نشریه فارن پالیسی : «ارتش ایران به تازگی «مغز متفکر» خود را از دست داد» | ۲۴ خرداد ۱۴۰۴
گفتگو با افشون استوار درباره پیامدهای کشته شدن فرماندهان ارشد نظامی ایران در حملات اسرائیل و تأثیر آن بر توانمندیها، استراتژی و ثبات رژیم ایران.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۵ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن پالیسی/جان هالتوانگر | 📅 تاریخ: ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵ / ۲۴ خرداد ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
نظامیان ایران بهتازگی «اتاق فکر» خود را از دست دادند
حملات اسرائیل منجر به کشته شدن چندین فرمانده ارشد نظامی ایران شد.
نوشته جان هالتوانگر، خبرنگار فارن پالیسی.
۱۳ ژوئن ۲۰۲۵، ساعت ۱۶:۵۸
اسرائیل در ساعات اولیه ۱۳ ژوئن به وقت محلی، حملهای خیرهکننده به ایران انجام داد و اهدافی را در سراسر این کشور، در یک عملیات گسترده و مداوم با تمرکز بر توان نظامی و برنامه هستهای ایران، مورد حمله قرار داد.
با ادامه انتشار جزئیات عملیات غافلگیرانه اسرائیل، ابعاد کامل خسارات هنوز بهطور دقیق مشخص نیست، اما رسانههای دولتی ایران مرگ چندین رهبر نظامی و دانشمند هستهای برجسته را تأیید کردهاند.
در میان کشتهشدگان، ژنرال محمد باقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، و ژنرال حسین سلامی، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (IRGC) به چشم میخورند. ژنرال غلامعلی رشید، جانشین فرمانده کل نیروهای مسلح، و ژنرال امیرعلی حاجیزاده، فرمانده واحد موشکی بالستیک سپاه پاسداران نیز در این حملات کشته شدند.
برای درک بهتر پیامدهای این تلفات و تغییرات در زنجیره فرماندهی برای ایران، توانمندیهای نظامی آن، ثبات رژیم ایران، و آینده منطقه، فارن پالیسی با افشون استوار، استاد امور امنیت ملی در دانشکده تحصیلات تکمیلی نیروی دریایی، گفتگو کرده است. استوار، کارشناس امور نظامی ایران و نویسنده کتابهای «جنگهای جاهطلبی: ایالات متحده، ایران و مبارزه برای خاورمیانه» و «طلایهدار امام: دین، سیاست و سپاه پاسداران ایران» است.
این مصاحبه برای اختصار و وضوح، ویرایش شده است.
فارن پالیسی: ایران رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه پاسداران، جانشین فرمانده کل نیروهای مسلح، و فرمانده واحد موشکی بالستیک سپاه پاسداران را از دست داده است. این چه ضربه بزرگی به زنجیره فرماندهی ایران محسوب میشود؟
افشون استوار: این یک ضربه بسیار سهمگین است. این حمله، یک اتاق فکر را که استراتژی ایران را در ۲۰ سال گذشته هدایت میکرده، از هم پاشیده است. از بسیاری جهات، بزرگترین ضربه، از دست دادن فرمانده هوافضا، حاجیزاده است که حتی بیش از [فرمانده سابق نیروی قدس سپاه پاسداران، ژنرال] قاسم سلیمانی، معمار استراتژی نظامی ایران و تا سال گذشته، مهمترین متفکر نظامی این کشور بود.
او یک برنامه موشکی و پهپادی ایجاد کرده بود که ایران را مرگبار و مقابله با آن را دشوار ساخته بود، ایران را به یک صادرکننده سلاح – بهویژه به روسیه – تبدیل کرده بود، و بیش از هر چیز، ژنرالی بود که برای پاسخ به هرگونه حمله خصمانه علیه ایران فراخوانده میشد. در این لحظه که سایتهای استراتژیک و هستهای ایران مورد اصابت قرار گرفته یا نابود شدهاند – جای خالی صدای حاجیزاده واقعاً احساس خواهد شد.
فارن پالیسی: برای درک بهتر اهمیت این مرگها، معادل آن در ایالات متحده چه خواهد بود؟ آیا میتوان آن را با از دست دادن همزمان مدیر سیا یا وزیر دفاع، در کنار سایر شخصیتهای برجسته، مقایسه کرد؟
الف.الف.: مقایسه یکبهیک دشوار است، بهویژه در مورد ایالات متحده، زیرا ساختار نظامی ما بسیار نهادینهتر است و معمولاً برای پیشبرد سیاستها به شخصیتهای برجسته متکی نیست.
