نشریه فارن پالیسی : «چگونه جنگ جهانی دوم اقتصاد جهانی را تغییر داد» | ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
بررسی تأثیرات عمیق جنگ جهانی دوم بر بسیج صنعتی، بازتوزیع اقتصادی، نابرابری، قراردادهای اجتماعی و شکلگیری نظم نوین جهانی از نگاه آدام توز.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۱۳ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن پالیسی/کمرون آبادی، آدام توز | 📅 تاریخ: ۹ مه ۲۰۲۵ / ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
این هفته مصادف با هشتادمین سالگرد پایان جنگ جهانی دوم در اروپا بود. با نگاهی به گذشته، جنگ برای این قاره معانی متعددی داشت. البته رویدادی با خشونت و ویرانی بیسابقه بود. اما همچنین لحظهای از همکاری، بسیج و همبستگی بینالمللی بود – و نقطه عطفی اقتصادی برای جهان.
جنگ جهانی دوم تا چه حد یک رویداد اقتصادی بزرگ بود؟ برندگان و بازندگان بازتوزیعهای اقتصادی جنگ چه کسانی بودند؟ و آیا جنگ بزرگترین سیاست صنعتی جهان در تاریخ بود؟
اینها تنها چند مورد از سوالاتی هستند که در گفتگوی اخیر من با آدام توز، ستوننویس اقتصادی FP، در پادکستی که مشترکاً میزبانی میکنیم، Ones and Tooze، مطرح شد. آنچه در ادامه میآید گزیدهای است که برای طول و وضوح ویرایش شده است. برای گفتگوی کامل، به دنبال Ones and Tooze در هر جایی که پادکستهای خود را دریافت میکنید، بگردید. و خبرنامه Substack آدام را بررسی کنید.
کمرون آبادی: جنگ جهانی دوم تا چه حد یک رویداد اقتصادی بزرگ بود؟
آدام توز: من فکر میکنم این لحظهای است که واقعاً صحبت در مورد کمیت و اندازه و مقیاس مهم است زیرا فقط بسیار بسیار بزرگ بود. فکر میکنم این چیزی است که باید گفت. و مهم است که این را به عنوان یک اصلاحیه نیز بگوییم زیرا مردم در سالهای اخیر شنیدهاند که مردم در مورد اقتصادهای جنگی صحبت میکنند. در حال حاضر صحبت در مورد لزوم رفتن اروپا به حالت جنگی در جنگ با روسیه بسیار رایج است. در ایالات متحده نیز در دوران ریاست جمهوری بایدن صحبتهای زیادی در این مورد وجود داشت. جو بایدن، رئیسجمهور سابق ایالات متحده، فرزند جنگ است. او واقعاً به ارجاعات به جنگ جهانی دوم علاقه داشت. در حوالی کووید، صحبت از نوعی وضعیت اقتصادی جنگی و تنظیم مجدد قرارداد اجتماعی، مانند آنچه پس از جنگ جهانی دوم رخ داد، پیرامون آب و هوا وجود داشت.
و اگر واقعاً پارامترهای اساسی تاریخ اقتصادی قرن بیستم را بدانید، صادقانه بگویم، همه اینها کمی احمقانه به نظر میرسد، زیرا مقیاس بسیج برای جنگ تمام عیار در جنگ جهانی دوم شبیه هیچ چیزی نبود که قبلاً دیده شده بود. از نظر تاریخی کاملاً منحصر به فرد است. این با جنگ جهانی اول شروع میشود، جایی که هزینههای دولت به عنوان سهمی از تولید ناخالص داخلی – خود معیار سهم تولید ناخالص داخلی محصول جنگ جهانی اول است. مانند زمانی که کارها را در این مقیاس انجام میدهید، به چیزی بسیار بزرگ نیاز دارید تا چیز بسیار بزرگ دیگری را با آن مقایسه کنید، و در نهایت به تولید ناخالص داخلی، محصول ناخالص ملی، به عنوان معیار خود میرسید. در جنگ جهانی اول، این نسبت بین ۳۰ تا ۴۰ درصد در نوسان بود. برای برخی از کشورهای متخاصم، در دوران بد به ۵۰ درصد هم رسید. در جنگ جهانی دوم، این یک دنده بالاتر میرود، ۴۰ تا ۶۰ درصد تولید ناخالص داخلی در میان کشورهای متخاصم است. بنابراین بیش از نیمی از تمام آنچه تولید میشود به تلاش جنگی اختصاص مییابد.
