نشریه فارن پالیسی: «آیا ایالات متحده به دموکراسی مبارزه‌جوتری نیاز دارد؟» | ۲۱ خرداد ۱۴۰۴

با الهام از نظریه ""دموکراسی مبارزه‌جو"" کارل لوونشتاین، آیا ایالات متحده برای مقابله با تهدیدات وجودی علیه دموکراسی خود، نیازمند رویکردهای جسورانه‌تر و حتی غیرلیبرال است؟

⏳ مدت زمان مطالعه: ۷ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن پالیسی/سوزان نوسل | 📅 تاریخ: ۳۰ مه ۲۰۲۵ / ۱۰ خرداد ۱۴۰۴

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


دموکراسی آمریکایی در حال بلعیدن خود است. ما رئیس‌جمهوری را انتخاب کرده‌ایم که دولتش مصمم به خنثی کردن قانون اساسی، تضعیف دادگاه‌ها و پایمال کردن حقوق اساسی است. اگرچه آمریکایی‌ها به شدت به نظام حکومتی خود افتخار می‌کنند، اما تجربه اندکی در محافظت از آن در برابر تهدیدات وجودی داریم. کارشناسان ایالات متحده دهه‌ها برای ایجاد و تقویت دموکراسی‌ها در سراسر جهان تلاش کرده‌اند، اما وقتی نوبت به درمان خودمان می‌رسد، قفسه داروها خالی است. راه‌حل‌های موجود، چالش‌های قانونی، چشم‌اندازهای مبهم اعتراضات گسترده و زمینه‌سازی برای انتخاباتی است که هنوز بسیار دور هستند.

در دهه ۱۹۳۰، کارل لوونشتاین، نظریه‌پرداز سیاسی آلمانی، که در آن زمان به ایالات متحده در کالج امهرست تبعید شده بود، همزمان با مشاهده فراگیر شدن فاشیسم در اروپا، زنگ خطری را برای آنچه «دموکراسی مبارزه‌جو» نامید، به صدا درآورد. او از خشونت یا حتی افراط‌گرایی دفاع نمی‌کرد. بلکه استدلال می‌کرد که توهین فاشیستی به دموکراسی، نیازمند رویکردهای مصمم‌تر، چابک‌تر و بی‌باک‌تر، بدون محدودیت ناشی از وفاداری خشک به ساختارهای لیبرال است. لوونشتاین با ابراز تأسف از «خودرضایتی قانون‌گرایانه و رخوت خودکشی‌وار»، استدلال کرد که دموکراسی در حال مبارزه برای بقای خود در برابر موج فاشیسم، باید حالت جنگی به خود بگیرد و از تمام توان خود – از جمله ابزارهای غیرلیبرال، در صورت لزوم – برای نجات خود استفاده کند.

برای آمریکایی‌های شهروند، چشم‌انداز عدول از اصول لیبرال برای مبارزه با غیرلیبرالیسم خوشایند نیست. مسئله فقط این نیست که ما به روش‌های خود عادت کرده‌ایم، بلکه بیشتر ما هنوز معتقدیم که راه آمریکایی – نهادها، سوابق و اصول ما – بر هر جایگزین دیگری ارجحیت دارد. اما با دور زدن احکام قانونی، حمله به قضات و برچیده شدن سازوکارهای پاسخگویی، احساس ناراحتی فزاینده‌ای می‌کنیم.

در پس گمانه‌زنی‌ها در مورد مرزهای اختیارات قوه قضاییه – اختیارات تحقیر مدنی یا کیفری آن، یا نقش مارشال‌های ایالات متحده در اجرای احکام نقض شده – آگاهی جمعی نهفته است که نهادهای ما برای این وضعیت ساخته نشده‌اند. گویی پس از یک عمر بازی بیسبال، ناگهان در زمین توسط یک تیم تازه‌وارد تکل می‌خوریم. ما باید از خود بپرسیم نه اینکه پرتاب بعدی توپ است یا استرایک، بلکه چگونه باید بازی را که به ما تحمیل شده است، انجام دهیم. تفکر لوونشتاین راهنمایی ارائه می‌دهد.

