⏳ مدت زمان مطالعه: ۷ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن پالیسی / جاوید احمد | 📅 تاریخ: October 1, 2025 / ۰۹ مهر ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
اینطور نیست که هر روز یک رئیسجمهور آمریکا به طور علنی خواستار بازگرداندن یک پایگاه نظامی از یک دشمن سابق شود. اما این دقیقاً همان چیزی است که هفته گذشته اتفاق افتاد، زمانی که پرزیدنت دونالد ترامپ گفت که دولت او در حال «تلاش برای پس گرفتن» بگرام از طالبان است.
این بیانیه ترکیبی از شگفتی و تردید را برانگیخت. پایگاه هوایی بگرام که زمانی مرکز عصبی عملیات نظامی ایالات متحده در افغانستان بود، در طول خروج آشفته آمریکا در سال ۲۰۲۱ رها شد و به سرعت توسط طالبان تصرف شد. اکنون، چهار سال بعد، این پایگاه به عنوان آخرین ترفند سیاست خارجی ترامپ دوباره مطرح شده و بحثها را در مورد کار ناتمام ایالات متحده در افغانستان تحت کنترل طالبان، دوباره زنده کرده است.
ترامپ، که از زمان خروج بارها موضوع کنترل بگرام را مطرح کرده است، اکنون به نظر میرسد در حال افزایش فشار خود است. او در ۲۰ سپتامبر هشدار داد: «ما آن را میخواهیم و به زودی آن را میخواهیم. فوراً.» گزارشهای رسانهای نشان میدهد که کاخ سفید در حال بررسی فعالانه گزینههایی برای برقراری مجدد یک جای پا برای ایالات متحده در این پایگاه است و هم به ارزش ضد تروریستی آن و هم به نزدیکی آن به تأسیسات هستهای کلیدی چین اشاره میکند. این پایگاه که در ۴۰ مایلی شمال کابل واقع شده است، همچنان کاملاً قادر به پشتیبانی از هواپیماهای بزرگ، پهپادها و پلتفرمهای نظارتی، نیروهای عملیات ویژه و مأموریتهای واکنش سریع است. جایی که از دست دادن آن نماد عقبنشینی آمریکا بود، بازپسگیری بگرام میتواند نشانه یک تأیید مجدد جسورانه از قدرت ایالات متحده در یک منطقه پرآشوب باشد.
شکافهای داخلی طالبان و فرصت برای آمریکا
در حالی که طالبان به سرعت ایده ترامپ را رد کردند، این موضوع به دور از حل و فصل است. در سالهای اخیر، شکافهای داخلی در این گروه گسترش یافته است که ناشی از نارضایتی فزاینده از تحکیم قدرت امیر و ادغام اختیار روحانیت با کنترل اجرایی بر سیاستها و تصمیمات پرسنلی است.
این شکافها، همراه با ناامیدی اقتصادی فزاینده و تهدید تشدید شونده از سوی داعش-خراسان (IS-K)، در حال بازآرایی پویاییهای داخلی طالبان و ایجاد فرصتهای بالقوه برای تعامل عملی هستند. با توجه به وسواس رژیم برای بقا و فشار از درون صفوف خود، ایده ترامپ آنقدرها که به نظر میرسد، دور از ذهن نیست. تیم او میتواند از این شکافها از طریق ترکیبی درست از انگیزهها، دیپلماسی پشت پرده و فشار از سوی بازیگران منطقهای بهرهبرداری کند. هم به صورت نمادین و هم عملیاتی، بگرام یکی از معدود داراییهای ثابتی است که قادر به بازگرداندن نفوذ ایالات متحده در سراسر مناطق جنوب آسیا و آسیای مرکزی است.
ترامپ در یک پست تروث سوشال در ۲۰ سپتامبر نوشت: «اگر افغانستان پایگاه هوایی بگرام را به کسانی که آن را ساختند، یعنی ایالات متحده آمریکا، بازنگرداند، اتفاقات بدی خواهد افتاد!!!» این تهدید صریح، نشانه یک بازنگری احتمالی در موضع ایالات متحده در منطقهای است که نفوذ ایالات متحده به شدت کاهش یافته است. از زمان خروج، داعش-خراسان به سرعت عملیات خود را گسترش داده، پناهگاههای تروریستی دوباره ظهور کرده و جمعآوری اطلاعات ایالات متحده به طور قابل توجهی تضعیف شده است. در همین حال، چین، روسیه و ایران به طور تهاجمی برای پر کردن این خلاء حرکت کردهاند.
