فارن پالیسی: با خاورمیانه جدید آشنا شوید، همان خاورمیانه قدیم | ۱۶ مرداد ۱۴۰۴

چرا با وجود تحولات چشمگیر مانند تضعیف محور مقاومت و تغییر نقش قدرت‌ها، ریشه‌های اصلی بی‌ثباتی در خاورمیانه همچنان دست‌نخورده باقی مانده‌اند؟

⏳ مدت زمان مطالعه: ۷ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن پالیسی / Stephen M. Walt | 📅 تاریخ: August 7, 2025 / ۱۶ مرداد ۱۴۰۴

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


با توجه به رویدادهای پرآشوب چند سال اخیر، وسوسه‌انگیز است که از ظهور یک «خاورمیانه جدید» خبر دهیم. اما چند بار این جمله را شنیده‌ایم؟ برخی گمان می‌کردند جنگ شش‌روزه یک نقطه عطف حیاتی است و حتماً مخالفان عرب اسرائیل اکنون صلح خواهند کرد، اما این اتفاق نیفتاد. همین موضوع در مورد پیمان صلح مصر و اسرائیل، جنگ اول خلیج فارس، پیمان‌های اسلو، تهاجم آمریکا به عراق و بهار عربی نیز صدق می‌کند. با این وجود، رویدادهایی مانند حملات ۱۱ سپتامبر، جنگ داخلی سوریه، حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ توسط حماس، نسل‌کشی جاری در غزه، تخریب مکرر لبنان، حملات حوثی‌ها به کشتی‌رانی در دریای سرخ و حملات هوایی اخیر به ایران همچنان رخ می‌دهند.

ما در دهه گذشته – و به ویژه از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ – شاهد تحولات فوق‌العاده‌ای بوده‌ایم، اما شرایط بنیادینی که این منطقه را برای مدتی طولانی اینچنین درگیر مناقشه کرده، بدون تغییر باقی مانده است. برخی از بازیگران رفته‌اند، برخی دیگر قدرت به دست آورده یا از دست داده‌اند و چندین کشور سیاست‌های متفاوتی را در پیش گرفته‌اند، اما منابع اساسی‌تر بی‌ثباتی همچنان دست‌نخورده باقی مانده‌اند.

بنابراین، وقتی صحبت از یک خاورمیانه جدید می‌شنوم، تمایل به شک و تردید دارم.

برای درک دلیل آن، ابتدا آنچه جدید است و سپس آنچه بدون تغییر باقی مانده را در نظر بگیرید.

آنچه در خاورمیانه جدید است

واضح‌ترین و مهم‌ترین تحول چند سال اخیر، تضعیف چشمگیر «محور مقاومت» (ایران، حماس، حزب‌الله، شبه‌نظامیان عراقی، رژیم اسد در سوریه و حوثی‌ها در یمن) است. به دنبال حمله وحشیانه حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل کارزار گسترده‌ای را علیه تمام بخش‌های این ائتلاف سست آغاز کرد که تأثیر قابل توجهی داشت. حماس به شدت تضعیف شده، هرچند از بین نرفته و همچنان در برابر اقدامات نسل‌کشانه‌ی اسرائیل مقاومت می‌کند. بسیاری از رهبران ارشد حزب‌الله کشته شده و بازوی نظامی آن بسیار ضعیف‌تر از دو سال پیش است. رژیم اسد که از حمایت محروم شده بود، سرنگون شد و اسرائیل از این فرصت برای بمباران انبارهای تسلیحات در سوریه و اشغال مناطق بیشتری در آنجا استفاده کرد. این کشور با حوثی‌ها در یمن تبادل حملات هوایی داشته است. و در نهایت، در ماه ژوئن، یک کارزار هوایی بلندپروازانه علیه ایران را (که متعاقباً توسط ایالات متحده تقویت شد) با هدف نابودی زیرساخت‌های هسته‌ای ایران و احتمالاً سرنگونی خود رژیم روحانیون آغاز کرد. به جز اسد، هیچ یک از بخش‌های دیگر محور مقاومت از بین نرفته و همگی سرسختانه به مقاومت ادامه می‌دهند. اما هر یک به طور قابل توجهی ضعیف‌تر از چند سال پیش هستند.

تحول دوم، تغییر تدریجی قدرت و نفوذ در جهان عرب، از مصر و عراق به سمت عربستان سعودی و دولت‌های ثروتمند نفتی خلیج فارس است. مصر همچنان یک مورد اقتصادی ورشکسته باقی مانده، در حالی که عربستان سعودی و امارات متحده عربی در حال رقابت برای نوسازی و تنوع بخشیدن به اقتصاد خود و ایفای نقش‌های دیپلماتیک فعال‌تر هستند. جای تعجب نیست که برخی کارشناسان اکنون معتقدند این دولت‌ها می‌توانند نقش میانجی را در منطقه ایفا کنند، حتی اگر این کار از روی ضرورت باشد.

