فارن افرز: ملت قابل چشمپوشی | ۰۳ تیر ۱۴۰۴
چرا رویکرد یکجانبهگرایانه ترامپ به جای تقویت قدرت آمریکا، متحدان را دور کرده و به انزوای واشنگتن منجر میشود؟

⏳ مدت زمان مطالعه: ۱۴ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن افرز / Kori Schake | 📅 تاریخ: Jun 24, 2025 / ۰۳ تیر ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
به قدرت رسیدن و جذابیت سیاسی پایدار دونالد ترامپ، تا حدی ناشی از تصویرسازی او از ایالات متحده به عنوان یک شکستخورده است: کشوری خسته، ضعیف و ویران. با این حال، در یک اقدام متناقضِ شاخص، سیاست خارجی او بر پایه برآورد بیش از حد قابل توجهی از قدرت آمریکا بنا شده است. به نظر میرسد ترامپ و مشاورانش معتقدند که علیرغم وضعیت ظاهراً خطرناک کشور، اقدام یکجانبه از سوی واشنگتن همچنان میتواند دیگران را وادار به تسلیم و پذیرش شرایط آمریکا کند.
اما از پایان جنگ جهانی دوم، قدرت آمریکا بیشتر در همکاری ریشه داشته است، نه اجبار. تیم ترامپ این تاریخ را نادیده میگیرد، تمام مزایایی که یک رویکرد مبتنی بر همکاری به ارمغان آورده را بدیهی میپندارد و نمیتواند آیندهای را تصور کند که در آن کشورهای دیگر از نظم بینالمللی موجود به رهبری ایالات متحده خارج شوند یا نظم جدیدی را بسازند که با منافع آمریکا در تضاد باشد. با این حال، اینها دقیقاً همان نتایجی هستند که دولت ترامپ در حال تسریع آن است.
مایکل بکلی، دانشمند علوم سیاسی، در فارن افرز استدلال کرده است که ایالات متحده در حال تبدیل شدن به «یک ابرقدرت سرکش است، نه انترناسیونالیست و نه انزواگرا، بلکه تهاجمی، قدرتمند و به طور فزایندهای به دنبال منافع خود». این تصویر دقیق اما ناقص است، زیرا به طور کامل میزان تضعیف یا محدود شدن سلطه آمریکا توسط دیگران را نشان نمیدهد. در دوران ترامپ، بسیاری در مورد اینکه ایالات متحده تا چه حد از نقش رهبری خود در جهان کنارهگیری خواهد کرد، گمانهزنی کردهاند. اما یک سوال فوریتر ممکن است این باشد: چه میشود اگر بقیه جهان پیشدستی کرده و از نظم مبتنی بر همکاری به رهبری ایالات متحده که سنگ بنای قدرت آمریکا بوده است، خارج شوند؟
برخی ممکن است مخالفت کنند که حتی اگر متحدان آمریکا و کشورهای بیطرف از نحوه اعمال قدرت آمریکا توسط ترامپ خوششان نیاید، چارهای جز همراهی با آن در حال حاضر ندارند و در بلندمدت خود را با آن وفق خواهند داد، تا حد امکان ایالات متحده را راضی نگه داشته و تنها در مواقع کاملاً ضروری به دنبال راهکارهای جایگزین خواهند بود. به هر حال، آنها ممکن است از ایالات متحده متنفر و بیاعتماد شوند، اما نه به اندازهای که از چین، روسیه و دیگر رقبای آمریکا متنفر و بیاعتماد هستند. از این دیدگاه، ایالات متحدهای که ترامپ میخواهد بسازد، بدترین هژمون ممکن خواهد بود – به جز تمام گزینههای ممکن دیگر. علاوه بر این، حتی اگر کشورهای دیگر بخواهند از نظم تحت رهبری ایالات متحده خارج شوند یا واشنگتن را دور بزنند، به صورت فردی یا جمعی توانایی انجام این کار را ندارند. آنها ممکن است حسرت روزهایی را بخورند که یک ایالات متحده انترناسیونالیستتر، بازتر و مبتنی بر همکاری، نظم جهانی را شکل میداد. اما یاد خواهند گرفت که با یک ایالات متحده ملیگراتر، بستهتر و پرتوقعتر زندگی کنند.
این دیدگاه ناشی از فقدان تخیل است – منبعی رایج برای شکست استراتژیک، زیرا کشورداری مستلزم پیشبینی واکنش دیگر بازیگران در نظام بینالملل و نیروهایی است که ممکن است به حرکت درآورند. تیم ترامپ که فاقد این توانایی است، در عوض رویکردی را اتخاذ کرده که بر دو فرض نادرست استوار است: اینکه کشورهای دیگر، سازمانهای بینالمللی، کسبوکارها و سازمانهای جامعه مدنی در برابر خواستههای ایالات متحده هیچ جایگزینی جز تسلیم ندارند و اینکه حتی اگر جایگزینهایی ظهور کنند، ایالات متحده میتواند بدون متحدانش برتری خود را حفظ کند. این یک خودمحوری است که در لباس استراتژی ظاهر شده است. این رویکرد به جای ایجاد یک نظم کمتر محدودکننده که در آن قدرت آمریکا شکوفا شود، نظمی خصمانهتر را به وجود خواهد آورد که در آن قدرت آمریکا محو خواهد شد.
قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید
علیرغم تحقیرهای ترامپ، ایالات متحده فوقالعاده قوی و پویا است. هیچ کشور پیشرفته دیگری تا این حد به بازار داخلی خود و تا این حد کم به تجارت متکی نیست. حدود نیمی از تجارت جهانی و تقریباً ۹۰ درصد از معاملات ارزی جهانی به دلار آمریکا انجام میشود، یک ذخیره ارزش فوقالعاده که به واشنگتن این امکان را میدهد که هزینههای کسری بودجهای را که در هر جای دیگری ظالمانه خواهد بود، متحمل شود. برخلاف تقریباً تمام کشورهای توسعهیافته دیگر، ایالات متحده دارای نیروی کار در سن اصلی رو به رشد است. این کشور از منابع طبیعی فراوان برخوردار است، همسایگان دوستی دارد، بااستعدادترین افراد جهان را به دانشگاهها و شرکتهای خود جذب میکند، تحرک اجتماعی و اقتصادی را که خصومتهای قومی و مذهبی را کاهش میدهد، تقویت میکند و توسط یک سیستم سیاسی اداره میشود که به خوبی با یک جامعه متنوع سازگار است.
اما ترامپ و تیمش در حال سوزاندن این مزایا با سرعتی نگرانکننده هستند. از زمان روی کار آمدن او در ژانویه، عناصر دموکراسی قانون اساسی کشور تضعیف شدهاند – یا بدتر از آن، برای خدمت به اهداف حزبی یا ارضای کینههای شخصی ترامپ، به سلاح تبدیل شدهاند. کاخ سفید با زیر پا گذاشتن اختیارات کنگره، امتناع از اجرای احکام دادگاهها و زیر سوال بردن استقلال نهادهای حیاتی مانند فدرال رزرو، قدرت قوه مجریه را به شدت گسترش داده است. ترامپ دانشگاههای نخبه آمریکا را هدف قرار داده و آنها را از بودجه فدرالی که برای ایجاد فناوریهای نوآورانه و پیشرفتهای پزشکی استفاده میکنند، محروم کرده است. او به ایلان ماسک، یک غول فناوری میلیاردر که مبالغ هنگفتی به کمپین او کمک کرده بود، اجازه داده تا بر بوروکراسی فدرال بتازد و بسیاری از کارمندان دولتی بااستعداد و حرفهای را که دولت فدرال را به کار میاندازند و سیاست خارجی ایالات متحده را اجرا میکنند، بیرون براند.
در همین حال، جنگ تجاری نامنظم ترامپ که هم رقبا و هم متحدان را هدف قرار میدهد، بازارها را به هم ریخته، سرمایهگذاران را ترسانده و شرکای واشنگتن را متقاعد کرده است که دیگر نمیتوانند به ایالات متحده اعتماد کنند. ترامپ حاکمیت متحدان را تهدید کرده و رهبران آنها را علناً سرزنش کرده است، در حالی که دیکتاتورها و اراذل و اوباشی را که آنها را تهدید میکنند، مورد ستایش قرار داده است. حذف رادیکال و ناگهانی کمکهای خارجی ایالات متحده توسط دولت، اهرمی از نفوذ آمریکا را از بین برد و سطحی از بیتفاوتی را نشان داد که مورد توجه قرار خواهد گرفت. در حالی که دوستان کشور با وحشت و رقبایش با خوشحالی نظارهگر بودهاند، ایالات متحده از یک کشور ضروری به یک کشور غیرقابل تحمل تبدیل شده است.
تجربه سلطه آمریکا در نظم بینالملل از نظر تاریخی غیرعادی است زیرا بسیار کم باعث ایجاد موازنه از سوی دیگران شده است. به طور معمول، یک قدرت در حال ظهور برای کشورهای دیگر انگیزههایی برای موازنه با نفوذ آن ایجاد میکند: در قرن پنجم پیش از میلاد، ظهور آتن باعث شد دولتهای همسایه به دنبال حمایت از اسپارت باشند؛ در جنگ بزرگ شمالی در اوایل قرن هجدهم، جاهطلبیهای شاه کارل دوازدهم سوئد، ائتلافی ضدسوئدی را برانگیخت؛ حدود یک قرن بعد، قدرت رو به رشد فرانسه، ائتلافی را که در نهایت ناپلئون را شکست داد، تقویت کرد. اما نظم بینالمللی که ایالات متحده و متحدانش از خاکسترهای جنگ جهانی دوم ساختند، از این امر به ظاهر اجتنابناپذیر جلوگیری کرد. قوانین مورد توافق و مشارکت مبتنی بر رضایت آن، نفوذ کشورهای کوچک و قدرتهای متوسط را که از امنیت فراهم شده توسط قدرت آمریکا برخوردار بودند، به حداکثر رساند. ایالات متحده به طور داوطلبانه خود را برای تشویق همکاری مهار کرد. در نتیجه، نظم آمریکایی به طور قابل توجهی مقرون به صرفه بود، زیرا قوانین به ندرت نیاز به اجرا داشتند. هیچ قدرت مسلطی تا به حال اینقدر از دیگران در حفظ سلطه خود کمک نگرفته بود.
