نشریه فارن پالیسی : «چگونه رهبران نظامی باید به هنجارشکنی ترامپ پاسخ دهند» | ۰۷ مهر ۱۴۰۴

در مواجهه با اخراج‌های بی‌سابقه فرماندهان توسط ترامپ، رهبران ارشد نظامی چگونه باید بین وظیفه، حرفه‌ای‌گری و حفظ نهاد ارتش تعادل برقرار کنند؟

⏳ مدت زمان مطالعه: ۱۳ دقیقه

✏️ ناشر/نویسنده: فارن پالیسی / پیتر دی. فیور و هایدی ای. اوربن

📅 تاریخ: September 29, 2025 / ۰۷ مهر ۱۴۰۴

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


در هشت ماه اول خود تا کنون، دولت ترامپ حدود ۱۵ افسر ارشد نظامی را اخراج یا به نحو دیگری برکنار کرده است که بیشتر آنها سه و چهار ستاره‌های بلندپایه در نیروهای مسلح بوده‌اند. تنها در سه ماه اول شاهد برکناری ناگهانی رئیس ستاد مشترک ارتش، فرمانده عملیات دریایی، فرمانده گارد ساحلی، معاون رئیس ستاد نیروی هوایی، مدیر آژانس امنیت ملی و ارشدترین وکلای ارتش، نیروی دریایی و نیروی هوایی بودیم. پس از وقفه‌ای که به نظر می‌رسید، برکناری‌های اجباری با اخراج مدیر آژانس اطلاعات دفاعی و دو دریاسالار، بازنشستگی زودهنگام غیرمنتظره رئیس ستاد نیروی هوایی و جابجایی خارج از چرخه فرمانده آکادمی نیروی دریایی از سر گرفته شد. علاوه بر این، دولت انتصابات پرسنلی غیرمنتظره‌ای را انجام داد که عملاً به حرفه برخی از مشهورترین رهبران نظامی پایان داد. فراتر از همه اینها، طبق گزارش‌ها، پرزیدنت دونالد ترامپ قصد دارد شخصاً با تمام نامزدهای احتمالی چهار ستاره در تمام نیروها مصاحبه کند.

دولت این برکناری‌ها را با اختیارات ریاست جمهوری برای انتخاب مشاوران نظامی خود سازگار دانسته است. رؤسای جمهور قبلی این قدرت را داشتند و هر دولتی چند رهبر نظامی را اخراج کرده، چند انتصاب غافلگیرکننده انجام داده یا نظارت دقیق ریاست جمهوری را بر انتخاب پرسنل برای چند پست ارشد اعمال کرده است. هیچ‌کدام این همه را برکنار نکرده و انتصابات را اینقدر قاطعانه شکل نداده‌اند، آن هم اینقدر زود در دوره ریاست جمهوری. هیچ دولت قبلی قدرت خود را به این شکل چشمگیر اعمال نکرده بود، زیرا می‌ترسید که این کار عملاً با افسران ارشد مانند منصوبان سیاسی حزبی رفتار کند که اخلاق حرفه‌ای آنها آمدن و رفتن با تغییر دولت‌هاست، نه کارمندان دولتی حرفه‌ای که اخلاق حرفه‌ای آنها خدمت صرف نظر از تغییرات در رهبری سیاسی است.

این اقدامات پرسنلی به طور ضعیفی هم برای مردم و هم برای افراد برکنار شده توضیح داده شده است، اما یک چیز روشن شد: هیچ یک از افسران مرتکب خطای بزرگی – نافرمانی یا قصور – نشده بودند که برکناری آنها را واضح و بدون جنجال کند. برکنار کردن این همه افسر ارشد اینقدر زود در یک دولت، به منزله یک گسست چشمگیر از سوابق گذشته بود و دو سوال واضح را مطرح می‌کند: هنجارهای تاریخی و بهترین شیوه‌ها در مورد برکناری رهبران ارشد نظامی چیست و افسران ارشدی که هنوز در حال خدمت هستند، در لحظه کنونی چگونه باید عمل کنند؟

