نشریه فارن افرز : «توازن متعارف وحشت: آمریکا برای احیای بازدارندگی متزلزل خود به یک سه‌گانه جدید نیاز دارد» | ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴

چرا آمریکا برای مقابله با تهدید موشکی چین و احیای بازدارندگی متزلزل خود در اقیانوس آرام، به یک "سه‌گانه متعارف" جدید نیاز دارد.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۱۱ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: Foreign Affairs/Andrew S. Lim, James D. Fearon | 📅 تاریخ: April 22, 2025 / ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


در سال ۱۹۵۹، آلبرت وولستتر، دانشمند علوم سیاسی آمریکایی، در همین نشریه استدلال کرد که ایالات متحده از قابلیت حمله دوم کافی برای ایجاد بازدارندگی هسته‌ای پایدار علیه اتحاد جماهیر شوروی برخوردار نیست. یک سال بعد، توماس شلینگ، اقتصاددان و استراتژیست، تعریفی بنیادین از ثبات استراتژیک هسته‌ای ارائه داد که امروزه نیز معتبر است.

او در کتاب «استراتژی منازعه» نوشت: «این ‘توازن’ – یعنی برابری یا تقارن محض در وضعیت – نیست که بازدارندگی متقابل را تشکیل می‌دهد، بلکه ثبات توازن است.» شلینگ نتیجه گرفت که دو قدرت هسته‌ای تنها زمانی می‌توانند به توازن پایدار دست یابند که «هیچ‌کدام با حمله اول نتوانند توانایی طرف مقابل برای حمله متقابل را از بین ببرند.» این بینش به ستون اصلی استراتژی هسته‌ای ایالات متحده تبدیل شد، که بر این اصل استوار است که بخش‌های بزرگی از نیروی هسته‌ای باید بتوانند از هرگونه حمله اول جان سالم به در برده و به آن پاسخ دهند.

امروزه، ایالات متحده با چالشی استراتژیک مشابه در مورد نیروهای متعارف خود در غرب اقیانوس آرام مواجه است. از اوایل این قرن، چین به طور گسترده کمیت و کیفیت زرادخانه موشک‌های متعارف خود، به ویژه موشک‌های بالستیک هدایت‌شونده دقیق را افزایش داده است، که می‌تواند از آن‌ها در یک حمله اول برای وارد کردن خسارت شدید به نیروهای متعارف ایالات متحده در منطقه استفاده کند.

برای مقابله با این تهدید فزاینده، استراتژیست‌ها در واشنگتن شروع به بررسی گزینه‌های ایالات متحده برای یک حمله متعارف پیشگیرانه علیه نیروهای متعارف چین کرده‌اند، استراتژی‌ای که به طرز خطرناکی یادآور دکترین‌های جنگ سرد ایالات متحده است که وولستتر و شلینگ استدلال می‌کردند انگیزه‌های حمله اول را افزایش می‌دهد.

به عنوان مثال، در فوریه ۲۰۲۴، دریاسالار ساموئل پاپارو، نامزد رئیس جمهور جو بایدن برای ریاست فرماندهی هند و اقیانوس آرام ایالات متحده، در پاسخ به سوالات کمیته نیروهای مسلح سنا، اظهار داشت که جلوگیری از استفاده چین از زرادخانه موشک‌های متعارف خود علیه نیروهای آمریکایی، بالاترین اولویت اوست. به گفته او، ایالات متحده باید بتواند نیروهای چینی را «کور کند» – به عبارت کلی، قابلیت‌های رو به رشد حمله دقیق متعارف پکن را پیش از آنکه بتوانند خسارت قابل توجهی به نیروهای آمریکایی وارد کنند، از کار بیندازد.

اما همانطور که در جنگ سرد اتفاق افتاد، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی شروع به رسیدن به برابری هسته‌ای با ایالات متحده کرد، چنین هدفی احتمالاً دشوار و حتی غیرممکن خواهد بود. موجودی موشک‌های متحرک چین و زیرساخت‌های ارتباطی و نظارتی همراه آن بزرگ و پراکنده است و بسیاری از سامانه‌ها در تأسیسات زیرزمینی گسترده در قلمرو وسیع آن قرار دارند.

حتی اگر ایالات متحده بخواهد یک حمله اول در مقیاس بزرگ به این قابلیت‌ها انجام دهد، انجام این کار خطرات تشدید قابل توجهی را به همراه خواهد داشت. علاوه بر این، اگر پکن گمان کند که استراتژی ایالات متحده بر پیشگیری استوار است، چین انگیزه‌های قدرتمندی خواهد داشت تا به سرعت قابلیت‌های ایالات متحده را کور و غیرفعال کند، پیش از آنکه نیروهای خودش کور شوند. بنابراین، آسیب‌پذیری نیروهای ایالات متحده، انگیزه‌های متقابل برای حمله اول را تشدید می‌کند، که یک دستورالعمل کلاسیک برای بی‌ثباتی در بحران است.

منطق بیان شده توسط وولستتر، شلینگ و دیگران راهی برای رهایی از این معضل پیشنهاد می‌کند. در طول جنگ سرد، ایالات متحده با توسعه یک «سه‌گانه هسته‌ای» بازدارندگی را تثبیت کرد – سلاح‌های هسته‌ای خود را در حوزه‌های دریا، هوا و زمین به گونه‌ای مستقر کرد که یافتن و غیرفعال کردن آن‌ها در یک حمله اول برای دشمن دشوار بود و همچنان هست.

