⏳ مدت زمان مطالعه: ۹ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن پالیسی/رافائل اس. کوهن | 📅 تاریخ: ۵ سپتامبر ۲۰۲۴ / ۱۴ شهریور ۱۴۰۳
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
همه جنگها داستانهای استراتژیک سادهای دارند. در جنگ داخلی آمریکا، برنامه انکودای اتحادیه برای خفه کردن کنفدراسیون و بعد از آن راهپیمایی به دریا برای دو پاره کردن آنچه باقی مانده بود، از مثالهای این داستانهاست. در جنگ جهانی دوم، استراتژی آمریکا حول “اول اروپا” متمرکز بود، همراه با اصل تسلیم بیقید و شرط آلمان و ژاپن. در طول جنگ ویتنام، شعار هدایتگر آمریکا “جستجو و نابودی” بود. در عراق، این عبارت “پاکسازی، حفظ، ساختن” بود.
در برخی موارد، مانند جنگ جهانی دوم، این استراتژیهای مختصر راه را به سوی پیروزی هموار کردند. در موارد دیگر، مانند ویتنام، آنها اشتباهات حماسی را جاودانه کردند. اما در هر مورد، این برچسبهای استراتژیک به مخاطبان داخلی و خارجی میگفتند که اصول پایه برنامه بازی برای پیروزی در جنگ چیست، به ویژه زمانی که جنگ طولانی میشد. و دقیقاً این نوع برنامه قابل ارتباطی است که اوکراین در سال گذشته به شدت نیاز داشت. اکنون فرصتی دارد که یکی به دست آورد.
در سال اول جنگ، اوکراین یک قهرمان مستقیم بود. رئیسجمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی، یک قهرمان غیرمنتظره بود، اما پس از حمله روسیه، او به یک رهبر جنگی مستقیم از انتخاب مرکزی تبدیل شد. پاسخ مشهور او زمانی که آمریکا پیشنهاد تخلیه او را از کیف داد — “من مهمات میخواهم، نه سواری” — نمیتوانست برای آن لحظه بهتر طراحی شود اگر یک فیلمنامهنویس هالیوودی آن را نوشته باشد.
اما به همان اندازه که پیامرسانی مهم بود، اوکراین همچنین یک نظریه واضح — اگر ساده — برای پیروزی در جنگ داشت. ابتدا، حمله روسیه به کیف را متوقف کرد. بعد از آن، نیروهای روسیه را در اطراف خارکیف شکست داد و خرسون را بازپس گرفت. در نهایت، با ورود تسلیحات ساخت غرب به کشور، یک حمله نهایی در بهار ۲۰۲۳ دستکم روسیه را به مرزهای خود نزدیکتر میکرد، اگر جنگ را به طور کامل تمام نمیکرد.
متأسفانه برای اوکراین، این مرحله آخر هرگز محقق نشد، نه کمکم به دلیل ماهها تردید غرب در تحویل سلاحهای حیاتی مانند تانکها و هواپیماها که به روسیه زمان لازم برای تکمیل سنگرهای گسترده در طول جبهه را داد. هنگامی که ضدحمله ۲۰۲۳ پایان یافت، کیف بیش از نیرو و تجهیزات خود را از دست داد. او همچنین یک استدلال قانعکننده برای اینکه چگونه قصد دارد پیروز شود را از دست داد.
کمبود یک روایت قانعکننده بیش از یک چالش روابط عمومی برای کیف بود؛ همچنین کمک نظامی آینده غربی را به خطر انداخت. ناظران غربی به طور فزایندهای اوکراین را به عنوان گرفتار در یک جنگ طولانیمدت در برابر روسیهای بزرگتر و قویتر دیدند — که همچنین داستان جدید کرملین برای جنگ بود، پس از آنکه داستان اولش (فروپاشی سریع کیف و نصب یک ساتراپ روسی) به عنوان یک توهم افشا شد. این جنگی بود که اوکراین به احتمال زیاد نمیتوانست در آن پیروز شود، غرب اکنون معتقد بود. این روایت، به نوبه خود، به رشد شک و تردید در واشنگتن و سایر پایتختهای غربی درباره اینکه آیا کمک نظامی به اوکراین هنوز یک سرمایهگذاری خوب است، منجر شد. در بهترین حالت، اوکراین میتوانست به این ایده اشاره کند که تسلیحات و مهمات غربی از از دست دادن زمینهای بیشتری جلوگیری کردهاند — که به سختی یک تبلیغ درخشان برای تأمین کمکهای بیشتر بود.
