نشریه فارن پالیسی: «رهبران کودتا در حال بازنویسی کتاب بازی خود هستند» | ۲۵ تیر ۱۴۰۴
کودتاچیان در غرب و مرکز آفریقا با به تعویق انداختن انتخابات و استفاده ابزاری از آن، به جای انتقال قدرت، به دنبال مشروعیتبخشی و تحکیم حکومت خود هستند و از یکدیگر الگوبرداری میکنند.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۶ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن پالیسی/صلاح بن حمو و سیدنی دابینز | 📅 تاریخ: ۹.Jul.2025 / تیر ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
حتی زمانی که گذارها به انتخابات ختم میشود، هدف خروج از قدرت نیست، بلکه تحکیم آن است.
در ۱۲ آوریل ۲۰۲۵، جهان شاهد بود که شهروندان گابن در اولین انتخابات ریاستجمهوری از زمان سقوط خاندان بونگو که نزدیک به شش دهه بر این کشور حکومت کرده بودند، رأی خود را به صندوق انداختند.
اما این انتخابات به جای اینکه نشاندهنده یک گسست دموکراتیک پاک از گذشته باشد، نشاندهنده تحکیم قدرت توسط ژنرال بریس اولیگوی نگوئما بود – افسر نظامی که در کودتای ۲۰۲۳ رئیسجمهور علی بونگو اوندیبا را سرنگون کرد و از آن زمان به عنوان رئیسجمهور انتقالی خدمت کرده است. علیرغم وعدههای قبلی برای بازگشت سریع به حکومت غیرنظامی، پیروزی قاطع گزارششده ۹۴.۹ درصدی اولیگوی نگوئما به یک الگوی عمیقتر از تحکیم قدرت پس از کودتا که در سراسر منطقه دیده میشود، اشاره دارد.
رهبران نظامی به طور فزایندهای تمایل قبلی خود برای انتقال سریع قدرت به مقامات غیرنظامی پس از کودتا را کنار گذاشتهاند. در برخی موارد، دورههای انتقالی به طور سخاوتمندانهای تمدید شده و انتخابات به طور نامحدود به تعویق افتاده است، مانند بورکینافاسو و مالی. در موارد دیگر، مانند چاد و اکنون گابن، رهبران کودتا از انتخابات برای مشروعیت بخشیدن به ادامه تسلط خود بر قدرت استفاده کردهاند.
اما پیامدهای این مانورها بسیار فراتر از سیاست داخلی هر کشور منفرد است. در حالی که رهبران کودتا در سراسر منطقه یکدیگر را مشاهده میکنند، تلاشهای موفق برای تحکیم قدرت – چه از طریق گذارهای تأخیری، انتخابات دستکاریشده یا سرکوب نیروهای کلیدی مخالف – به عنوان یک الگو برای دیگران برای تقلید عمل میکند.
سرایت کودتا به این ایده اشاره دارد که تصرفات نظامی فقط به صورت مجزا اتفاق نمیافتند – آنها میتوانند از مرزها عبور کنند. وقتی یک کشور به دست کودتا میافتد، ممکن است شانس اینکه دیگران در نزدیکی آن نیز از این الگو پیروی کنند، افزایش یابد. این فقط تصرف قدرت نیست که گسترش مییابد، بلکه کتاب بازی برای ماندن در قدرت نیز هست که در سراسر مرزها اصلاح و تقویت میشود.
آفریقای غربی و مرکزی از سال ۲۰۲۰ شاهد موجی از کودتاها بودهاند. از مالی و چاد گرفته تا بورکینافاسو، گینه، نیجر و گابن، تصرفات نظامی به سرعت در سراسر منطقه گسترش یافته است. برخی تحلیلگران به آسیبپذیریهای مشترک – مانند نهادهای ضعیف، حکمرانی ضعیف و نارضایتی گسترده – به عنوان علل ریشهای این موج اشاره میکنند. اما زمانبندی و نزدیکی این رویدادها چیز بیشتری را نشان میدهد: اینکه کودتاها میتوانند بر یکدیگر تأثیر بگذارند.
منطق آن ساده است. وقتی افسران نظامی در یک کشور شاهد وقوع یک کودتا در جای دیگر هستند، آنها فقط مشاهده نمیکنند – آنها در حال یادگیری هستند. آنها به دقت به آنچه موفق میشود، آنچه شکست میخورد و اینکه چگونه هم شهروندان و هم جامعه بینالمللی پاسخ میدهند، توجه میکنند. این رویدادها سیگنالهای قدرتمندی ارسال میکنند. اگر یک کودتا شکست بخورد یا با عواقب سختی – مانند تحریمهای سریع بینالمللی یا واکنش شدید داخلی – روبرو شود، ممکن است به عنوان یک هشدار عمل کند. اما اگر یک کودتا با حداقل مقاومت یا حتی حمایت عمومی موفق شود، میتواند افسران را در کشورهای همسایه برای پیروی از این الگو جسور کند.
