نشریه فارن پالیسی : «تعرفههای ترامپ هدیهای به شی است» | ۲۱ فروردین ۱۴۰۴
چگونه سیاستهای تعرفهای و رفتار غیرقابل پیشبینی ترامپ، علیرغم فشار بر پکن، میتواند به طور ناخواسته به نفع شی جین پینگ تمام شود و جایگاه چین را در جهان تقویت کند.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۶ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: Foreign Policy/Howard W. French | 📅 تاریخ: April 10, 2025 / ۲۱ فروردین ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
مقدمه: علیرغم مالیات سنگین بر چین، ترن هوایی اقتصادی تحت رهبری ایالات متحده میتواند به نفع پکن تمام شود.
مدت کوتاهی پس از به قدرت رسیدن رهبر چین، شی جین پینگ، در سال ۲۰۱۲، ناظران نزدیک از اینکه او چقدر به راحتی بسیاری از مزایایی را که این کشور طی دههها دیپلماسی کماصطکاک و رشد اقتصادی پیشرو در جهان انباشته بود، هدر میداد، متحیر شدند.
دوره دوم ترامپ
در اوایل دوران حکومتش، شی اقدامات تهاجمی را برای ادعای حقوق ارضی بر تقریباً کل دریای چین جنوبی افزایش داد. چین همچنین شروع به تسریع نوسازی نیروهای مسلح خود کرد و ناوهای هواپیمابر جدید و سایر فناوریهای نظامی را به نمایش گذاشت و شی همسایگان را با تشویقهایش به ارتش برای آماده شدن نه تنها برای جنگیدن، بلکه برای پیروزی در جنگها، نگران کرد.
در داخل، شی یک کارزار گسترده ضد فساد را آغاز کرد که به سرعت شبیه کارزاری برای ترساندن منتقدان و رقبای بالقوه شد. به زودی، رژیم این حمله سیاسی را برای محدود کردن بیشتر آزادی بیان، و سپس برای قلدری و تحقیر روسای برخی از موفقترین کسبوکارهای چین، مانند علیبابا، که رشد سریع و نوآوریشان به قدرت رسیدن کشور کمک کرده بود، گسترش داد.
بسیاری از مردم چین اقتدارگرایی را با روی آوردن به این استدلال آشنا توجیه میکردند که تمرکز قدرت در یک قوه مجریه منضبط میتواند کارها را به روشهایی انجام دهد که در بحبوحه پرحرفی و هرج و مرج دموکراسی ممکن نیست. سالها، دانشجویان تحصیلات تکمیلی چینی در کلاسهای من به این مزیت سیستمی افتخار میکردند، اما این با فضای خفهکننده سرکوب شی و کندی هشداردهنده اقتصادی که با آن همراه بود، پایان یافت.
ناگهان، گفتگوها به سمت چیزی معطوف شد که نظریهپردازان سیاسی آن را مشکل «امپراتور بد» مینامند. همانطور که نسل جدیدی از بزرگسالان جوان از از دست دادن دورهای از فرصت تقریباً قطعی ابراز تأسف میکردند، شروع به دیدن زندگی تحت اقتدارگرایی به عنوان مسئلهای صرفاً شانسی کردند. در یک چشم به هم زدن، متوجه شدند، یک دیکتاتور به ظاهر روشنفکر میتواند با یک مستبد عجول و نادان جایگزین شود. برای کسانی که این نوسان آونگی را تجربه کردند، اقتدارگرایی یک نقطه ضعف حیاتی داشت: برخلاف دموکراسیها، که میتوانند دولتها را با رأی بیرون کنند، مردم هیچ چارهای جز تحمل بخت بد خود و امید به جانشین بهتر ندارند.
با این حال، این فقط مشکلی ذاتی اقتدارگرایی نیست. در روزهای اخیر، به طور فزایندهای آشکار شده است که قدیمیترین و قدرتمندترین دموکراسی جهان اکنون با معضل امپراتور بد روبرو است.
با گذشت هر هفته، سیستم مشهور کنترل و توازن ایالات متحده نشان داده است که عمدتاً در مهار قدرت دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، ناتوان است. همانطور که یکی از ستوننویسان فایننشال تایمز اخیراً بیان کرد، دولت او «درگیر یک حمله همهجانبه به جمهوری آمریکا و نظم جهانی است که ایجاد کرد. در داخل مورد حمله قرار گرفتهاند دولت، حاکمیت قانون، نقش قوه مقننه، نقش دادگاهها، تعهد به علم و استقلال دانشگاهها… اکنون، او در حال نابودی نظم بینالمللی لیبرال است.»