بنابراین فقط به جلوی خود نگاه کنید و دنیای مادی را به یک بخش تقسیم کنید، که همان چیزی است که برای زندگی غیرنظامی نگه میدارید، و بقیه به تلاش جنگی میرود. این کاملاً چشمگیر است. و یادگیری آگاهانهای بین این دو مرحله وجود داشت. سیاست اقتصاد کلان مدرن به معنایی که ما میفهمیم تغییر کرد، کل درک ما از چیستی اقتصاد تحت تأثیر این دو درگیری تغییر کرد. و جنگ جهانی دوم جایی بود که واقعاً به نتیجه رسید. انقلاب کینزی در اقتصاد واقعاً بهتر است به عنوان یک تکامل جنگ تمام عیار در اقتصاد درک شود که در جنگ جهانی دوم به اوج خود رسید، و همه چیز در مورد مدیریت جریانهای کل تقاضا، تولید، عرضه نیروی کار، عرضه مواد خام، ارز، نحوه بسیج جمعیتها، نحوه جدا کردن بخشهای عظیمی از جمعیتها بود تا بتوانند واقعاً خدمت کنند. میدانید، دهها میلیون مرد بسیج میشوند، و زنان نیز، در تلاش جنگی. هرچند عمدتاً مردان؛ ارزش تأکید بر آن را دارد. و سپس در انتهای دیگر طیف، برنامههای رادیکال برای گرسنگی تودهای جمعیتها. وقتی در مورد هولوکاست صحبت میکنیم، خیلی بیشتر در مورد آن خواهیم گفت. تلاشهای عمدی برای گرسنگی، نه تصادفی، بلکه تلاشهای عمدی برای محاصره و گرسنگی که مثلاً در مورد تهاجم آلمان به اتحاد جماهیر شوروی به ۳۰ تا ۴۰ میلیون نفر از ساکنان شهرهای شوروی در غرب اتحاد جماهیر شوروی اعمال شد. و سپس همچنین نوع دیگری از دیدگاه رادیکال اقتصاد که از جنگ بیرون میآید، جنگ چریکی است، جنگ خلقی مائو تسه تونگ در چین، جایی که اصلاحات ارضی و تحولات انقلابی مستقیماً با جنگافروزی مرتبط است.
بنابراین ما در جنگ جهانی دوم اقتصادهای جنگی داریم که شبیه اقتصادهای تجربه شده در بریتانیا و ایالات متحده یا آلمان هستند، جایی که اقتصادهای مدرن به خوبی مدیریت شده و بهینه سازی شده، در حال کار هستند و به روش های جدید مدیریت می شوند. شما برزخ عجیبی از مکان هایی مانند فرانسه و دانمارک دارید که تحت اشغال آلمان هستند، اقتصادهایشان داغ است اما در خدمت اهداف آلمان است، و بنابراین مردم از طریق همکاری به طرق مختلف ثروتمند می شوند، در حالی که دیگران به بردگی گرفته می شوند، شکار می شوند یا در مقاومت واقعی هستند. و سپس چین، آسیای جنوب شرقی، بخشهایی از جبهه شرقی را دارید که در آن اقتصاد جنگی بیشتر شبیه وضعیت سوریه در ۱۰ سال گذشته است، جایی که بقای اقتصادی و جنگسازی دست در دست هم دارند. کسانی که اسلحه دارند غذا دارند، کسانی که اسلحه دارند طلا دارند، پولی که واقعاً مهم است، و اقتصاد در فرآیند نبرد تن به تن و جنگ بازسازی میشود. بنابراین همه اینها در زمینه این مبارزه حماسی که در سال ۱۹۴۵ به پایان میرسد، اتفاق میافتد.