به طور مشخص، از زیردریایی‌های موشک بالستیک استفاده کرد که در دریا بسیار گریزان هستند؛ عملیات «هشدار بمب‌افکن» را توسعه داد، که به موجب آن بمب‌افکن‌ها می‌توانستند به سرعت در پایگاه‌های متعدد پراکنده شوند، یا حتی در هوا نگه داشته شوند، تا اطمینان حاصل شود که نمی‌توان همه آن‌ها را به یکباره غافلگیر کرد (حتی با یک حمله اول غافلگیرانه)؛ و در اروپا، پرتابگرهای متحرک جاده‌ای را مستقر کرد که هدف قرار دادن آن‌ها هنگام حرکت در زمین‌های پیچیده دشوار است.

در مقابل، بسیاری از دارایی‌های متعارف ایالات متحده در هند و اقیانوس آرام، مانند کشتی‌های سطحی آن، بسیار قابل مشاهده هستند یا به شدت به تأسیسات ثابتی وابسته هستند که به راحتی می‌توانند هدف قرار گیرند. اگر بحرانی رخ دهد، ایالات متحده ممکن است مجبور شود برای جبران فقدان گزینه‌های واکنش متعارف خود، تهدید به تشدید تنش کند – بالقوه تا سطح هسته‌ای.

برای رفع این مشکل، ایالات متحده باید یک «سه‌گانه متعارف» را بر اساس مدل استراتژی هسته‌ای موفق خود توسعه دهد. چنین ساختار نیرویی هم اعتبار رزمی ایالات متحده را افزایش می‌دهد و هم انگیزه‌های حمله اول را در هر دو طرف کاهش می‌دهد.

ساختار نیروی هسته‌ای ایالات متحده یک الگوی اساسی برای ساخت یک سه‌گانه متعارف فراهم می‌کند. مانند همتایان هسته‌ای خود، موشک‌های بالستیک و کروز ایالات متحده بین ترکیبی از پرتابگرهای متحرک در خشکی، زیردریایی‌ها در دریا و بمب‌افکن‌ها در هوا پراکنده خواهند شد. این نیروها از طریق یک شبکه ارتباطی انعطاف‌پذیر مشابه سیستم فرماندهی، کنترل و ارتباطات هسته‌ای به هم متصل خواهند شد. پس از ایجاد، این سه‌گانه متعارف می‌تواند از سناریوی بی‌ثبات‌کننده‌ای که در آن یک حمله اول متعارف می‌تواند منجر به رویارویی هسته‌ای شود، جلوگیری کند.

مسیر برخورد

زرادخانه به سرعت در حال گسترش موشک‌های متعارف چین نشان می‌دهد که انقلاب در تسلیحات دقیق مسیری مشابه سلاح‌های هسته‌ای را دنبال می‌کند. در طول ۱۵ سال اول جنگ سرد، ایالات متحده برتری قابل توجهی نسبت به اتحاد جماهیر شوروی در سلاح‌های هسته‌ای و سیستم‌های پرتاب داشت، اما شوروی‌ها سرانجام به آن رسیدند. تا اواخر دهه ۱۹۶۰، مسکو در حال نزدیک شدن به برابری هسته‌ای با واشنگتن بود.

به همین ترتیب، در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، ایالات متحده انحصار قابلیت‌های حمله دقیق متعارف، مانند هواپیماهای رادارگریز و بمب‌ها و موشک‌های هدایت‌شونده با GPS را توسعه داد و حفظ کرد، که از آن‌ها با تأثیر زیاد در جنگ خلیج فارس ۱۹۹۱، جنگ کوزوو ۱۹۹۹، تهاجم به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و تهاجم به عراق در سال ۲۰۰۳ استفاده کرد. چین درس‌های مهمی از این سیستم‌ها گرفت و به دنبال تکرار آن‌ها بود.

همانطور که ام. تیلور فراول، دانشمند علوم سیاسی، در مطالعه سال ۲۰۱۹ خود درباره استراتژی نظامی چین، «دفاع فعال»، نوشت، دکترین و قابلیت‌های امروز پکن بر حملات به اصطلاح «نقاط کلیدی» تأکید دارد که برای «فلج کردن توانایی دشمن برای جنگیدن، به جای نابودی صرف نیروهای حریف» طراحی شده‌اند. سلاح‌های دقیق دوربرد در زرادخانه چین اکنون برای این کار کاملاً مناسب هستند، به ویژه علیه نیروهای آمریکایی در غرب اقیانوس آرام، که بسیار قابل مشاهده و به شدت به زیرساخت‌های ثابت نزدیک به سرزمین اصلی چین وابسته هستند.

ایالات متحده به هیچ وجه از توسعه سلاح‌های حمله دقیق چین بی‌خبر نبوده است. از سال ۲۰۰۲، وزارت دفاع نیروهای موشکی چین را در گزارش سالانه خود در مورد قدرت نظامی چین ثبت کرده است. در سال ۲۰۰۵، این گزارش موجودی موشکی چین را تقریباً ۷۰۰ موشک بالستیک کوتاه‌برد و تعداد بسیار کمتری سلاح دوربرد تخمین زد که بیشتر آن‌ها احتمالاً با کلاهک‌های هسته‌ای مسلح بودند: حدود ۲۰ موشک بالستیک میان‌برد، تقریباً ۲۰ موشک بالستیک برد متوسط و حدود ۴۰ موشک بالستیک قاره‌پیما (ICBM).

