نشریه فارن افرز: «چگونه حماس پایان می‌یابد» | ۲۱ خرداد ۱۴۰۴

بررسی شش مسیر تاریخی پایان کار گروه‌های تروریستی و اینکه چگونه اسرائیل می‌تواند با تمرکز بر شکست استراتژیک حماس، به جای سرکوب نظامی صرف، به این درگیری پایان دهد.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۱۱ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن افرز/آدری کورث کرونین | 📅 تاریخ: ۳ ژوئن ۲۰۲۴ / ۱۴ خرداد ۱۴۰۳

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


جنگ در غزه به الگویی بی‌روح از خشونت، خونریزی و مرگ تبدیل شده است. و همه بازنده‌اند – جز حماس. زمانی که اسرائیل پاییز گذشته به این منطقه حمله کرد، هدف نظامی اعلام شده‌اش نابودی این گروه تروریستی بود تا دیگر هرگز نتواند اعمال وحشیانه‌ای مانند آنچه در حمله ۷ اکتبر انجام داد، مرتکب شود. اما اگرچه جنگ صفوف حماس را کاهش داده است، حمایت از این گروه را نیز – در میان فلسطینیان، در سراسر خاورمیانه و حتی در سطح جهانی – به شدت افزایش داده است. و حتی اگر اسرائیل پس از حمله کاملاً در اقدام نظامی خود محق بود، نحوه انجام آن آسیب زیادی به جایگاه جهانی خود وارد کرده و فشار شدیدی بر روابط اسرائیل با ایالات متحده، مهمترین شریک آن، وارد کرده است.

پاسخ نظامی طاقت‌فرسا و نامتمرکز اسرائیل، جان ده‌ها هزار غیرنظامی فلسطینی، عمدتاً زنان و کودکان را گرفته است، حتی در حالی که اسرائیلی‌هایی که در ۷ اکتبر به گروگان گرفته شده بودند، در اسارت حماس، جهاد اسلامی فلسطین و سایر گروه‌های فلسطینی رنج می‌برند یا جان خود را از دست می‌دهają. اسرائیل با محدود کردن جریان کمک‌های بشردوستانه به غزه، شرایطی نزدیک به قحطی را در بخش‌هایی از این منطقه ایجاد کرده است. اواخر سال گذشته، آفریقای جنوبی، با حمایت نهایی ده‌ها کشور دیگر، شکایتی را در دیوان بین‌المللی دادگستری تنظیم کرد و اسرائیل را به ارتکاب نسل‌کشی در غزه متهم کرد. در ماه مه، دولت بایدن برخی از محموله‌های تسلیحاتی ایالات متحده به اسرائیل را متوقف کرد و نارضایتی خود را از برنامه‌های اسرائیل برای حمله به شهر رفح در جنوب غزه، جایی که بیش از یک میلیون غیرنظامی پناه گرفته بودند، نشان داد.

جنگ اسرائیل در غزه یک فاجعه استراتژیک بوده است.

بدتر از آن، اگرچه اسرائیل ادعا می‌کند هزاران جنگجوی حماس را کشته است، شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد توانایی این گروه برای تهدید اسرائیل به طور قابل توجهی به خطر افتاده است. از برخی جهات، پاسخ اسرائیل حتی به حماس کمک کرده است. نظرسنجی افکار عمومی در مارس ۲۰۲۴ توسط مرکز تحقیقات سیاست و نظرسنجی فلسطین نشان داد که حمایت از حماس در میان اهالی غزه به بیش از ۵۰ درصد رسیده است، که ۱۴ واحد افزایش از دسامبر ۲۰۲۳ را نشان می‌دهد. دیدن اینکه کشتار غیرنظامیان اسرائیلی – از جمله کودکان و سالمندان – می‌تواند به طور غیرمستقیم همدردی با حماس را ایجاد کند، ناراحت‌کننده است. حماس به عنوان یک بازیگر غیردولتی که عمداً غیرنظامیان را با خشونت برای اهداف نمادین و سیاسی هدف قرار می‌دهد، تمام معیارهای یک سازمان تروریستی را برآورده می‌کند. این گروه از افراط‌گرایان خودخواه و خشونت‌طلب تشکیل شده است که مبارزه مسلحانه را بر حکمرانی مؤثر و رفاه فلسطینیان اولویت می‌دهند. شکی نیست که از بین بردن حماس برای فلسطینیان، اسرائیل، خاورمیانه و ایالات متحده خوب خواهد بود.