این نظم اکنون در حال فروپاشی است. ترامپ یک اعتقاد ایدئولوژیک عمیق دارد که متحدان یک بار اضافی هستند. تاکتیک او در مذاکرات این است که از اهرم فشار ایالات متحده برای گرفتن امتیاز از همه طرفهای مقابل در همه زمانها استفاده کند. اما این رویکرد در نظر نمیگیرد که چگونه همکاری میتواند به عنوان یک ضریب فزاینده قدرت عمل کند. مورد ایران را در نظر بگیرید. ایالات متحده از سال ۱۹۷۹ تحریمهای شدیدی را علیه جمهوری اسلامی حفظ کرده است. با این حال، فشار آمریکا به تنهایی برای کشاندن تهران به میز مذاکره بر سر برنامه هستهایاش کافی نبود. انجام این کار مستلزم آن بود که چین، روسیه و متحدان اروپایی واشنگتن به یک رژیم تحریمی بپیوندند.
جنگ در اوکراین نمونه دیگری را ارائه میدهد. برای پایان دادن به جنگ، دولت ترامپ ممکن است بخواهد تحریمها علیه روسیه را کاهش دهد یا اوکراین را مجبور به تسلیم در برابر تجاوز مسکو کند. اما برای بهبود اقتصاد روسیه به موافقت اروپا نیاز است و کشورهای اروپایی میتوانند حتی بدون کمک آمریکا به حمایت از اوکراین ادامه دهند. با این حال، ترامپ به جای تضمین همکاری متحدان اروپایی در مذاکرات، آنها را کنار گذاشته است. به طور مشابه، ایالات متحده میخواهد چین را از دستیابی به انواع خاصی از فناوریهای پیشرفته، مانند ابزارها و قطعات حیاتی برای تولید نیمهرساناها، محدود کند. اما بدون تبعیت کشورهایی که چنین چیزهایی را تولید میکنند، از جمله ژاپن و هلند، محدودیتهای ایالات متحده کارساز نخواهد بود. تهدید به حذف کشورها از بازار ایالات متحده یا سلب توانایی آنها برای استفاده از دلار آمریکا برای معاملات، اگر واشنگتن در هر صورت قصد محدود کردن دسترسی به بازار را داشته باشد، یا اگر دلار مرکزیت خود را در اقتصاد جهانی از دست بدهد، مؤثر نخواهد بود.
دولت ترامپ به سختی در فرسایش یک نظم بینالمللی سودمند برای ایالات متحده تنها بوده است. واشنگتن دهههاست که از وابستگی متقابل اقتصادی به عنوان سلاح استفاده میکند و در پاسخ به یک باور گسترده در میان رایدهندگان آمریکایی مبنی بر اینکه تجارت آزاد به تولید ایالات متحده آسیب رسانده و اقتصاد آمریکا را توخالی کرده است، سه دولت ریاست جمهوری اخیر همگی با ارائه دسترسی به بازار، حتی به شرکای تجاری ترجیحی که ورودیهایشان برای تولید ایالات متحده ضروری است، مخالف بودهاند.
برای سالهای متمادی، متحدان ایالات متحده – به ویژه آنهایی که در آسیا هستند و از قدرت رو به رشد چین میترسند – از واشنگتن درخواست کردهاند تا یک استراتژی اقتصادی را دنبال کند که به آنها اجازه دهد وابستگی خود به چین را کاهش دهند. در دوره دوم ریاست جمهوری باراک اوباما، دولت او در مورد «مشارکت ترانس-پاسیفیک» (TPP) مذاکره کرد که یک راه رو به جلوی مبتنی بر همکاری ارائه میداد. این توافق ۱۲ اقتصاد را به هم پیوند میداد، از پویایی اقتصادی آسیا بهره میبرد و از وعده دسترسی به بازارهای آمریکا برای وادار کردن به استانداردهای بالاتر زیستمحیطی و کارگری استفاده میکرد که به نوبه خود، تولید ایالات متحده را رقابتیتر میکرد. اما دولت اوباما به جای فشار برای تصویب در کنگره، اجازه داد این توافق به حال خود رها شود. هر دو نامزد ریاست جمهوری احزاب اصلی در سال ۲۰۱۶ آن را رد کردند، ترامپ در سال ۲۰۱۷ از مذاکرات خارج شد و جو بایدن پس از رئیسجمهور شدن در سال ۲۰۲۱، تصمیم گرفت به این پیمان نپیوندد.