در سیستم ایران، شخصیتها نقش بسیار مهمی ایفا میکنند، زیرا افراد مدت زمان بسیار طولانیتری در سمت خود باقی میمانند. و از آنجا که ایران یک نظام دیکتاتوری است، روابطی که فرماندهان ارشد با شخص رهبر دارند، عامل اصلی شکلدهنده و محرک تصمیمگیری در ایران است. رهبر ایران نه تنها به معنای مجازی، بلکه به معنای واقعی کلمه به این اتاق فکر متکی است. آنها عملاً به او مشاوره میدهند و او به آنها برای اجرای پیشنهادهایشان اعتماد دارد.
از این منظر، این تنها به معنای از میان برداشتن رؤسای نظامی نیست، بلکه مانند از میان برداشتن بخش عمدهای از شورای امنیت ملی شماست؛ گویی کابینه شما از هم پاشیده است. [آیتالله علی] خامنهای، رهبر ایران، اکنون بسیار تنهاتر از دیروز است.
فارن پالیسی: ایران با چه سرعتی و به چه سهولتی میتواند برخی از این رهبران را جایگزین کند؟ عمق نیمکت رهبری در ایران چقدر است؟
الف.الف.: بهطور کلی، ایران میتواند آنها را فوراً جایگزین کند – و پیش از این نیز چنین کرده است. شما شاهد حضور معاونان یا معاونان دوم خواهید بود. کسی را خواهید داشت که با امور آشناست، کار را بلد است و میتواند ارتقا یافته و آن سمت را بر عهده بگیرد. تفاوت در این است که آنها از اعتبار، روابط شخصی، اعتماد به نفس، یا حتی تجربه لازم در محافل رهبری ایران که پیشینیانشان از آن برخوردار بودند، بیبهره خواهند بود.
از نظر انجام وظایف روزمره و نهادی که فرماندهان نظامی بر عهده دارند، احتمالاً عملکرد خوبی خواهند داشت. اما هنگامی که پای اقدامات استراتژیک و تصمیمگیریهای کلانتر به میان میآید، در آنجاست که دچار کمبود خواهند بود.

فارن پالیسی: از این نسل جدید رهبران چه انتظاری دارید؟ آیا باید انتظار داشته باشیم که آنها تهاجمیتر عمل کنند؟ آیا شاهد تغییر ایدئولوژیکی خواهیم بود؟
الف.الف.: افرادی که بلافاصله جایگزین [کشتهشدگان] شدهاند – همگی کم و بیش همچنان از نسل قدیم هستند. اما زمانی که افراد را ارتقا میدهید، سایر افراد در زنجیره فرماندهی نیز ارتقا خواهند یافت. بنابراین، نسل جوانتر هر روز به تصدی فرماندهی نزدیکتر میشود. و نسل جوانتر، تجربیات خود را در سوریه، عراق، یمن و لبنان کسب کردهاند. آنها ایران را در قدرتمندترین و بانفوذترین دوران خود دیدهاند. آنها همچنین فروپاشی سریع تمام این دستاوردها را در سال گذشته مشاهده کردهاند. و دقیقاً نمیتوان گفت که در حال حاضر چه دیدگاهی دارند.
اگر سال گذشته، مثلاً پیش از فروپاشی سوریه، این پرسش را از من میپرسیدید، پاسخ میدادم که نسل جوانتر در سپاه پاسداران تندروتر، با اعتماد به نفستر، و در تمرکز خود بر اسرائیل و ایالات متحده بسیار سرسختتر است؛ و مهمتر از همه، از تمامی رویدادهای اولیهای که جمهوری اسلامی را شکل دادند – بهویژه جنگ ایران و عراق – گسسته است.
تمامی افرادی که در این حملات کشته شدند، از کهنهسربازان جنگ ایران و عراق بودند. آن جنگ، نقطه آغاز فعالیت آنها و عاملی بود که جهانبینی آنها را به طور اساسی شکل داد. و آن جنگ به دلایل بسیاری حائز اهمیت است، اما یکی از مهمترین دلایل آن، طولانی، طاقتفرسا و ویرانگر بودن آن است. همین امر بود که رهبری نظامی ایران را بر آن داشت تا اطمینان حاصل کند که جنگ دیگر به خاک ایران بازنگردد. آنها میخواستند جنگ را از مرزهای ایران دور نگه دارند. آنها میخواستند از طریق نیروهای نیابتی بجنگند و تا حد امکان، درگیری را از ایران منحرف سازند.