اما پاسخ بسیار مرگبار دولت اسرائیل به حمله ۷ اکتبر و بی‌تفاوتی ظاهری آن نسبت به مرگ و رنج غیرنظامیان فلسطینی، به نفع حماس تمام شده است. در میان مخاطبانی که این گروه بیشترین تمایل را برای دستیابی به آنها دارد، از جمله فلسطینیان در غزه و کرانه باختری، جمعیت‌های عرب در سراسر منطقه و جوانان در غرب، اعمال شنیع ۷ اکتبر از دیده‌ها محو شده و جای خود را به تصاویری داده است که روایت حماس را تأیید می‌کند، روایتی که در آن اسرائیل متجاوز جنایتکار و حماس مدافع فلسطینیان بی‌گناه است.

به زبان ساده، علی‌رغم برخی پیروزی‌های تاکتیکی، جنگ اسرائیل در غزه یک فاجعه استراتژیک بوده است. برای اینکه اسرائیل حماس را شکست دهد، به استراتژی بهتری نیاز دارد، استراتژی‌ای که با درک عمیق‌تری از چگونگی پایان یافتن گروه‌های تروریستی شکل گرفته باشد. خوشبختانه، تاریخ شواهد فراوانی در این زمینه ارائه می‌دهد. در طول دهه‌ها تحقیق، من مجموعه‌ای از داده‌های مربوط به ۴۵۷ کارزار و سازمان تروریستی را که به ۱۰۰ سال پیش بازمی‌گردد، جمع‌آوری کرده‌ام و شش راه اصلی را که گروه‌های تروریستی به پایان می‌رسند، شناسایی کرده‌ام. این مسیرها منحصر به فرد نیستند: اغلب، بیش از یک پویایی در کار است و عوامل متعددی در خاتمه یک گروه تروریستی نقش دارند. اما اسرائیل باید به ویژه به یک مسیر توجه کند: گروه‌هایی که نه از طریق شکست نظامی، بلکه از طریق شکست استراتژیک به پایان می‌رسند. از ۷ اکتبر، اسرائیل در تلاش بوده است تا حماس را با سرکوب از بین ببرد، اما نتیجه چندانی نداشته است. یک استراتژی هوشمندانه‌تر این است که بفهمیم چگونه می‌توان حمایت از این گروه را کاهش داد و فروپاشی آن را تسریع کرد.

کمترین مسیر برای خاتمه، موفقیت است؛ تعداد کمی از گروه‌ها به دلیل دستیابی به اهدافشان از بین می‌روند. یک مثال آشنا، اومخونتو وه سیزوه، شاخه نظامی کنگره ملی آفریقا در آفریقای جنوبی است که در اوایل مبارزات خود برای پایان دادن به آپارتاید، حملاتی را علیه غیرنظامیان انجام داد. مثال دیگر ایرگون، گروه شبه‌نظامی یهودی است که از تروریسم برای بیرون راندن بریتانیایی‌ها از فلسطین، وادار کردن بسیاری از جوامع عرب به فرار و کمک به ایجاد زمینه برای تأسیس اسرائیل استفاده کرد.

اما دستیابی یک گروه تروریستی به اهداف اصلی‌اش بسیار نادر است: در قرن گذشته، تنها حدود پنج درصد موفق به این کار شده‌اند. و بعید است حماس به این فهرست بپیوندد. اسرائیل در همه ابعاد نظامی و اقتصادی بسیار قوی‌تر از حماس است و از حمایت ایالات متحده برخوردار است. تنها راهی که حماس می‌تواند در دستیابی به هدف خود یعنی «آزادسازی کامل فلسطین، از رودخانه تا دریا» موفق شود، این است که اسرائیل آنقدر وحدت و یکپارچگی خود را تضعیف کند که خود را نابود سازد.

راه دوم پایان یافتن یک گروه تروریستی، تبدیل شدن آن به چیزی دیگر است: یک شبکه جنایتکار یا یک گروه شورشی. جنایت و تروریسم با هم همپوشانی دارند، بنابراین این تغییر خاص بیشتر شبیه حرکت در یک طیف است تا تبدیل شدن به چیزی جدید، زیرا گروه تلاش برای ایجاد تغییر سیاسی را متوقف کرده و به جای آن از وضع موجود برای کسب سود پولی بهره‌برداری می‌کند. تغییر به شورش زمانی اتفاق می‌افتد که یک گروه به اندازه‌ای از جمعیت را بسیج کند که بتواند دولت را برای کنترل قلمرو و منابع به چالش بکشد. متأسفانه، این یک نتیجه احتمالی در غزه – و شاید کرانه باختری و حتی خود اسرائیل – است، اگر اسرائیل استراتژی فعلی خود را حفظ کند.