هنجارهای تاریخی کنترل غیرنظامی

قدرت تعیین اینکه چه کسی ارتش را رهبری خواهد کرد، یک اهرم مهم کنترل غیرنظامی است. تدوین‌کنندگان قانون اساسی آن را حیاتی می‌دانستند و تلاش کردند آن قدرت را بین قوای مجریه و مقننه تقسیم کنند. نظریه روابط مدنی-نظامی نیز بر نقش پاداش‌ها و مجازات‌های ذاتی در سیستم ترفیع «بالا یا بیرون» تأکید می‌کند. زمانی که رؤسای جمهور از اعمال کنترل به دلیل ترس از نفوذ سیاسی افسران ارشد نظامی اکراه شدیدی از خود نشان داده‌اند – به پرزیدنت بیل کلینتون در ماه‌های اول ریاست جمهوری‌اش فکر کنید – کاهش انتظارات از مجازات می‌تواند یک عدم تعادل ناسالم بین کنترل نظامی و کنترل غیرنظامی مناسب ایجاد کند و اصطکاک غیرضروری ایجاد کند که اعتماد را در روابط مدنی-نظامی از بین می‌برد.

در دو دهه گذشته، رؤسای جمهور و وزرای دفاع آنها رهبران را به دلایل مختلفی برکنار کرده‌اند – یا استعفای آنها را وادار کرده‌اند. از جمله موارد دیگر، به عنوان مثال، دولت جورج دبلیو بوش، دریاسالار ویلیام «فاکس» فالون را از فرماندهی مرکزی ایالات متحده به دلیل مخالفت علنی در مورد سیاست ایران و ژنرال تی. مایکل موزلی، رئیس ستاد نیروی هوایی را به دلیل نقص‌های سیستمی در رسیدگی به سلاح‌های هسته‌ای و نگرانی‌های دیگر برکنار کرد. دولت اوباما ژنرال دیوید مک‌کرنان را زمانی که فکر می‌کرد ژنرال دیگری با سیاست افغانستانش همسوتر خواهد بود، برکنار کرد و سپس جایگزین مک‌کرنان، ژنرال استنلی مک‌کریستال را به دلیل اجازه دادن به ریشه‌دواندن یک فضای فرماندهی سیاسی شده علیه رئیس‌جمهور، برکنار کرد. در این موارد و تعداد انگشت‌شمار دیگری از چنین اقدامات پرسنلی که تحت نظارت آنها انجام شد، دولت‌های بوش و اوباما تلاش کردند تا توضیح دهند که چرا این اقدام ضروری بوده است.

هنگامی که دولت ترامپ خروج افسران نظامی را اعلام کرد، چنین توضیحات واضح و قانع‌کننده‌ای وجود نداشت. نکات گفتگوی رسمی مبهم بود و توضیحات پس‌زمینه ناشناس سوالات بیشتری را نسبت به پاسخ‌ها ایجاد می‌کرد. به عنوان مثال، تیم ترامپ استدلال کرد که بیشتر اخراج‌هایی که تا به امروز رخ داده، شبیه به دسته «مک‌کرنان» بوده است: تمایل به رفتن در جهتی متفاوت. اما هرچه این تشبیه دقیق‌تر بررسی شود، کمتر به نظر می‌رسد که صدق کند. پرزیدنت باراک اوباما و تیمش پنج ماه را در تبادلات ناامیدکننده‌ای گذراندند که آنها را متقاعد کرد مک‌کرنان برای جهت جدیدی که می‌خواستند در افغانستان بروند، مناسب نخواهد بود. همانطور که در خاطراتش، «وظیفه»، روایت شده است، رابرت گیتس، وزیر دفاع سابق، نوشت که سابقه مک‌کرنان به عنوان یک افسر زرهی در مأموریت‌های متعارف، او را برای جنگ نامتقارن در افغانستان نامناسب می‌کرد و آنها ماه‌ها بر سر ساختار فرماندهی در افغانستان و مشکل تلفات غیرنظامیان با هم درگیر بودند. مقاماتی که سعی در توضیح اخراج‌ها در سال ۲۰۲۵ داشتند، نمی‌توانستند به هیچ تلاش مشابهی با حسن نیت برای «درست کردن کار» اشاره کنند.

