نشریه فارن پالیسی : «چگونه ترقی‌خواهان ناخواسته به ظهور خودکامگی کمک می‌کنند» | ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴

چگونه تأکید بیش از حد ترقی‌خواهان بر سیاست‌های هویتی و گروه‌های خاص، به خودکامگان و عوام‌فریبانی مانند ترامپ در تضعیف دموکراسی کمک می‌کند؟

⏳ مدت زمان مطالعه: ۵ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن پالیسی/کنت راث | 📅 تاریخ: May 9, 2025 / ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


پیروزی دونالد ترامپ در نوامبر باعث خودکاوی زیادی در میان ترقی‌خواهان شده است. چگونه اکثریتی از رأی‌دهندگان آمریکایی مردی را پذیرفتند که به نظر می‌رسد از آزار و اذیت اقلیت‌های مورد غضب، از افراد تراجنسیتی گرفته تا آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار و مهاجران، لذت می‌برد؟ همانطور که در مورد این لحظه خطرناک تأمل می‌کنم، به این نتیجه رسیده‌ام که سیاست هویتی بسیاری از ترقی‌خواهان، پیگیری برنامه عدم تحمل ترامپ را برای او آسان‌تر کرده است.

خرد متعارف امروز بر این است که خودکامگی در حال صعود و دموکراسی در حال افول است. واقعیت پیچیده‌تر است. در سال‌های اخیر، در کشوری پس از کشور دیگر، مردمی که تحت خودکامگی زندگی می‌کنند، اغلب با به جان خریدن خطرات بزرگ، برای درخواست دولت پاسخگو به خیابان‌ها آمده‌اند. ترکیه و صربستان آخرین نمونه‌ها هستند، اما ما قیام‌های مردمی مشابهی را از هنگ کنگ تا نیکاراگوئه دیده‌ایم. به طور طعنه‌آمیزی، این در دموکراسی‌های تثبیت شده است که روند به سمت خودکامگی بارزتر بوده است.

این تمایل به کنار گذاشتن دموکراسی را می‌توان به دو علت اصلی ردیابی کرد: سرخوردگی برخی افراد از سیستم دموکراتیک، و عوام‌فریبی سیاستمداران خودکامه. این دلسردی در افرادی یافت می‌شود که معتقدند دولت دموکراتیک آنها را پشت سر گذاشته است. آنها احساس می‌کنند که در بحبوحه نابرابری فزاینده از نظر اقتصادی راکد شده‌اند، مقامات دولتی به آنها خدمت نمی‌کنند، صدایشان شنیده نمی‌شود یا حتی به آنها احترام گذاشته نمی‌شود. وقتی حکمرانی دموکراتیک با سیاست‌های فزاینده تفرقه‌افکن امروزی فلج می‌شود، اوضاع فقط بدتر می‌شود. پاسخ به این سیاست ناامیدی تا حدی در حکمرانی بهتر و در ترویج سیاست‌هایی نهفته است که به نظر می‌رسد به همه اعضای جامعه پاسخ می‌دهند و به آنها خدمت می‌کنند.

انجام این کار آسان‌تر از گفتن آن است، اما اینطور نیست که خودکامگان بهتر حکومت کنند. همانطور که آنها کنترل و توازن بر قدرت خود را تضعیف می‌کنند، خودکامگان معمولاً بیشتر به خود (و نزدیکانشان) خدمت می‌کنند تا به مردم کشورشان. اما آنها از خشم حامیان خود اجتناب می‌کنند زیرا در پنهان کردن سیاست‌های خودخواهانه خود – در تغییر موضوع – با قربانی کردن اقلیت‌های مورد غضب، مهارت دارند. لفاظی، که اغلب در قالب بازگرداندن ارزش‌های «سنتی» بیان می‌شود، از کشوری به کشور دیگر متفاوت است، اما استراتژی مشابه است: مشکلات یک کشور به گردن مهاجران، مسلمانان، افراد +LGBTQ، بیداری، فمینیسم یا هر بهانه‌ای که برای پایگاه محافظه‌کار و تلاش الهام گرفته از خودکامگی آن برای روزهای ظاهراً خوش گذشته جذاب باشد، انداخته می‌شود.