سیاِی: نقش تلفات چطور بود؟ بدیهی است که مقیاس آن تلفات هولناک بود، اما واقعاً چقدر تأثیرگذار بودند؟
اِیتی: بنابراین جنگ جهانی دوم از نظر تلفات، بزرگترین جنگ مدرن است. آمار مرگ و میر بین ۷۰ تا ۸۵ میلیون نفر است. تقریباً یک سوم آن مرگ و میر نظامی است. بنابراین ۲۱ تا ۲۵ میلیون. تلفات غیرنظامیان ۵۰ تا ۵۵ میلیون نفر است. و سپس در میان تلفات غیرنظامیان، حدود نیمی مستقیماً مربوط به جنگ و نیمی قحطی، بیماریهای مرتبط با جنگ است، آنچه ممکن است مرگ و میر اضافی بنامید که در این دوره اتفاق افتاده است. و از نادقیق بودن این آمار میتوانید بگویید که تخمین آن آسان نیست زیرا، همانطور که یک دقیقه پیش گفتم، در خشنترین سناریوهای جنگ در چین، در آسیای جنوب شرقی، در اتحاد جماهیر شوروی، دولت فرو میپاشد و جمعآوری منظم دادهها واقعاً دشوار است. برای افرادی که در بریتانیا و ایالات متحده، جایی که بسیاری از شنوندگان ما هستند، و از نقطه نظری که اکنون در آن هستیم، در این مورد فکر میکنند، این ممکن است بسیار دور به نظر برسد. این چیزی است که در یک مستند و یک فیلم تماشا میکنید. اما اگر فردی هم سن و سال من باشید، اکنون در اواخر دهه ۵۰ زندگیام، متولد اواسط تا اواخر دهه ۶۰، حتی در اروپای غربی، این حس ترس و فقدان همهجا حاضر بود. هر دوی والدین من در کودکی بمباران شدند.
و اگر مانند من زمانی را در آلمان بزرگ شده باشید، تأثیر این جنگ همه جا بود. نمیتوانستید به استخر بروید بدون اینکه مردانی را ببینید که بدنهایشان با نارنجک و رگبار مسلسل تکه تکه شده بود. این در اوایل دهه ۷۰ بود. بیشتر معلمان من در دبیرستان و دبستان کهنه سربازان جنگ بودند. آنها زخمهای سرمازدگی داشتند که آنها را آزار میداد، میدانید، اگر هوا تغییر میکرد. اگر به جامعهای مانند آلمان نگاه کنید، که غربیترین جامعهای است که واقعاً تحت تأثیر جنگ قرار گرفته است – و بدیهی است که قهرمان جنگی است که این را آغاز کرد، و این تسلیم آلمان است که ما یادبود آن را گرامی میداریم – ۴۰ درصد از گروه مردان متولد حدود سال ۱۹۲۰ جان خود را در جنگ از دست میدهند. در اتحاد جماهیر شوروی، آمار بیشتر مورد بحث است، اما تلفات حتی بیشتر است. اگر مرد جوانی باشید که درست بعد از جنگ جهانی اول متولد شدهاید، شانس رسیدن به نیمه دوم قرن بیستم در اتحاد جماهیر شوروی واقعاً بسیار اندک است. آمار تلفات اتحاد جماهیر شوروی به شدت مورد مناقشه است، اما میتواند ۲۷ میلیون نفر باشد. مبلغان روسی آن را بالاتر میبرند. این ۱۴ درصد از جمعیت قبل از جنگ است. بنابراین به اطراف خود نگاه کنید، و هر ششمین نفر مرده است. بدیهی است، و ما در مورد این صحبت خواهیم کرد، جمعیت یهودی اروپا از نظر درصد بالاترین تلفات را متحمل میشوند، اما از نظر تعداد مطلق، حتی در لهستان و بلاروس که هولوکاست فوقالعاده شدید بود، تعداد تلفات غیریهودی بیشتر است. شهرهایی مانند ورشو در طول جنگ عملاً پاک شدند. قحطیها، همهگیریها وجود دارد. این فقط جنگ بمباران و تیراندازی نیست. قحطی هنان در چین جان ۲ میلیون نفر را گرفت، ۳ میلیون نفر در بنگال تحت حکومت بریتانیا در هند جان باختند، ۲ میلیون نفر در پایان جنگ در ویتنام با شکست اشغال ژاپن جان باختند، و گرسنگی عمدی میلیونها نفر دیگر را در اتحاد جماهیر شوروی گرفت.