با این حال، وقتی صحبت از خراب کردن پلها به میان میآید، هیچ چیز با سرعت و تخریب سیاستهای ترامپ در چند ماه گذشته قابل مقایسه نیست. بر اساس یک نظرسنجی اخیر که توسط شرکت تحقیقاتی «کلاستر ۱۷» و مجله «لو گراند کونتینان» انجام شده، ۵۱ درصد از اروپاییها «ترامپ را دشمن اروپا میدانند». و این احساس در کشورهایی که قبلاً بیشترین حمایت را از ایالات متحده داشتند، مانند دانمارک و آلمان، قویتر است. فردریش مرتس، صدراعظم کنونی آلمان، پس از پیروزی حزب راستمیانه خود در انتخابات فوریه گفت: «آمریکاییها – حداقل این بخش از آمریکاییها، این دولت – تا حد زیادی نسبت به سرنوشت اروپا بیتفاوت هستند». او در نتیجه گفت: «اولویت مطلق من تقویت اروپا در سریعترین زمان ممکن خواهد بود تا گام به گام، بتوانیم واقعاً به استقلال از ایالات متحده دست یابیم.» سخنان او چیزی را بیان کرد که یک دهه پیش یک باور حاشیهای بود اما امروز در اروپا به یک دیدگاه رایج تبدیل شده است.
آمریکای تنها
در سالهای اخیر، دشمنان ایالات متحده از جمله چین، ایران، کره شمالی و روسیه در مواجهه با تلاشهای واشنگتن برای منزوی کردن آنها، همکاری خود را افزایش دادهاند و به یکدیگر در دور زدن تحریمها، مسلح کردن ارتشهایشان و انجام اقدامات تهاجمی مختلف کمک میکنند. این به سختی جای تعجب دارد و سیاستگذاران آمریکایی تجربه زیادی در برخورد با چنین دسیسههایی دارند. با این حال، آنچه آنها فاقد آن هستند، هرگونه تجربهای از جهانی است که در آن متحدان سنتی آمریکا و کشورهای بیطرفتر نیز شروع به همکاری با یکدیگر کنند – اما علیه ایالات متحده.
نخستین نشانههای این فرآیند ممکن است چیزی بیش از اعتراضات نمادین به نظر نرسد، زیرا کشورها و نهادها به دنبال راههایی برای سلب قدرت سنتی واشنگتن در گردهماییها هستند. سران کشورها ممکن است از جلسات دفتر بیضی اجتناب کنند، مقامات خارجی ممکن است برای تماسهای تلفنی به منظور هماهنگی سیاست با همتایان آمریکایی خود در دسترس نباشند، و رؤسای سازمانهای بینالمللی ممکن است آن نوع اجلاسهایی را که به مقامات ایالات متحده جایگاه میدهد و به آنها اجازه میدهد دستور کار را تعیین کرده و با بسیاری از رهبران جهان به طور همزمان دیدار کنند، برنامهریزی نکنند. دبیرکل ناتو، از ترس اینکه واشنگتن قصد دارد نیروهای آمریکایی مستقر در اروپا را خارج کند، ممکن است اجلاس سالانه ائتلاف را لغو کند تا به رئیسجمهور آمریکا بستری برای اعلام این اقدام ندهد؛ دبیرکل سازمان ملل ممکن است درخواستهای برنامهریزی ایالات متحده برای جلسات شورای امنیت را نپذیرد یا از دادن تریبون به نمایندگان ایالات متحده برای استدلال خودداری کند. اگرچه چنین اقداماتی ممکن است پیش پا افتاده به نظر برسند، اما توانایی واشنگتن را برای اطمینان از اینکه پیشنهادات سیاستی آن مبنای بحث و اقدام بینالمللی را تشکیل میدهد، تضعیف خواهند کرد.
یک عقبنشینی جهانی از واشنگتن به سرعت شروع به تأثیرات بسیار ملموستری خواهد کرد و به اقتصاد آمریکا آسیب خواهد رساند. کشورها ممکن است تصمیم بگیرند در اوراق قرضه خزانهداری ایالات متحده سرمایهگذاری نکنند یا آنها را فقط با نرخهای بهره بالاتر بخرند و هزینههای بالاتری را برای خدمات بدهی ملی به واشنگتن تحمیل کنند. ایالات متحده تنها به این دلیل میتواند ولخرجی سرسامآور بدهی ملی خود را تحمل کند که سرمایهگذاران دلار آمریکا را یک پناهگاه امن میدانند. اما ترامپ و متحدان جمهوریخواه او در کنگره در حال از بین بردن این امتیاز به سختی به دست آمده با تعرفهها و بودجهای هستند که سطح بدهی را به ارتفاعات بیسابقهای خواهد رساند. (جای تعجب نبود که در ماه می، مودیز رتبه اعتباری ایالات متحده را کاهش داد.) با گذشت زمان، ایالات متحده ممکن است از خروج سرمایهگذاران رنج ببرد، کسانی که نه تنها به رشدی که از بازارهای ایالات متحده انتظار دارند، بلکه به ثبات، حاکمیت قانون و استقلال نظارتی که زیربنای اقتصاد آمریکا است، نیز ارج مینهند. در همین حال، دولتهای خارجی ممکن است شروع به استفاده از یارانهها و مقررات برای ایجاد زنجیرههای تأمینی کنند که از قطعات ساخت آمریکا اجتناب میکنند.