بهطور استدلالی، اتهام اینکه جنگ روسیه و اوکراین به بنبست رسیده بود، هرگز بهطور کامل دقیق نبود. در حالی که بخش زیادی از توجه رسانههای غربی به خطوط جبهه راکد متمرکز بود، اوکراین مجموعهای از دستاوردهای کمتر قابل توجه اما بهطور استدلالی به همان اندازه مهم به دست آورد، از جمله بیرون راندن ناوگان دریای سیاه روسیه از بنادر کریمه و دریای سیاه غربی — یک موفقیت مهم برای کشوری بدون نیروی دریایی. علاوه بر این، کمبود پیشرفت نظامی اوکراین تا حدی به دلیل تأخیرهای چند ماهه در تحویل کمکهای ایالات متحده و اروپا بود، و همچنین خطوط قرمز سختگیرانه که استفاده از هر سلاح غربی را برای حمله به فرودگاهها، پایگاهها و دیگر داراییهای نظامی در خاک روسیه محدود میکرد.
چنین تأخیرهایی، که برخی از آنها تا به امروز ادامه دارد، به این معنا بود که اوکراین در خطر فرو رفتن در نوعی از باتلاق استراتژیک قرار داشت. برای به دست آوردن کمک نظامی بیشتر، نیاز داشت که نشان دهد شانس پیروزی دارد با نمایش نتایج میدان نبرد مهم — اما باید این کار را بدون نقض محدودیتهای سختگیرانه استفاده از تسلیحات ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی انجام میداد. همزمان، پیروزیهای میدان نبرد مهم، بهویژه در برابر یک نیروی نظامی روسیه که در حال یادگیری و تسلیح مجدد بود، به تزریقهای نظامی غربی هر چه بیشتر و تاکتیکهای جسورانهتر نیاز داشت. اوکراین در یک دوراهی مرغ و تخممرغ گیر کرده بود که به هیچ جایی خوب نمیرفت.
به شکل ظریفتر، اما نه کمتر مهم، عواقب داخلی برای نداشتن یک روایت استراتژیک وجود داشت، به ویژه در مورد روحیه عمومی. زمانی که در ماه اوت در اوکراین بودم، خستگی را در چهره همه میدیدم، از مقامات دولت گرفته تا پژوهشگران اندیشکدهها و مردم عادی در خیابان. شاید به همین دلیل است که بیشتر اوکراینیها نسبت به پایان مذاکرهای جنگ بازتر شدهاند، هرچند نه به شروط ولادیمیر پوتین. در حالی که تقریباً هر یک از دهها اوکراینی که من با آنها مصاحبه کردم — در سطوح مختلف ارشدیت، هم در داخل و هم خارج از دولت — نیاز به پیروزی و مصلحت وجودی در دست داشتند، اما تعداد کمی توانستند دقیقاً توضیح دهند که چگونه اوکراین به پیروزی خواهد رسید. و بهویژه برای مخاطبان جوانتر و با تجربه کمتر، این منبعی از همزمانی ناامیدی و کینه بود.
در این زمینه، ضدحمله کورسک به موقع وارد شد. برای اولین بار، نیروهای اوکراینی به روسیه حمله کردند و بیش از ۱۲۰۰ کیلومتر مربع (حدود ۴۶۰ مایل مربع) از قلمرو را تصرف کردند — کمی بیشتر از زمینی که روسیه در اوکراین در سال ۲۰۲۴ تصرف کرده بود — و چند صد اسیر روسی را در این فرآیند به دست آوردند.