تصرف قدرت به شکلی چشمگیر معمولاً سرفصل خبرها را به خود اختصاص میدهد، اما برای رهبران کودتا، این تنها آغاز کار است. دوره بلافاصله پس از کودتا – دوره تحکیم – حیاتی است زیرا رهبران با ناآرامیهای داخلی، رقبای سیاسی و فشارهای بینالمللی دست و پنجه نرم میکنند.
محققان نشان دادهاند که رژیمهای استبدادی اغلب از یکدیگر یاد میگیرند – ابزارهای سرکوب، تبلیغات و کنترل سیاسی را برای تحکیم قدرت قرض میگیرند. اما بیشتر آن تمرکز بر دیکتاتوریهای ریشهدار بوده است. آنچه اغلب نادیده گرفته میشود این است که چگونه رهبران کودتا، به ویژه آنهایی که در همان موج منطقهای ظهور میکنند، تاکتیکهای مشابهی را در دوره حیاتی بلافاصله پس از تصرف قدرت اتخاذ میکنند، مانند رشته کودتاهای اخیر آفریقا. در حالی که اقدامات استانداردی مانند محدود کردن مطبوعات و به حاشیه راندن رقبا همچنان رایج است، رویکردهای جایگزین به طور فزایندهای منعکسکننده درسهای گرفتهشده از خونتاهای همسایه است.
یک نمونه از این موارد، تأخیرهای سیستماتیک در گذارهای وعدهدادهشده به حکومت غیرنظامی بوده است. مالی، اولین دومینویی که در آبشار اخیر کودتاها سقوط کرد، یک سابقه مهم ایجاد کرد. کودتای اوت ۲۰۲۰ این کشور، رئیسجمهور ابراهیم بوباکار کیتا را سرنگون کرد و سرهنگ آسیمی گویتا را به قدرت رساند، ابتدا به عنوان معاون رئیسجمهور دولت انتقالی در کنار رئیسجمهور باه نداو. کمتر از یک سال بعد، گویتا پس از سازماندهی کودتای دیگری برای حذف نداو، رهبری کامل را برای خود به دست گرفت.
از آن زمان، دولت گویتا بارها انتخابات را به تعویق انداخته است. مقامات انتقالی طیف وسیعی از توجیهات – از جمله «دلایل فنی»؛ ایجاد یک قانون اساسی جدید؛ و اختلافات با آیدمیا، شرکت بیومتریک فرانسوی که رجیستری انتخاباتی را مدیریت میکند – برای حمایت از برنامهریزی مجدد ارائه دادهاند. تأخیر نامحدود در آخرین انتخابات ریاستجمهوری، که در ابتدا برای فوریه ۲۰۲۴ برنامهریزی شده بود، یک وعده شکسته دیگر را نشان داد. بیش از آن، این یک سیگنال واضح ارسال کرد: گویتا قصد چندانی برای واگذاری قدرت در هیچ جدول زمانی مشخصی ندارد.
این سیگنال از چشم همتایان گویتا پنهان نماند.
در گینه، خونتای سرهنگ مامادی دومبویا پس از سرنگونی رئیسجمهور آلفا کنده در سپتامبر ۲۰۲۱، فیلمنامه مشابهی را اتخاذ کرد. دومبویا با توجیه تصرف قدرت خود به عنوان یک وظیفه میهنی «برای نجات کشور»، در ابتدا وعده یک گذار دو ساله به دولت غیرنظامی و انتخابات تا پایان دسامبر ۲۰۲۴ را داد. خونتا بعداً منطق مالی را تکرار کرد و نیاز به تدوین یک قانون اساسی جدید را به عنوان توجیهی برای تمدید گذار ذکر کرد. این با انحلال احزاب سیاسی متعدد و بازنشستگی اجباری نزدیک به ۱۰۰۰ پرسنل نظامی همراه بود – نشانههای روشنی از یک تلاش گستردهتر برای برچیدن نظم قدیم و تحکیم قدرت.
پس از از دست دادن مهلت وعدهدادهشده، تعهدات شکسته خونتا باعث اعتراضاتی شد و منجر به تمدید دیگری برای انتخابات تا دسامبر ۲۰۲۵ شد. تعهد دومبویا برای برگزاری یک همهپرسی قانون اساسی، اطمینان چندانی ایجاد نکرد، زیرا فقدان یک جدول زمانی مشخص، عدم تمایل او را برای واگذاری کنترل برجسته کرد.