دلیل بازگشت به بگرام ناشی از الزامات امنیتی فوری است. ارزیابیهای دولت ایالات متحده هشدار میدهد که داعش-خراسان در صورت عدم کنترل، میتواند ظرف چند ماه قابلیتهای عملیات خارجی خود را بازسازی کند. بدون حضور فیزیکی ایالات متحده در افغانستان، مدل فعلی «فراتر از افق»، که به پایگاههای دوردست در خلیج فارس متکی است، جایگزین ضعیفی برای نزدیکی و دید میدانی مورد نیاز برای ضد تروریسم مؤثر است.
دولت اکنون با چندین مسیر بالقوه روبرو است که هر کدام با خطرات و بدهبستانهایی همراه است. چالش واقعی در ساختاردهی یک ترتیبی است که ارزش معناداری را ارائه دهد بدون اینکه به گسترش مأموریت یا تعهدات بیپایان منجر شود. تمایل ترامپ به دیپلماسی معاملاتی میتواند به او یک مزیت منحصر به فرد در دستیابی به چنین توافقی بدهد.
گزینههای پیش روی واشنگتن
مستقیمترین مسیر رو به جلو، یک توافق مذاکره شده با طالبان خواهد بود، یا به عنوان یک توافق مستقل یا گسترش چارچوب موجود دوحه بین ایالات متحده و طالبان. در ازای دسترسی جزئی یا کامل به بگرام، واشنگتن میتواند چیزی را ارائه دهد که به منزله یک بسته بقا است و شامل کمکهای اقتصادی، همکاری ضد تروریستی و گامهای تدریجی به سوی عادیسازی سیاسی و کاهش تحریمها است. طالبان تقریباً به طور قطع مشروعیت بینالمللی، با شروع از یک کرسی در سازمان ملل، و همچنین رهایی از محدودیتهای مالی و سفر را مطالبه خواهند کرد. یک فرصت دورتر اما قابل توجه، در سرمایهگذاری بالقوه ایالات متحده در یک معدن لیتیوم در افغانستان نهفته است. اگر در توافق گستردهتر گنجانده شود، میتواند مزایای قابل توجهی برای هر دو طرف داشته باشد و افغانستان را به زنجیرههای تأمین جهانی متصل کند.
در حالی که انتظار میرود تندروها، به ویژه امیر در قندهار، در برابر هرگونه سازش با واشنگتن مقاومت کنند، دیگر جناحها در ائتلاف ناپایدار طالبان ممکن است به طور خصوصی از چنین توافقی به عنوان قابل تحمل و سودآور حمایت کنند. با این حال، امیر، نه دستنیافتنی و نه شکستناپذیر است، به ویژه اگر از مصالحه امتناع کند و با مخالفت از درون صفوف خود روبرو شود. اگرچه گفتگوی مستقیم با امیر تا حد زیادی آزمایش نشده باقی مانده است، اما واقعیت گستردهتر رژیم به عنوان یک دولت منزوی، بیپول و به طور فزایندهای آسیبپذیر در برابر داعش-خراسان، اهرم فشار معناداری را ارائه میدهد. این شرایط ممکن است یک گشایش مذاکره شده را محتملتر از آنچه به نظر میرسد، کند.
یک جایگزین قابل قبولتر از نظر سیاسی میتواند شامل یک ترتیب شخص ثالث باشد، به طور بالقوه برونسپاری مدیریت بگرام به یک میانجی خلیج فارس مانند قطر یا امارات متحده عربی، یک عضو ناتو مانند ترکیه، یا حتی یک شریک آسیای مرکزی مانند ازبکستان. این کشورها روابط نزدیکی با طالبان دارند، سفرای منصوب شده توسط رژیم را پذیرفتهاند و شرکای امنیتی نزدیک واشنگتن باقی ماندهاند. تحت چنین ترتیبی، بگرام میتواند به عنوان یک مرکز مشترک ضد تروریسم و تأسیسات آموزشی، که از نظر فنی توسط یک شریک خارجی نظارت میشود اما از نظر عملکردی دسترسی ایالات متحده را برای جمعآوری اطلاعات، نظارت و عملیات امکانپذیر میکند، تغییر کاربری دهد.