این یک استراتژی بدبینانه و ضد حقوق بشری است. قدرت با هدف قرار دادن افرادی که اغلب آسیب‌پذیرترین اعضای جامعه هستند، برای آزار و اذیت، دنبال می‌شود.

پاسخ کلاسیک اما واکنشی فعالان حقوق بشر تأکید بر این بوده است که هیچ یک از حقوق ما تضمین نمی‌شود مگر اینکه تمام حقوق ما امن باشد. این بینش کشیش مارتین نیمولر بود که به طور مشهور گفت: «اول سراغ سوسیالیست‌ها آمدند، و من سکوت کردم، چون سوسیالیست نبودم…» این منطق پشت دستور کانتی برای رفتار با دیگران آنگونه است که می‌خواهید با شما رفتار کنند.

اما سیاستمداران خودکامه آن قیاس منطقی را نمی‌پذیرند. خودکامگان با به تصویر کشیدن بخش‌هایی از جامعه به عنوان تهدیدی برای جامعه به جای اعضای آن، سعی در توجیه محروم کردن آنها از حقوقشان دارند، با این فرض که نه تنها بدرفتاری با این به اصطلاح بیگانگان بر حقوق افرادی که هنوز در داخل تلقی می‌شوند تأثیر نخواهد گذاشت، بلکه این بدرفتاری برای محافظت از آنها ضروری است. پاسخ خودکامه منعکس کننده فرض اغلب نادیده گرفته شده از بینش لیبرال است – یعنی وابستگی آن به حس مشترک جامعه.

به طور طعنه‌آمیزی، سیاست هویتی که بخش زیادی از تفکر مترقی این روزها را تعریف کرده است، این تردستی خودکامه را با نادیده گرفتن، یا حتی تضعیف، جامعه ملی تسهیل کرده است. ترقی‌خواهان تمایل داشته‌اند حقوق گروه‌های ذینفع، به‌ویژه افرادی را که از نظر تاریخی مورد تبعیض و آزار و اذیت قرار گرفته‌اند، ترویج کنند.

انگیزه دفاع از ستمدیدگان قابل تحسین است، اما روش انجام آن هزینه‌ای در بر دارد. اگر سیاست مترقی را بتوان به ترویج مجموعه‌ای از گروه‌های ذینفع مورد غضب تقلیل داد، برای خودکامه آسان‌تر است که گروه‌های منتخب را برای اهریمن‌سازی جدا کند. خودکامگان به سادگی گروه‌های ذینفع اولویت‌دار خود را به عنوان گروه‌هایی که ترقی‌خواهان نادیده می‌گیرند – معمولاً اعضای اکثریت قومی طبقه کارگر یک کشور – به تصویر می‌کشند و ادعا می‌کنند که گروه‌های اهریمن‌سازی شده عامل ناراحتی گروه اولویت‌دار هستند. در ایالات متحده، مردان سفیدپوست طبقه کارگر به‌ویژه با درخواست ترامپ همدل بودند، اگرچه آنها تنها گروه نبودند.

یک رویکرد جایگزین این است که ترقی‌خواهان بر حسب یک جامعه ملی صحبت کنند؛ بر حقوق همه مردمی که در آن ملت زندگی می‌کنند تأکید کنند. این به معنای نادیده گرفتن حقوق ستمدیدگان نخواهد بود، اما نیازمند لفاظی متفاوتی است که حقوق آنها را به عنوان اعضای یک جامعه ملی ترویج کند نه صرفاً به عنوان گروه‌های ذینفع در میان دیگران.