در بورکینافاسو، سرهنگ دوم پل-هانری دامیبا در ژانویه ۲۰۲۲ قدرت را به دست گرفت، رئیسجمهور روچ کابوره را سرنگون کرد و وعده بازگشت به حکومت دموکراتیک را از طریق یک قانون اساسی جدید که آزادیهای مدنی را تأیید میکند، داد. اما تنها هشت ماه بعد، سروان ابراهیم ترائوره او را سرنگون کرد و به شکست دامیبا در مهار شورش اسلامگرایان کشور استناد کرد. ترائوره دولت را منحل کرد، قانون اساسی را به حالت تعلیق درآورد و اقتدار را تحت خونتای خود متمرکز کرد.
اگرچه ترائوره در ابتدا متعهد به بازگرداندن حکومت غیرنظامی تا ژوئیه ۲۰۲۴ شد، اما در ماه مه همان سال مسیر خود را معکوس کرد، حکومت نظامی را به مدت پنج سال تمدید کرد و خود را واجد شرایط نامزدی برای ریاستجمهوری اعلام کرد – تنها چند روز پس از اینکه محمد دبی، رهبر خونتای چاد، یک پیروزی انتخاباتی مورد مناقشه را به دست آورد. دبی که پس از مرگ پدرش در سال ۲۰۲۱ به قدرت رسید، به همین ترتیب وعده یک گذار را داده بود قبل از اینکه از رأیگیری برای تحکیم حکومت خود استفاده کند. اکنون گابن از این الگو پیروی میکند و اولیگوی نگوئما از یک انتخابات برای مشروعیت بخشیدن به ریاستجمهوری پس از کودتای خود استفاده میکند.
این اقدامات یک درس گستردهتر را در میان رهبران کودتا آشکار میکند: حتی زمانی که گذارها به انتخابات ختم میشود، هدف خروج از قدرت نیست، بلکه تحکیم آن است. و این روند قابل اندازهگیری است. از سال ۲۰۲۰، میانگین زمان در قدرت برای نیروهای مسلح در آفریقا از ۱۰۰۰ روز فراتر رفته است – که به طور چشمگیری از میانگین تنها ۲۲ روز بین سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۲۰ افزایش یافته است.
همسویی مجدد استراتژیک سیاست خارجی – و لفاظیهای ضداستعماری همراه آن – به یک ابزار حیاتی برای تحکیم پس از کودتا تبدیل شده است. رهبران خونتا به طور فزایندهای خود را از شرکای سنتی غربی، به ویژه فرانسه، دور کرده و به جای آن به جایگزینهایی مانند روسیه روی آوردهاند که حمایت آن با درخواستهای کمتری برای حکمرانی دموکراتیک همراه است. با این حال، فراتر از کپی کردن حرکات یکدیگر، این تغییرات اکنون منعکسکننده یک تکامل عمیقتر هستند: یک گذار از تقلید ساده به سمت همکاری هماهنگ و فعال.
بار دیگر، مالی لحن را تعیین کرد. پس از به قدرت رسیدن گویتا، بلوکهای منطقهای مانند اکوواس (جامعه اقتصادی کشورهای غرب آفریقا) و اتحادیه آفریقا محکومیتهایی صادر کردند و فرانسه عملیات نظامی مشترک را به حالت تعلیق درآورد. گویتا به جای عقبنشینی، چرخید – روابط با روسیه را تعمیق بخشید و نیروهای فرانسوی را اخراج کرد – همه در حالی که از زبان حاکمیت ملی و رد استعمار نو غربی استفاده میکرد. در مرکز این مشارکت جدید، گروه واگنر روسیه قرار داشت که مزدوران آن در سال ۲۰۲۱ برای حمایت از تلاشهای ضد تروریسم مالی وارد شدند.
اگرچه هرگز به طور رسمی تأیید نشد، اما حضور واگنر به گویتا چیزی بیش از حمایت میدان نبرد ارائه داد. این گروه یک شریک امنیتی وفادار و فراتر از قانون را فراهم کرد که به سرکوب مخالفتهای داخلی کمک کرد. واگنر با اتهامات معتبری مبنی بر نقض حقوق بشر، از جمله دستگیریهای خودسرانه، شکنجه و قتلهای فراقضایی، به ویژه در پایگاههای سابق سازمان ملل که به طور مشترک با ارتش مالی اداره میشد، روبرو شد. علیرغم این سوءاستفادهها، این مشارکت به تحکیم کنترل گویتا کمک کرد، روندی که احتمالاً با جایگزینی واگنر با جانشین آن، یعنی سپاه آفریقای تحت کنترل دولت روسیه، ادامه خواهد یافت.