امروزه، وضعیت تغییر کرده است: گزارش سال ۲۰۲۴ نشان داد که نیروهای چین شامل ۹۰۰ موشک بالستیک کوتاه‌برد، ۱۳۰۰ میان‌برد، ۵۰۰ برد متوسط و ۴۰۰ قاره‌پیما هستند. به غیر از ICBMها، تقریباً تمام موشک‌های بالستیک چین می‌توانند کلاهک‌های انفجاری متعارف حمل کنند، که نشان‌دهنده میزان اهمیت قابلیت‌های حمله متعارف برای پکن است.

علاوه بر این پیشرفت‌ها در موشک‌های بالستیک، چین زرادخانه مهیبی از موشک‌های کروز نیز توسعه داده است. اگرچه موشک‌های کروز کندتر از موشک‌های بالستیک هستند، اما هزینه تولید کمتری دارند و بنابراین می‌توانند در مقادیر بیشتری تولید شوند و مسیرهای متغیری دارند که به آن‌ها امکان می‌دهد از شناسایی و پدافند به گونه‌ای که موشک‌های بالستیک نمی‌توانند، فرار کنند.

گزارش سال ۲۰۲۴ تنها حدود ۴۰۰ موشک کروز زمین‌پایه متعلق به نیروی موشکی ارتش آزادی‌بخش خلق چین را شمارش می‌کند. اما این بخش کوچکی از کل موجودی موشک کروز پکن است که شامل موشک‌های کروز ضدکشتی و حمله‌زمینی بسیار توانمند در کشتی‌های سطحی، زیردریایی‌ها، هواپیماها و خودروهای زمینی نیز می‌شود. این ساختار نیرو، هدف قرار دادن، غیرفعال کردن یا از بین بردن نیروهای متعارف چین را دشوار می‌کند.

این قابلیت‌های موشکی توسط سیستم‌های C4ISR چین – فرماندهی، کنترل، ارتباطات، رایانه‌ها، اطلاعات، نظارت و شناسایی – که در زمین، هوا و فضا مستقر هستند، توانمند می‌شوند. این منابع در کنار هم، استراتژی‌ای را پشتیبانی می‌کنند که پکن آن را «ضد مداخله» می‌نامد (که اغلب در غرب به عنوان «ضد دسترسی/منع منطقه‌ای» یا A2/AD شناخته می‌شود)، که به دنبال محافظت از نیروهای چینی و در عین حال تهدید نیروها و پایگاه‌های آمریکایی در غرب اقیانوس آرام با خسارت سنگین یا تخریب است. هدف این رویکرد، بازدارندگی دخالت ایالات متحده در یک درگیری بالقوه از طریق پرهزینه کردن مداخله است.

به نظر می‌رسد این استراتژی مؤثر بوده است. مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی (CSIS) پس از انجام یک بازی جنگی در سال ۲۰۲۳ دریافت که قابلیت‌های ضد مداخله پکن هزینه‌های سنگینی را بر نیروهای آمریکایی در یک درگیری تحمیل می‌کند، از جمله از دست دادن دو ناو هواپیمابر مستقر در خط مقدم و تا ۲۰ رزمناو و ناوشکن، با خسارات متناسب در هواپیماها، زیرساخت‌ها و پرسنل.

چنین خساراتی بخش قابل توجهی از ۱۱ ناو هواپیمابر و تقریباً ۸۰ رزمناو و ناوشکن در حال خدمت فعلی در سراسر جهان را نشان می‌دهد. CSIS نتیجه گرفت که «چنین خساراتی موقعیت جهانی ایالات متحده را برای سال‌های متمادی تضعیف خواهد کرد.» این نتایج نشان می‌دهد که توانایی ایالات متحده برای بازدارندگی یک درگیری متعارف با چین ممکن است ناکافی باشد و این سوال را مطرح می‌کند که آیا ایالات متحده در صورت شکست بازدارندگی، در جنگ پیروز خواهد شد.

برای رسیدگی به این خطر افزایش یافته برای نیروهایش، ایالات متحده می‌تواند به دنبال پیشگیری یا غیرفعال کردن قابلیت‌های حمله دقیق متعارف چین باشد، یا با حمله مستقیم به سلاح‌های تهاجمی یا شبکه‌های C4ISR که آن‌ها را قادر می‌سازد. اما مقیاس، افزونگی و رشد مداوم قابلیت‌های سیستم‌های اطلاعاتی چین، موجودی موشک‌های متحرک و تأسیسات زیرزمینی احتمالاً دستیابی به چنین هدفی را دشوار می‌کند.

گزارش قدرت نظامی چین در سال ۲۰۲۴ اشاره می‌کند، به عنوان مثال، که ارتش آزادی‌بخش خلق هزاران تأسیسات زیرزمینی پیشرفته فناورانه را «برای پنهان کردن و محافظت از تمام جنبه‌های نیروهای نظامی خود» نگهداری می‌کند و به سرعت در حال ساخت تعداد بیشتری است. تلاش‌های ایالات متحده برای حمله به آن نیروها یا این زیرساخت‌ها در مقیاسی که برای دستیابی به اثرات نظامی مفید لازم است، احتمالاً خطرات واقعی تشدید را به همراه خواهد داشت.