و در حالی که بیشتر رهبران دموکراتیک دوباره انتخاب شده توسط محدودیتهای دوره ریاست جمهوری مهار میشوند، ترامپ در دوره دوم خود بیپرواتر شده و بارها شبح تمدید قدرت خود را فراتر از محدودیت هشت ساله قانون اساسی مطرح کرده است.
از قضا، برخی از بیملاحظهترین اقدامات ترامپ بر چین متمرکز شده است. روز چهارشنبه، او اعمال خودسرانه و غیرمنطقی تعرفههای بالا بر تقریباً هر کشوری را متوقف کرد – به جز چین. اگرچه ترامپ ممکن است متوجه نباشد، تشدید تئاتری تعرفههای او بر چین، که به ۱۴۵ درصد افزایش داد، احتمالاً هدیهای به شی خواهد بود.
بله، پکن در کوتاهمدت – شاید حتی در بلندمدت – با مشکلاتی روبرو خواهد شد، اما رفتار ترامپ مردم چین را از کاستیهای خود شی منحرف میکند و به تبلیغات دیرینه پکن در مورد برتری سیستم سیاسیاش و طرحهای شرورانه واشنگتن در تلاش برای پایین نگه داشتن چین، نیرو میبخشد.
برای بقیه جهان، چین اکنون به عنوان نیروی میانهروتری در نظم بینالمللی که به سمت ثبات و وضع موجود گرایش دارد، به نظر میرسد. اگر کشوری مجبور باشد ابرقدرتی را برای بستن واگن خود به آن انتخاب کند، چین ممکن است به عنوان گزینه ارجح ظاهر شود.
بیشتر بخوانید
اقدامات افراطی ترامپ علیه پکن، راههایی را برای نزدیکی بین چین و همسایگان معمولاً بیاعتمادش، ژاپن و کره جنوبی، و بین چین و اروپا باز کرده است. نیاز ناگهانی ترامپ، در بحبوحه کاهش بازارهای سهام و اوراق قرضه، برای اثبات توانایی تبلیغاتیاش در انجام معاملات، احتمالاً قدرت مذاکره توکیو و سئول را در قبال دولت او افزایش داده است. این بهای تاکتیکی است که واشنگتن برای به راه انداختن یک جنگ اقتصادی بیملاحظه و ناکامی در مهار رئیس جمهوری آنقدر احمق و مست قدرت که لاف بزند رهبران دیگر برای بوسیدن ماتحتش جان میدهند، خواهد پرداخت.

چرا ترامپ احتمالاً فکر میکند این ارزشش را دارد؟ همانطور که مفسران مکرراً اشاره میکنند، بخش زیادی از جهانبینی ترامپ در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، دوران رو به زوال برتری صنعتی ایالات متحده، شکل گرفته است. در آن زمان، ترامپ ابتدا ژاپن و سپس چین را به دلیل «دزدیدن» مشاغل، تولید و ایدههای ایالات متحده سرزنش کرد. برای ترامپ، موقعیت واشنگتن در رأس سلسله مراتب ملتها به نظر میرسد مربوط به نوستالژی باشد، بله، اما همچنین حق موروثی. و به نظر میرسد فکر میکند که با مجازات دیگران از طریق تعرفهها، میتواند آنچه را که ظاهراً از ایالات متحده گرفته شده است، بازگرداند.
این نه تنها اقتصاد پایه، بلکه تاریخ جهان را نیز به شدت اشتباه درک میکند. درست است که چین احتمالاً مالکیت معنوی را از خارج از کشور – از برخی فناوریها در قطارهای پرسرعت چشمگیرش گرفته تا طرحهای جتهای جنگندهاش – دزدیده و راههایی برای محافظت از اقتصاد خود در برابر رقابت در طول دهههای اخیر رشد هیجانانگیزش ابداع کرده است. با این حال، به نظر میرسد ترامپ بیخبر است که قدرتهای در حال ظهور در طول دوران مدرن، از جمله ایالات متحده در قرن نوزدهم، این کار را انجام دادهاند.
اما رهبری چین در خودرو، حمل و نقل، انرژیهای تجدیدپذیر و رباتیک – و رقابت همتای به طور فزایندهای نزدیک آن با ایالات متحده در هوش مصنوعی و اکتشافات فضایی – را نمیتوان فقط با دزدی توضیح داد. آنچه ترامپ متوجه نمیشود این است که بیشتر دستاوردهای چین ناشی از کار سخت و فداکاری مردمش، همراه با بازآفرینی مستمر و هدفمند ملی بوده است. در صنعت، این شامل شناسایی زمینههای مرزی، مانند زیستپزشکی و رباتیک، و سرمایهگذاری سنگین در آنها بوده است. و این با فشارهای به همان اندازه هماهنگ برای بهبود آموزش عالی و در دسترس قرار دادن گستردهتر آن پشتیبانی شده است.