در حالی که ضدحمله کورسک برای بسیاری — از جمله مقامات وزارت دفاع ایالات متحده — غافلگیرکننده بود، این فشار به کورسک کاملاً منطقی بود. اوکراین، به هر حال، نیاز داشت کاری بزرگ انجام دهد. نیاز داشت نشان دهد که در حالی که نیروی نظامی روسیه بزرگ است، همچنان نابرابر و در جاهایی شکننده است. اوکراین همچنین ثابت کرد که علیرغم نگرانیهای غرب و بهویژه ایالات متحده درباره تهدیدهای تشدید هستهای که از ابتدای جنگ به عنوان پیامرسانی کرملین شناخته شده، پوتین به اندازه پیامرسانی نشان میدهد، نسبت به زرادخانه هستهای خود بسیار حساس نیست، به دلایل مختلف. بنابراین، این تهدیدها نباید دلیل محدود کردن شدید عملیات نظامی متعارف اوکراین توسط ایالات متحده باشد.
اوکراین، به عبارت دیگر، نیاز داشت کاری درخشان انجام دهد و نشان دهد — دوباره — که میتواند پیروز شود.
همزمان، اوکراین نیاز داشت که به جمعیت خود پس از سالها ویرانی و خونریزی خبری خوب بدهد. همانطور که یک مخاطب اوکراینی به من گفت، اوکراینیها از زمان حمله برقآسا به بازپسگیری مناطق شرقی خارکیف در اواخر ۲۰۲۲ احساس خوشبینی نداشتهاند. ضدحمله کورسک به اوکراینیها آنچه که نیاز داشتند را ارائه میدهد — یک بازنشانی استراتژیک.
اما در حالی که ضدحمله کورسک اولین گام است، اوکراین نیاز خواهد داشت که اگر بخواهد مومنتومی که اکنون دارد را حفظ کند، چیزهای بیشتری ارائه دهد. شاید مهمتر از همه، نیاز به پیدا کردن یک داستان استراتژیک جدید دارد. رهبران اوکراینی باید هم مخاطبان خود در خانه و هم حامیان خارج از کشور را متقاعد کنند که برنامهای برای پیروزی در جنگ دارند. در واقع، زلنسکی قول داده است که چنین برنامهای را به رئیسجمهور ایالات متحده، جو بایدن و دو جانشین احتمالیاش در این ماه ارائه کند.
با توجه به اقدامات اوکراین، به نظر میرسد که شعار استراتژیک جدید — اگرچه هنوز بیان نشده است — از سه بخش نسبتاً تعریف شده تشکیل شده است: زنده ماندن، ضربه زدن، و تصرف. اولی — زنده ماندن — بر مقاومت در برابر حملات تنبیهی روسیه به زیرساختهای انرژی اوکراین و متوقف کردن حمله آهسته روسیه در دونباس تمرکز دارد. دوم — ضربه زدن — به نظر میرسد که بر هدف قرار دادن اهداف نظامی و صنعتی عمیقتر در داخل روسیه متمرکز است، نه تنها به منظور کاهش تواناییهای نظامی روسیه، بلکه برای افزایش هزینههای اقتصادی و سیاسی جنگ برای رژیم پوتین.
بخش سوم و نهایی — تصرف — جایی است که کورسک در آن قرار میگیرد. این اقدام بر تصرف قلمرو روسی در طول مرز تأکید دارد، احتمالاً به عنوان یک سپر برای محافظت از قلمرو اوکراین در برابر تجاوز روسیه و به عنوان یک احتمال برای چانهزنی بیشتر در راه.
در نهایت، هر سه عنصر لازم هستند اما به احتمال زیاد برای ساختن یک نظریه جدید پیروزی برای اوکراین کافی نیستند. در حالی که عناصر زنده ماندن، ضربه زدن و تصرف استراتژی نوپای کیف بهطور حتم فشار بر مسکو را افزایش خواهد داد، احتمالاً خود به خود به اوکراین اجازه بازپسگیری قلمرو از دست رفتهاش را نخواهند داد. در واقع، روسیه همچنان در شرق اوکراین پیشرفت کرده است، علیرغم حمله اوکراینی به کورسک. همچنین ضربات و تصرفات آینده فشار داخلی بر پوتین را به اندازهای افزایش نمیدهد که او به پایان دادن به درگیری مجبور شود. بیشتر تحلیلگران اوکراینی که من با آنها مصاحبه کردم اعتراف کردند که بیشتر روسها — بهویژه کسانی که در خودکامگی پوتین تأثیر دارند — به اندازه کافی به کورسک اهمیت نمیدهند تا پوتین را مجبور به رها کردن اهداف جنگی خود کنند.
