نشریه فارن افرز : «آمریکا در آستانه فاجعه در خاورمیانه» | ۱ تیر ۱۴۰۴

چرا مداخله نظامی آمریکا در ایران، حتی با اهداف محدود، یک قمار خطرناک با ریسک بالای گرفتار شدن در باتلاقی دیگر و تشدید بحران هسته‌ای است.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۷ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن افرز/اندرو پی. میلر | 📅 تاریخ: June 21, 2025 / ۱ تیر ۱۴۰۴

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

⚖️ توجه مهم: مطالب منتشرشده در این مقاله برگرفته از رسانه‌ها و منابع رسمی غربی/عربی/عبری هستند که ممکن است دارای جهت‌گیری‌های سیاسی، امنیتی یا تبلیغاتی خاصی باشند. انتشار این مطالب از سوی «سورس‌ما» به‌منزلهٔ تأیید محتوای آن‌ها نیست، بلکه صرفاً با هدف آگاهی‌بخشی، شناخت دقیق‌تر از طرف مقابل، و تحلیل راهبردی منتشر می‌شوند. خوانندگان به‌ویژه در ایران، لازم است این محتوا را با درک حساسیت‌های رسانه‌ای و اهداف احتمالی منتشرکنندگان اصلی، مطالعه کنند.


مداخله ایالات متحده در ایران، قماری وحشتناک است

رئیس‌جمهور دونالد ترامپ در ۱۹ ژوئن اعلام کرد که ظرف دو هفته آینده تصمیم خواهد گرفت آیا ایالات متحده به کارزار نظامی اسرائیل در ایران بپیوندد یا خیر. اگر او تصمیم به این کار بگیرد، ایالات متحده وارد جنگی در خاورمیانه خواهد شد که اهداف آن مبهم (شامل، اما نه لزوماً محدود به، مقابله با اشاعه هسته‌ای)، استراتژی‌اش ناقص، و خطر گرفتار شدنش در آن بسیار بالا است.

این چشم‌انداز، به طور قابل درک و کاملاً به‌جا، خاطرات دردناک جنگ عراق را برای بسیاری از آمریکایی‌ها تداعی کرده است. ترامپ، به عنوان رئیس‌جمهوری که مدعی مخالفت با جنگ عراق بود، همراه با متحدانش، تلاش کرده‌اند تا مداخله نظامی احتمالی ایالات متحده در ایران را به شکلی محدود و با تمرکز بر هدف واحد تأسیسات غنی‌سازی هسته‌ای زیرزمینی فردو، که اسرائیل ممکن است به تنهایی قادر به انهدام آن نباشد، به تصویر بکشند. این ممکن است بازتاب دقیقی از نیات ترامپ باشد، اما حتی چنین تصمیمی نیز خطرات عمده‌ای را در پی خواهد داشت؛ از جمله اقدام تلافی‌جویانه ایران علیه تأسیسات نظامی ایالات متحده در خلیج [فارس] یا حملات تروریستی علیه آمریکایی‌ها در خارج از کشور، که می‌تواند دخالت ایالات متحده در ایران را طولانی‌تر و عمیق‌تر سازد. حتی اگر یک عملیات محدود ایالات متحده طبق برنامه و بدون اقدام تلافی‌جویانه پیش برود، تصمیم به مداخله در این درگیری، به جای پایان دادن به برنامه هسته‌ای ایران، دستیابی به یک راه‌حل پایدار را دشوارتر خواهد کرد.