سخن گفتن از یک جامعه ملی نیازمند ملی‌گرایی نیست. هدف، ترویج پیگیری تهاجمی منافع ملی علیه سایر ملل نیست. نیازی به حمله به گرینلند نیست. بلکه، نکته این است که گفتگوی عمومی را از سیاست هویتی دور کنیم. ترقی‌خواهان کمتر در مورد ائتلافی از گروه‌های ذینفع و بیشتر در مورد ملتی از دارندگان حقوق صحبت خواهند کرد. در ایالات متحده، آنها تأکید خواهند کرد که رویای آمریکایی باید برای همه در کشور در دسترس باشد، که هیچ کس نباید عقب بماند.

این به معنای نادیده گرفتن دفاع از حقوق در خارج از کشور نیست، جایی که نگرانی برای بشریت مشترک اغلب ضروری است. اما در زمینه داخلی، آن همدلی اساسی می‌تواند و باید با درک مشترکی از جامعه ملی تکمیل شود.

محروم کردن خودکامگان از هدف آسان سیاست هویتی، به چالش کشیدن قربانی‌سازی آنها به عنوان ترفندی برای منحرف کردن توجه از اینکه معمولاً چقدر ضعیف حکومت می‌کنند، را آسان‌تر می‌کند. در ایالات متحده، حملات ترامپ به مهاجران یا افراد تراجنسیتی ارتباط چندانی با مسائل نان و آب که انگیزه بسیاری از افرادی است که احساس می‌کنند عقب مانده‌اند، ندارد، اما او با این فریب لفاظی موفقیت بیشتری کسب می‌کند زیرا تمرکز ترقی‌خواهان بر سیاست هویتی به راحتی قابل کاریکاتور شدن است. آگهی تبلیغاتی بدنام ترامپ – که رقیب او، کامالا هریس، برای «آنها/ایشان» بود در حالی که ترامپ برای «شما» بود – این مشکل را نشان داد.

هنگامی که من دیده‌بان حقوق بشر را رهبری می‌کردم، این معضل را در سطح جهانی دیدم. از یک سو، مجموعه‌ای از برنامه‌ها را به افرادی اختصاص دادم که به طور سنتی توسط جنبش حقوق بشر نادیده گرفته شده بودند، مانند افراد +LGBTQ و افراد دارای معلولیت. می‌خواستم آنها نیز شامل شوند. از سوی دیگر، از تمایل برخی از کارکنان به صحبت در مورد مسائل کلی حقوق با فهرست کردن همه این گروه‌های مورد غضب به جای صحبت ساده در مورد حقوق همگان، آزرده خاطر می‌شدم. هر زمان که فرصت داشتم، این فهرست‌ها را پاک می‌کردم زیرا آنها را تضعیف کننده دیدگاه اساسی می‌دانستم که همه مردم صرفاً به دلیل انسانیت خود دارای حقوق هستند.

برخی افراد واقعاً با تبعیض تاریخی روبرو هستند و پاسخ هدفمندی لازم است. اما ترقی‌خواهان نمی‌توانند اجازه دهند که به مدافعان مجموعه‌ای از منافع خاص، هرچند محروم، تقلیل یابند. بهترین پادزهر برای طفره رفتن خودکامه این است که ترقی‌خواهان دفاع از همگان در یک ملت را دوباره به دست آورند – تا جامعه ملی دارندگان حقوق را در آغوش گرفته و از آن دفاع کنند.


پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار:محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

سورس ما: Foreign Policy

💡 درباره منبع: فارن پالیسی یک نشریه خبری آمریکایی است که بر سیاست جهانی، امور جاری، و سیاست داخلی و بین‌المللی تمرکز دارد.

✏️ درباره نویسنده: کنت راث مدیر اجرایی سابق دیده‌بان حقوق بشر و استاد مدعو در دانشکده امور عمومی و بین‌الملل دانشگاه پرینستون است.

نمایش بیشتر
دکمه بازگشت به بالا
سورس ما | SourceMA

لطفاً تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال کنید

کاربر گرامی، وب‌سایت ما برای تامین هزینه‌های نگهداری و ارائه محتوای به شما، نیازمند نمایش تبلیغات است. خواهشمندیم برای حمایت از ما و ادامه دسترسی به خدمات، تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال نمایید. از همکاری شما صمیمانه سپاسگزاریم.