سوم، نفوذ روسیه در منطقه با سقوط بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه، و بارهای جنگ طولانی و پرهزینه در اوکراین به شدت کاهش یافته است. مسکو نتوانست از فروپاشی اسد جلوگیری کند و علیرغم انواع کمک‌هایی که تهران از زمان شروع جنگ اوکراین به روسیه ارائه کرده، کار چندانی برای کمک به ایران انجام نداده است. روسیه تحت ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین دیگر قادر به ایفای نقش خرابکارانه‌ای که در دهه‌های اخیر ایفا کرده، نیست و این تحول نشان‌دهنده یک تغییر مهم دیگر است.

در نهایت، نقش دیگر قدرت‌های خارجی – از جمله ایالات متحده – ممکن است اکنون به طور قابل توجهی در حال تغییر باشد. اگرچه ایالات متحده دهه‌ها با ایران دشمنی داشته است، اما تصمیم دولت ترامپ برای مشارکت فعال در کارزار بمباران اسرائیل یک گام مهم است، به ویژه با توجه به تهدید پرزیدنت دونالد ترامپ برای از سرگیری حملات در صورت تلاش ایران برای حرکت سریع به سمت بمب. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل و بخش‌هایی از لابی اسرائیل در ایالات متحده مدت‌ها برای این گام فشار آورده بودند و سرانجام به آرزوی خود رسیدند.

اما در عین حال، وحشیگری حمله اسرائیل به غزه در حال تضعیف حمایت سیاسی از اسرائیل در هر دو حزب سیاسی ایالات متحده و در سراسر جهان است. همانطور که آلون پینکاس، دیپلمات سابق اسرائیلی، اخیراً در «نیو ریپابلیک» مشاهده کرد، ۶۰ درصد آمریکایی‌ها اکنون با کارزار اسرائیل در غزه مخالفند و نظرسنجی‌های اخیر نشان می‌دهد که اکثریت (۵۳ درصد) تصویر نامطلوبی از آن کشور دارند. روزنامه‌های برجسته با فراوانی فزاینده‌ای اقدامات اسرائیل را محکوم می‌کنند و کارشناسان برجسته نسل‌کشی – از جمله در خود اسرائیل – به طور فزاینده‌ای اسرائیل را به این جنایت هولناک متهم می‌کنند. و حتی اگر این اصطلاح خاص را رد کنیم، شکی نیست که اسرائیل جنایات جنگی را در مقیاسی وسیع مرتکب شده است. این واقعیت که حماس در ۷ اکتبر جنایات خود را مرتکب شد، توجیهی برای ادامه بمباران و گرسنگی دادن به یک جمعیت بی‌دفاع نیست. حزب دموکرات اکنون عمیقاً در این مورد دچار اختلاف است و بنای زمانی مستحکم احساسات طرفدار اسرائیل در حزب جمهوری‌خواه در حال ترک خوردن است. وقتی امثال تاکر کارلسون، استیو بنن و نماینده سرسخت ترامپی، مارجری تیلور گرین را از دست داده‌اید، می‌دانید که زمین در حال تغییر است.

روندهای مشابهی در سراسر جهان در حال وقوع است: یک نظرسنجی اخیر پیو در ۲۴ کشور نشان داد که اکثریت در ۲۰ کشور از ۲۴ کشور دیدگاه‌های نامطلوبی نسبت به اسرائیل دارند و دولت‌های فرانسه، بریتانیای کبیر، کانادا و احتمالاً استرالیا متعهد به به رسمیت شناختن کشور فلسطین شده‌اند. با توجه به اینکه ترامپ هیچ وابستگی عاطفی به اسرائیل (یا هر کشور دیگری) ندارد و بیشتر به جلب نظر ثروتمندان نفتی عرب علاقه‌مند است، حداقل این امکان وجود دارد که ایالات متحده سرانجام از نفوذ قابل توجه خود برای فشار بر اسرائیل جهت توقف جنگ بی‌فایده‌اش و پایان دادن به تلاش‌هایش برای ایجاد یک «اسرائیل بزرگتر» شامل کرانه باختری استفاده کند.

اگر همه اینها را کنار هم بگذارید، می‌توان فهمید که چرا برخی معتقدند ما شاهد یک تغییر بالقوه عظیم در منطقه هستیم. من شک ندارم که برخی عناصر مهم تغییر کرده‌اند، اما یک «خاورمیانه جدید»؟ نه به این سرعت.