پیت هگزت، وزیر دفاع، در دفاع از رویکرد دولت ترامپ، ادعا کرد که اوباما در دوران تصدی خود صدها مقام نظامی را برکنار کرده است. با این حال، این گمراه‌کننده است. اوباما در طول هشت سال تصدی خود، برخی از افسران سطح بالا را، همانطور که در بالا ذکر شد، برکنار کرد. اما برای رساندن این تعداد به «صدها»، باید تمام افسران با درجه بسیار پایین‌تر را که به طور معمول توسط فرماندهان نظامی سطح بالاتر خود به دلیل از دست دادن اعتماد به توانایی‌هایشان یا تخلفات به خوبی مستند شده، برکنار شده‌اند، اضافه کرد. این تفاوت سیب با پرتقال با برکناری‌های پر سر و صدای تحت هدایت غیرنظامیان از افسران پرچمدار و ژنرال است که در اینجا به آنها پرداخته می‌شود.

در غیاب هرگونه توجیه قانع‌کننده، بسیاری از ناظران به این نتیجه رسیدند که آنها به دلیل «جنسیت» یا «نژاد» اشتباه برکنار شده‌اند و خاطرنشان کردند که هفت نفر از ۱۵ افسر برکنار شده تا به امروز زن و سه نفر از اقلیت‌های نژادی بوده‌اند. این آمار نامتناسب از چشم رنگین‌پوستان و زنان به طور کلی که برای خدمت به کشورشان به عنوان بخشی از یک نیروی تماماً داوطلب پیشقدم شده‌اند، پنهان نمانده است.

صرف نظر از شرایط چرایی، یک الگوی مشترک برای چگونگی وجود دارد. مرسوم است که افسر ارشد به طور خصوصی و حضوری مطلع شود و قبل از اعلام، برای او توضیح داده شود؛ به افسر گزینه بازنشستگی داده می‌شود تا مزایای بازنشستگی کسب شده خود را حفظ کند؛ و افسر معمولاً بی‌سر و صدا می‌رود تا هنجار کنترل غیرنظامی را تقویت کند. استثناها – به عنوان مثال، زمانی که سرلشکر جان سینگلاوب حتی پس از برکناری از فرماندهی در کره جنوبی به انتقاد از پرزیدنت جیمی کارتر ادامه داد یا زمانی که ژنرال جیمز متیس در مورد برکناری زودهنگام خود توسط یک افسر روابط عمومی سطح پایین به جای زنجیره فرماندهی خود مطلع شد – به عنوان نمونه‌هایی از آنچه نباید انجام داد، مطرح می‌شوند. زمانی که غیرنظامیان می‌خواهند تغییری در رهبری ارشد نظامی برای تغییر جهت سیاست، در مقابل نوعی قصور، ایجاد کنند، اغلب به دنبال راه‌هایی برای جابجایی افسر به پستی هستند که با توانایی‌های او همسوتر باشد – حتی اگر به معنای «بالا فرستادن آنها» با یک ترفیع باشد، همانطور که با ژنرال ویلیام وستمورلند در طول جنگ ویتنام و ژنرال جورج کیسی در طول جنگ عراق انجام شد – که هر دو بعداً پس از فرماندهی‌های جنگی خود، رئیس ستاد ارتش شدند.

اقدامات دوره دوم ترامپ برخی از این هنجارها را دنبال کرده است. همه افسران بی‌سر و صدا رفته‌اند و تا آنجا که می‌توانیم بگوییم، از آن زمان از اظهار نظر در مورد شرایط پیرامون برکناری خود خودداری کرده‌اند – تضادی آشکار با خروج‌های طوفانی منصوبان سیاسی که در حلقه داخلی هگزت خدمت می‌کنند. تا آنجا که ما می‌دانیم، تا کنون، به همه آنها فرصت بازنشستگی با مزایا داده شده است، اگرچه برخی مجبور به تخلیه مسکن نظامی خود با اطلاع اندک شده‌اند – اقدامی بی‌سابقه برای کسانی که بدون دلیل اخراج شده‌اند. از سوی دیگر، هیچ یک از برکناری‌های دوران ترامپ به خوبی توضیح داده نشد و تنها یک مورد تا کنون – برکناری فرمانده آکادمی نیروی دریایی – از الگوی انتقال افسر به یک پست جانبی برای اجازه دادن به یک افسر توانا برای ادامه خدمت، پیروی کرده است. علاوه بر این، تعداد کمی از اقدامات پرسنلی، اگر اصلاً وجود داشته باشد، به نظر می‌رسد به صورت حضوری با ادب و نزاکت خصوصی مرسوم انجام شده و آنقدر ناگهانی انجام شده که برخی از برکناری خود از طریق اشخاص ثالث در حین سفر مطلع شده‌اند.