اما نکته در مورد این موضوع این است که با وجود همه اینها – و من این اعداد را عمداً فقط برای ایجاد حس مقیاس تکرار کردم – این هنوز یک جنگ مدرن بود. بنابراین اکثریت تلفات در آن، بگوییم، عدد ۷۵ میلیون، اکثریت عمدی هستند. حدود ۵۰ میلیون عمدی هستند. فقط، به اصطلاح، ۲۰ میلیون نتیجه قحطی و بیماری هستند. بنابراین این جنگی مانند جنگهای قرن هفدهم در اروپا، یا بحران بزرگ جهانی قرن هفدهم، مثلاً جنگ سی ساله، نیست، جایی که شما واقعاً لشکرکشیهای نظامی دارید که از نظر مقیاس بسیار کوچکتر از جنگ جهانی دوم هستند اما فروپاشی دولت را به راه میاندازند، که در نهایت جانهای بسیار بیشتری را میگیرد زیرا آنها جوامع بسیار فقیری هستند و همچنین توسط طاعون که در سراسر اوراسیا گسترش مییابد، ویران میشوند. بنابراین در قرن هفدهم غیرمعمول نیست که مناطق آلمان نه ۳ درصد از جمعیت خود یا ۱۰ درصد یا ۴۰ درصد از یک گروه، بلکه ۴۰ درصد از کل جمعیت خود را از دست بدهند. جمعیت در واقع کوچک میشود و در بسیاری از مناطق آلمان در قرن هفدهم تا قرن هجدهم بهبود نمییابد. مطلقاً هیچ چیز شبیه آن در قرن بیستم وجود ندارد. بنابراین از حدود ۲ میلیارد نفری که در اواخر دهه ۱۹۳۰ زنده بودند، ۳ درصد در اوایل دهه ۱۹۴۰ جان خود را از دست میدهند. و تا سال ۱۹۵۰، جمعیت جهانی به ۲.۵ میلیارد نفر رسیده و برای انفجاریترین رشدی که تا به حال در تاریخ گونه ما دیده ایم، آماده است.
بنابراین این نوع دوگانگی عجیب در مورد جنگ جهانی دوم وجود دارد. از یک سو، به وضوح انفجاریترین چیز خشونتآمیز است، که این لشکرکشیهای نظامی غولپیکر، هولوکاست، پروژههای استعماری سکونتگزین در مقیاس بزرگ و بمب اتمی را ترکیب میکند، همه اینها از یک سو. و از سوی دیگر، وقتی به جمعیتشناسی جهانی نگاه میکنید، بسیار کمتر از بحران عمومی قرن هفدهم تأثیرگذار است، تا حدی به این دلیل که ما در مدیریت جمعی این مبارزات بسیار خوب شدهایم. مغزم منفجر میشود که من فقط ۲۲ سال پس از پایان این درگیری متولد شدم. به عنوان یک بچه، شما فقط آن را بدیهی میدانید، اما این سن افرادی است که من در کلمبیا به آنها تدریس میکنم. به این نزدیکی است، و این نوعی انفجار کنترل شده با شدت فوقالعاده خارقالعاده است.
سیاِی: بنابراین از نظر اقتصادی، چه کسانی را میتوانیم برندگان و بازندگان این بازتوزیع بزرگ اقتصادی و اجتماعی بدانیم؟
اِیتی: باز هم، من فکر میکنم تمایز شما بین جنگ تمام عیار کنترل شده و جنگ تمام عیار آشفته در اینجا واقعاً مفید است، زیرا اگر به موارد کنترل شده نگاه کنید، و بگویید دادههای بلندمدت در مورد نابرابری را که، مثلاً، تیم مشهور اطراف توماس پیکتی در پاریس گردآوری کرده است، در نظر بگیرید، شکی نیست که با شروع جنگ جهانی اول، اما سپس با جنگ جهانی دوم به طور واقعی، دوران جنگهای تمام عیار، دورانی است که اقتصاددانان کارگری آمریکا آن را فشار بزرگ مینامند. بنابراین دورهای است که در آن نابرابری در درآمد به طور چشمگیری کاهش مییابد و نابرابری در ثروت نیز تا حدی کاهش مییابد.