مقاله لوونشتاین تنها یک سال پیش از الحاق سودتن‌لند توسط هیتلر، که جنگ جهانی دوم را به راه انداخت، منتشر شد. او ظهور فاشیسم را، که از آلمان و ایتالیا سرچشمه گرفته و سراسر قاره را تا اتریش، یونان، پرتغال و فراتر از آن فرا گرفته بود، توصیف می‌کند. مقاله لوونشتاین درخواستی از دموکرات‌ها بود که پروتو-فاشیسم نیازمند تفکر و عمل متفاوت است، هشداری که ممکن است اکنون به همان اندازه آن زمان به‌موقع باشد. آنچه لوونشتاین به نظر نمی‌رسید پیش‌بینی کند، و آنچه ایده‌های او نتوانست متوقف کند، البته، فتح نظامی سریع تقریباً کل قاره توسط آلمان بود، که طیف کاملی از دموکراسی‌های متزلزل و خودکامگی‌های نوپا را به طور یکسان تحت سلطه نازی‌ها درآورد.

لوونشتاین فاشیسم نوظهور را سیستمی توصیف کرد که در آن حزب حاکم نه تنها دولت، بلکه افکار عمومی را نیز کنترل می‌کرد و در آن یک دولت مبتنی بر قانون اساسی با یک دولت احساسی جایگزین شده بود. در حالی که آمریکا از هر نظر یک دموکراسی باقی مانده است، ویژگی‌های مشخصه به طرز نگران‌کننده‌ای آشنا هستند. همانطور که دولت ترامپ دانشگاه‌ها، شرکت‌های حقوقی و سازمان‌های رسانه‌ای را وادار به تسلیم می‌کند، هزینه مخالفت در حال افزایش است. شهرت شخصی و لاف‌زنی رئیس‌جمهور نه تنها بر سیاست ما، بلکه بر فرهنگ ما نیز تسلط دارد و احساسات را در همه طرف‌ها برمی‌انگیزد. لوونشتاین رویکرد دوگانه اقتدارگرایان را برای فعال کردن احساسات در سیاست توصیف کرد، که «اشتیاق ملی‌گرایانه شدید» (به شعارهای «آمریکا! آمریکا!» یا رژه نظامی برنامه‌ریزی شده ترامپ فکر کنید) را با «اجبار روانی دائمی، که گاهی به ارعاب و وحشت‌افکنی علمی کاربردی می‌رسد» (به عنوان مثال، تصاویر دانشجویان دستگیر شده توسط مأموران نقابدار اداره مهاجرت و گمرک و مهاجران انداخته شده به زندان‌های خارجی) ترکیب می‌کرد. لوونشتاین از هدایت نارضایتی عمومی توسط فاشیست‌ها به سمت اهداف آسیب‌پذیر خاص (در دوران او «یهودیان، فراماسون‌ها، بانکداران، فروشگاه‌های زنجیره‌ای»؛ در دوران ما، مهاجران، نهادهای نخبه و به اصطلاح «ووک») صحبت کرد.

لوونشتاین فاشیسم را «فرزند راستین عصر شگفتی‌های فنی» می‌دانست و آن را تحسین می‌کرد. او با پیش‌بینی عصر غرق در رسانه‌های اجتماعی ما، چگونگی امکان‌پذیر ساختن «تبلیغات عظیم» توسط فناوری آن روز – روزنامه‌ها، فیلم‌های سینمایی و رادیو – علیه «آسیب‌پذیرترین اهداف» از طریق «تکرار بی‌وقفه اغراق‌ها و ساده‌سازی‌های بیش از حد» را توصیف کرد. او به یک پارادوکس گیج‌کننده اشاره کرد، یعنی اینکه چگونه یک رژیم آزادی بیان باید حتی کسانی را که برای تحقیر و فریب می‌آیند، در زیر چادر خود پذیرا باشد و نمی‌تواند، بدون خیانت به اصول خود، آنها را از چادر بیرون کند، حتی زمانی که آنها در حال فرو ریختن آن هستند. در عصر مدرن، بیش از کودتاها، این فرآیندهای دموکراتیک – کارزارها، انتخابات، حقوق اجتماعات و آزادی رسانه‌ها – هستند که ظهور خودکامگان را تسهیل می‌کنند. همانطور که لوونشتاین بیان کرد: «بنیادگرایی دموکراتیک و نابینایی قانون‌گرایانه مایل به درک این واقعیت نبودند که مکانیسم دموکراسی، اسب تروایی است که دشمن از طریق آن وارد شهر می‌شود.»