این اخراج‌ها اعتراض عمومی کمی یا هیچ اعتراضی را به همراه نداشت، اما برخی از منتقدان پرسیده‌اند، چه چیزی لازم است تا ترامپ و هگزت به هنجارهایی که دولت‌های قبلی رعایت می‌کردند، بازگردند؟ این یک سوال معتبر است، اما ممکن است از دیدگاه کمک به رهبران ارشد نظامی فعلی که باید به سوگند خود برای حفظ کنترل غیرنظامی و هنجار غیرحزبی بودن ارتش صرف نظر از آنچه غیرنظامیان انجام می‌دهند، عمل کنند، مفید نباشد. واضح است که نه رئیس‌جمهور و نه وزیر هیچ تردیدی در مورد خرد شکل دادن به ارتش به این روش ابراز نکرده‌اند. علاوه بر این، در حالی که یک انحراف مشخص از رویه تثبیت شده است، آنچه آنها انجام می‌دهają قانونی و با اصل قانون اساسی کنترل غیرنظامی سازگار است. به نظر می‌رسد واضح است که دولت به رویکرد خود ادامه خواهد داد مگر اینکه یا تا زمانی که کنگره از اختیارات قانون اساسی خود برای محدود کردن اختیار اجرایی استفاده کند. بنابراین، سوال مبرم‌تر برای سلامت حرفه نظامی و روابط دموکراتیک مدنی-نظامی این است که رهبران ارشد نظامی چگونه می‌توانند به بهترین شکل با واقعیت جدید سازگار شوند. یک اصل اساسی دکترین نظامی این است که «علیه زمین نجنگید» – به این معنی که آنها باید کوه‌ها و رودخانه‌ها و سایر محدودیت‌ها را همانطور که هستند بپذیرند و به جای آرزوی از بین رفتن آنها، با آنها سازگار شوند. در لحظه کنونی، سبک هنجارشکنانه دوره دوم ترامپ «زمین جدید» است و بعید است به زودی تغییر کند.

چهار گزینه مشکل‌ساز

واقعیت این است که در حالی که هر دولتی برخی از رهبران نظامی را اخراج کرده است، هیچ‌کدام این همه را، اینقدر زود در دوره تصدی خود و به این شکل چشمگیر، برکنار نکرده‌اند. در نتیجه، این رویکرد جدید به کنترل غیرنظامی، سردرگمی و نگرانی قابل توجهی را در میان رده‌های ارشد نظامی ایجاد کرده است. افسران ارشد نظامی به ناچار می‌پرسند که پاسخ صحیح چیست و ممکن است یکی از چهار گزینه مشکل‌ساز زیر را در نظر بگیرند.

اول، بسیاری از افسران ممکن است به سادگی تصمیم به ترک بی‌سر و صدا بگیرند. «ترک بی‌سر و صدا» در این شرایط، انتخاب بازنشستگی به جای ماندن برای یک دوره خدمت دیگر است. در یک نیروی تماماً داوطلب، این همیشه یک گزینه است و بر اساس شواهد روایی، به نظر می‌رسد این گزینه برای بسیاری از افسران در اولویت قرار دارد. این مسیر یک اقدام سیاسی نیست، برخلاف استعفا در اعتراض که در زیر مورد بحث قرار می‌گیرد و به افسران با اعتراضات حرفه‌ای اجازه می‌دهد بدون ایجاد چالش مستقیم برای کنترل غیرنظامی، ترک کنند. با این حال، اگر در تعداد کافی انجام شود، می‌تواند چالشی برای آمادگی جنگی ایجاد کند و می‌تواند تلاش‌های طاقت‌فرسای همه نیروها برای رشد بهترین افسران جوان خود به ژنرال‌ها و دریاسالاران را به هم بریزد. همچنین با سنت «ماندن در پست خود» که ارتش‌های حرفه‌ای در زمان‌های دشوار به آن پایبند هستند، در تضاد است و پیام ناراحت‌کننده‌ای را به زیردستان آنها در این فرآیند ارسال می‌کند. هرگز زمان خوبی برای از دست دادن استعداد نیست، اما از دست دادن بهترین‌های نیروها دقیقاً زمانی که کشور با پیچیده‌ترین محیط امنیتی دوران پس از جنگ سرد روبرو است، به نظر می‌رسد بدترین زمان باشد.