اما اکنون جنگ به سراغ آنها آمده است، و اگر نسل جوانتر در حال به دست گرفتن قدرت باشد، آنها فاقد آن تجربه هستند. آنها آن جنگ را تجربه نکردهاند. جالب خواهد بود که ببینیم آیا اکنون تمایلی به جنگ دارند، یا به اندازه کافی دلسرد شدهاند و تنها به دنبال راهی برای خروج از این وضعیت هستند.
فارن پالیسی: ایران پیش از این حمله نیز به شدت تضعیف شده بود. از دست دادن این شخصیتهای برجسته در زنجیره فرماندهی، از نظر توانمندیها و آمادگی ایران در آینده، چه معنایی دارد؟ آیا ایران هنوز باید از سوی اسرائیل و متحدانش به عنوان یک تهدید تلقی شود؟
الف.الف.: صادقانه بگویم، من دیروز ایران را به اندازهای که شاید رهبران اسرائیل آن را یک تهدید میدانستند، تهدیدآمیز تلقی نمیکردم. ایران بخش قابل توجهی از مناطق تحت کنترل خود را از دست داده بود و اکثر نیروهای نیابتی مهم آن، یا مانند حماس نابود شده بودند یا مانند حزبالله به شدت تضعیف گشته بودند. توانایی ایران برای جنگ غیرمستقیم عمدتاً از میان رفته بود. حوثیها هنوز حضور دارند و همچنان میتوانند اقدامات جدی انجام دهند، اما ایران واقعاً یک پله نزول کرده بود.
به نظر من، ایران از نظر قدرت، در ظرفیت ۵۰ درصدی قرار داشت. ایران یک بازیگر بیخطر نبود، اما از بسیاری جهات، به یک نیروی تحلیلرفته تبدیل شده بود. اما بدیهی است که ایران همچنان اهداف خود را دنبال میکرد. ایران هنوز توانمندیهای فوقالعادهای داشت و حاضر نبود به اندازه کافی در مورد برنامه هستهای خود مصالحه کند تا ترسها و نگرانیهای ایالات متحده و اسرائیل را برطرف سازد. ایران اکنون بسیار کمتر از گذشته یک تهدید محسوب میشود.
با بمباران ایران، تنها میتوان به اهداف محدودی دست یافت. میتوان بسیاری از چیزها را نابود کرد، اما بسیاری از تأسیسات در ایران زیرزمینی هستند. رژیم احتمالاً از نظر توانایی برای خنثی کردن هرگونه تلاش برای سرنگونی آن، بسیار مقاوم خواهد بود. اگر واقعاً بخواهید هر آنچه ایران در اختیار دارد را نابود کنید، باید نیروهای زمینی را پیاده کرده و سایت به سایت پیشروی کنید و آنها را در محل نابود سازید.
این احتمال وجود دارد که ایران هنوز هم بتواند مواد شکافتپذیر کافی و ظرفیت غنیسازی زیرزمینی کافی در اختیار داشته باشد و شاید دانش فنی خود را در زمینه ساخت بمب حفظ کرده باشد. اگر تصمیم به انجام این کار بگیرد، هنوز هم میتواند به سلاح هستهای دست یابد. نمیدانم آیا ذخایر خود را از دست داده است یا خیر. اما اگر از دست نداده باشد، و اگر تمامی این مواد همچنان به خوبی در اعماق کوهها محافظت شوند، ایران به طور قابل تصوری هنوز هم میتواند یک آزمایش هستهای انجام دهد و در هفتهها، ماهها، یا سالهای آینده به عنوان یک قدرت هستهای، هرچند تضعیفشده، اما قدرتی که از آن آستانه عبور کرده است، ظاهر شود. این واقعاً تنها کارتی است که هنوز بازی نکردهاند.
اگر آنها برنامه هستهای خود را از دست بدهند، چه از طریق مصالحه و چه از طریق تضعیف نظامی، آخرین ابزار بازدارندگی قدرتمند خود را، دستکم در برابر ایالات متحده، از دست خواهند داد. بدیهی است که دیگر بازدارندهای در برابر اسرائیل نخواهند داشت.
ایران هنوز هم در صورت تمایل، توانایی آسیب رساندن را دارد، اما به نظر من دیگر توانایی بازگرداندن بازدارندگی را ندارد. و از آنجا که نمیتواند بازدارندگی را به هیچ شیوه معناداری احیا کند، تمامی قدرت نظامی آن دیگر همان عملکردی را که برای آن طراحی شده بود، نخواهد داشت.
