فارن پالیسی: فراعنه، مهاراجهها و شکلگیری جهان چندقطبی | ۰۳ مرداد ۱۴۰۴
چگونه تاریخ غیرغربی، از فراعنه مصر تا تجار اقیانوس هند، الگوهای امیدوارکنندهتری برای پایان هژمونی آمریکا و مدیریت یک جهان چندقطبی ارائه میدهد.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن پالیسی / Amitav Acharya | 📅 تاریخ: July 25, 2025 / ۰۳ مرداد ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
با پایان یافتن دوران برتری ایالات متحده، دانشگاهیان و سیاستگذاران به طور طبیعی در حال بحث در مورد آینده هستند. آیا ظهور یک جهان چندقطبی ذاتاً بیثباتکننده خواهد بود؟ آیا سلطه یک قدرت واحد برای صلح و رفاه ضروری است؟
به نظر میرسد در غرب به طور فزایندهای این اجماع وجود دارد که چندقطبیگرایی، یا فقدان هژمونی، به راحتی میتواند به هرجومرج منجر شود. با این حال، این نتیجهگیری اغلب بر شواهدی از تاریخ اخیر ایالات متحده و اروپا استوار است. برای مثال، کنت والتز استدلال پیشگامانه خود در مورد بیثباتی نظامهای چندقطبی را با مقایسه روندهای قاره اروپا قبل و بعد از شروع جنگ سرد، بنا نهاد. به طور مشابه، این باور که تنها یک قدرت مسلط میتواند دسترسی به بازار و حمایت امنیتی را تسهیل کند – آنچه محققان با تکیه بر کار چارلز کیندلبرگر آن را نظریه ثبات هژمونیک نامیدهاند – عمدتاً بر تجربه بریتانیا قبل از جنگ جهانی اول و ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم تکیه دارد.
اما آینده نظم بینالملل ممکن است زمانی که به دنبال پیشینههایی خارج از غرب قرن بیستم بگردید، امیدوارکنندهتر باشد. تاریخ دورتر نمونههای چشمگیری از چگونگی حفظ صلح در نظامهای چندقطبی ارائه میدهد. چالشهایی که جهان امروز با آن روبروست با چالشهای پادشاهان و فراعنه بزرگ خاورمیانه باستان متفاوت است و همچنین با چالشهای بازرگانان و مهاراجهها در اقیانوس هند پیشامدرن تفاوت دارد. با این وجود، بررسی هر دو مورد میتواند درسهای پایداری برای کارآمد کردن چندقطبیگرایی در قرن بیست و یکم ارائه دهد.
نظم باستانی خاورمیانه
در حدود اواسط هزاره دوم پیش از میلاد، قلب خاورمیانه توسط تعدادی امپراتوری اداره میشد: مصر، هاتی، میتانی، آشور و بابل. مصر به عنوان قدیمیترین، ثروتمندترین و متمرکزترین حکومت، بالاترین جایگاه را داشت، اما به هیچ وجه یک هژمون نبود. در شمال، هاتی (امپراتوری هیتیها) قرار داشت، قدرتی آناتولیایی که تا شام امتداد داشت. سپس، در امتداد رودخانههای دجله و فرات به سمت جنوب شرقی، امپراتوری غیرمتمرکز میتانی، و پس از آن آشور و سپس بابل کاسی قرار داشتند. این پنج قدرت یک نظام اساساً چندقطبی را تشکیل میدادند، با این حال مجموعهای از روابط باثبات را بر اساس هنجارهای برابری و عمل متقابل ایجاد کردند.
شواهد اصلی برای چگونگی عملکرد این نظام از مجموعهای شامل ۳۵۰ نامه که در سال ۱۸۸۷ در تل العمارنه در مصر کشف شد، به دست آمده است. اگرچه نظامی که آنها منعکس میکنند زودتر آغاز شده بود، اما این نامهها به بین سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۳۲ پیش از میلاد تاریخگذاری شدهاند. آنها به خط میخی اکدی، زبان میانجی بینالنهرین باستان، نوشته شده و در کاخ فرعون آخناتون (که به نام آمنهوتپ چهارم نیز شناخته میشود) نگهداری میشدند.