و شما میتوانید این را به عنوان نوعی استدلال از نوع معامله اجتماعی در نظر بگیرید، درست است؟ اگر قرار است جنگهای تمام عیار را اداره کنید و قرار است جامعه را در کنار هم نگه دارید، که دقیقاً مشخصه جنگ جهانی دوم در اروپای غربی و آمریکای شمالی است، پس قرار است معاملات اجتماعی بزرگی انجام دهید، قرار است قرارداد اجتماعی را دوباره مذاکره کنید. و شما این کار را با اجتناب از اعتصابات، با دادن امتیازات دستمزدی به کارگران حیاتی از طریق اتحادیههای کارگری انجام خواهید داد، و شما هزینههای رفاهی را افزایش خواهید داد، و شما برای این کار هزینه خواهید کرد و تقاضای بیش از حد و تورم را با اعمال مالیات تنبیهی بر بالاترین درآمدها کنترل خواهید کرد. و بنابراین، اکثر جوامع جنگ جهانی دوم را با نرخهای مالیات نهایی برای ۱ درصد بالا که بسیار بیش از ۵۰ درصد و سپس نزدیک به ۸۰ درصد است، حتی در ایالات متحده، تا اواخر دهه ۱۹۵۰ ترک میکنند. و این بخشی از این معامله است. و در دادهها نشان داده میشود. این لحظه پیمان مشهور دیترویت است که در آن صنعت خودروسازی آمریکا، سنگر تولید انبوه، در پی جنگ، توافق رسمی با اتحادیه کارگران خودرو امضا میکند و با شرایط و ضوابط یک دولت رفاه خصوصی شده برای کارگران آمریکایی موافقت میکند. ما شاهد پیشرفت کارگران در بریتانیا هستیم که اتحادیههای کارگری نقشی کلیدی در مدیریت جبهه داخلی در جنگ جهانی دوم ایفا کردند. ارنست بوین، رئیس اتحادیه کارگران حمل و نقل و عمومی و شخصیتی محوری در دولت زمان جنگ، و سپس وزیر امور خارجه، که به معنای واقعی کلمه سیاست خارجی را برای دولت اتلی پس از سال ۴۵ اداره میکرد، یک رئیس اتحادیه بود. آن دوران دورانی است که در واقع یک تغییر بزرگ وجود دارد.
اما این فضیلت است، پس، چقدر روشنگر است که بر اساس این تضاد بین جنگ تمام عیار سازمان یافته و جنگ تمام عیار آشفته فکر کنیم. هدف بازی، البته، جلوگیری از چالش انقلابی است. و بنابراین جنگ جهانی اول با خیزش انقلابی عملاً در همه جا پس از ۱۹۱۷، حتی به خاطر خدا در بریتانیا و ایالات متحده، به پایان میرسد. موج عظیمی از فعالیت اعتصاب عمومی وجود دارد. ترس سرخ به دلیلی وجود دارد، به نوعی، در سال ۱۹۱۹ در ایالات متحده، درست است؟ بسیاری از آن ساختگی است، اما با این وجود، واقعاً یک بسیج ستیزهجویانه وجود دارد. و البته، فشار انقلابی در اروپا، اروپای غربی، به ویژه پس از ۱۹۴۵ نیز وجود دارد، اما بسیار مهار شدهتر است. از طریق اتحادیههای کارگری هدایت میشود. از طریق احزاب کمونیست هدایت میشود که خودشان از دهه ۱۹۲۰ استالینی شدن را پشت سر گذاشتهاند. و بنابراین وضعیت بسیار هماهنگتر و کنترل شدهتری است. و تصادفی نیست که تحول انقلابی پس از جنگ جهانی دوم در اروپا نیست – اگرچه در ایتالیا عملاً در پایان جنگ داخلی و در فرانسه جنگ داخلی وجود دارد، اما در هر دو مورد، این یک مبارزه مهار شده است. این در آسیا است که ما واقعاً شاهد مبارزه انقلابی تمام عیار هستیم که با چنین پیامدهای چشمگیری در چین، ویتنام، کره، مالایا بازی میکند. هرج و مرجی وجود دارد که واقعاً تا دهه ۶۰ در آسیا به جای خود منجمد نشده است، شاید اگر چین و انقلاب فرهنگی را در نظر بگیرید، تا دهه ۷۰.
بنابراین، من فکر میکنم، این نکته حیاتی است که باید در نظر داشت که پیشرفت اروپایی و آمریکایی کارگران آشکار است. شما آن را در اعداد میبینید. میتوانید آن را از فضا ببینید. عظیم است، یک تغییر بزرگ وجود دارد، اما به شرطی است که همه ما موافقت کنیم که طبق قوانین نسخه اصلاح شده وضع موجود بازی کنیم.