فارن پالیسی: آیا حمله اسرائیل تضمین میکند که ایران به سمت تسلیحاتی شدن حرکت خواهد کرد؟
الف.الف.: هرگز نمیتوان با قطعیت گفت، اما فکر میکنم این یک نتیجه بسیار محتمل است. ایران انتخابهای بسیار محدودی دارد. میتواند وارد جنگی شود که آن را در ویرانی فرو برده و همگان را با خود به قعر بکشاند. یا میتواند با ایالات متحده مصالحه کند، توافقی امضا نماید، و امیدوار باشد که این برای برقراری صلح با اسرائیل کافی باشد.
یا اینکه، ایران میتواند به لحاظ نظری یک «گریز هستهای» انجام دهد و با یک آزمایش و یک سلاح اتمی ظاهر شود. از برخی جهات، میتوان تصور کرد که آنها این کار را انجام میدهند، زیرا در تمامی جبهههای دیگر شکست خوردهاند.
اما این بدترین گزینه است. این سناریوی کره شمالی برای ایران است. اگر آنها به سمت هستهای شدن حرکت کنند، اساساً مسیرهای عادیسازی روابط، اصلاحات، و بهبود اقتصاد خود را مسدود خواهند کرد. آنها در واقع، دستکم بر انزوا و تحریمها پافشاری خواهند کرد. اقتصاد آنها همچنان رو به وخامت خواهد گذاشت و جمعیت آنها بهطور فزایندهای ناآرام خواهند شد. ایران ناگزیر خواهد بود تقریباً تمامی توجه خود را به سرکوب داخلی معطوف کند، در حالی که همزمان با تلاشهای اسرائیل برای وارد آوردن آسیب بیشتر نیز مقابله میکند.
هستهای شدن گزینه مطلوبی برای ایران نیست. این مسیر، هیچ چشمانداز امیدوارکنندهای را برای رژیم ترسیم نمیکند، اما میتواند آخرین تیر ترکش برای بقای رژیم باشد. از این منظر، میتوان آن را بدترین گزینه در میان گزینههای بد برای رژیم تلقی کرد.
فارن پالیسی: این حمله چه تأثیری بر کنترل رژیم ایران بر قدرت دارد؟
الف.الف.: این حمله آنها را به وحشت خواهد انداخت. نخستین اولویت برای هر رژیمی، حفظ قدرت است. در حال حاضر، آنها نه تنها از خطرات خارجی برای حکومت خود هراسانند، بلکه نگران وضعیت داخلی نیز خواهند بود.
رژیم میداند که اکثریت ایرانیان مدتهاست هیچ علاقهای به جنگ ایران با اسرائیل نداشته و از آن حمایت نکردهاند. این یک هدف و آرمان رژیم است – این موضوع مورد علاقه آنهاست. اما این موضوعی نیست که از سوی اکثریت مردم ایران حمایت شود، زیرا همین امر ایران را به ورطه زوال اقتصادی کشانده است. به همین دلیل است که گذرنامههای ایرانی بیارزش هستند و ایرانیان از ورود به ایالات متحده منع شدهاند.
جنگ منطقهای رژیم علیه اسرائیل، ایران را به ویرانی اقتصادی کشانده و مردم هرگز از آن حمایت نکردهاند. این یک لحظه ضعف برای [رژیم] خواهد بود. و همواره این ترس وجود دارد که مردم دست به اعتراض بزنند، به خیابانها بیایند، و در نتیجه وضعیت بسیار حساسی ایجاد شود.
تنها چیزی که رژیم احتمالاً در آن بسیار ماهر خواهد بود، سرکوب داخلی است؛ و این چیزی است که آنها احتمالاً بلافاصله، دستکم در رایزنیهای داخلی خود، بر آن متمرکز خواهند شد. در حالی که اتاق فکر آنها برای چارچوب منطقهای و برنامههای موشکی و پهپادیشان همگی از میان رفتهاند، اتاق فکر پلیس، بسیج [نیروی داوطلب شبهنظامی]، و نیروهای امنیت داخلی همگی هنوز پابرجا هستند. آن بخش به سرعت وارد مرحله کنترل آسیب خواهد شد.
همچنین معتقدم که مردم ایران این را میدانند، و بنابراین اگر مردم به زودی شروع به اعتراض کنند، شگفتزده خواهم شد، زیرا رژیم به دنبال سرکوب شدید خواهد بود. و اگر نتوانند در اسرائیل سرکوب کنند، در داخل کشور سرکوب خواهند کرد.