<ایالات متحده به نیروهای متعارف گریزان‌تری نیاز دارد.>

استراتژیست‌های دفاعی هم در داخل و هم در خارج از چین همچنان در حال بحث در مورد این هستند که پکن کدام اقدامات دشمن را ممکن است «استفاده اول» تلقی کند و بنابراین ممکن است منجر به پاسخ هسته‌ای چین تحت سیاست عدم استفاده اول این کشور شود. اما منطقی است که فرض کنیم چین می‌تواند تلاش ایالات متحده برای پیشگیری یا غیرفعال کردن قابلیت‌های حمله دقیق خود را به عنوان حمله به منافع حیاتی چین یا حتی زمینه‌سازی برای حمله به قابلیت‌های هسته‌ای پکن تلقی کند – به ویژه اگر حملات پیشگیرانه، چه عمدی و چه غیرعمدی، سیستم‌های هشدار زودهنگام هسته‌ای یا فرماندهی و کنترل هسته‌ای چین را تضعیف کند. ایالات متحده مطمئناً ممکن است حمله در مقیاس بزرگ به قابلیت‌های حمله دقیق و سیستم‌های C4ISR خود را به همین ترتیب تلقی کند.

دستیابی چین به برابری یا حتی برتری نسبت به ایالات متحده در قابلیت حمله دقیق، برنامه‌ریزان آمریکایی را بر آن داشته است تا به دنبال اقدامات متقابل دیگری باشند. در طول جنگ سرد، دستیابی اتحاد جماهیر شوروی به برابری هسته‌ای، همراه با برتری متعارف قابل توجه آن در اروپا، استراتژیست‌های آمریکایی را به اتخاذ آنچه به عنوان «آفست دوم» شناخته می‌شود، سوق داد. برای مقابله یا جبران (offset) برتری‌های عددی شوروی، ایالات متحده قابلیت‌های رادارگریزی و حمله دقیق را توسعه داد که می‌توانست تأثیر هر سلاح را به حداکثر برساند و اهداف کلیدی مانند مراکز فرماندهی و ارتباطات یا پل‌ها و سایر گلوگاه‌های لجستیکی را مشخص کند.

اما اکنون که چین قادر به برابری یا پیشی گرفتن از ایالات متحده در قابلیت‌های دقیق است، استراتژی آفست دوم دیگر جبران‌کننده نیست. در اواخر سال ۲۰۱۴، چاک هیگل، وزیر دفاع، و رابرت ورک، معاون وزیر دفاع، ابتکار جدیدی را برای «آفست سوم» اعلام کردند، با هدف بهره‌برداری از مزیت‌های فناوری مخرب برای نیروهای آمریکایی در پاسخ به از دست دادن انحصار ایالات متحده در قابلیت‌های حمله دقیق متعارف. بیشتر بحث‌ها در مورد آفست سوم بر فناوری‌هایی مانند هوش مصنوعی، سیستم‌های خودمختار یا پهپادها، و همجوشی حسگرها متمرکز شده است، که به نیروها در حوزه‌های متعدد امکان می‌دهد تصویر یکسانی از میدان نبرد را ببینند و به آن پاسخ دهند.

اما هیچ رویکرد استراتژیک جدیدی احتمالاً موفق نخواهد بود مگر اینکه نیروهایی را در اختیار ایالات متحده قرار دهد که توانایی تضمین شده‌ای برای زنده ماندن در برابر حملات متعارف در مقیاس بزرگ داشته باشند. یک سه‌گانه متعارف ایالات متحده، چین را با انتخابی بین یک حمله اول محدود، که احتمالاً در تضعیف جدی نیروهای آمریکایی شکست خواهد خورد، و یک حمله اول در مقیاس بزرگ، که خطر قابل توجهی از تشدید را به همراه خواهد داشت و ممکن است همچنان در یافتن زیردریایی‌های آمریکایی در دریا، بمب‌افکن‌های پراکنده یا از قبل در هوا، یا پرتابگرهای موشکی متحرک خارج از پادگان شکست بخورد، مواجه می‌کند. صرف نظر از انتخاب چین، بخش بیشتری از نیروهای متعارف ایالات متحده برای پاسخگویی باقی خواهند ماند. بنابراین، بازدارندگی در سطح متعارف با همان منطقی که وولستتر و شلینگ برای ثبات هسته‌ای در اواخر دهه ۱۹۵۰ توضیح دادند و به حفظ صلح در سطح هسته‌ای برای نزدیک به سه ربع قرن کمک کرده است، تقویت خواهد شد.

هدف قفل شده

همانطور که دستیابی شوروی به برابری هسته‌ای، ایالات متحده را برای بازنگری در نظریه بازدارندگی هسته‌ای و در نتیجه ساختار نیروهایش به چالش کشید، دستیابی چین به برابری در قابلیت‌های حمله دقیق اکنون مستلزم آن است که ایالات متحده در مورد نحوه ساخت نیروهای متعارف خود تجدید نظر کند. نیروهای ایالات متحده باید بتوانند حمله موشکی متعارف در مقیاس بزرگ چین را شکست داده و بازدارند و در عین حال وضعیتی را حفظ کنند که در آن، همانطور که شلینگ توصیف کرد، «هیچ‌کدام با حمله اول نتوانند توانایی طرف مقابل برای حمله متقابل را از بین ببرند.»

مرکز ارزیابی‌های استراتژیک و بودجه‌ای (CSBA) در گزارشی در سال ۲۰۱۴ اشاره کرد که برنامه دفاعی ایالات متحده «به شدت به سمت» قابلیت‌هایی منحرف شده است که هدفشان «محیط‌های با تهدید کم تا متوسط» است، که به درگیری با دشمنانی اشاره دارد که فاقد توانایی تهدید جدی نیروهایی مانند کشتی‌های سطحی و هواپیماهای کوتاه‌برد یا غیر رادارگریز هستند. این امر، علیرغم گسترش جهانی قابلیت‌های حمله دقیق، عمدتاً امروز نیز صادق است. در عین حال، آسیب‌پذیری نیروهای متعارف ایالات متحده انگیزه‌های قدرتمندی برای حمله اول برای هر دو طرف ایجاد می‌کند و بحران‌های سیاسی جزئی و اصطکاک‌های نظامی را خطرناک‌تر و مستعد تشدید می‌کند.