سیاِی: آیا جنگ جهانی دوم اساساً بزرگترین سیاست صنعتی تاریخ است و اگر چنین است، اثرات بلندمدت آن سیاست چه بود؟
اِیتی: واقعاً، جنگ جهانی اول لحظهای است که ذهن مردم را به روی امکانات برنامهریزی صنعتی هماهنگ و برنامهریزی باز میکند. جنگ جهانی اول لحظهای است که لنین، با نگاهی به اقتصاد جنگی آلمان، میگوید: اوه، کل این قضیه اقتصاد برنامهریزی شده سوسیالیستی، ما واقعاً میتوانیم آن را انجام دهیم. و سپس کمونیسم، شورویها به علاوه برقرسانی است، درست است؟ برقرسانی بخش صنعتی شدن است. و سپس در دهه ۳۰، البته، شما آزمایش استالینیستی را دارید، که توصیف آن به عنوان سیاست صنعتی واقعاً، من فکر میکنم، نوعی کمفروشی چیزی است که در حال وقوع است. این صنعتی شدن از طریق انقلاب اجتماعی است. اما در سراسر جهان، ما شاهد رژیمهای ملیگرا در دهههای ۲۰ و ۳۰ هستیم که با تلاش برای ساخت کارخانههای فولاد، ایجاد ظرفیت سیمان، ساخت راهآهن، ساخت زیرساختها به روشی عظیم آزمایش میکنند.
و جنگ جهانی دوم همه اینها را به سطح جدیدی میبرد. حتی درجهای از پیشساخت مقدماتی برای جنگ وجود دارد. بنابراین نه فقط تسلیح مجدد، مانند مورد آلمان، مانند ساختن هرچه بیشتر هواپیما برای من، بلکه بریتانیاییها این کارخانههای سایه را میسازند که در آن چیزی را ایجاد میکنند که اگر بدترین حالت اتفاق بیفتد، تسهیلاتی برای ساخت اسپیتفایر خواهد بود، درست است؟ بنابراین نوعی گسترش از پیش برنامهریزی شده است که میتوانید آن را عملیاتی کنید. و بنابراین به طور کلی، بله، این یک فرآیند عظیم و دگرگون کننده است. اقتصاد کالیفرنیا با انقلاب هوافضای جنگ جهانی دوم دگرگون میشود، زیرا چیز بزرگ و گران قیمت در تسلیحات جنگ جهانی دوم هواپیما است. اگر تصویر نمادین جنگ جهانی اول یک کارخانه گلوله سازی باشد، تصویر نمادین تولید صنعتی در جنگ جهانی دوم هواپیما است. به دلیل خوبی، زیرا در کشورهایی که به شدت روی بمباران استراتژیک سرمایهگذاری میکنند، ۴۰ تا ۴۵ درصد کل تلاش جنگی هواپیما است. همه چیز دیگر در مقایسه کوچک است. و ساختن آن تأسیسات در ساحل غربی ایالات متحده، اقتصاد کالیفرنیا را در دوره پس از جنگ دگرگون میکند.
اما همچنین رابطه کانادا و آمریکا را دوباره پیکربندی میکند. مجموعه تولیدی آمریکای شمالی در غرب میانه که به کانادا متصل میشود، واقعاً غرب میانه نیست، واقعاً منطقه دریاچههای بزرگ است، درست است؟ اتصال میشیگان-ویندزور در طول جنگ جهانی دوم ساخته میشود زیرا آلومینیوم در سمت کانادا ساخته میشود و سپس به مجموعه صنعتی آمریکا وارد میشود. و از آنجایی که این زمان جنگ است و کاناداییها بخشی از امپراتوری بریتانیا هستند و بر اساس قانون وام و اجاره کار میکنند، این ارتباط مستقیم بین اقتصادهای کانادا و ایالات متحده وجود دارد که تا حدی که قبلاً هرگز دیده نشده بود، ساخته شده است. و شکی نیست، من فکر میکنم، که بسیاری از پویایی اقتصاد آلمان غربی پس از ۱۹۴۵ ناشی از تخصصی است که در طول تولید انبوه سلاح در طول جنگ جهانی دوم ایجاد میشود. بخشهای عظیمی از زیرساختهای اروپای شرقی از صنعتی شدن زمان جنگ به ارث رسیده است، علیرغم ویرانیها.
”