آسیب‌شناسی‌های سیاست خارجی آمریکا

اظهارات مقامات ایالات متحده و اسرائیل در مورد جنگ در ایران، دو مورد از برجسته‌ترین آسیب‌شناسی‌های سیاست خارجی آمریکا طی قرن گذشته را به نمایش می‌گذارد. نخستین آسیب‌شناسی، این باور است که می‌توان از نیروی هوایی برای دستیابی به اهداف استراتژیک، و نه فقط تاکتیکی، بهره برد. آنطور که اسرائیل مطرح می‌کند، نیروهای دفاعی این کشور و موساد در حال نابود کردن ظرفیت غنی‌سازی هسته‌ای ایران و دیگر بخش‌های حیاتی برنامه هسته‌ای آن هستند. تأسیسات فردو، که تنها ارتش ایالات متحده قادر است آن را از هوا با بمب‌های سنگرشکن ۳۰ هزار پوندی منهدم کند، به عنوان آخرین سنگر برنامه غنی‌سازی ایران تصویر می‌شود: فردو و سانتریفیوژهای پیشرفته‌اش را از بین ببرید، تا برنامه هسته‌ای ایران عملاً خنثی شده و یک تهدید خطرناک برای امنیت بین‌المللی برطرف گردد.

اگرچه مقامات آمریکایی ابراز اطمینان می‌کنند که بمب سنگرشکن جی‌بی‌یو-۵۷ قادر است از ۲۶۰ تا ۳۶۰ فوت بتن محافظ تأسیسات فردو عبور کند، اما این ادعایی آزمایش‌نشده است. به گفته ارتش ایالات متحده، این تأسیسات آنچنان در عمق زمین مدفون شده که برای نفوذ به مجموعه زیرزمینی، احتمالاً نیاز به پرتاب چندین بمب جی‌بی‌یو-۵۷ با دقتی فوق‌العاده بالا خواهد بود. شرط‌بندی علیه توانایی نیروی هوایی ایالات متحده اشتباه است، اما نادیده گرفتن احتمال شکست این مأموریت نیز عاقلانه نیست – احتمالی که دولت ترامپ باید برای آن آمادگی داشته باشد.

یک تلاش ناموفق برای انهدام فردو، نه تنها ایران را در موقعیتی قرار می‌دهد که برنامه هسته‌ای خود را به سرعت بازسازی کند، بلکه انگیزه تهران را برای توسعه سلاح هسته‌ای به منظور بازدارندگی در برابر حملات آتی به برنامه‌اش، افزایش خواهد داد. در همین حال، جایگزین حملات هوایی، انجام عملیاتی خواهد بود که مستلزم استقرار نیروهای زمینی ایالات متحده برای حمله به فردو است؛ اقدامی که سربازان آمریکایی را در معرض خطر فیزیکی بیشتری قرار داده و احتمال اقدام تلافی‌جویانه مستقیم ایران علیه تأسیسات آمریکایی در خاورمیانه را به شدت افزایش می‌دهد.

تصمیم ایالات متحده برای مداخله، دستیابی به یک راه‌حل پایدار را دشوارتر خواهد ساخت.

دومین آسیب‌شناسی، اعتماد بی‌جا به سهولت سرنگونی یک رژیم متخاصم و ایمان تقریباً کورکورانه به اینکه دولت جانشین، بهتر از سلف خود خواهد بود، است. اسرائیل به طور فزاینده‌ای آشکارا اعلام کرده که هدفش در ایران، سرنگونی جمهوری اسلامی است. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، که مدت‌ها از تغییر رژیم حمایت کرده، اظهار داشته که اسرائیل در حال ایجاد «ابزارهایی برای آزادسازی ملت ایران» است و مدعی شده که کشتن رهبر جمهوری اسلامی، علی خامنه‌ای، «به جنگ پایان خواهد داد.» خود ترامپ نیز گهگاه به جاه‌طلبی‌های گسترده‌تری اشاره کرده و ضمن ادعای عدم تلاش ایالات متحده برای کشتن خامنه‌ای، این هشدار شوم را افزوده است که «حداقل در حال حاضر نه.»

اگرچه رهبری جمهوری اسلامی در میان بخش‌های وسیعی از جمعیت ایران به شدت نامحبوب است، اما تغییر رژیم به هیچ عنوان کار آسانی نخواهد بود. برخلاف ادعاهای نتانیاهو، کشتن رهبر جمهوری اسلامی به خودی خود بعید است که منجر به فروپاشی جمهوری اسلامی شود. پس از ۴۶ سال، نهادهای دولتی به خوبی ریشه‌ دوانده‌اند و عدم وجود جانشینی آشکار برای خامنه‌ای، به معنای عدم امکان یافتن جانشین نیست. طرفداران حمله به خامنه‌ای گاهی به عملیات اسرائیل در سال گذشته برای حذف رهبران حزب‌الله اشاره می‌کنند. با این حال، حتی حزب‌الله نیز همچنان در لبنان به فعالیت خود ادامه می‌دهد و ایران کشوری به مراتب قدرتمندتر است.