علاقه جهانی به مفهوم لوونشتاین در سال‌های اخیر شتاب گرفته است. مقالات و تحلیل‌ها، اشکالی از واکنش دموکراتیک معاصر را متناسب با پارادایم «مبارزه‌جو» توصیف می‌کنند و طرفداران دموکراسی مبارزه‌جو استدلال می‌کنند که چنین رویکردهایی برای رویارویی با لحظه اقتدارگرایانه امروز مورد نیاز است. اولین دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ، و به‌ویژه شورش ۶ ژانویه، انگیزه پرچمداران دموکراسی در سراسر جهان را برای در نظر گرفتن راه‌های جدید و سخت‌تر برای محافظت از سیستم‌های خود در برابر چنین زیاده‌روی‌هایی، تقویت کرده است.

دادگاه عالی برزیل حکم داده است که ژائیر بولسونارو، رئیس‌جمهور سابق، به دلیل نقشش در طراحی کودتای ۲۰۲۲ با هدف براندازی رأی دموکراتیک و حفظ قدرت خود، تحت پیگرد قانونی قرار خواهد گرفت و ممکن است به ۱۲ سال زندان محکوم شود. پیش از انتخابات، دادگاه قبلاً اقدامات پیشگیرانه‌ای را برای مهار اوضاع اتخاذ کرده بود، زیرا ژائیر بولسونارو، رئیس‌جمهور پوپولیست راست‌گرای وقت، در تلاش برای دور دوم ریاست جمهوری خود، به تبلیغات و حملات به قوه قضاییه متوسل شده بود. دادگاه عالی برزیل تحقیقاتی را در مورد تبلیغات مرتبط با انتخابات آغاز کرد، یورش به یک تاجر را که پیامک‌هایی در مورد کودتای احتمالی ارسال کرده بود، تأیید کرد، دستور بازداشت یک قانون‌گذار را که قضات دادگاه عالی را تهدید کرده بود، صادر کرد و اقدامات قانونی را برای تلاش برای مهار انتشار اخبار نادرست آنلاین انجام داد. پس از اینکه بولسونارو سعی در براندازی نتیجه انتخابات کرد، به مدت هشت سال از تصدی پست‌های دولتی محروم شد.

ابطال انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ رومانی توسط دادگاه عالی این کشور نیز قدرت مشابهی را نشان داد، همانطور که ممنوعیت اخیر مارین لوپن از نامزدی در انتخابات فرانسه نیز چنین بود. دونالد تاسک، نخست‌وزیر لهستان، پس از روی کار آمدن در اواخر سال ۲۰۲۳، با استناد به اصل «دموکراسی مبارزه‌جو»، از دستورات دادگاه‌هایی که در دوران حکومت حزب برکنار شده قانون و عدالت به طور غیرقانونی گسترش یافته و پر شده بودند، سرپیچی کرد.

اشاره به «دموکراسی مبارزه‌جو» در ایالات متحده نیز بیشتر به چشم می‌خورد. میگل شور، استاد حقوق دانشگاه دریک، استدلال می‌کند که ایالات متحده قدیمی‌ترین دموکراسی مبارزه‌جو در جهان است، زیرا کنترل‌های تعبیه‌شده ما بر اکثریت‌گرایی – از جمله تفکیک قوای قانون اساسی و قوه مقننه دو مجلسی – ابزارهای حیاتی برای جلوگیری از تسخیر پوپولیستی فراهم می‌کند. شور سیستمی را که بنیان‌گذاران ایجاد کردند، به دلیل تمرکز بر خطر توده‌ها برای دموکراسی و نه خطر یک عوام‌فریب که ظهورش با دروغ‌هایی که متمم اول از آنها محافظت می‌کند، پیش می‌رود، مورد انتقاد قرار می‌دهد.

در طول بحث‌های سال ۲۰۲۴ در مورد پیشنهادها برای حذف دونالد ترامپ، نامزد وقت، از لیست‌های رأی‌گیری ریاست جمهوری ایالتی، برخی نظریه‌پردازان استدلال کردند که اجرای بخش سوم متمم چهاردهم، بندی که شرکت‌کنندگان در شورش را از تصدی پست‌های دولتی محروم می‌کند، نوعی دموکراسی مبارزه‌جو است، زیرا برای خنثی کردن اراده دموکراتیک به قانون متکی است. دیگران کاملاً برعکس استدلال کردند: اینکه اجرای یک ماده قانونی سیاه و سفید مربوط به بیش از ۱۵۰ سال پیش، اقدامی فراتر از سیاست است که می‌توانست و باید در خدمت حاکمیت قانون انجام می‌شد، نه یک نتیجه سیاسی خاص.