دانشمندان علوم سیاسی که این اسناد را مطالعه کردهاند، معتقدند که آنها پنجرهای روشن به «اولین نظام بینالمللی شناختهشده برای ما» میگشایند. به گفته ریموند کوهن و ریموند وستبروک، آنها نشان میدهند که «قدرتهای بزرگ تمام خاور نزدیک، از مدیترانه تا خلیج فارس، با یکدیگر در تعامل بوده و درگیر روابط منظم دودمانی، تجاری و استراتژیک بودهاند.» این تعاملات، به گفته کوهن و وستبروک، «یک رژیم دیپلماتیک متشکل از قوانین، کنوانسیونها، رویهها و نهادهایی را برای اداره نمایندگی و ارتباطات و مذاکرات بین پادشاهان بزرگ» ایجاد کرده بود.
مبادلات دیپلماتیک نشان میدهد که چگونه این رژیم هم متقاعدسازی و هم فشار را ترکیب میکرد. زبان بسیار نمادین – برای مثال، خطاب کردن یک حاکم به عنوان برادر – محاسبات سیاسی عملگرایانهتر را پنهان میکرد. بازدیدها، هدیه دادن و احترام فرهنگی همگی به حفظ ارتباطات مداوم، جمعآوری اطلاعات و انتقال تعهد هر پادشاه به حاکمیت خود کمک میکرد.
در این مکاتبات میتوان تمام عناصر مرتبط با نظمهای بینالمللی بعدی را یافت. در طول تعاملاتشان، پادشاهان بزرگ دائماً برای کسب جایگاه برابر تلاش میکردند. یک نامه که اکنون در موزه متروپولیتن نیویورک نگهداری میشود، نشان میدهد که آشور، به عنوان یک قدرت نوظهور، به دنبال پیوستن به برادری قدرتهای موجود است. پادشاه آن، آشور-اوبالیت، نامهای به فرعون مصر، به احتمال زیاد آخناتون، فرستاد که همزمان با اهدای هدایا، خواستار پاسخی سریع و کسب اطلاعات در مورد مصر و حاکم آن بود. نامه دیگری، از پادشاه بورنا-بوریاش بابل به فرعون مصر، اهمیت عمل متقابل را نشان میدهد. از آنجا که فرعون هدیهای نفرستاده بود، پادشاه بابل نیز قصد نداشت هدیهای بفرستد: «اکنون، اگرچه هم تو و هم من دوست هستیم، سه بار فرستادگان تو به اینجا آمدهاند اما تو حتی یک هدیه زیبا برای من نفرستادی و بنابراین من نیز حتی یک هدیه زیبا برای تو نفرستادم.»
این مکاتبات در نظامی تعبیه شده بود که مصونیت دیپلماتیک و تماس مستمر را با استفاده از مهرهای رسمی و تصویب رسمی توسط حاکمان که در «حضور شاهدان الهی» عمل میکردند، فراهم میساخت. همچنین مفهومی از برابری حاکمیتی وجود داشت. اگرچه فرعون مصر اسماً از جایگاه بالاتری برخوردار بود، اما از او نیز انتظار میرفت که با تمام پادشاهان بزرگ دیگر به عنوان برابر رفتار کرده و به هر یک از آنها هدایایی با ارزش مشابه بدهد. از این رو، هنگامی که آشور-اوبالیت آشور طلای کمتری از مصر نسبت به پادشاه میتانی دریافت کرد، شکایت کرد و افزود که طلای دریافتی «حتی برای دستمزد فرستادگانم در سفر رفت و برگشت کافی نبود.»
یکی از نتایج روابط دیپلماتیک بین پادشاهان بزرگ خاورمیانه، اولین معاهده صلح جهان بین مصر و هاتی بود. این معاهده که در سال ۱۲۵۹ پیش از میلاد بین فرعون مصر، رامسس دوم، و پادشاه هیتی، هاتوسیلی سوم، منعقد شد و به دو زبان مصری و اکدی نوشته شده بود، شامل تعدادی مفاد برای مدیریت درگیریها بین این دو دولت قدرتمند بود.