اگر واشنگتن به ایجاد موانع قابل توجهی بر سر راه کالاهای خارجی ادامه دهد، شرکای تجاری آن به دنبال بازارهای دیگری خواهند رفت و ادغام خود را با یکدیگر به قیمت شرکتهای آمریکایی افزایش خواهند داد. در ماه مارس، ژاپن و کره جنوبی، دو متحد آسیایی ایالات متحده که بیشترین وابستگی را به آمریکا دارند، یک اجلاس تجاری با چین برگزار کردند و پس از آن، سه کشور به طور مشترک طرحی را برای پیگیری یک توافقنامه تجارت آزاد سه جانبه جدید اعلام کردند و متعهد شدند برای توسعه «یک محیط تجاری و سرمایهگذاری قابل پیشبینی» در منطقه با یکدیگر همکاری کنند. واشنگتن برای ایجاد صرفهجویی در مقیاس و دور زدن زنجیرههای تأمین چین، به توکیو و سئول در کنار خود نیاز دارد. ژاپن و کره جنوبی دو لنگر پویایی اقتصادی آسیا هستند؛ بدون آنها، تلاشهای آمریکا برای به حاشیه راندن چین نمیتواند موفق شود.
تحقیر ترامپ نسبت به چندجانبهگرایی، صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی را نیز به خطر میاندازد. برای دههها، آنها به شکلدهی اقتصاد جهانی به نفع واشنگتن کمک کردهاند. اما دولت ترامپ آنها را به «کوتاهی کردن» متهم کرده و از آنها خواسته است که دستور کار خود را با رئیسجمهور هماهنگ کنند و این نگرانی را ایجاد کرده است که واشنگتن ممکن است از آنها خارج شود – یا آنها را مانند سازمان تجارت جهانی، گرسنگی دهد.

مراقب پشت سر خود باشید
امنیت ملی ایالات متحده نیز در صورت شروع جدایی کشورها از واشنگتن، آسیب خواهد دید. اشتراکگذاری اطلاعات را در نظر بگیرید، حوزه دیگری که واشنگتن میتواند انتظار همکاری کمتری داشته باشد. این عمل مستلزم آن است که شرکای ایالات متحده اعتماد کنند که هر اطلاعاتی که با واشنگتن به اشتراک میگذارند، برای ضرر رساندن به آنها استفاده نخواهد شد و منابع و روشهای به دست آوردن آن اطلاعات محرمانه باقی خواهد ماند. در دوره اول ریاست جمهوری ترامپ، متحدان ایالات متحده به سرعت دریافتند که رئیسجمهور نسبت به اطلاعات طبقهبندیشده بیتفاوت است. در می ۲۰۱۷، نیویورک تایمز گزارش داد که ترامپ به طور اتفاقی اطلاعات طبقهبندیشده در مورد یک توطئه تروریستی را که اسرائیل به ایالات متحده ارائه کرده بود، با مقامات روسی که از کاخ سفید بازدید میکردند، در میان گذاشت. دلیل نگرانی در دوره دوم او تنها افزایش یافته است. در ماه مارس، تعدادی از مقامات کابینه ترامپ از سیگنال، یک اپلیکیشن موبایل تجاری غیرطبقهبندیشده، برای به اشتراک گذاشتن و بحث در مورد جزئیات طبقهبندیشده یک حمله قریبالوقوع ایالات متحده به شبهنظامیان حوثی در یمن استفاده کردند. چنین سهلانگاری ممکن است باعث شود کشورهای دیگر در مورد آنچه با واشنگتن به اشتراک میگذارند و همچنین چگونگی و زمان اشتراکگذاری آن، محتاطتر شوند.