بنابراین، پرسشی که باقی میماند این است که مرحله بعدی و نهایی نظریه پیروزی اوکراین چه خواهد بود، اگر اصلاً وجود داشته باشد. اساساً، اوکراین دو انتخاب اساسی دارد — جایگزینی یا تسویه.
در اولی، میتواند امید داشته باشد که فشار روزافزون بر رژیم پوتین در نهایت باعث سقوط آن زیر وزن خود شود. همانطور که تلاش کودتای نافرجام یِوگنی پریگوژین، رئیس گروه واگنر در تابستان گذشته نشان داد، همه رژیمهای خودکامه — از جمله روسیه — تا لحظهای که نیستند، پایدار به نظر میرسند. اما در حالی که این نظریه ممکن است قابل قبول باشد، شرط بستن بر سقوط پوتین به هیچ وجه تضمین نشده است، و حتی اگر اینطور باشد، لزوماً تضمین نشده که هر کس بعدی بیاید جنگ را به پایان خواهد رساند.
بهطور متناوب، اوکراین میتواند برای تسویه درگیری فشار بیاورد. با افزایش درد برای رژیم پوتین از طریق ضدحمله کورسک و ادامه ضربات عمیق به زیرساختهای روسیه، اوکراین میتواند پوتین را به تغییر محاسبات هزینه-فایده خود فشار بیاورد — و از مطالبات حداکثری خود عقبنشینی کند. سپس، کیف میتواند قلمرو تصرف شده روسی را با قلمرو اوکراینی تصرف شده توسط روسیه معامله کند.
به طرقی، این رویکرد به نظر میرسد که سادهتر است. اوکراین قبلاً هزینههای زیادی را به روسیه تحمیل کرده است و تقریباً مطمئناً میتواند آن را افزایش دهد، بهویژه اگر غرب محدودیتها را در استفاده از تسلیحات خود و خطوط قرمز دیگر بردارد. با کورسک، اوکراین همچنین قبلاً نشان داده که میتواند قلمرو روسیه را تصرف کند. پرسش این است که آیا میتواند به اندازه کافی قلمرو بگیرد — و به همان اندازه مهم، آن را نگه دارد — تا بتواند اهرم کافی برای بازپسگیری همه اوکراین اشغالی توسط روسیه به دست آورد.
در پایان روز، این به اوکراین بستگی دارد که تصمیم بگیرد که آیا شعار جنگ آن زنده ماندن-ضربه زدن-تصرف-جایگزینی یا زنده ماندن-ضربه زدن-تصرف-تسویه است. یا شاید این چیز دیگری است. در نهایت، اوکراینیها هستند که بار اصلی این جنگ را تحمل میکنند. و سپس، بر حامیان اوکراین در ایالات متحده و سراسر جهان واجب خواهد بود که منابع و فضای سیاستی لازم برای تحقق این داستان را فراهم کنند.
و خبر خوب این است که قلاب اصلی برای خط داستانی — یک داوود مدرن که در نبردی بین دموکراسیهای لیبرال و یک بلوک در حال ائتلاف از خودکامگان تجدیدنظرطلب با جالوت میجنگد — همچنان به همان اندازه جذاب است.
اما با انتخابات آمریکا در افق و چالشهای رو به رشد در سراسر جهان که برای توجه و منابع محدود رقابت میکنند، رهبری اوکراین به حامیان و متحدان خود — و همچنین به مردم خود — نظریه خود درباره چگونگی پیروزی را مدیون است. اگر نه برای خاطر غرب، حداقل برای خاطر خود اوکراینیها.
پاورقی ها:
⚠️ اخطار: محتوای این مقاله صرفاً دیدگاههای نویسندگان و منبع اصلی را منعکس میکند و مسئولیت آن بر عهده نویسندگان است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاههای مطرحشده نیست.
✅ سورس ما: فارن پالیسی
💡 درباره منبع: فارن پالیسی یک مجله و وبسایت معتبر در حوزه روابط بینالملل و تحلیلهای جهانی است که به ارائه مقالات و تحلیلهای عمیق درباره مسائل جهانی و سیاست خارجی میپردازد.
✏️ درباره نویسنده: رافائل اس. کوهن، مدیر برنامه استراتژی و دکترین در پروژه نیروی هوایی شرکت رند است.