بر این اساس، سرنگونی نظامی رژیم ایران احتمالاً نیازمند یک نیروی زمینی عظیم خواهد بود. نیروهای دفاعی اسرائیل فاقد توانایی اعزام نیرو در این مقیاس هستند، که به این معناست که نیروهای آمریکایی باید این مسئولیت را بر عهده بگیرند. افکار عمومی آمریکا به درستی هیچ تمایلی به یک ماجراجویی نظامی دیگر در خاورمیانه ندارد؛ نظرسنجی‌های اخیر نشان می‌دهد که اکثریت آمریکایی‌ها با هرگونه مداخله نظامی در ایران مخالف هستند.

موفقیت‌های خیالی و پیروزی‌های پیریک

حتی در صورتی که ایالات متحده و اسرائیل در اهداف خود مبنی بر نابودی تأسیسات فردو یا حتی سرنگونی جمهوری اسلامی «موفق» شوند، این دستاوردها به احتمال زیاد زودگذر یا پیروزی‌هایی بی‌فایده (پیریک) خواهند بود. تجهیزات تخریب‌شده قابل بازسازی هستند. یک دولت مستبد می‌تواند با دولتی حتی حریص‌تر و بی‌رحم‌تر جایگزین شود. و حتی خیرخواهانه‌ترین اقدامات نیز می‌توانند نتیجه‌ای معکوس به بار آورند. از میان انبوه درس‌هایی که سیاست‌گذاران آمریکایی باید طی ۲۵ سال گذشته آموخته باشند، یکی از مهم‌ترین آنها این است که موفقیت نظامی، اگر اصلاً، به شکلی ناقص به موفقیت سیاسی ترجمه می‌شود.

انهدام تأسیسات فردو ضربه‌ای جدی به جاه‌طلبی‌های هسته‌ای ایران وارد خواهد آورد و برنامه غنی‌سازی آن را به عقب خواهد راند. اما حتی یک عملیات موفق نیز نمی‌تواند پایانی قطعی بر فعالیت‌های هسته‌ای ایران باشد، به‌ویژه در میان‌مدت و بلندمدت. برخی گزارش‌ها حاکی از آن است که ایرانیان ممکن است تأسیسات فردو را گسترش داده و امکان ذخیره‌سازی فناوری هسته‌ای را در مکان‌های ناشناس در این مجموعه فراهم کرده باشند؛ مکان‌هایی که می‌توانند از یک عملیات نظامی آمریکا یا اسرائیل بدون آسیب جان سالم به در ببرند. اگر چنین باشد، حمله به فردو زمان کمتری از آنچه انتظار می‌رود، برای غرب خواهد خرید.

حتی در خوش‌بینانه‌ترین سناریو، که در آن تمامی سانتریفیوژها و دیگر تجهیزات و زیرساخت‌های مرتبط با برنامه هسته‌ای نابود شوند، دانشمندان ایرانی دانش فنی لازم برای بازسازی را در اختیار خواهند داشت. با توجه به اینکه انتظار می‌رود بخش اعظم ذخایر اورانیوم بسیار غنی‌شده ایران از یک جنگ جان سالم به در ببرد (زیرا گمان می‌رود این ذخایر به طور گسترده در سراسر کشور پراکنده شده و نابودی آنها بسیار دشوارتر از سانتریفیوژهای حساس است)، ایران برنامه خود را از نقطه صفر آغاز نخواهد کرد. و رهبران ایران انگیزه قدرتمندی برای اتخاذ تمامی اقدامات احتیاطی جهت جلوگیری از شناسایی در آینده خواهند داشت؛ تهدیدی که اگر ایران از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT)، که نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر تأسیسات هسته‌ای را مجاز می‌سازد، خارج شود، تشدید خواهد شد. در آن صورت، اگر اسرائیل یا ایالات متحده فعالیت‌های جاری ایران را کشف کنند، تنها جایگزین یک راه‌حل مذاکره‌شده، انجام حملات بیشتر خواهد بود. اگرچه ترامپ تمایل خود را به تعلیق عملیات نظامی که خطر گسترش مأموریت را در پی داشت، مانند حملات اخیر به حوثی‌ها در یمن، نشان داده است، اما رؤسای جمهور آینده ممکن است این کار را دشوارتر بیابند. انهدام فردو، به جای آنکه یک اقدام یکباره باشد، می‌تواند پیش‌درآمدی بر یک جنگ مداوم و پرهزینه‌تر از استراتژی «هرس علف‌های هرز» اسرائیل در لبنان و غزه باشد.