یک ماده، اصل عدم تجاوز متقابل را مقدس میشمرد: «شاهزاده بزرگ هاتی برای همیشه به سرزمین مصر تجاوز نخواهد کرد تا چیزی از آن برگیرد. و … حاکم بزرگ مصر، برای همیشه به سرزمین هاتی تجاوز نخواهد کرد تا از آن چیزی برگیرد.» ماده دیگری اصل امنیت جمعی را بیان میکرد: «اگر دشمن دیگری علیه سرزمینهای … مصر بیاید، و او به شاهزاده بزرگ هاتی بفرستد و بگوید: “با من به عنوان نیروی کمکی علیه او بیا”، شاهزاده بزرگ هاتی به سوی او خواهد آمد و … دشمنش را خواهد کشت.» به طور مشابه، «اگر دشمن دیگری علیه شاهزاده بزرگ هاتی بیاید، … حاکم بزرگ مصر، به عنوان نیروی کمکی برای کشتن دشمنش به سوی او خواهد آمد.» حتی مادهای برای استرداد مجرمین وجود دارد: «اگر مرد بزرگی از سرزمین مصر بگریزد و به … هاتی بیاید … شاهزاده بزرگ هاتی آنها را نخواهد پذیرفت [بلکه] … دستور خواهد داد تا آنها را به … حاکم بزرگ مصر بیاورند.»
در مجموع، این نامهها دیدگاه تأثیرگذار مبنی بر اینکه رقابتهای قدرتهای بزرگ به جنگهای فاجعهبار منجر میشود را به چالش میکشند. بیشک، خاورمیانه باستان بدون تنش نبود و قدرتهای منفرد همچنان علیه همسایگان کوچکتر خود لشکرکشی میکردند. اما آنها از جنگیدن با یکدیگر اجتناب میکردند. به گفته کوهن و وستبروک، این پنج امپراتوری «به جای جنگ، مذاکره میکردند» و «به استثنای موارد نادر»، «در تطبیق نیازها و جاهطلبیهای یکدیگر موفق بودند.»
البته، نظامهای چندقطبی نیز ذاتاً باثبات نیستند. مکاتبات عمارنه همچنین شرایطی را نشان میدهد که تحت آن چنین نظامی میتواند به طور مسالمتآمیز عمل کند. حفظ ارتباطات منظم و احترام به هنجارهای عمل متقابل هر دو برای دیپلماسی مؤثر حیاتی هستند.
علیرغم اهمیت آن، در مقایسه با کنسرت قدرتهای اروپایی، یک نظام مشابه که ۲۳۰۰ سال بعد پس از شکست ناپلئون ظهور کرد، کمتر در مورد نظم خاورمیانه باستان میشنویم. کنسرت اروپا، که هنری کیسینجر از جمله افرادی بود که آن را ستود، با وقفههایی، برای بخش بهتری از یک قرن دوام آورد. پیشگام خاورمیانهای آن، با دوز بیشتری از احترام متقابل و عمل متقابل، حداقل دو برابر بیشتر دوام آورد و به طور قابل بحثی ثبات را برای تقریباً ۲۰۰ سال حفظ کرد.

تجارت آزاد بدون هژمون در اقیانوس هند
فرض دیگری که به طور گستردهای پذیرفته شده و ارتباط نزدیکی با ترس از چندقطبیگرایی دارد، این است که ثبات و رفاه نیازمند یک قدرت مسلط واحد است. اما تاریخ مدلهای جایگزینی برای حفظ تجارت آزاد در یک نظام چندقطبی نیز ارائه میدهد. بهترین نمونه از این مورد از اقیانوس هند میآید. برای قرنها قبل از ورود قدرتهای استعماری اروپایی، اقیانوس هند بزرگترین نظام تجاری اقیانوسی باز جهان بود. تجارت در اقیانوس هند توسط رشتهای از دولتشهرها که از مالیندی و مومباسا در شرق آفریقا تا هرمز و عدن در غرب آسیا و کالیکوت، ملاکا و ماکاسار در جنوب و جنوب شرقی آسیای امروزی امتداد داشتند، مدیریت میشد.