امپراتورهای بد نه تنها خودمحور و عجول هستند. آنها همچنین تمایل دارند که به بدی مطلع باشند. این به این دلیل است که تا زمانی که حزب سیاسی خود را کاملاً تحت سلطه درآورده و خود را با بلهقربانگوها احاطه کردهاند، به ندرت در معرض اطلاعاتی قرار میگیرند که با دیدگاههایشان در تضاد باشد.
ترامپ حس شکستناپذیری خود را با حس ایالات متحده یکی دانسته است. از آنجا که هیچ کس در داخل نتوانسته است در برابر او مقاومت کند، اکنون تصور میکند که هیچ کس در جهان نیز نمیتواند – حتی زمانی که اعضای دولت او اظهارات تحقیرآمیزی در مورد چین بیان میکنند که با نژادپرستیигры میکند. جی.دی. ونس، معاون رئیس جمهور، هفته گذشته گفت که آمریکاییها نباید از «دهقانان چینی» وام بگیرند. روز یکشنبه، هاوارد لوتنیک، وزیر بازرگانی ایالات متحده، کارخانههای چینی را که انقلاب جهانی گوشیهای هوشمند را ممکن کردهاند، به عنوان مکانهایی رد کرد که انبوهی از کارگران کار کمی بیش از «پیچ کردن پیچهای کوچک» انجام میدهند.
در همین حال، اسکات بسنت، وزیر خزانهداری ایالات متحده، این هفته گفت که مدل تجاری چین شکسته است و بدون بازارهای ایالات متحده «نمیتواند زنده بماند». (فراموش نکنید که صادرات چین به ایالات متحده به عنوان بخشی از صادرات جهانی آن از اوج ۴۲ درصدی در اواخر دهه ۱۹۹۰ به طور پیوسته به حدود ۱۳ درصد امروز کاهش یافته است.) بسنت جهانی را تصور میکند که در آن پکن مایل به دیکته واشنگटन باشد: «شما دوباره توازن برقرار کنید. شما بیشتر مصرف کنید، کمتر تولید کنید. ما کمتر مصرف خواهیم کرد و بیشتر تولید خواهیم کرد… ما زمین بازی را بسیار هموار خواهیم کرد.»
این اظهارنظر متکبرانه، که توسط مردی بیان شده که اغلب به عنوان معقولترین مشاوران ترامپ به تصویر کشیده میشود، در سادهلوحیاش خیرهکننده است. این نشاندهنده نوستالژی ترامپ برای گذشتهای تماماً قدرتمند ایالات متحده است – زمانی از معاملاتی مانند پیمان پلازا ۱۹۸۵، توافقی که به نظر میرسید با یک حرکت قلم ارزهای اصلی جهان را در تلاشی برای کاهش کسری تجاری ایالات متحده با آلمان غربی و ژاپن آن زمان به طرز مهیبی رقابتی، دوباره تنظیم کرد.
اما حتی چینی که شروع به کند شدن اقتصادی و کوچک شدن جمعیتی کرده است، کاملاً برخلاف ژاپن دهه ۱۹۸۰ است، کشور بسیار کوچکتری که به تجارت با ایالات متحده وابسته بود و برای امنیت به آن تکیه میکرد. نه تنها چین تقریباً ۱۱ برابر پرجمعیتتر است، بلکه در کمتر از یک نسل، به شریک تجاری پیشرو اکثر کشورها، منبع بزرگتر سرمایه مالی نسبت به بانک جهانی، و یک قدرت نظامی درجه یک تبدیل شده است.
وزارت امور خارجه چین در بیانیه اخیر گفت: «چین یک تمدن باستانی و سرزمین ادب و عدالت است.» «ما دردسر ایجاد نمیکنیم، و از آن نمیترسیم. فشار و تهدید راه درستی برای برخورد با چین نیست. چین اقدامات قاطعی را برای حفاظت از حاکمیت، امنیت و منافع توسعه خود اتخاذ کرده و به اتخاذ آنها ادامه خواهد داد.»
صرف نظر از لفاظیها، این بیانیه هوشیارانه از پکن اساساً درست است. ایالات متحده قادر نخواهد بود چین را بر اساس تعرفهها، و نه از طریق حس اغراقآمیز یک رئیس جمهور بد امپراتوری از قدرت خود و قابلیتهای ملت، مرعوب کند. باید به ضعفهای خود نگاه کند – نه با نوستالژی بیجا برای گذشتهای که هرگز بازنمیگردد، بلکه با برنامهای مثبت و مطالبهگر برای آینده.
”