دوم، در پاسخ به یک اختلاف نظر سیاستی یا به این دلیل که فکر می‌کنند ارتش برای اهداف غیراخلاقی یا غیراخلاقی استفاده می‌شود، افسران ارشد ممکن است چیزی را انتخاب کنند که محققان روابط مدنی-نظامی مدت‌ها آن را تابو می‌دانستند: استعفا در اعتراض. برخلاف بازنشستگی‌های زودهنگام بی‌سر و صدا، استعفا در اعتراض توسط یک ژنرال یا افسر پرچمدار در پاسخ به یک دستور «قانونی اما وحشتناک» یک اقدام سیاسی عمومی است که کنترل غیرنظامی را تضعیف کرده و ارتش را سیاسی می‌کند. در حالی که این یک گزینه‌ای است که افسران ارشد ممکن است در مواجهه با هجوم دستورات غیرقانونی در نظر بگیرند، اما کمترین احتمال را در بین این چهار گزینه دارد. هیچ سنتی از استعفای ژنرال‌ها در اعتراض در دوران مدرن وجود ندارد. در عمل، رهبران ارشد نظامی چنین اقدام سیاسی عمومی را با حرفه‌ای‌گری نظامی و آرمان‌های اساسی دموکراتیک در تضاد دانسته‌اند. ممکن است که رفتار مداوم با ارتش به گونه‌ای که گویی یک بازیگر سیاسی حزبی است، در نهایت اعضای آن را به رفتار به عنوان بازیگران سیاسی حزبی سوق دهد؛ در آن صورت، استعفا در اعتراض شروع به اتفاق افتادن خواهد کرد. اگر چنین شود، ما در یک دوره جدید و شوم در روابط مدنی-نظامی آمریکا خواهیم بود.

سومین واکنش احتمالی می‌تواند این باشد که افسران یک درگیری سیاستی با مافوق‌های غیرنظامی خود را انتخاب کرده و آن را به صورت علنی از طریق افشاگری‌ها و دیگر اقدامات جسورانه انجام دهند تا دقیقاً تضمین کنند که اخراج خواهند شد. افسر با عدم برداشتن گام تحریک‌آمیز استعفا در اعتراض، نوعی ظاهر حرفه‌ای‌گری را حفظ می‌کند، اما با این وجود یک اقدام سیاسی است که اعتبار ارتش را به عنوان یک بازیگر غیرحزبی تضعیف می‌کند. برای روشن شدن: ارائه توصیه‌ای که یک رهبر نظامی می‌داند با ترجیح اعلام شده یا ضمنی یک رهبر غیرنظامی ناسازگار است، به معنای ایجاد درگیری نیست، همانطور که در ادامه توضیح می‌دهیم. در واقع، دادن توصیه صادقانه به تصمیم‌گیرندگان ارشد، وظیفه رهبر نظامی است، صرف نظر از عواقب شخصی. بلکه، رفتار مشکل‌ساز مورد نظر در اینجا بسیار فراتر از ارائه توصیه صریح خواهد بود و از خط به سمت دسیسه‌های سیاسی طراحی شده برای خنثی کردن دولت عبور خواهد کرد. در حالی که این سناریو نیز بعید است (زیرا نشان‌دهنده سطحی از دسیسه‌های سیاسی در ارتش است که به سادگی وجود ندارد)، برخی از مخالفان سیاسی دولت پیشنهاد کرده‌اند که رهبران ارشد نظامی باید به عنوان یک کنترل بر افراط‌های درک شده قدرت ریاست جمهوری عمل کنند. ما انتظار نداریم که ارتش به این روش عمل کند – و قطعاً از آن حمایت نمی‌کنیم – زیرا ارتش خود را بخشی از یک مقاومت سیاسی یا در نقشی که به شاخه‌های غیرنظامی دولت تعلق دارد، نمی‌بیند. بهترین رهبران نظامی درک می‌کنند که چنین اشکالی از سیاسی شدن، کنترل غیرنظامی را تضعیف کرده و روابط مدنی-نظامی را بدتر می‌کند.