راه سوم پایان یافتن گروه‌های تروریستی، سرکوب نظامی موفقیت‌آمیز از سوی دولت است. این همان پایانی است که کارزار کنونی اسرائیل علیه حماس امیدوار است به آن دست یابد. سرکوب می‌تواند موفقیت‌آمیز باشد، اگرچه با هزینه‌های هنگفت. به عنوان مثال، کارزار دوم روسیه علیه جدایی‌طلبان در چچن را در نظر بگیرید که در سال ۱۹۹۹ آغاز شد و نزدیک به یک دهه ادامه یافت. آمار دقیقی در دست نیست، زیرا مقامات روسی از گزارش‌دهی خبرنگاران در مورد این درگیری جلوگیری کردند (و حتی برخی را که تلاش کردند، هدف قرار دادند)، اما اکثر منابع مستقل تخمین زده‌اند که حداقل ۲۵۰۰۰ غیرنظامی کشته و صدها هزار نفر آواره شدند. خونریزی گسترده و ویرانی حماسی بود، اما روسیه گروه‌های اصلی جدایی‌طلب را از بین برد، منطقه را خالی از سکنه کرد و راه را برای یک دولت طرفدار روسیه هموار ساخت.

به طور مشابه، در سال‌های ۲۰۰۸-۲۰۰۹، دولت سریلانکا قصد نابودی ببرهای آزادی‌بخش تامیل ایلام (LTTE) را با به دام انداختن این گروه در نوار باریکی از زمین در منطقه شمال شرقی این کشور جزیره‌ای داشت. عملیات حاصله، طبق گزارش سازمان ملل متحد، ده‌ها هزار غیرنظامی را کشت. اما همچنین رهبری LTTE را از بین برد و عملاً به این گروه و جنگ داخلی گسترده‌تری که نزدیک به سه دهه در سریلانکا جریان داشت، پایان داد.

با این حال، در مجموع، سرکوب نظامی به عنوان شکلی از مبارزه با تروریسم، سابقه ضعیفی دارد. حفظ آن دشوار و پرهزینه است و معمولاً زمانی بهترین نتیجه را می‌دهد که اعضای یک گروه تروریستی بتوانند از جمعیت عمومی جدا شوند، شرطی که ایجاد آن در اکثر نقاط دشوار است. کارزارهای سرکوبگرانه آزادی‌های مدنی را از بین می‌برند و بافت دولت را تحت فشار قرار می‌دهند. تاکتیک‌های زمین سوخته، شخصیت جامعه را تغییر می‌دهند و این سؤال را مطرح می‌کنند که دولت دقیقاً از چه چیزی دفاع می‌کند.

به عنوان مثال، اروگوئه در اوایل دهه ۱۹۶۰ را در نظر بگیرید. در آن زمان، این کشور دارای یک نظام حزبی قوی، جمعیت شهری تحصیل‌کرده و یک سنت دموکراتیک لیبرال تثبیت شده بود. اما زمانی که توپاماروها، یک گروه مارکسیست-لنینیست، مجموعه‌ای از ترورها، سرقت‌های مسلحانه از بانک و آدم‌ربایی‌ها را انجام دادند، دولت نیروهای مسلح را آزاد گذاشت. تا سال ۱۹۷۲، ارتش این گروه را ریشه‌کن کرده بود. حتی با وجود پایان یافتن حملات، ارتش سپس کودتا کرد، قانون اساسی را به حالت تعلیق درآورد، پارلمان را منحل کرد و یک دیکتاتوری نظامی تأسیس کرد که تا سال ۱۹۸۵ بر کشور حکومت کرد. توپاماروها در کارزار کوتاه خود، ۱۳ بمب‌گذاری (با تعداد نامعلومی تلفات) انجام داده بودند، یک گروگان را اعدام کرده و کمتر از ده مقام را ترور کرده بودند. با این حال، رژیم نظامی هزاران نفر را کشت، معلول کرد یا آواره ساخت. توپاماروها از بین رفته بودند، اما اروگوئه‌ای‌های عادی همچنان قربانی خشونت بودند، تنها این بار به دست دولت، زیرا دولت نظامی دموکراسی کشور را نابود کرد.