رویکرد ترامپ در مدیریت ارتش ایالات متحده نیز میتواند به فرار از رهبری آمریکا کمک کند. برخی از آموزشدیدهترین یگانهای ارتش اکنون از آمادگیهای رزمی با شدت بالا در مرکز آموزش ملی ارتش منحرف شدهاند تا در اجرای قوانین مهاجرت در مرز با مکزیک کمک کنند. در پیگیری چنین اولویتهای ریاست جمهوری، نیروهای مسلح کشور مهارت عملیاتی خود را از دست خواهند داد و آنها را به یک شریک کمتر ارزشمند و کمتر در دسترس تبدیل خواهند کرد. متحدان ممکن است تصمیم بگیرند از خرید تسلیحات ساخت ایالات متحده اجتناب کنند از ترس اینکه واشنگتن یا یک شرکت آمریکایی ممکن است به آنها اجازه استفاده از آن را در یک بحران ندهد – درست همانطور که ماسک به اوکراین اجازه نداد از شبکه ارتباطی استارلینک خود برای انجام حمله به نیروهای روسی در کریمه در سال ۲۰۲۲ استفاده کند. این اجتناب، به نوبه خود، ممکن است مشکلاتی را برای قابلیت همکاری ایجاد کند. وادار کردن ارتشها به همکاری نزدیک با یکدیگر به اندازه کافی دشوار است زمانی که از تجهیزات سازگار استفاده میکنند؛ افزایش درجه سختی، یکی از مزایای اصلی واشنگتن و متحدانش بر دشمنان بالقوه را از بین خواهد برد.
توانایی ارتش ایالات متحده برای نمایش قدرت در سراسر جهان به شرکا و متحدان متکی است. پنتاگون نمیتواند بدون استفاده از بنادر در بلژیک و آلمان، نیروی عظیمی را به خاورمیانه اعزام کند، یا بدون استفاده از پایگاهها در ژاپن و فیلیپین، نیروها را در سراسر اقیانوس آرام اعزام کند (چه رسد به حفظ عملیات رزمی علیه چین). ایالات متحده نمیتواند بدون اجازه عبور از حریم هوایی پاکستان، حملات هوایی به تروریستها در افغانستان را انجام دهد و اگر ارتش ایالات متحده به پایگاه هوایی رامشتاین و بیمارستان لندشتول خود در آلمان دسترسی نداشت، بسیاری از سربازان آمریکایی دیگر در جنگهای افغانستان و عراق کشته میشدند. واشنگتن نمیتوانست بدون عبور ترجیحی از کانالهای پاناما و سوئز، طرحهای جنگی را با سرعت لازم اجرا کند. قدرت نظامی آمریکا خودکفا نیست؛ به دیگران وابسته است. اما خصومت فزاینده نسبت به سیاستهای ایالات متحده، مردم را در کشورهای دیگر بیگانه کرده و برای دولتهای آنها ارائه حمایت به عملیات نظامی آمریکا، چه رسد به مشارکت در آنها، را دشوارتر خواهد کرد. تصور کنید اگر تروریستها یک حمله گسترده به ایالات متحده انجام دهند و متحدان، همانطور که پس از حملات ۱۱ سپتامبر، تا حدی با حمایت از نیروهای آمریکایی در افغانستان، به کمک نشتابند.
شبکه متراکم اتحادها و مشارکتهای ایالات متحده همچنین «بازدارندگی گسترده» را که از دوستان واشنگتن در برابر دشمنانشان محافظت میکند، امکانپذیر میسازد. اما ترامپ قبلاً آن ستون نظم پس از جنگ سرد را تضعیف کرده است. برای مثال، در سال ۲۰۱۹، پس از حمله نیروهای نیابتی ایران به تأسیسات بزرگ فرآوری نفت در عربستان سعودی، متحدان آمریکا متوجه شدند که ترامپ تصمیم گرفت تلافی نکند.
به نظر میرسد دولت ترامپ معتقد است که اگر واشنگتن متحدانش را مجبور به ایستادن روی پای خود کند، آنها انتخابهایی خواهند کرد که به نفع ایالات متحده خواهد بود. بعید است که این درست باشد. اگرچه اکثر متحدان آمریکا ارتشهای برتری نسبت به دشمنان بالقوه خود دارند، اما عموماً فاقد اعتماد به نفس برای استفاده از آنها هستند. متحدان اروپایی واشنگتن بدون شک میتوانند ارتش روسیه را در یک جنگ متعارف و غیرهستهای شکست دهند. فنلاند به تنهایی احتمالاً میتواند روسیه را در چنین نبردی شکست دهد اگر توسط تضمینهای امنیتی حداقل یکی از متحدان هستهای خود، فرانسه یا بریتانیا، حمایت شود.
اما متحدان ایالات متحده در اروپا اعتماد به نفس بسیار کمی به قدرت خود دارند. و اگر ایالات متحده از آنها فاصله بگیرد، احتمالاً با متجاوزان سازشهایی خواهند کرد که به منافع آنها و واشنگتن نیز آسیب خواهد رساند. این همان کاری است که فرانسه و آلمان پس از تهاجم روسیه به اوکراین در سال ۲۰۱۴ انجام دادند و دولت اوباما به سختی واکنش نشان داد. قدرتهای اروپایی اوکراین را برای پذیرش به اصطلاح توافقات مینسک، که یک منطقه حائل اشغال روسیه را در خاک اوکراین رسمیت میبخشید، تحت فشار قرار دادند. اما این امر جنگ را متوقف نکرد: روسیه مواضع خود را تقویت کرد، توافقات را نقض کرد و در سال ۲۰۲۲ دوباره تهاجم کرد.