به همین دلایل، همان اصولی که پاسخ ایالات متحده به برابری هسته‌ای شوروی را هدایت کرد، می‌تواند امروزه در مورد نیروهای متعارف نیز اعمال شود. اهمیت اصلی، توسعه نیروهای بقاپذیر است که غلبه بر آن‌ها برای مهاجم از نظر زمان و هزینه، گران‌تر از ساخت آن‌ها برای مدافع باشد. دشواری ذاتی یافتن زیردریایی‌ها در اقیانوس باز، بمب‌افکن‌های پراکنده و در حال پرواز، و پرتابگرهای موشکی متحرک جاده‌ای در حال حرکت، بقای بخش بیشتری از نیرو را تضمین می‌کند.

در مقابل، دفاع از پایگاه‌های ثابت یا کشتی‌های سطحی بسیار قابل مشاهده، اغلب مستلزم یک پدافند موشکی فعال است که باید «گلوله‌ای را با گلوله بزند» – گزاره‌ای که تقریباً همیشه بسیار پرهزینه‌تر از شلیک آن گلوله اول است. تجهیز سکوهای متحرک به مهمات دوربرد، مانند موشک‌های بالستیک یا کروز میان‌برد یا برد متوسط، بقاپذیری آن‌ها را با اجازه دادن به آن‌ها برای گشت‌زنی دورتر از متراکم‌ترین تمرکز حسگرها و سلاح‌های دشمن و با افزایش هندسی مساحتی که دشمن باید جستجو کند، تقویت می‌کند.

تحلیل‌ها و بازی‌های جنگی متعدد در طول سالیان متمادی این نتیجه‌گیری اساسی را تأیید کرده‌اند که زیردریایی‌ها، بمب‌افکن‌ها و پرتابگرهای موشکی متحرک زمینی مجهز به سلاح‌های تهاجمی دوربرد و فناوری ارتباطات انعطاف‌پذیر، بقاپذیرترین و مؤثرترین دارایی‌ها در محیطی مملو از قابلیت‌های حمله دقیق هستند، مانند محیطی که چین در غرب اقیانوس آرام ایجاد کرده است. به عبارت دیگر، برای بقاپذیر کردن زرادخانه متعارف خود، ایالات متحده باید موجودی فعلی دارایی‌های ثابت و قابل مشاهده خود را با نیروهای گریزان در حوزه‌های متعدد، با پیروی از مدل سه‌گانه هسته‌ای، جایگزین کند.

مزیت نامتقارن

تقریباً در هر درگیری احتمالی با چین، ایالات متحده در سمت دفاع خواهد بود. حداقل از پایان جنگ جهانی دوم، واشنگتن به عنوان یک اصل با تلاش دولت‌ها برای تغییر مرزهای بین‌المللی با زور مخالفت کرده است – اصلی که در معاهدات با ژاپن و فیلیپین و در قانون مربوط به تایوان گنجانده شده است. در مقابل، سیاست‌ها و اهداف پکن مستلزم اقدام نظامی تهاجمی است: چین برای دستیابی به اهداف اعلام شده خود باید واقعیت‌های سرزمینی را تغییر دهد.

این واقعیت استراتژیک از یک جنبه به ضرر ایالات متحده است: چین تقریباً به طور قطع در آغاز درگیری ابتکار عمل را در دست خواهد داشت زیرا اولین حرکت را انجام می‌دهد. با توجه به نحوه ساختار نیروهای ایالات متحده امروز، استراتژیست‌های دفاعی ایالات متحده با انتخاب دشواری بین پیشگیری، با خطرات تشدید همراه آن، و احتمال واقعی یک حمله اول توسط پکن، با خسارات سنگینی که به بار خواهد آورد، مواجه هستند.

جدای از قابلیت دید بالای نیروهای آمریکایی در منطقه هند و اقیانوس آرام، زیرساخت پایگاهی ارتش ایالات متحده گسترده و ثابت است؛ لجستیک آن به پشتیبانی تجاری محافظت نشده، مانند کشتی‌های تجاری، هواپیماهای باری و شبکه‌های رایانه‌ای، وابسته است که ممکن است آسیب‌پذیرتر از دارایی‌های نظامی باشند؛ و زیرساخت ارتباطات فضایی آن، علیرغم پیشرفت‌های اخیر فناوری، همچنان به تعداد نسبتاً کمی ماهواره وابسته است. در واقع، دکترین نظامی چین به صراحت وظیفه غیرفعال کردن این زیرساخت ایالات متحده و سکوهای تسلیحاتی متکی به آن را برای نیروهای خود تعیین کرده است و پکن زرادخانه موشکی مهیب خود را برای دستیابی به این هدف شکل داده است.