رهبران اسرائیل در توضیح رویکرد سرکوبگرانه خود در غزه، استدلال کرده‌اند که حماس شبیه به داعش است و می‌توان آن را به روشی مشابه شکست داد. درست است که تا سال ۲۰۱۷، ائتلافی به رهبری ایالات متحده قلمرویی را که داعش در سال ۲۰۱۴ در عراق و سوریه تصرف کرده بود، بازپس گرفت و حضور این گروه را در آن مناطق کاهش داد. با این حال، داعش پایان نیافته است. در عوض، به نُه گروه که آنها را «استان» می‌نامد، تجزیه شده است که در سراسر جهان مستقر هستند و هنوز هم حملات خونینی را طراحی و گاهی با موفقیت انجام می‌دهند. در مارس گذشته، داعش-خراسان – «استان خراسان» این گروه، مستقر در افغانستان – به یک سالن کنسرت در نزدیکی مسکو حمله کرد و بیش از ۱۴۰ نفر را کشت. علاوه بر این، برخلاف داعش که یک جنبش صریحاً فراملی است، حماس یک گروه منحصراً فلسطینی است که بر کسب کنترل بر سرزمین مورد مناقشه تمرکز دارد. نیروی نظامی می‌تواند تسلط حماس بر غزه را تضعیف کند، اما بدون یک راه‌حل سیاسی برای اختلاف ارضی اساسی، این گروه به زودی به شکلی دیگر ظهور کرده و هدف قرار دادن نیروهای نظامی و غیرنظامیان اسرائیلی را از سر خواهد گرفت.

مبارزه با تروریسم که صرفاً نظامی باشد، به ندرت نتیجه‌بخش است.

برخی ممکن است استدلال کنند که مشکل واقعی این نیست که اسرائیل از استراتژی اشتباهی استفاده می‌کند، بلکه هدف درستی ندارد. از این دیدگاه، ایران، و نه حماس، قلب مشکل است، زیرا رژیم دینی در تهران از این گروه تروریستی حمایت، تسلیح و تأمین مالی می‌کند. اما هر دولتی که به کشور حامی یک گروه تروریستی حمله کند، خود را در دردسر بزرگتری می‌اندازد. در آوریل گذشته، اسرائیل و ایران درگیر مجموعه‌ای بی‌سابقه از حملات تلافی‌جویانه شدند که می‌توانست به یک جنگ تمام‌عیار تبدیل شود. اما هر دو کشور در نهایت از لبه پرتگاه عقب‌نشینی کردند و در حال حاضر، اسرائیل به درستی بر مقابله مستقیم با حماس متمرکز است.

در نهایت، عدم موفقیت اسرائیل در غزه تاکنون نباید تعجب‌آور باشد: مبارزه با تروریسم که صرفاً نظامی باشد به ندرت نتیجه می‌دهد و به ویژه برای یک دموکراسی اجرای آن دشوار است. اولاً، این امر مستلزم سرکوب پوشش رسانه‌ای تا حدی است که دستیابی به آن در چشم‌انداز رسانه‌های دیجیتال جهانی امروز دشوار است (اگرچه کمیته حفاظت از روزنامه‌نگاران گزارش می‌دهد که بیش از ۱۰۰ روزنامه‌نگار و کارمند رسانه از زمان آغاز جنگ در غزه کشته شده‌اند). همچنین، در مقایسه با سایر دولت‌هایی که در مبارزه با تروریست‌ها به سرکوب نظامی متکی بوده‌اند، که بسیاری از آنها اقتدارگرا هستند، اسرائیل تا حدودی بیشتر توسط قوانین و سیاست‌های خود و همچنین به دلیل اتکای شدید به یک حامی – ایالات متحده – که از استفاده بیش از حد از زور انتقاد می‌کند، با ارتکاب جنایات جنگی مخالف است و حداقل به طور اسمی کمک نظامی خود را مشروط به رفتار قانونی می‌کند، محدود شده است.

راه چهارم پایان یافتن گروه‌های تروریستی، обезглавливание یا «سر بریدن» است: یعنی دستگیری یا کشتن رهبران. گروه «اقدام مستقیم»، یک گروه چپ رادیکال فرانسوی، در دهه ۱۹۸۰ کارزاری از ترورها و بمب‌گذاری‌ها را انجام داد اما پس از دستگیری رهبران اصلی خود در سال ۱۹۸۷، عملیات خود را متوقف کرد. در سال ۱۹۹۲، آبیمائل گوسمان، رهبر شبه‌نظامیان تروریست چپ‌گرای پرویی «راه درخشان»، دستگیر شد؛ خشونت بلافاصله کاهش یافت، شبه‌نظامیان عفو دولتی را پذیرفتند و این گروه طی ده سال آینده به باندهای بسیار کوچکتر جنایتکار-مواد مخدر تجزیه شد. آوم شینریکیو، یک فرقه ژاپنی تروریستی آخرالزمانی، پس از دستگیری رهبر خود، شوکو آساهارا، در سال ۱۹۹۵، نام خود را تغییر داد و در نهایت خشونت را کنار گذاشت.