در سالهای آینده، یک تجاوز روسیه به خاک یک عضو بالتیک ناتو، همراه با تهدید به استفاده از سلاحهای هستهای در صورت مقاومت ناتو، میتواند غرب را دچار شکاف کند. دولت ترامپ ممکن است مایل به معامله نیویورک برای تالین نباشد – و فرانسه، آلمان و بریتانیا نیز ممکن است تسلیم شوند. اروپایی که با چنین ناامنیای دست و پنجه نرم میکند، علاقه خاصی به کمک به واشنگتن برای مقابله با تهاجم نظامی و تجاری چین یا کمک به مهار برنامه هستهای ایران نخواهد داشت.
ترامپ با نشان دادن بیتفاوتی خود نسبت به امنیت متحدان پیمانی که به نظر او مبلغ مناسبی برای دفاع هزینه نمیکنند، به طور معمول قابلیت اطمینان تضمینهای امنیتی ایالات متحده را زیر سوال میبرد. و شیوه شرمآوری که او تجاوز روسیه به اوکراین را با دفاع قهرمانانه آن کشور از حاکمیت خود برابر میداند، حس اخلاق بنیادین آمریکایی – هرچند ناقص و متناقض – را که همکاری کشورهای همفکر را جذب میکند، از بین برده است. اگر سیاستهای ایالات متحده آشکارا غیراخلاقی و در نتیجه غیرقابل تشخیص از سیاستهای چین و روسیه باشند، کشورهای دیگر ممکن است تصمیم بگیرند در کنار آن قدرتها قرار بگیرند، با این فرض که حداقل رفتار آنها قابل پیشبینیتر خواهد بود.
یک شرطبندی بد
دولت ترامپ ممکن است به خصومتی که متحدان ایالات متحده نسبت به ایدئولوژیهایی که رقبای آمریکایی مانند چین، ایران، کره شمالی و روسیه را هدایت میکنند، احساس میکنند، تکیه کرده باشد. از این دیدگاه، حتی اگر شرکای ایالات متحده از برخی کارهای واشنگتن خوششان نیاید، در نهایت به دلیل حس همبستگی دموکراتیک، در کنار ایالات متحده خواهند ماند. اما متحدان ایالات متحده به راحتی بر هرگونه مخالفت ایدئولوژیکی که ممکن است داشته باشند، غلبه کرده و پس از تهاجم ۲۰۱۴ به اوکراین، به تجارت با روسیه و علیرغم سرکوب اویغورها و سرکوب در هنگ کنگ در سالهای اخیر، به تجارت با چین ادامه دادند. علاوه بر این، خود دولت ترامپ به سختی اختلافات ایدئولوژیکی را مانعی برای همکاری میداند. عدم تطابق بین ارزشهای آمریکایی و روسی، مانع از این نشده است که ترامپ در جنگ اوکراین طرف مسکو را بگیرد. ترامپ در ماه می به جمعی از سرمایهگذاران و رهبران سعودی اطمینان داد که دولت او «به شما در مورد نحوه زندگی یا نحوه اداره امور خودتان سخنرانی نخواهد کرد». اگر واشنگتن طوری رفتار نکند که گویی ایدئولوژی اهمیت دارد، نباید انتظار داشته باشد که دیگران این کار را بکنند.
ترامپ و تیمش ممکن است همچنین معتقد باشند که همگرایی قدرت چین، ایران، کره شمالی و روسیه به اندازهای است که مقاومت اروپا بدون وزن آمریکا بیفایده خواهد بود. از این دیدگاه، بهتر است که عمل قرن نوزدهمی تقسیم جهان توسط قدرتهای بزرگ را احیا کنیم. با این حال، انجام این کار، اروپا را به روسیه و آسیا را به چین واگذار میکند که یک شکست colossal خواهد بود. علاوه بر این، هیچ دلیلی برای فرض اینکه چنین امتیازاتی جاهطلبیهای چین و روسیه را برآورده خواهد کرد، وجود ندارد: برای مثال، در نظر بگیرید که سرمایهگذاریهای عظیم پکن در آمریکای لاتین و تلاشها برای فاسد کردن سیستم سیاسی کانادا، در مورد نیات چین چه میگویند.
یک توضیح بالقوه دیگر برای رویکرد دولت ترامپ این است که آن را اکثر اشکال مدیریت اتحاد را در بهترین حالت یک حواسپرتی و عموماً یک مانع برای پیروزی در رقابت با چین میداند. مقامات دولت ترامپ از این مقایسه متنفر خواهند بود، اما این موضع ادامه استدلال دولت بایدن است که مهمترین چیز برای ایالات متحده تقویت خود در داخل است: داشتن بهترین اقتصاد، نوآورانهترین فناوری و قویترین ارتش.