در عین حال، اگر چین بخواهد بر اساس ادعاهای بازنگری‌خواهانه خود علیه تایوان عمل کند، ایالات متحده و شرکای آن یک مزیت قابل توجه خواهند داشت: آن‌ها در برابر یک حمله آبی-خاکی دفاع خواهند کرد، که به طور گسترده به عنوان یکی از چالش‌برانگیزترین عملیات نظامی شناخته می‌شود. چین برای تصرف و حفظ قلمرو فراتر از سرزمین اصلی چین، باید نیروهای خود را بر فراز آب‌های آزاد و در عملیات‌های پیچیده فرود در معرض دید قرار دهد، در حالی که ایالات متحده و شرکای آن می‌توانند نیروهای خود را پنهان کرده و مواضع خود را در سرزمینی که از قبل کنترل می‌کنند، مستحکم سازند.

یک زیردریایی آمریکایی در سواحل استرالیای غربی، مارس ۲۰۲۵. کالین مورتی / رویترز

اما برای به حداکثر رساندن کامل این مزایا، ایالات متحده باید ساختار نیروهای متعارف خود را در هند و اقیانوس آرام بازسازی کند. نیرویی که بیشتر بر زیردریایی‌ها، بمب‌افکن‌های دوربرد (یا قابلیت‌های مشابه) و پرتابگرهای موشکی متحرک جاده‌ای متمرکز باشد، وابستگی فعلی به کشتی‌های سطحی بسیار قابل مشاهده و هواپیماهای کوتاه‌برد را که از پایگاه‌های نزدیک به چین عمل می‌کنند و در معرض بیشترین تعداد موشک‌های چینی هستند، کاهش می‌دهد.

انجام چنین تغییری یک اقدام قابل توجه خواهد بود، اما ایالات متحده تلاش مشابهی را هنگام طراحی و ساخت سه‌گانه هسته‌ای انجام داد. یکی از نشانه‌های منطق این رویکرد این است که سایر قدرت‌های هسته‌ای، از جمله چین، هند و روسیه، این ساختار را تکرار کرده‌اند و سلاح‌های هسته‌ای را در ترکیبی از زیردریایی‌ها، بمب‌افکن‌ها و پرتابگرهای متحرک جاده‌ای یا ریلی مستقر کرده‌اند. (ICBMهای مبتنی بر سیلو، که بخشی از سه‌گانه زمینی را نیز تشکیل می‌دهند، بقاپذیری کمتری دارند و با منطق متفاوتی به بازدارندگی کمک می‌کنند: آن‌ها دولت‌ها را مجبور می‌کنند بین استفاده از یکی از سلاح‌های هسته‌ای خود بر روی سیلوی دشمن، و در نتیجه صرف نظر کردن از هدفی با ارزش‌تر، و استفاده از آن بر روی هدفی با ارزش‌تر، و پذیرش خسارتی که موشک سیلوی سالم ممکن است ایجاد کند، یکی را انتخاب کنند.) این ساختار نیروی اساسی محصول تحلیل عملیات و اصلاحات طی ۸۰ سال عصر هسته‌ای است که مبتنی بر منطق بازدارندگی است که به ضرورت انکارناپذیر یک حمله دوم تضمین شده اشاره دارد.

برای ساختن یک سه‌گانه متعارف مؤثر، ایالات متحده باید در زیردریایی‌ها، بمب‌افکن‌ها و پرتابگرهای متحرک بیشتری سرمایه‌گذاری کند. این امر مستلزم، به عنوان مثال، دوچندان کردن تلاش‌های فعلی برای افزایش تولید زیردریایی‌های تهاجمی کلاس ویرجینیا؛ افزایش تولید بمب‌افکن‌های B-21؛ تسریع تلاش‌های نیروی هوایی برای استقرار یک سیستم پرتاب مهمات «پالتیزه شده»، که هواپیماهای ترابری را قادر می‌سازد موشک‌های کروز متعارف را پرتاب کنند؛ و گسترش برد و ظرفیت هنگ‌های ساحلی تفنگداران دریایی و قابلیت میان‌برد ارتش ایالات متحده، یک سیستم پرتابگر موشکی زمینی که اخیراً در فیلیپین مستقر شده است.

<یک سه‌گانه متعارف چالش‌های نامتقارنی را بر هر دشمن ایالات متحده تحمیل خواهد کرد.>

برای پشتیبانی از این ساختار نیروی جدید، ایالات متحده به سیستم‌های ارتباطی و نظارتی پیشرفته‌تری نیاز خواهد داشت. این‌ها می‌توانند به شکل آرایه بزرگی از ماهواره‌ها یا خوشه‌های ماهواره‌ای باشند که در برابر حمله چین مقاوم باشند، به ویژه هنگامی که با تعداد زیادی وسیله نقلیه هوایی بدون سرنشین که می‌توانند نیروهای دشمن را شناسایی کرده و به عنوان گره‌های ارتباطی عمل کنند، تقویت شوند. هر جزء از سه‌گانه همچنین باید به انبارهای عمیقی از موشک‌های کروز و بالستیک متعارف میان‌برد و برد متوسط – به ویژه موشک‌های ضدکشتی – مجهز شود که چین در حال حاضر هزاران فروند از آن‌ها را در اختیار دارد.