گروه‌هایی که از طریق «سر بریدن» به پایان می‌رسند، معمولاً کوچک، با ساختار سلسله مراتبی و مشخصه کیش شخصیت هستند و معمولاً فاقد برنامه جانشینی قابل دوام می‌باشند. به طور متوسط، آنها کمتر از ده سال فعالیت داشته‌اند. گروه‌های قدیمی‌تر و بسیار شبکه‌ای می‌توانند سازماندهی مجدد کرده و زنده بمانند.

بنابراین، حماس گزینه مناسبی برای استراتژی обезглавливание (سر بریدن) نیست. این یک سازمان بسیار شبکه‌ای است که نزدیک به ۴۰ سال قدمت دارد. اگر کشتن رهبران حماس می‌توانست به این گروه پایان دهد، مدت‌ها پیش اتفاق می‌افتاد – و اسرائیلی‌ها مطمئناً تلاش کرده‌اند. در سال ۱۹۹۶، نیروهای امنیتی اسرائیل یک بمب را در داخل تلفن همراهی که توسط یحیی عیاش، یکی از چهره‌های ارشد حماس و بمب‌ساز اصلی این گروه استفاده می‌شد، منفجر کردند؛ او فوراً کشته شد. با شروع انتفاضه دوم چند سال بعد، ترورها افزایش یافت و در سال ۲۰۰۴، اسرائیل احمد یاسین، بنیانگذار حماس را کشت.

مطالعه‌ای در سال ۲۰۰۶ توسط محققان محمد حافظ و جوزف هتفیلد، نرخ خشونت حماس را قبل و بعد از چنین ترورهایی بررسی کرد و به این نتیجه رسید که تأثیر آنها ناچیز بوده است. مطالعات بعدی نیز به نتایج مشابهی دست یافته‌اند. قتل‌های هدفمند به سختی بر توانایی‌ها یا نیات این گروه تأثیر گذاشته است. با این حال، در پی ۷ اکتبر، دولت اسرائیل دوباره به این تاکتیک متوسل شد. چند هفته پس از حمله، نخست‌وزیر بنیامین نتانیاهو به خبرنگاران گفت که اسرائیل «تمام رهبران حماس را، هر کجا که باشند، ترور خواهد کرد». رونن بار، رئیس آژانس اطلاعات داخلی اسرائیل، شین بت، به اعضای پارلمان اسرائیل گفت که اسرائیل رهبران حماس را «در غزه، در کرانه باختری، در لبنان، در ترکیه، در قطر، همه جا» خواهد کشت. از اکتبر گذشته، اسرائیل گزارش داده است که بیش از ۱۰۰ رهبر حماس، از جمله برخی از فرماندهان ارشد شاخه نظامی این گروه را کشته است.

اما این ترورها، اگرچه قدرت نظامی حماس در غزه را تضعیف کرده‌اند، بر توانایی‌های بلندمدت این گروه تأثیری نگذاشته‌اند؛ در طول دهه‌ها، این گروه توانایی خود را در جایگزینی رهبران کلیدی نشان داده است. و علاوه بر دستاوردهای تاکتیکی اندک، این رویکرد هزینه‌های استراتژیک نیز به همراه داشته است. هنگامی که کشتن یک رهبر ممکن است از یک حمله قریب‌الوقوع جلوگیری کند، این دفاع از خود موجه است. اما قتل‌های هدفمند بی‌پایان که به طور علنی با عملیات خاصی مرتبط نیستند، باعث می‌شود بسیاری از ناظران اقدامات یک دولت را از نظر اخلاقی معادل اقدامات خود گروه تروریستی بدانند. این امر به ویژه زمانی صادق است که فهرست اهداف گسترده‌تر شود: به عنوان مثال، حمله هوایی اسرائیل در آوریل به غزه را در نظر بگیرید که منجر به کشته شدن سه پسر و چهار نوه اسماعیل هنیه، رهبر سیاسی حماس مستقر در قطر شد، که به او اجازه داد خود را نه به عنوان یک مغز متفکر تروریست، بلکه به عنوان یک پدر و پدربزرگ داغدار معرفی کند.

اسرائیل به جای تلاش برای کشتن رهبران حماس، ممکن است سعی کند با آنها در مورد یک راه‌حل سیاسی بلندمدت مذاکره کند. البته این ایده برای اکثر اسرائیلی‌ها ناخوشایند خواهد بود. و هیچ‌کس که با تاریخ طولانی مذاکرات شکست‌خورده بین اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها – و همچنین خشم عمیقی که هر دو گروه در حال حاضر احساس می‌کنند – آشنا باشد، آنقدر ساده‌لوح نخواهد بود که اکنون مذاکرات صلح را توصیه کند.