ما اطلاعات نسبتاً خوبی در مورد چگونگی عملکرد این شبکه تجاری به لطف یک مجموعه قوانین به نام «اوندانگ-اوندانگ لائوت ملاکا» (قوانین دریایی ملاکا) داریم. این قوانین که در قرن پانزدهم توسط گروهی از کاپیتانهای دریا تدوین شد، قوانینی برای مجموعهای از مسائل رایج دریایی فراهم میکرد. این مجموعه قوانین، اختیارات کاپیتان یک کشتی تجاری و مسئولیتهای خدمه و همچنین روشی برای تسویه تعهدات قراردادی و بدهیهای متحمل شده در دریا را مشخص میکرد. همچنین مقرراتی در مورد تقسیم سود، جبران خسارت برخورد و جریمه برای تقلب در عوارض بندری وضع میکرد.
ملاکا خود یک قدرت بزرگ نبود. اما به عنوان یک شهر بندری، یک نظام تجاری آزاد، منصفانه و شفاف ایجاد کرد. در قرن پانزدهم، ملاکا جمعیتی حدود ۱۰۰ هزار نفر داشت که بیشتر آنها بازرگانان خارجی بودند و به بیش از ۸۰ زبان صحبت میکردند. تجارت برای همه ملیتها آزاد و مشمول عوارض گمرکی تثبیتشده ۴ تا ۶ درصد بود. تجارت به دور از هرجومرج بود. در عوض، «به خوبی تنظیم شده بود» – یا به قول امروزی «قانونمحور». حاکمان محلی در کار بازرگانان خارجی دخالت نمیکردند؛ قیمتها تعیین و اختلافات توسط نمایندگان جوامع تجاری خارجی حلوفصل میشد: اعراب، هندیها، چینیها و جاوهایها. ملاکا نظامی داشت که به موجب آن، کاپیتان یا صاحب یک کشتی میتوانست محموله خود را با یک قیمت واحد پس از ورود به گروهی متشکل از ۱۰ یا ۲۰ بازرگان محلی بفروشد و آنها سپس محموله را بین خود توزیع میکردند. این نظام به کشتیها اجازه میداد تا محموله خود را به سرعت و بدون نیاز به یافتن خریداران منفرد تخلیه کنند، امری که به ویژه زمانی که باید از زمانهای دقیق دریانوردی مطابق با بادهای موسمی پیروی میکردند، اهمیت داشت. همچنین به این معنا بود که محدوده قیمتهایی که کالاهای خارجی در ملاکا به فروش میرسید، قابل پیشبینی بود.
نکته حیاتی این است که این نظام تجاری به هژمونی هیچ قدرت منطقهای وابسته نبود. علیرغم تمایل برخی از مورخان مدرن برای القای خلاف آن، اقیانوس هند هرگز حوزه نفوذ چین نبود. اگرچه بسیاری از دولتهای جنوب شرقی آسیا – از جمله سریویجایا، ملاکا و سیام – روابط خراجگزاری با چین داشتند، اما تجارت نه تحت سلطه چین بود و نه توسط آن مدیریت میشد. و اگرچه چینیها در اوایل قرن پانزدهم هفت بار یک ناوگان بزرگ تحت فرماندهی دریاسالار ژنگ هه را مستقر کردند، اما هدف آنها از این کار هرگز ایجاد یک امپراتوری در اقیانوس هند نبود.