آنچه در خاورمیانه بدون تغییر باقی مانده است

برای شروع، خاورمیانه همچنان یک محیط آنارشیک و چندقطبی است و هیچ قدرت مسلط یا هژمونی وجود ندارد که بتواند نظم را در آنجا تحمیل کند. دولت بوش تلاش کرد تا منطقه را در دوران کوتاه «لحظه تک‌قطبی» آمریکا متحول کند و به طرز فجیعی شکست خورد. نتانیاهو و دیگر تندروهای اسرائیلی ممکن است امیدوار بوده باشند که پیروزی‌های اخیرشان جایگاه آنها را به عنوان قدرت هژمونیک منطقه تثبیت کند، اما همانطور که در ستون قبلی توضیح دادم، دولتی که توسط تقریباً ۷.۵ میلیون یهودی (به همراه حدود ۲ میلیون عرب اسرائیلی) اداره می‌شود و به شدت به حمایت سخاوتمندانه آمریکا وابسته است، قرار نیست سلطه پایداری بر صدها میلیون مسلمان عرب و فارس برقرار کند. تکرار می‌کنم: نه حماس، نه حزب‌الله، نه حوثی‌ها و نه ایران از بین نرفته‌اند و همگی سرسخت باقی مانده‌اند. آن دسته از کشورهای بانفوذ فزاینده در خلیج فارس یا شبه‌جزیره عربستان نیز از آنچه اسرائیل اخیراً انجام داده خوشحال نیستند، زیرا آنها بیش از هر چیز به دنبال ثبات هستند و این قطعاً چیزی نیست که اسرائیل فراهم کرده است.

این بدان معناست که خاورمیانه همچنان منطقه‌ای خواهد بود که در آن دولت‌های مختلف برای قدرت، امنیت و نفوذ رقابت می‌کنند. ایران همچنان خواهان یک توانایی بالقوه سلاح هسته‌ای برای ایجاد توازن با اسرائیل است و تمایل آن برای داشتن یک بازدارنده خاص خود، بدون شک پس از کارزار بمباران اسرائیل/آمریکا افزایش یافته است. عربستان سعودی، امارات، قطر و مصر به رقابت برای کسب جایگاه و نفوذ در جهان عرب ادامه خواهند داد؛ ترکیه گاه‌به‌گاه برای حفاظت از منافع خود مداخله خواهد کرد؛ و همه این دولت‌ها برای تقویت مواضع خود به قدرت‌های خارجی متوسل خواهند شد. به نظر نمی‌رسد هیچ یک از رویدادهای چند سال اخیر این ویژگی تکرارشونده سیاست منطقه‌ای را تغییر دهد و نهادهایی مانند اتحادیه محترم عرب یا شورای همکاری خلیج فارس که عمدتاً در حال احتضار است، آنقدر ضعیف هستند که تفاوت چندانی ایجاد کنند.

علاوه بر این، ایالات متحده هنوز آنجاست. اگرچه رهبران ایالات متحده بارها تلاش کرده‌اند تا از منطقه خارج شوند – تا حدی برای اینکه واشنگتن بتواند توجه خود را بر آسیا متمرکز کند – اما هیچ یک موفق نشده‌اند. ترامپ در دوره اول خود تلاش کرد نیروهای آمریکایی را از سوریه خارج کند و شکست خورد و ردپای نظامی ایالات متحده تقریباً همان چیزی است که در زمان روی کار آمدن او در سال ۲۰۱۷ بود. همانطور که در بالا ذکر شد، تصمیم ترامپ برای حمله مستقیم به ایران به سختی نشانه خروج است و نیروهای ویژه ایالات متحده اخیراً به دنبال رهبران برخی از جناح‌های باقی‌مانده داعش در سوریه پس از اسد رفتند. ترامپ همچنین حوثی‌ها را بمباران کرده است (با نتیجه اندک) و استیو ویتکوف، فرستاده ریاست جمهوری، همچنان در تلاشی تاکنون بی‌ثمر برای پایان دادن به کشتار در غزه به منطقه پرواز می‌کند. و علیرغم نارضایتی فزاینده عمومی از اقداماتش، دولت ایالات متحده همچنان در حال سرازیر کردن پول و اسلحه به اسرائیل است. هر چه بیشتر تغییر می‌کند، بیشتر همانطور باقی می‌ماند.