اما مذاکره راه پنجم پایان یافتن تروریسم است. به عنوان مثال، ایرلند شمالی را در نظر بگیرید، جایی که توافقنامه جمعه نیک ۱۹۹۸ به چندین دهه کارزار تروریستی ارتش موقت جمهوری‌خواه ایرلند پایان داد. در سال ۲۰۱۶، نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا با دولت وارد توافق پیچیده‌ای شدند و موافقت کردند که خلع سلاح شده و به عنوان یک حزب سیاسی عادی فعالیت کنند. مانند حماس، آن گروه‌ها نیز با شور و شوق غیرنظامیان را به قتل رسانده بودند. صحبت با آنها برای مقامات دشوار بود و پذیرش اعضای سابق در جامعه برای مردم، به ویژه قربانیان گروه و خانواده‌هایشان، سخت بود. اما خونریزی متوقف شد و در نهایت، دولت‌ها نسبتاً امتیاز کمی دادند.

مذاکرات برای گروه‌های تروریستی خطرناک است زیرا حضور در میز مذاکره اطلاعات مفیدی را فاش می‌کند و این روایت را که هیچ جایگزینی جز توسل به خشونت وجود ندارد، تضعیف می‌کند. تنها حدود ۱۸ درصد از گروه‌های تروریستی اصلاً مذاکره می‌کنند و مذاکرات معمولاً در حالی که خشونت ادامه دارد، فقط در سطح پایین‌تری، طول می‌کشد. گروه‌هایی که مدت طولانی فعالیت داشته‌اند، احتمال بیشتری دارد که مذاکره کنند؛ میانگین طول عمر یک گروه تروریستی هشت تا ده سال است، اما گروه‌هایی که مذاکره می‌کنند معمولاً ۲۰ تا ۲۵ سال فعالیت داشته‌اند.

البته، باید چیزی ملموس برای مذاکره وجود داشته باشد، و موفق‌ترین مذاکرات با گروه‌های تروریستی شامل درگیری بر سر قلمرو به جای مذهب یا ایدئولوژی است. اما حتی در غیاب توافق، مذاکرات جدی می‌تواند باعث ایجاد شکاف در میان گروه‌های تروریستی شود و کسانی را که به دنبال یک توافق سیاسی هستند از کسانی که هنوز به جنگیدن پایبند هستند، جدا کند. (از سوی دیگر، مذاکرات گاهی بی‌ثمر هستند: قبل از اقدام به نابودی ببرهای تامیل، دولت سریلانکا بیش از پنج سال با این گروه در مذاکراتی با میانجیگری نروژ مذاکره کرد.)

مذاکرات ممکن است راه محتملی برای پایان حماس به نظر نرسد. اولاً، این گروه سابقه طولانی در تحقیر مذاکرات با اسرائیل دارد. در دهه ۱۹۹۰، زمانی که معتقد بود روند صلح در حال پیشرفت است، دست به حملات خرابکارانه می‌زد. و امروز، حماس بیش از هر زمان دیگری به پیگیری نوعی از به اصطلاح راه‌حل تک‌دولتی متعهد است که مستلزم نابودی طرف مقابل است، همانطور که برخی از افراط‌گرایان اسرائیلی نیز چنین هستند.

با این حال، حماس و اسرائیل در گذشته، معمولاً از طریق واسطه‌هایی مانند قطر، مذاکراتی انجام داده‌اند – از جمله مذاکراتی که منجر به آتش‌بس کوتاه و تبادل گروگان‌ها و زندانیان در نوامبر گذشته شد. به نظر می‌رسد ممکن است بازیگران خارجی مانند ایالات متحده، مصر، اردن و عربستان سعودی در نهایت راهی برای سوق دادن اسرائیل و فلسطینیان به یک فرآیند دیپلماتیک جدید با هدف ایجاد راه‌حل دو کشوری پیدا کنند. و می‌توان تصور کرد که حماس، یا حداقل بخشی یا بقایای این گروه، به نوعی در آن دخیل باشند. چنین مذاکراتی طولانی، پرمخاطره و با مانع‌تراشی افراط‌گرایان از هر دو طرف خواهد بود. اما صرف اعلام یک فرآیند، اثرات مثبتی خواهد داشت. در واقع، حتی می‌تواند شرایط را برای آنچه ممکن است محتمل‌ترین راه پایان تروریسم حماس باشد، ایجاد کند: شکست خود.