به طور مشابه، هند نقش فرهنگی و اقتصادی قویای در اقیانوس هند داشت، اما این به معنای سلطه استراتژیک نبود. تنها دو لشکرکشی دریایی ثبت شده از هند وجود دارد – هر دو از پادشاهی چولا در جنوب هند و هر دو در قرن یازدهم. این لشکرکشیها ویرانی به بار آوردند اما یک امپراتوری چولا با هژمونی بر اقیانوس هند ایجاد نکردند. حتی امپراتوری قدرتمند مغول نیز از تجارت کنترل اقیانوسها دوری میجست. در حالی که قدرتهایی مانند ونیز به دنبال گسترش مرزهای خود بر حوزه دریایی بودند، مغولها به یک سنت منطقهای که این کار را ممنوع میکرد، احترام میگذاشتند. برخلاف مدیترانه، که دریا تقسیم شده بود، یا در اتحادیه هانسی در اروپا، که حق تجارت آزاد تنها برای اعضای اتحادیه باز بود، تجارت اقیانوس هند برای همه ملیتها آزاد بود.
در حالی که شهرهایی مانند ملاکا پیشگام این نظام باز و قانونمحور بودند، نویسندگان غربی اغلب ایده آزادی دریاها را به هوگو گروتیوس، حقوقدان هلندی، نسبت میدهند. با این حال، گروتیوس اثر برجسته خود، «دریای آزاد» (Mare Liberum) را در حالی نوشت که در استخدام کمپانی هند شرقی هلند بود. این اثر بخشی از یک رساله حقوقی سفارشی برای دفاع از توقیف یک کشتی پرتغالی توسط هلندیها بود که از هند شرقی بازمیگشت – اتفاقاً این توقیف توسط پسرعموی گروتیوس انجام شده بود. پرتغالیها به عنوان اولین قدرت اروپایی که به اقیانوس هند رسیدند، انحصاری بر آن ایجاد کرده و نه تنها پادشاهیهای آسیایی، بلکه قدرتهای رقیب اروپایی را نیز از دسترسی تجاری برابر محروم کرده بودند. گروتیوس استدلال کرد که پسرعمویش ضربهای به انحصار پرتغال در حمایت از حق هلند برای تجارت آزاد زده است. اما به ناچار، پس از شکست پرتغالیها، کمپانی هند شرقی هلند انحصار خود را بر مجمعالجزایر وسیعی که اکنون به نام اندونزی شناخته میشود، ایجاد کرد. با گذشت زمان، کارفرمای گروتیوس رژیم قانونمحور منطقه را نابود کرد و حاکمان محلی را مجبور کرد تا تجارت با یکدیگر را متوقف کرده و تنها از طریق هلندیها تجارت کنند.
در اوایل قرن هفدهم، هلندیها بازرگانان شهر گوا در ماکاسار (در سولاوسی جنوبی) را از خرید میخک، جوز هندی و Mace در جزایر مولوکو منع کردند. سلطان علاءالدین، حاکم گوا، در مواجهه با این نقض تجارت آزاد، اعلام کرد: «خدا خشکی و دریا را آفرید؛ خشکی را بین انسانها تقسیم کرد و دریا را به صورت مشترک داد. هرگز شنیده نشده است که کسی از دریانوردی در دریاها منع شود.» در پاسخ به این تأکید بر اصل، هلندیها فشار خود را افزایش دادند و سرانجام سنگر اصلی نظامی ماکاسار را تصرف و ویران کرده و آن را به عنوان قلعه روتردام بازسازی کردند.
درسهایی برای جهان چندقطبی
دو نمونه مورد بحث در اینجا – نظام چندقدرتی خاورمیانه باستان و شبکه تجاری مدیریتشده توسط قدرتهای کوچک در اقیانوس هند – نشان میدهند که چندقطبیگرایی از منظری تاریخی گستردهتر چقدر متفاوت به نظر میرسد. سلطه یک ملت واحد همیشه پیششرط صلح یا تجارت آزاد نبوده است. سیاستگذاران و تحلیلگران نیازی به پذیرش تاریخی ندارند که ادعاهای جاودانه و جهانی را بر اساس چند قرن یا مکان محدود مطرح میکند. تجربه اروپا قبل از جنگ جهانی دوم لزوماً در قرن بیست و یکم تکرار نخواهد شد.