به عنوان مثال، قطر در حال حاضر میزبان یک بخش منافع ایالات متحده در سفارت خود در افغانستان است و مذاکرات پشت پرده با طالبان را تسهیل میکند. ازبکستان، که با افغانستان هممرز است، هنوز دهها هلیکوپتر جنگی و دیگر تجهیزات نظامی تأمین شده توسط ایالات متحده را که قبلاً به دولت سابق افغانستان ارائه شده بود، در خود جای داده است، داراییهایی که طالبان مشتاق به بازیابی آنها هستند. اما مهمتر از آن، ازبکستان با تهدیدات جدی از سوی حداقل چهار گروه جهادی ازبک روبرو است که همگی از پناهگاه طالبان برخوردارند و روابط عملیاتی با القاعده، داعش-خراسان و هیئت تحریر الشام در سوریه دارند. این نگرانیها ازبکستان را به سمت جستجوی یک شراکت ضد تروریستی نزدیکتر با واشنگتن سوق داده است.
در همین حال، امارات متحده عربی چهار فرودگاه اصلی افغانستان، از جمله فرودگاه بینالمللی کابل را مدیریت میکند. این کشور بر سیستمها و فناوری، عملیات ترمینال و خدمات زمینی نظارت دارد و به آن دید قابل توجهی در مورد لجستیک و جابجایی طالبان میدهد. این نقش، همراه با ردپای فناوری عمیقتر امارات در بخشهای مخابرات و انرژی افغانستان، بینش آن را در مورد کارکردهای داخلی رژیم بیشتر افزایش میدهد. امارات همچنین میزبان مخالفان طالبان بوده و دسترسی سطح بالا و مستقیمی به رهبری ارشد طالبان، از جمله در طول تعاملات حساس مانند مذاکرات گروگانها، دارد.
چنین ترتیب شخص ثالثی میتواند هم پوشش قانونی و هم دیپلماتیک را برای واشنگتن فراهم کند و در عین حال، ظواهر تعامل مستقیم با طالبان را به حداقل برساند. برای طالبان، این میتواند یک روایت حفظ آبرو را با ارائه شراکت به عنوان تعامل با یک کشور مسلمان به جای خود ایالات متحده، فراهم کند. در حالی که آنها ممکن است خواستار مقداری دید در مورد فعالیتهای ایالات متحده در پایگاه باشند یا به دنبال محدود کردن عملیاتهای خاص، به ویژه آنهایی که القاعده را هدف قرار میدهند، باشند، یک مصالحه عملی همچنان میتواند قابلیتهای اصلی ضد تروریستی ایالات متحده را در زمین حفظ کند.
گزینه سوم میتواند از سابقه پس از ۱۱ سپتامبر با پاکستان الهام بگیرد، جایی که ایالات متحده سالها از فرودگاههایی در یعقوبآباد و پسنی تحت کنترل اسمی دولت پاکستان فعالیت میکرد. آن ترتیب نشان داد که چگونه حتی شرکای متخاصم یا ناآرام میتوانند زمانی که انگیزهها یا تهدیدات مناسب روی میز باشد، همکاری کنند. یک ترتیب کمنمود مشابه در بگرام میتواند به پرسنل ایالات متحده امکان فعالیت محتاطانه در مناطق تعیین شده را بدهد، احتمالاً با رابطهای منصوب شده توسط طالبان که به عنوان واسطه عمل میکنند. اگرچه از نظر سیاسی حساس است، اما چنین تعامل آرامی، اشکال موجود تعامل ایالات متحده و طالبان را، از هماهنگی پشت پرده در مورد مهاجرت و کمکهای بشردوستانه گرفته تا گفتگوهای محدود در مورد مسائل ضد تروریسم و مواد مخدر، از جمله به اشتراکگذاری اطلاعات هدفگیری قابل اقدام، منعکس میکند. اگر طالبان چنین ترتیبی را رد کنند، پاکستان میتواند بار دیگر با ارائه دسترسی ایالات متحده به تأسیسات در داخل قلمرو خود، به عنوان یک شریک پشتیبان ظاهر شود.
یک جایگزین دیگر میتواند شامل یک کنسرسیوم ترکیبی غیرنظامی-نظامی، یک سرمایهگذاری مشترک بین سهامداران منتخب خلیج فارس، طالبان و ایالات متحده باشد. در این نسخه، بگرام میتواند به عنوان یک مرکز لجستیک، نگهداری و هوانوردی غیرنظامی با اجزای امنیتی و اطلاعاتی تعبیه شده که توسط پرسنل آمریکایی مدیریت میشود، تغییر نام دهد. اگرچه غیرمتعارف است، اما ترتیبات پایگاهدهی در منطقه خاکستری مشابه در مکانهایی مانند سومالی، عراق، جیبوتی و ساحل مؤثر بوده است.