آخرین پاسخ نامناسب احتمالی ممکن است فریبنده‌ترین باشد: حفظ خود که از خط به سمت جاه‌طلبی شغلی عبور می‌کند. این شامل رفتار افسران ارشد به گونه‌ای است که ملاحظه اصلی آنها اجتناب از اخراج به هر قیمتی است. در عمل، این به معنای عدم ارائه توصیه نظامی واقعی خود در پشت درهای بسته است، مبادا با مخالفت یا برکناری مواجه شود. همچنین ممکن است مستلزم عدم ارائه اطلاعات مهم و دقیق اما ناخوشایند باشد. همچنین به معنای فراتر رفتن از اعتمادسازی عادی است که در هر رابطه سلسله مراتبی ضروری است و عبور از خط به سمت رفتار سیاسی شده طراحی شده برای جلب نظر رهبران سیاسی غیرنظامی، مانند حمایت از یک سیاست، به جای اجرای وفادارانه و بی‌طرفانه سیاست است. این رویکرد ممکن است وسوسه‌انگیز باشد زیرا با انگیزه‌های مادی یک افسر ارشد برای تضمین ادامه خدمت خود، اگر نه پیشرفت در ارتش، بدون جنجال، همسو است. در این گزینه، افسران ممکن است با گفتن به خودشان که با پیروی از هر مسیری که مسیر سیاسی فعلی در آن زمان است، از نهاد محافظت می‌کنند، شروع کنند، اما در عمل آنها در نهایت نهاد را در یک جهت حزبی حرکت می‌دهند و ارزش‌های حرفه‌ای خدمت خود را در این فرآیند قربانی می‌کنند.

منصفانه است که بگوییم در این ایده که می‌توان از درون بیشتر کار خوب انجام داد تا به عنوان یک منتقد غرغرو از بیرون، حقیقتی وجود دارد. اما جاه‌طلبی شغلی و حفظ خود بیش از حد، بعید است که در بلندمدت از نهاد محافظت کند. رهبران ارشد به درستی درک می‌کنند که هر مسئله‌ای ارزش مردن را ندارد. اما رهبران باید مراقب باشند مبادا خود را فریب دهند و فکر کنند که در حال محافظت از نهاد هستند در حالی که ممکن است فقط از جاه‌طلبی‌های شغلی خود محافظت می‌کنند. قضاوت در مورد انگیزه‌ها، حتی انگیزه‌های خود، دشوار است و بنابراین این امر مستلزم خودآزمایی بی‌رحمانه همراه با پاسخگویی منظم به چیزی فراتر از نظر خود است. همانند هر معضل اخلاقی پیچیده‌ای، مهم است که استانداردهای عینی را پیش از شرایط شناسایی کرده و سپس از مشاوران مورد اعتماد به عنوان معیاری برای سنجش انگیزه‌ها و محاسبات خود استفاده کنید.


پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار:محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

سورس ما:فارن پالیسی

💡 درباره منبع:فارن پالیسی یک مجله آمریکایی با نفوذ در زمینه روابط بین‌الملل و سیاست خارجی ایالات متحده است که توسط شورای روابط خارجی منتشر می‌شود. این رسانه به دلیل تحلیل‌های عمیق و دیدگاه‌های متنوع از سراسر طیف سیاسی شناخته شده است.

✏️ درباره نویسنده:پیتر دی. فیور استاد علوم سیاسی و سیاست عمومی در دانشگاه دوک است. هایدی ای. اوربن استاد عملی و معاون مدیر برنامه مطالعات امنیتی دانشگاه جورج‌تاون است.

نمایش بیشتر
دکمه بازگشت به بالا
سورس ما | SourceMA

لطفاً تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال کنید

کاربر گرامی، وب‌سایت ما برای تامین هزینه‌های نگهداری و ارائه محتوای به شما، نیازمند نمایش تبلیغات است. خواهشمندیم برای حمایت از ما و ادامه دسترسی به خدمات، تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال نمایید. از همکاری شما صمیمانه سپاسگزاریم.