دیوان عالی کشور وارد عمل شد و حکم داد که یک سیاستمدار محبوب باید توسط رأی‌دهندگان شکست بخورد، نه اینکه از نظر قانونی کنار گذاشته شود. استیون لویتسکی و دانیل زیبلات، کارشناسان دموکراسی هاروارد، در اکتبر ۲۰۲۴ نوشتند که «با آن تصمیم، چه خوب و چه بد، آمریکا تصمیم گرفت از مسیر دموکراسی مبارزه‌جو صرف نظر کند.»

نه ماه بعد، با مشاهده ناپدید شدن سازمان‌های دولتی و ناپدید شدن بازداشت‌شدگان علی‌رغم بهترین تلاش‌های یک جامعه مدنی فعال و افکار عمومی به طور فزاینده نگران، باید از خود بپرسیم که آیا همانطور که لوونشتاین التماس می‌کرد، «به خواسته‌های زمانه عمل می‌کنیم» یا خیر. قضات و دادرسان باید تعیین کنند که چه زمانی به پیش‌داوری‌های دولت ترامپ پایان دهند. کارمندان دولت و افسران نظامی با انتخاب بین وفاداری به سلسله مراتب خود یا به سوگند خود مواجه هستند. ایالت‌ها و شهرها در حال تصمیم‌گیری در مورد زمان تسلیم شدن و زمان مقاومت هستند. آنچه برخی آن را پارادوکس دفاع از خود دموکراسی نامیده‌اند، در هر صورت خطراتی را در پی دارد و انتخابی هابسون را تحمیل می‌کند بین اجازه دادن به یک عوام‌فریب برای تخریب بالقوه نهادهای ایالات متحده، یا تحریف آن نهادها و ارزش‌های زیربنایی آنها در تلاش برای متوقف کردن او.

مشکل با این شواهد تشدید می‌شود که روش‌های سنتی مقابله با ایده‌های نادرست، فرضیات فریبنده و تحریفات ایدئولوژیک دیگر کارساز نیستند. لوونشتاین اظهار داشت که فاشیست‌ها «از اعتماد مداراگرانه ایدئولوژی دموکراتیک سوءاستفاده می‌کنند که در درازمدت حقیقت قوی‌تر از دروغ است، که روح خود را در برابر زور تثبیت می‌کند.» در گفتمان عمومی تحت سلطه رسانه‌های اجتماعی، توانایی حقیقت و واقعیت برای غلبه بر دروغ بیشتر به خطر افتاده است. الگوریتم‌ها نه آنچه را که صادقانه است، بلکه آنچه را که آتش‌افروز است، ترویج می‌کنند. محبوبیت ترامپ در میان آمریکایی‌هایی که اخبار را دنبال نمی‌کنند، قوی‌ترین است و این تردید را ایجاد می‌کند که آیا اطلاعات، صرف نظر از صحت آن، می‌تواند راه خود را باز کند.

برای اجتناب از معضلات ذاتی دموکراسی مبارزه‌جو، وسوسه این است که این پرسش را نارس اعلام کرده و در مورد اینکه چه «لحظه شکستن شیشه» در آینده ممکن است اقداماتی را که اکنون عجولانه به نظر می‌رسند، توجیه کند، بحث کنیم. با این حال، مقاله خود لوونشتاین در سال ۱۹۳۷ یادآوری تلخی است که چنین چیزهایی لزوماً قابل زمان‌بندی نیستند و لحظه‌ای که برخی هنوز فکر می‌کنند خیلی زود است، ممکن است از قبل خیلی دیر شده باشد.

معضلات دموکراسی مبارزه‌جو عمیق هستند. اینکه یک نگهبان وفادار دموکراسی، اختیار شکستن قوانین دموکراتیک را به نام حفظ دموکراسی به خود بگیرد، خود می‌تواند بوی اقتدارگرایی بدهد. این می‌تواند به طرز خطرناکی شبیه ادعاهای خود اقتدارگرایان باشد که زیاده‌روی آنها همگی در خدمت مردم است. رویارویی مستقیم همچنین خطر برانگیختن واکنشی اقتدارگرایانه را در پی دارد که می‌تواند شدید یا مرگبار باشد.

اما درک منطق دموکراسی مبارزه‌جو و در نظر گرفتن جایگاه آن در زرادخانه دفاع دموکراتیک می‌تواند به قرار دادن مبارزه با خودکامگی در چارچوب خود کمک کند. انواع اقداماتی که هم‌اکنون مورد بحث قرار می‌گیرند – چه دستور بازگشت هواپیماها، چه درخواست تلاش‌های خاص برای تضمین آزادی کیلمار آبرگو گارسیا، یا تحقیر مقامات دولتی مبهم‌گو – بسیار کمتر از یک رویکرد مبارزه‌جویانه هستند و در عوض اختیاراتی هستند که کاملاً در چارچوب قدرت موجود دادگاه‌ها قرار دارند.