اکثر گروه‌های تروریستی به شیوه ششمی پایان می‌یابند: زیرا شکست می‌خورند، یا با فروپاشی درونی یا با از دست دادن حمایت. گروه‌هایی که از درون منفجر می‌شوند، گاهی در طول تغییرات نسلی از بین می‌روند (مانند گروه چپ افراطی «ودر آندرگراوند» در ایالات متحده از دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰)، به جناح‌ها تجزیه می‌شوند (مانند بقایای ارتش جمهوری‌خواه ایرلند پس از توافقنامه جمعه نیک)، بر سر اختلافات عملیاتی از هم می‌پاشند (مانند جبهه آزادی‌بخش کبک، یک گروه جدایی‌طلب کانادایی، در اوایل دهه ۱۹۷۰)، یا بر سر اختلافات ایدئولوژیک متلاشی می‌شوند (مانند ارتش سرخ ژاپن کمونیست در سال ۲۰۰۱).

گروه‌ها همچنین به دلیل از دست دادن حمایت مردمی شکست می‌خورند. گاهی اوقات، این امر به این دلیل است که دولت‌ها به اعضا جایگزین بهتری مانند عفو یا شغل ارائه می‌دهند. اما مهمترین دلیل شکست گروه‌های تروریستی این است که اشتباه محاسباتی می‌کنند، به ویژه با انجام خطاهای هدف‌گیری که باعث انزجار در میان حوزه‌های مهم انتخاباتی می‌شود. بمب‌گذاری اوت ۱۹۹۸ ارتش واقعی جمهوری‌خواه ایرلند در اوماگ، یک شهر بازاری کوچک در ایرلند شمالی، منجر به کشته شدن ۲۹ نفر، از جمله تعدادی کودک شد. انزجار گسترده از این حمله، بخش‌های مختلف جامعه را متحد کرد و حمایت از توافقنامه جمعه نیک را تقویت کرد. جدایی‌طلبان چچنی در سال ۲۰۰۴ هنگامی که مدرسه‌ای را در بسلان روسیه تصرف کردند، اشتباه مشابهی مرتکب شدند که منجر به کشته شدن بیش از ۳۰۰ نفر، از جمله نزدیک به ۲۰۰ کودک، و فروپاشی تقریباً کامل حمایت از آرمان جدایی‌طلبی در داخل چچن و در سراسر اروپا شد. سال بعد، بمب‌گذاران انتحاری وابسته به القاعده در عراق (پیشرو داعش) به سه هتل در امان، پایتخت اردن، حمله کردند و حدود ۶۰ نفر را کشتند. نظرسنجی‌های افکار عمومی بعداً نشان داد که در پی این حمله، ۶۵ درصد از اردنی‌ها نظر خود را در مورد القاعده از مثبت به منفی تغییر دادند. (از نظر تاریخی، حداقل یک سوم قربانیان القاعده مسلمان بوده‌اند، که دلیل اصلی عدم تبدیل این گروه به جنبش مردمی مورد نظر اسامه بن لادن است.)

حماس تمام عناصر یک گروهی را دارد که می‌تواند شکست بخورد. شاید مهمتر از همه این واقعیت باشد که محبوب نیست. اندکی پس از به دست گرفتن کنترل غزه توسط این گروه در سال ۲۰۰۷، حمایت فلسطینیان از حماس شروع به کاهش کرد. طبق نظرسنجی مرکز تحقیقات پیو، ۶۲ درصد از مردم در سرزمین‌های فلسطینی در سال ۲۰۰۷ نظر مساعدی نسبت به حماس داشتند. تا سال ۲۰۱۴، تنها یک سوم چنین نظری داشتند. خلیل شقاقی، دانشمند علوم سیاسی و نظرسنج فلسطینی، دریافته است که حمایت از حماس به طور کلی در طول رویارویی با اسرائیل افزایش می‌یابد اما سپس زمانی که گروه نتواند تغییر مثبتی ایجاد کند، از بین می‌رود.

با این حال، استفاده بیش از حد اسرائیل از نیروی نظامی، تسلط حماس را تقویت کرده و به تبلیغات این گروه در مورد آنچه در ۷ اکتبر اتفاق افتاد، کمک کرده است. طبق نظرسنجی که شقاقی در ماه مارس انجام داد، ۹۰ درصد فلسطینیان این ایده را که حماس در آن روز مرتکب جنایات جنگی شده است، رد می‌کنند. هرگونه انزجاری که اهالی عادی غزه ممکن است نسبت به اقدامات حماس به نام آنها احساس کرده باشند، احتمالاً تحت تأثیر وحشت آنها از آنچه اسرائیل با عزیزان، خانه‌ها و شهرهایشان انجام داده است، قرار گرفته است.