نیروی متعارف ایالات متحده که به این شکل ساخته شود، چالش‌های نامتقارنی را بر هر دشمنی تحمیل خواهد کرد. اولاً، کشف و نابودی نیروهای آمریکایی در هر سه حوزه برای دشمن بسیار پرهزینه‌تر از عملیاتی کردن آن نیروها توسط ایالات متحده خواهد بود. مهماتی که آن سکوهای متحرک حمل می‌کنند نیز معمولاً به دلیل سرعت موشک‌های بالستیک و قابلیت مانور موشک‌های کروز، استفاده از آن‌ها ارزان‌تر از دفاع در برابر آن‌هاست. دشواری یافتن و دفاع در برابر این سکوها و سلاح‌هایشان اساساً تضمین می‌کند که بخش قابل توجهی از نیرو از یک حمله اول جان سالم به در برده و بنابراین قادر به انجام حمله دوم خواهد بود. چین و ایالات متحده همچنین هر دو در حال توسعه سلاح‌های مافوق صوت هستند که اگرچه پرهزینه هستند، اما احتمالاً با ترکیب ویژگی‌های سرعت و قابلیت مانور، دفاع در برابر موشک‌ها را حتی دشوارتر خواهند کرد.

در صورت وقوع یک درگیری بزرگ بین چین و ایالات متحده، توانایی ایالات متحده برای محافظت از نیروهای متعارف خود و ارائه یک حمله دوم تضمین شده، همچنین تعداد تلفات آن را نسبت به چین کاهش می‌دهد. این می‌تواند در رقابت با دولتی با منابع اقتصادی، فناوری و صنعتی گسترده، حیاتی باشد. از آنجایی که هیچ یک از طرفین قادر به دستیابی به پیروزی کاملی مشابه شکست متفقین بر ژاپن و آلمان در جنگ جهانی دوم نخواهند بود، توانایی ایالات متحده برای به حداقل رساندن تلفات خود و بازسازی نیروها و آمادگی خود، به ویژه نسبت به توانایی چین برای انجام همین کار، به معیار برجسته‌ای برای موفقیت تبدیل خواهد شد. در مقابل، درگیری‌ای که در آن ایالات متحده با موفقیت در برابر حمله اول دفاع کند اما با هزینه‌ای چنان بالا که نتواند در برابر حمله دوم دفاع کند، آن را در یک نقطه ضعف بلندمدت قرار می‌دهد. بنابراین، قابلیت‌های رزمی بقاپذیر نه تنها برای بازدارندگی بلکه برای تضمین یک توازن پایدار پس از درگیری در صورت شکست بازدارندگی، ضروری هستند.

عمل موازنه

اصل حمله دوم تضمین شده بیش از نیم قرن است که زیربنای ثبات هسته‌ای بوده است. به دلیل پیشرفت‌های فناوری، این منطق به طور فزاینده‌ای در سطح متعارف نیز کاربرد دارد. اگر ایالات متحده می‌خواهد توانایی معتبر برای شکست دادن و در نتیجه بازدارندگی تلاش چین برای تجدید نظر در نظم سیاسی شرق آسیا با ابزارهای نظامی را حفظ کند، نیروهای متعارف ایالات متحده باید قابلیت حمله دوم تضمین شده را توسعه دهند. چنین قابلیتی با کاهش انگیزه‌ها در هر دو طرف برای حمله اول، احتمال تشدید ناخواسته و بالقوه فاجعه‌بار را نیز کاهش می‌دهد.

وزارت دفاع و کنگره گام‌های مهمی برای افزایش تولید زیردریایی‌ها، بمب‌افکن‌ها و پرتابگرهای موشکی متحرک مسلح متعارف و توسعه زیرساخت‌های ارتباطی و نظارتی انعطاف‌پذیر برداشته‌اند. حمایت گسترده دو حزبی برای توسعه قابلیت‌های موشکی دوربرد متحرک زمینی از طریق نیروهای وظیفه چند دامنه‌ای ارتش و هنگ‌های ساحلی تفنگداران دریایی و برای گسترش تولید زیردریایی‌های تهاجمی ایالات متحده به بیش از دو فروند در سال وجود دارد.

همچنین حمایت قابل توجهی برای گسترش تدارکات سلاح‌های دوربرد، مانند موشک کروز هوا به سطح مشترک با برد افزایش یافته (JASSM-ER) و موشک کروز تاماهاوک وجود دارد. نیروی هوایی نیز به نوبه خود، مدت‌هاست که اهمیت بمب‌افکن استراتژیک B-21 را تشخیص داده و به توسعه گزینه‌هایی برای استفاده از هواپیماهای باری مانند C-17 و C-130 به عنوان پرتابگرهای مهمات با ظرفیت بالا ادامه می‌دهد. و تلاش‌های وزارت دفاع برای گسترش استفاده از صورت‌های فلکی ماهواره‌ای پراکنده مانند استارلینک، تمام نیروهای رزمی آن را قادر می‌سازد تا بهتر با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، دشمنان را شناسایی کنند و حملات را هماهنگ سازند، در میان سایر عملکردهای ضروری.

وزارت دفاع همچنین اخیراً تلاش‌هایی را برای تسریع توسعه سیستم‌های خودمختار کم‌هزینه، مانند وسایل نقلیه هوایی و زیرآبی بدون سرنشین، انجام داده است. این‌ها شامل ابتکار ریپلیکیتور، برنامه وزارتخانه برای توسعه و استقرار این سیستم‌ها، و مفهوم «هلسکیپ» (Hellscape) برای استفاده از سیستم‌ها در هند و اقیانوس آرام است. این برنامه‌ها با استقرار تعداد زیادی پهپاد نسبتاً ارزان، راه‌های مهمی را برای جبران برتری‌های عددی چین در دارایی‌های نظامی ارائه می‌دهند.

