما همیشه به سربازانمان افتخار نمیکنیم.» خشم زمانی تشدید شد که مشخص شد افشاگریهای بازداشتگاه ابوغریب موارد استثنایی نبوده بلکه بخشی از استراتژی دولت بوده است.
مانند روسای جمهور جمهوریخواه، دموکراتها نیز به همین ترتیب به متحدان ایالات متحده به دلیل انجام ندادن کار کافی حمله کردهاند. باراک اوباما، رئیس جمهور وقت، یک انترناسیونالیست سرسخت، در سال ۲۰۱۶ به جفری گلدبرگ از آتلانتیک گفت که «مفتخورها مرا عصبانی میکنند.»
حقیقت تلخ این است که نظم بینالمللی پس از جنگ هرگز بر پایه سیاسی محکمی استوار نبود. مقاومت از همان ابتدا وجود داشته است. حفظ آنچه ترومن و آیزنهاور ساختند همیشه نیازمند تلاش مستمر بوده است. گاهی اوقات، انتقادات اصول اصلی سیستم را هدف قرار میدادند؛ گاهی اوقات دیگر، ناشی از سیاستهای فاجعهبار یا سوء استفاده نهادی بودند. در هر صورت، هنگامی که ترامپ این ستون حکومت آمریکا را هدف قرار داد، سریعتر از آنچه بسیاری از کهنهسربازان سیاست خارجی پیشبینی کرده بودند، شروع به فروپاشی کرد.
حتی با درک روشن از کاستیهای انترناسیونالیسم لیبرال، سهم آن غیرقابل انکار است. اتحادها، نهادها و تعهداتی که پس از جنگ جهانی دوم ظهور کردند به جلوگیری از فاجعه هستهای، تثبیت امور جهانی، تقویت قدرت اقتصادی آمریکا و ارائه مشاوره باتجربه در لحظات بحران ملی کمک کردند.
حامیان سیستم پس از جنگ جهانی دوم اکنون با یک مبارزه عظیم روبرو هستند. مخالفت نه تنها پر سر و صدا است – بلکه عمیقاً ریشهدار است. مگر اینکه بتوانند از دیدگاه خود دفاع کنند و به انتقادات مشروع صادقانه پاسخ دهند، ممکن است به زودی شاهد فروپاشی نظم جهانی باشند که یک عمر از آن دفاع کردهاند و جایگزینی آن با ورطه «اول آمریکا».
3″