حماس دارای تمام ویژگی‌های گروهی است که می‌تواند شکست بخورد.

با این حال، حماس شکاف‌هایی دارد که می‌تواند گسترده‌تر شده و حتی منجر به فروپاشی آن شود. رهبری نظامی و سیاسی آن همیشه هماهنگ نیستند: طبق گزارش نیویورک تایمز، یحیی سنوار، رهبر نظامی این گروه مستقر در غزه، حملات ۷ اکتبر را با تعداد انگشت‌شماری از فرماندهان نظامی آغاز کرد و رهبر سیاسی حماس، هنیه را تنها چند ساعت قبل از شروع عملیات در جریان قرار داد. گزارش رویترز نشان داد که برخی از رهبران حماس از زمان‌بندی و مقیاس حملات شوکه شده بودند. این گروه همچنین با فشار و رقابت جهاد اسلامی فلسطین روبرو است که کوچکتر از حماس اما نزدیکتر به ایران است. و با نابودی بخش زیادی از سازمان حماس در غزه، سایر ساختارهای قدرت، از جمله قبایل و حتی شبکه‌های جنایتکار، می‌توانند برای کنترل رقابت کرده و این گروه را تضعیف کنند.

اما راه بسیار محتمل‌تر شکست حماس، واکنش منفی مردمی است. حماس از طریق سرکوب، با استفاده از دستگیری و شکنجه برای خاموش کردن مخالفان، بر غزه حکومت می‌کند. اهالی غزه به طور گسترده از سرویس امنیت عمومی داخلی آن، که مردم را تحت نظر دارد و از آنها پرونده‌سازی می‌کند، اعتراضات را سرکوب می‌کند، روزنامه‌نگاران را مرعوب می‌سازد و افراد متهم به «اعمال غیراخلاقی» را ردیابی می‌کند، متنفرند. از ۷ اکتبر، بسیاری از فلسطینیان از حماس به دلیل ارزیابی نادرست پیامدهای حمله ابراز خشم کرده‌اند – یک خطای جدی در هدف‌گیری که به طور غیرمستقیم منجر به کشته شدن ده‌ها هزار نفر از اهالی غزه شده است. و فلسطینیان رنج‌دیده به خوبی آگاهند که حماس یک سیستم تونل پیچیده برای محافظت از رهبران و جنگجویان خود ساخته است اما هیچ کاری برای محافظت از غیرنظامیان انجام نداده است.

برای کمک به شکست حماس، اسرائیل باید تمام تلاش خود را بکند تا به فلسطینیان در غزه این احساس را بدهد که جایگزینی برای حماس وجود دارد و آینده امیدوارکننده‌تری ممکن است. اسرائیل به جای محدود کردن کمک‌های بشردوستانه به مقدار ناچیز، باید آن را در مقادیر انبوه ارائه دهد. اسرائیل به جای تخریب صرف زیرساخت‌ها و خانه‌ها، باید برنامه‌هایی را برای بازسازی این منطقه در آینده پس از حماس به اشتراک بگذارد. اسرائیل به جای انجام مجازات دسته جمعی و امید به اینکه فلسطینیان در نهایت حماس را مقصر بدانند، باید این پیام را منتقل کند که بین جنگجویان حماس و اکثریت قریب به اتفاق اهالی غزه، که هیچ ارتباطی با این گروه ندارند و خود قربانی حکومت اوباش‌گر و خشونت بی‌محابای آن هستند، تمایز قائل است.

پس از دهه‌ها مبارزه با حماس و ماه‌ها جنگ گسترده و بی‌رحمانه علیه آن، اسرائیل هنوز هم بعید به نظر می‌رسد که این گروه را شکست دهد. اما هنوز هم می‌تواند پیروز شود – با کمک به حماس برای شکست دادن خودش.


پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار: محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

سورس ما: Foreign Affairs

💡 درباره منبع: فارن افرز یک نشریه آمریکایی در زمینه روابط بین‌الملل و سیاست خارجی ایالات متحده است که به صورت دوماهه توسط شورای روابط خارجی منتشر می‌شود. این نشریه در سال ۱۹۲۲ تأسیس شد.

✏️ درباره نویسنده: آدری کورث کرونین مدیر موسسه استراتژی و فناوری کارنگی ملون و نویسنده کتاب «چگونه تروریسم پایان می‌یابد: درک افول و زوال کارزارهای تروریستی» است.

خروج از نسخه موبایل