حقوقدانان ممکن است از ترس اینکه چنین اقداماتی تنها با سرکشی مضاعف مواجه شوند، تردید کنند. اکثر قضات که به دلیل خلق و خوی سنجیده خود انتخاب شده‌اند، تمایلی به ایجاد رویارویی با یک قوه مجریه سرکش ندارند. اما دادگاه‌ها با دوپهلو حرف زدن، به دولت اجازه می‌دهند به طور پیش‌فرض پیروز شود، رسیدگی‌ها را طولانی کنند، دستورات را به سخره بگیرند و رویارویی را با این خطر که در این میان قدرت بیشتر تحکیم شود، به تأخیر بیندازند. به طور فزاینده‌ای، سرپیچی از احکام دادگاه در حال تبدیل شدن به یک امر عادی است و دولت معتقد است که تنها باید از دیوان عالی کشور اطاعت کند – اگر اصلاً اطاعت کند. نزدیک‌تر از این سؤال که آیا قضات باید قانون را برای دفاع از دموکراسی تفسیر کنند، ممکن است این باشد که آیا آنها در حال حاضر، به ضرر دموکراسی، با اعطای اغماض فوق‌العاده برای جلوگیری از رویارویی، آن را تحریف می‌کنند یا خیر.

دموکراسی مبارزه‌جو همچنین نظریه‌ای است که از نظر مفهومی فراتر از نقش نهادها رفته و همه اقشار جامعه را در بر می‌گیرد. شرکت‌های حقوقی که وفاداری خود را به حاکمیت قانون بر تعهدات خود به تداوم خدمات به مشتری و حتی بقای خود ترجیح دادند، تشخیص دادند که این دوران، دوران عادی نیست. دانشگاه هاروارد – که به جای تسلیم شدن در برابر خواسته‌های دولت ترامپ در مورد آزادی آکادمیک و استقلال نهادی، خود را برای یک مبارزه تمام‌عیار آماده می‌کند – مجبور به برداشتن گام‌هایی بی‌سابقه، مانند درخواست از فارغ‌التحصیلان برای تماس با نمایندگان فدرال خود از طرف دانشگاه شده است. کارمندان دولت و سایر مقامات، مشاغل خود را برای افشای داستان‌های ضروری که مردم را در مورد چگونگی نقض حقوقشان آگاه می‌کند، به خطر می‌اندازند.

چنین اقداماتی فرض لوونشتاین را می‌پذیرند که دموکراسی باید با اقتدارگرایی وارد جنگ شود، در حالی که همچنان امکان بحث در مورد اینکه کدام سلاح‌ها مؤثرتر هستند و کدام ممکن است زمین سوخته زیادی از خود به جای بگذارند، وجود دارد. لوونشتاین حق داشت که اصرار کند که کتاب بازی اقتدارگرایانه نیازمند یک فیلمنامه دموکراتیک متفاوت است. برای اینکه داستان به عنوان یک پیروزی و نه یک تراژدی آشکار شود، روایت باید پیش از کشتن دموکراسی برای نجات آن، متوقف شود.


پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار: محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

سورس ما: Foreign Policy

💡 درباره منبع: فارن پالیسی یک نشریه آمریکایی است که بر سیاست خارجی و امور جهانی تمرکز دارد. این نشریه در سال ۱۹۷۰ تأسیس شد و دفتر مرکزی آن در واشنگتن دی.سی. قرار دارد.

✏️ درباره نویسنده: سوزان نوسل، مقام سابق دولت ایالات متحده و مدیرعامل سابق پن آمریکا است. او نویسنده کتاب «جرأت کن حرف بزنی: دفاع از آزادی بیان برای همه» است.

نمایش بیشتر
دکمه بازگشت به بالا
سورس ما | SourceMA

لطفاً تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال کنید

کاربر گرامی، وب‌سایت ما برای تامین هزینه‌های نگهداری و ارائه محتوای به شما، نیازمند نمایش تبلیغات است. خواهشمندیم برای حمایت از ما و ادامه دسترسی به خدمات، تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال نمایید. از همکاری شما صمیمانه سپاسگزاریم.