و اگر این سیستم‌ها نزدیک به دشمن مستقر شوند، بالقوه می‌توانند سریع‌تر از کشتی‌ها یا هواپیماهای آمریکایی که باید از آلاسکا، هاوایی، گوام یا ساحل غربی قاره ایالات متحده سفر کنند، به حمله پاسخ دهند. با این حال، در حال حاضر، سیستم‌های نوع ریپلیکیتور یک راه‌حل خاص برای مشکل خاص دفاع از شرکای ایالات متحده نزدیک به چین در کوتاه‌مدت هستند. همانطور که پاپارو در ژوئن ۲۰۲۴ به واشنگتن پست گفت، هلسکیپ در درجه اول برای خرید زمان در نظر گرفته شده است – تا زندگی سربازان چینی را «به مدت یک ماه کاملاً فلاکت‌بار کند، که برای من زمان لازم برای بقیه همه چیز را می‌خرد.»

در نمایشگاه هوایی چین در ژوهای، چین، نوامبر ۲۰۲۴. تینگشو وانگ / رویترز

«بقیه» وظیفه، که شامل پیکربندی مجدد گسترده نیروهای ایالات متحده در غرب اقیانوس آرام است، همچنان در دست انجام است. پایگاه‌های صنعتی زیردریایی و مهمات ایالات متحده همچنان دچار تصلب هستند و تنها به کندی و با هزینه قابل توجه در حال بهبود هستند. ساخت ۱۰۰ یا بیشتر بمب‌افکن B-21 یک دهه یا بیشتر طول خواهد کشید. بوئینگ ساخت C-17 را در سال ۲۰۱۵ متوقف کرد و برنامه‌های نیروی هوایی برای هواپیماهای باری نسل بعدی آن همچنان در مراحل اولیه است. در همین حال، برد و ظرفیت نهایی قابلیت‌های شلیک متحرک زمینی ارتش و سپاه تفنگداران دریایی هنوز به طور کامل مشخص نشده است. برای همگام شدن با توسعه مداوم موشکی چین، تمام این سطوح نیرو باید به شدت افزایش یابد.

محدودیت‌ها و چالش‌هایی که مانع توسعه این قابلیت‌ها می‌شوند، واقعی هستند. اما چین تلاش‌های خود را برای گسترش زرادخانه حمله دقیق متعارف خود کند نمی‌کند و تهدیدی که مدرن‌سازی نظامی چین برای متحدان و شرکای ایالات متحده در غرب اقیانوس آرام ایجاد می‌کند، از بین نمی‌رود. اگر ایالات متحده معماری امنیتی کنونی در منطقه را یک منفعت حیاتی تلقی می‌کند، باید آماده ایجاد یک توازن بازدارندگی متعارف پایدار باشد که تا زمانی که انتظار دارد چین یک چالشگر نظامی باشد، دوام بیاورد.

ساخت یک سه‌گانه متعارف نه تنها بازدارندگی قدرتمندتری ایجاد می‌کند، بلکه خطرات تشدید سریع متعارف یا حتی هسته‌ای را در صورت شکست بازدارندگی کاهش می‌دهد. همانطور که استراتژیست‌های آمریکایی در طول جنگ سرد هنگامی که شوروی به برابری هسته‌ای دست یافت، کشف کردند، جانشینان آن‌ها که امروز با دنیایی از سلاح‌های متعارف هدایت‌شونده دقیق دوربرد روبرو هستند، ممکن است دریابند که توازن پایدار بازدارندگی همچنان امکان‌پذیر است. با این حال، این امر به دستیابی نیروهای آمریکایی به قابلیت حمله دوم متعارف معتبر و تضمین شده بستگی دارد. این امر واشنگتن را مجبور به انتخاب‌های دشوار در میان بحث‌های تند سیاسی و بودجه‌ای خواهد کرد. اما این رویکرد امکان‌پذیر است. و جایگزین آن – افزایش سطح خطر برای نیروهای آمریکایی، برای بازدارندگی در غرب اقیانوس آرام و برای ثبات در بحران – چیزی نیست که ایالات متحده بتواند بپذیرد.


پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار:محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

سورس ما: Foreign Affairs

💡 درباره منبع: فارن افرز (Foreign Affairs) یک نشریه آمریکایی پیشرو در زمینه روابط بین‌الملل و سیاست خارجی ایالات متحده است که توسط شورای روابط خارجی (CFR)، یک اندیشکده غیرحزبی، منتشر می‌شود. این نشریه از سال ۱۹۲۲ منتشر شده و به عنوان یکی از تأثیرگذارترین مجلات برای بحث و تحلیل سیاست جهانی شناخته می‌شود.

✏️ درباره نویسنده: اندرو اس. لیم (Andrew S. Lim) متخصص امور خارجی در دفتر معاون وزیر دفاع در امور سیاست‌گذاری است. دیدگاه‌های بیان شده در اینجا متعلق به خود اوست. جیمز دی. فیرون (James D. Fearon) استاد کرسی گیبال در دانشکده علوم انسانی و عضو ارشد موسسه فریمن-اسپوگلی برای مطالعات بین‌المللی در دانشگاه استنفورد است. او از سال ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۲ به عنوان مشاور ارشد در دفتر معاون وزیر دفاع در امور سیاست‌گذاری خدمت کرده است.

نمایش بیشتر
دکمه بازگشت به بالا
سورس ما | SourceMA

لطفاً تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال کنید

کاربر گرامی، وب‌سایت ما برای تامین هزینه‌های نگهداری و ارائه محتوای به شما، نیازمند نمایش تبلیغات است. خواهشمندیم برای حمایت از ما و ادامه دسترسی به خدمات، تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال نمایید. از همکاری شما صمیمانه سپاسگزاریم.