بر اساس این منطق، پیروزی در این ابعاد، حمایت جهانی را به خود جلب خواهد کرد زیرا مردم دوست دارند در کنار یک برنده باشند. اما اگر دیگران به بازار آمریکا دسترسی نداشته باشند یا اگر فناوری آمریکایی را برای خود خطرناک بدانند یا معتقد باشند که ارتش ایالات متحده هیچ حمایت واقعیای به آنها ارائه نمیدهد، اینگونه نخواهد بود. البته، ایالات متحده باید خود را تقویت کند. اما وقتی این کار را بدون سود رساندن به دیگران انجام میدهد، آنها سعی خواهند کرد خود را محافظت کرده و قرار گرفتن خود در معرض قدرت آمریکا را محدود کنند.
و اگر ترامپ واقعاً قصد دارد کشور را در خارج با قویتر کردن آن در داخل، قویتر کند، این کار را به شیوهای عجیب انجام میدهد. تعرفههای نادرست دولت، نوسانات بازار را افزایش داده و برنامهریزی تجاری را عملاً غیرممکن میکند. قوانین جمهوریخواهان که توسط ترامپ حمایت میشود، احتمالاً کسری بودجه را منفجر کرده و تورم را افزایش خواهد داد. ارتباط غولهای فناوری ایالات متحده با حمله دولت به سازمانهای دولتی و حاکمیت قانون، به برندهای آنها آسیب رسانده و ارزش بازار و نرخ پذیرش آنها را به خطر میاندازد. و به گفته تاد هریسون، تحلیلگر دفاعی، بودجه پیشنهادی که ترامپ از آن حمایت کرده، منجر به کاهش ۳۱.۵ میلیارد دلاری در هزینههای دفاعی در سال ۲۰۲۶ در مقایسه با آنچه دولت بایدن برای آن سال پیشبینی کرده بود، خواهد شد، که خود آن نیز برای چالشهای امنیتی که کشور با آن روبرو است، ناکافی بود. این یک دستور کار برای ضعف است، نه قدرت.
نه ترسناک و نه دوستداشتنی
ترامپ و تیمش در حال از بین بردن هر چیزی هستند که ایالات متحده را به یک شریک جذاب تبدیل میکند زیرا نمیتوانند تصور کنند که یک نظم متضاد با منافع آمریکا چقدر بد خواهد بود. ضرورت ایالات متحده اجتنابناپذیر نبود. در جهان پس از جنگ سرد، این کشور با پذیرفتن مسئولیت امنیت و رفاه کشورهایی که موافقت کردند طبق قوانینی که واشنگتن ایجاد و اجرا میکرد، بازی کنند، ضروری شد. اگر خود ایالات متحده آن قوانین و سیستمی را که آنها ایجاد کردند، رها کند، کاملاً قابل چشمپوشی خواهد شد.
خودتخریبی قدرت آمریکا در سالهای ترامپ احتمالاً مورخان آینده را متحیر خواهد کرد. در دوران پس از جنگ سرد، ایالات متحده به سلطه بیسابقهای دست یافت و حفظ آن نسبتاً آسان و کمهزینه بود. تمام پیشینیان ترامپ در آن دوره اشتباهاتی مرتکب شدند که برخی از آنها نفوذ ایالات متحده را به طور قابل توجهی کاهش داد، به دشمنان کشور کمک کرد و توانایی واشنگتن را برای جلب همکاری یا تبعیت از سوی کشورهای دیگر محدود کرد. اما هیچ یک از آن پیشینیان چنین نتایجی را قصد نداشتند. ترامپ، از سوی دیگر، جهانی را میخواهد که در آن ایالات متحده، اگرچه هنوز ثروتمند و قدرتمند است، دیگر به طور فعال نظم جهانی را به نفع خود شکل نمیدهد. او ترجیح میدهد کشوری را رهبری کند که از آن بترسند تا اینکه دوستش داشته باشند. اما رویکرد او بعید است که هیچ یک از این دو احساس را پرورش دهد. اگر در مسیری که ترامپ آغاز کرده باقی بماند، ایالات متحده با این خطر روبرو است که بیش از حد بیرحم برای دوست داشته شدن و بیش از حد بیربط برای ترسیده شدن شود.
در سالهای آینده، اتحادهایی که دههها برای پرورش آنها زمان صرف شد، شروع به پژمرده شدن خواهند کرد و رقبای ایالات متحده هیچ زمانی را برای بهرهبرداری از خلأ ناشی از آن از دست نخواهند داد. برخی از شرکای واشنگتن ممکن است مدتی صبر کنند، به این امید که دوستان آمریکایی آنها به خود بیایند و سعی کنند چیزی شبیه به نقش رهبری سنتی ایالات متحده را دوباره برقرار کنند. اما هیچ راهی برای بازگشت کامل وجود ندارد؛ ایمان و اعتماد آنها به طور جبرانناپذیری آسیب دیده است. و آنها حتی برای بازگشت آمریکا به شکلی که کمتر از یک بازسازی کامل باشد، زیاد منتظر نخواهند ماند. به زودی، آنها به راه خود ادامه خواهند داد – و بقیه جهان نیز همینطور.