افکار عمومی آمریکا به درستی هیچ تمایلی به یک ماجراجویی دیگر در خاورمیانه ندارد.

تغییر رژیم نیز راه‌حلی قابل اتکا برای جاه‌طلبی‌های هسته‌ای ایران نخواهد بود. اگر جمهوری اسلامی سقوط کند، احتمال اینکه رژیم جدید با منافع ایالات متحده و اسرائیل همسو باشد، به همان اندازه است که با آنها در تضاد باشد. در دوران خلاء قدرت، سازمان‌یافته‌ترین عناصر در یک جامعه اغلب به پیروزی می‌رسند. پس از دهه‌ها سرکوب مخالفان و جامعه مدنی، به احتمال زیاد ارتش یا سرویس‌های امنیتی ایران به عنوان بازیگران مسلط ظهور خواهند کرد.

حتی یک دولت متمایل‌تر به غرب یا دموکراتیک‌تر نیز لزوماً موضعی اساساً متفاوت در قبال حق اعلام‌شده ایران برای غنی‌سازی هسته‌ای اتخاذ نخواهد کرد؛ چنین دولتی ممکن است همان ضرورت رژیم کنونی را برای توسعه سلاح هسته‌ای احساس کند. احتمال دیگر این است که ایران دچار هرج‌ومرج شده و جناح‌های رقیب در نقاط مختلف کشور با یکدیگر درگیر شوند. وجود مواد رادیواکتیو در چنین محیطی بسیار نگران‌کننده خواهد بود و بی‌ثباتی مزمن در کشوری به وسعت ایران که در مسیرهای تجاری مهم قرار دارد، چالش‌های امنیتی بی‌شماری را به همراه خواهد داشت.

سوابق اشغالگری‌های پیشین ایالات متحده و اسرائیل، این اطمینان را ایجاد نمی‌کند که هیچ‌یک از این دو کشور قادر به تسهیل گذار به یک رژیم جدید باشند که هم دوستانه و هم پایدار باشد. اشغال عراق توسط ایالات متحده، نمونه‌ای کلاسیک از فجایع سیاست خارجی است، در حالی که مداخلات آمریکا در افغانستان، لیبی و سومالی نیز با شکست مواجه شدند. از سوی دیگر، بیش از ۵۰ سال اشغال کرانه باختری و غزه توسط اسرائیل، تراژدی فوق‌العاده‌ای را هم برای فلسطینیان و هم برای اسرائیلی‌ها رقم زده است. روی کار آوردن یک رئیس‌جمهور لبنانی طرفدار اسرائیل توسط این کشور در دهه ۱۹۸۰، به ترور او در بحبوحه یک جنگ داخلی بی‌رحمانه انجامید که جامعه لبنان را ویران ساخت. بیست سال اشغال جنوب لبنان نیز به تلفات سنگین اسرائیلی و لبنانی منجر شد و شرایطی را فراهم آورد که به قدرت‌گیری حزب‌الله کمک کرد. هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور کنیم تغییر رژیم در ایران سرنوشتی متفاوت از تجارب گذشته ایالات متحده و اسرائیل خواهد داشت.