متأسفانه، این وضعیت یک دستورالعمل عالی برای ظهور مجدد افراط‌گرایی اسلامی است و اگر شاهد ظهور امواج جدیدی از تروریسم در پاسخ به رویدادهای چند سال گذشته نباشیم، یک معجزه کوچک خواهد بود. این ترس یکی از دلایلی است که دولت‌های نفتی عرب از آنچه اسرائیل انجام می‌دهد بسیار نگران هستند؛ آنها ممکن است همدردی واقعی زیادی با فلسطینیان نداشته باشند، اما می‌دانند که گرفتاری آنها همچنان یک ابزار جذب قدرتمند برای افراط‌گرایان است و بر شکست خودشان در حل این مشکل تأکید می‌کند.

ریشه‌های پایدار بی‌ثباتی

این هم چیزی است که تغییر نکرده است: ما به یک راه‌حل سیاسی برای مسئله فلسطین نزدیک‌تر نشده‌ایم و به احتمال زیاد دورتر هم شده‌ایم. حتی با در نظر گرفتن بیش از ۶۰ هزار فلسطینی که از اکتبر ۲۰۲۳ در غزه و کرانه باختری کشته شده‌اند، هنوز تقریباً تعداد مساوی از اعراب فلسطینی و یهودیان اسرائیلی در سرزمین‌هایی که اسرائیل کنترل می‌کند، زندگی می‌کنند. اکثر این فلسطینیان هیچ حق سیاسی، عاملیت اندک و هیچ چشم‌انداز واقع‌بینانه‌ای برای داشتن کشور خود ندارند. تا زمانی که این وضعیت تغییر نکند، برخی از آنها به بهترین شکل ممکن به فشار علیه اربابان اسرائیلی خود ادامه خواهند داد، درست همانطور که صهیونیست‌ها علیه بریتانیایی‌ها عمل کردند و درست همانطور که یهودیان اسرائیلی امروز اگر وضعیت معکوس بود، عمل می‌کردند. اگر، همانطور که محتمل است، راه‌حل دو دولتی دیگر امکان‌پذیر نباشد، اسرائیلی‌ها، فلسطینی‌ها و بقیه جهان باید به دنبال دیدگاه‌های دیگری باشند. تا زمانی که این کار را نکنند، این منبع قابل اعتماد دردسر منطقه‌ای همچنان وجود خواهد داشت.

حرف آخر این است که خاورمیانه همچنان منطقه‌ای با اختلافات سیاسی عمیق است، جایی که قدرتمندترین بازیگران بر دیگران تسلط دارند و آنها را از حقوق، عاملیت و به رسمیت شناختن محروم می‌کنند. این را در تلاش‌های مکرر برای به حاشیه راندن ایران از طریق تحریم‌ها، عدم به رسمیت شناختن، محرومیت از تلاش‌های دیپلماتیک منطقه‌ای و اخیراً حملات هوایی می‌بینیم. این را در کارزار طولانی برای انکار کشور مستقل برای فلسطینیان (یا حتی اصرار بر اینکه «چیزی به نام ملت فلسطین وجود ندارد») می‌بینیم. و این را در خود جهان عرب می‌بینیم، جایی که پادشاهان و دیکتاتورهای نظامی درخواست‌ها برای گشایش بیشتر و حقوق سیاسی را سرکوب می‌کنند (کسی بهار عربی را به یاد دارد؟).

شرایطی مانند اینها به ناچار منجر به واکنش متقابل می‌شود که به نوبه خود به اقدامات سرکوبگرانه سخت‌تر منجر می‌شود و این به معنای ادامه بی‌ثباتی است. این چرخه را بشویید و تکرار کنید. یک نظم منطقه‌ای باثبات نیازمند توازن یکنواخت‌تری بین قدرت و مشروعیت است و مشروعیت در نهایت نیازمند میزانی از عدالت، انصاف و تأمین حقوق سیاسی است. تا زمانی که این ویژگی‌ها باقی بمانند، خاورمیانه «جدید» بسیار شبیه به خاورمیانه قدیم خواهد بود. این را محکم در ذهن داشته باشید و همانطور که آهنگ می‌گوید، «دیگر گول نخواهید خورد.»


پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار: محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

سورس ما: فارن پالیسی

💡 درباره منبع: فارن پالیسی یک نشریه خبری آمریکایی است که بر امور جهانی، رویدادهای جاری و سیاست داخلی و بین‌المللی تمرکز دارد. این رسانه به دلیل تحلیل‌های عمیق و ارائه دیدگاه‌های متنوع از سراسر طیف سیاسی شناخته شده است.

✏️ درباره نویسنده: استیون ام. والت، ستون‌نویس فارن پالیسی و استاد روابط بین‌الملل در کرسی رابرت و رنه بلفر در دانشگاه هاروارد است.

خروج از نسخه موبایل