اگر کانالهای رسمی شکست بخورند، ایالات متحده میتواند حضور مخفی را با استفاده از شبکههای اطلاعاتی، واحدهای شبهنظامی یا پیمانکاران خصوصی انتخاب کند. این رویکرد میتواند بر روابط موجود با واحدهای ضربتی سابق افغانستان، واسطههای منطقهای یا حتی فراریان طالبان بنا شود. این میتواند شبیه به تیمهای تعقیب ضد تروریسم تحت مدیریت سیا باشد که در روزهای اولیه کارزار افغانستان استخدام شدند و تا زمان تسلط طالبان در افغانستان فعال بودند. بسیاری از اعضای این واحدها از آن زمان در ایالات متحده و کشورهای شریک اسکان داده شدهاند. در حالی که خطرات افشا و تلافی طالبان قابل توجه خواهد بود، این رویکرد با سابقه ایالات متحده در فعالیت در محیطهای خصمانه از طریق ابزارهای قابل انکار، سازگار است. با این حال، چنین تلاشهایی میتواند با چالشهای جدی، از جمله تهدید فزاینده گروگانگیری طالبان شامل اتباع دوگانه ایالات متحده، یک مسئله تکراری که قبلاً واشنگتن را در دیپلماسی گروگانگیری مبتنی بر باج با رژیم درگیر کرده است، روبرو شود.
فراتر از ضد تروریسم، منطق کلان برای اینکه ایالات متحده بگرام را پس بخواهد، به همان اندازه قانعکننده است. چین به سرعت در حال تعمیق ردپای خود در افغانستان، پیگیری مواد معدنی خاکی کمیاب و تعبیه خود در زیرساختهای حیاتی است. روسیه، که زودتر برای به رسمیت شناختن رسمی دولت طالبان حرکت کرد، در حال گسترش تعامل امنیتی خود است. ایران به انتقال سلاح، جنگجویان و ارز در سراسر مرزهای افغانستان با مقاومت اندکی ادامه میدهد. هند، اگرچه به حاشیه رانده شده، با نگرانی تماشا میکند. و پاکستان – که مدتها یک بازیگر مخرب در امور افغانستان بوده است – در بحبوحه بیثباتی فزاینده در داخل پاکستان و تنشهای فزاینده با طالبان بر سر پناهگاههای فرامرزی شامل طالبان پاکستان، در حال تنظیم مجدد موقعیت خود است.
البته، هرگونه بازگشت ایالات متحده به بگرام توسط چین و روسیه به عنوان یک چالش مستقیم برای نفوذ منطقهای آنها تلقی خواهد شد و احتمالاً آنها را به تحت فشار قرار دادن طالبان برای مقاومت در برابر چنین حرکتی وادار خواهد کرد. ایران با هرگونه ورود مجدد ایالات متحده به طور کامل مخالفت خواهد کرد. پاکستان مجبور خواهد شد روابط خود را با طالبان و وابستگی خود به چین را برای به دست آوردن دستاوردهای بالقوه از همکاری مجدد با واشنگتن، متعادل کند. هند، اگرچه بعید است به طور علنی بگوید، اما در خفا از آن استقبال خواهد کرد. در نهایت، طالبان درک میکنند که هیچ کشوری نمیتواند، و نخواهد توانست، با مقیاس سرمایهگذاری ایالات متحده یا نفوذ آن رقابت کند.
در پایان، پس گرفتن بگرام آسان نخواهد بود. اما اگر دولت ترامپ یک معامله عملگرایانه را بپذیرد و ترتیبات پایگاهدهی خلاقانه را بررسی کند، میتواند یک جای پای معنادار را بدون افتادن در یک درگیری پرهزینه دیگر، تضمین کند. در منطقهای که غیبت ایالات متحده یک خلاء خطرناک ایجاد کرده است – و جایی که طالبان اکنون به اندازه یک دوره ریاست جمهوری ایالات متحده قدرت را در دست داشتهاند – برقراری مجدد دسترسی به بگرام تحت شرایط جدید و برای اولویتهای جدید میتواند یک پیروزی قابل توجه در سیاست خارجی برای دولت باشد. این فرصتی است که ارزش استفاده را دارد.