زمان ناکافی و قمار خطرناک

طرفداران مداخله نظامی ایالات متحده و اسرائیل استدلال می‌کنند که حتی اگر این اقدام به برنامه هسته‌ای ایران پایان ندهد، زمان می‌خرد و جدول زمانی ایران را برای دستیابی به نقطه گریز هسته‌ای و ساخت سلاح به تعویق می‌اندازد. (منابع نظامی اسرائیل می‌گویند حملات تاکنون برنامه ایران را چند ماه به تأخیر انداخته است.) زمان البته ارزشمند است، اما پس از سپری شدن آن، ایالات متحده و اسرائیل بار دیگر با انتخاب میان مذاکره و انجام اقدامات نظامی بیشتر مواجه خواهند شد. هدف اصلی، تأخیر نیست، بلکه جلوگیری از هسته‌ای شدن ایران است – و اقدامات نظامی اسرائیل و بالقوه ایالات متحده باید از این منظر ارزیابی شوند.

اگر اسرائیل و ایالات متحده از پیگیری تغییر رژیم در ایران خودداری کنند، این احتمال وجود دارد که رهبران جمهوری اسلامی به این نتیجه برسند که خطرات تشدید برنامه هسته‌ای یا حرکت شتابزده به سوی نقطه گریز، برای رژیم بیش از حد بزرگ است. اما این نیز ممکن است که رژیم دقیقاً به نتیجه معکوس برسد: تنها راه محافظت از رژیم در برابر دشمنان خارجی، توسعه یک توان بازدارندگی هسته‌ای است. احتمالاً از دید رهبران ایران پنهان نمانده که دولت‌هایی که برنامه هسته‌ای خود را کنار می‌گذارند (مانند لیبی و عراق) سرنگون می‌شوند، در حالی که آنهایی که این کار را نمی‌کنند (مانند کره شمالی) پابرجا می‌مانند.

و حتی اگر چنین قماری نتیجه دهد و برنامه هسته‌ای ایران را بدون تحریک حرکتی شتابزده به سوی سلاح هسته‌ای به عقب براند، این یک شرط‌بندی به‌ویژه نامناسب در مقایسه با گزینه جایگزین است: توافقی که راستی‌آزمایی قوی بر فعالیت‌های هسته‌ای ایران اعمال کرده و زمان کافی را برای شناسایی و پیشگیری از دستیابی به نقطه گریز فراهم آورد. در چنین شرایطی، بررسی تمام امکانات برای دستیابی به چنین توافقی، تنها رویکرد مسئولانه است. تأخیر دو هفته‌ای باید به ترامپ و اعضای ارشد دولت او فرصت دهد تا این واقعیت را درک کرده و اقدامات لازم را برای دستیابی به توافقی که به درگیری پایان دهد، انجام دهند. اگر آنها این کار را نکنند، ترامپ امنیت ایالات متحده و منطقه را به نتیجه یک قمار بی‌پروا وابسته خواهد کرد؛ قماری که می‌تواند ایالات متحده را بیش از پیش در خاورمیانه گرفتار کرده و یک فاجعه سیاست خارجی دیگر را رقم بزند که برای دهه‌ها گریبانگیر آمریکایی‌ها شود.


پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار:محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

سورس ما:فارن افرز

💡 درباره منبع:فارن افرز یک نشریه آمریکایی با تمرکز بر سیاست خارجی و روابط بین‌الملل است که از سال ۱۹۲۲ توسط شورای روابط خارجی منتشر می‌شود.

✏️ درباره نویسنده:اندرو پی. میلر عضو ارشد در مرکز پیشرفت آمریکا است و از دسامبر ۲۰۲۲ تا ژوئن ۲۰۲۴ معاون دستیار وزیر امور خارجه ایالات متحده در امور اسرائیل و فلسطین بوده است.

نمایش بیشتر
دکمه بازگشت به بالا
سورس ما | SourceMA

لطفاً تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال کنید

کاربر گرامی، وب‌سایت ما برای تامین هزینه‌های نگهداری و ارائه محتوای به شما، نیازمند نمایش تبلیغات است. خواهشمندیم برای حمایت از ما و ادامه دسترسی به خدمات، تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال نمایید. از همکاری شما صمیمانه سپاسگزاریم.