بورکینافاسو و نیجر در سالهای بعد از این الگو پیروی کردند، روابط با فرانسه را قطع کردند، روسیه را در آغوش گرفتند و روایات ضداستعماری مشابهی را برای توجیه همسویی مجدد خود اتخاذ کردند. تا اواخر سال ۲۰۲۳، این سه کشور همکاری خود را با ایجاد اتحاد کشورهای ساحل – یک بلوک که به صراحت برای محافظت از حاکمیت نظامی و مقاومت در برابر دخالت خارجی طراحی شده بود – رسمی کردند.
آنچه به عنوان تاکتیکهای منزوی پس از کودتا در مالی آغاز شد، به یک استراتژی منطقهای هماهنگ تبدیل شده است. سرایت حکومت نظامی فراتر از تقلید گسترش یافت و به همکاری نهادینهشده در میان خونتاهایی که به دنبال تأمین تسلط خود بر قدرت بودند، تکامل یافت.
مانند مرحله اول سرایت، استراتژیهای مورد استفاده برای تحکیم قدرت پس از یک کودتا، با توجه به اینکه سایر رژیمهای نظامی در منطقه چقدر خوب توانستهاند خود را تثبیت کنند، شکل میگیرد. هر تمدید یک دوره انتقالی، هر پیروزی قاطع در یک انتخابات به شدت کنترلشده و هر چرخش موفقیتآمیز از شرکای غربی، به عنوان یک اثبات مفهوم عمل میکند.
بنابراین، چه نتیجهای برای بازیگران جامعه بینالمللی که این مرحله دوم موج کودتا را مشاهده میکنند، وجود دارد؟ اساساً، یک تغییر دو جانبه در نحوه درک و رسیدگی به سیاست کودتاهای نظامی مورد نیاز است.
اول، بازیگران بینالمللی باید عادت رفتار با هر کودتا به عنوان یک رویداد مجزا را کنار بگذارند. این رویکرد نه تنها یادگیری فرامرزی را که در حال انجام است، نادیده میگیرد – بلکه به موفقیت یک خونتا اجازه میدهد تا جاهطلبیهای دیگران را تشویق کند. علاوه بر این، ناهماهنگی در پاسخها به یک ویژگی تبدیل شده است، نه یک اشکال: در حالی که خونتاها در مالی و بورکینافاسو با تحریمها و محکومیتهای صریح روبرو شدهاند، دیگران، مانند چاد و گابن، با مقاومت بسیار کمتری مواجه شدهاند. این تا حدی به دلیل ماهیت پراکنده پاسخ بینالمللی است، جایی که منافع ژئوپلیتیکی و مشارکتهای امنیتی اغلب بر یک موضع اصولی و یکپارچه در مورد حکومت غیرنظامی غلبه میکنند.
دوم، تعامل بینالمللی باید بر واقعیتهای حکمرانی پس از کودتا تمرکز کند، نه فقط بر معیارهای رسمی که خونتاها وعده میدهند. این وعدهها – مانند تاریخ انتخابات یا همهپرسیهای قانون اساسی – اغلب به صورت استراتژیک برای ایجاد ظاهری از پیشرفت در حین به تأخیر انداختن گذارهای واقعی استفاده میشوند. اتکای بیش از حد به چنین جدولهای زمانی، خطر پاداش دادن به ژستهای سطحی را به همراه دارد که نه تنها رژیمها را در داخل مشروعیت میبخشد، بلکه سیگنالهای قدرتمندی را نیز در سراسر منطقه ارسال میکند.
این تغییرات در رویکرد نه تنها پاسخها به موارد فردی را بهبود میبخشد، بلکه مهمتر از آن، به مختل کردن ساختار انگیزهای که گسترش استراتژیهای تحکیم را به پیش میراند، کمک خواهد کرد.
مرحله اول سرایت کودتای آفریقا توجه جهانی را به خود جلب کرد. اما این مرحله دوم آرامتر – تحکیم آهسته رژیمهای نظامی – است که تعیین خواهد کرد آیا این رژیمها به عناصر دائمی تبدیل خواهند شد یا خیر. متوقف کردن گسترش اکنون نه تنها به بازدارندگی از کودتای بعدی، بلکه به تضعیف کتاب بازی که رهبران کودتا را مدتها پس از محو شدن سرفصلها در قدرت نگه میدارد، بستگی دارد.
”