روزنامه گلوبال تایمز چین : «پس از ژنو: تاملی میان‌فرهنگی در باب همکاری» | سه‌شنبه ۲۷ مه ۲۰۲۵

تحلیلی بر اهمیت همکاری در روابط چین و آمریکا با نگاهی به سنت‌های فلسفی شرق و غرب، و ضرورت عبور از رقابت‌های مخرب به سوی منافع مشترک در دنیای چندقطبی امروز.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۵ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: گلوبال تایمز/جوزف گریگوری ماهونی | 📅 تاریخ: May 17, 2025 04:13 PM / ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


یادداشت ویراستار:

چین و ایالات متحده در ۱۴ مه پس از اجرای بیانیه مشترک نشست اقتصادی و تجاری چین و آمریکا در ژنو، تعدیلات تعرفه‌ای را اعمال کردند. دو طرف همچنین برای ایجاد یک سازوکار مشورتی اقتصادی و تجاری به توافق رسیده‌اند. در حالی که پکن و واشنگتن گام‌هایی برای کاهش تنش‌ها برمی‌دارند، یک سوال اساسی‌تر مطرح می‌شود: چرا تلاش ایالات متحده برای «عظمت دوباره آمریکا» مستلزم همکاری با چین است؟ گلوبال تایمز از محققان آمریکایی دعوت کرده است تا این موضوع را بررسی کنند و در مورد مسیرهای احتمالی جدید برای ایالات متحده به منظور ترسیم مسیری که منافع خود را تقویت کند و در عین حال فرصت‌هایی برای توسعه سودمند متقابل با چین را جستجو کند، بحث کنند. این دوازدهمین مقاله از مجموعه «خرد درباره چین و آمریکا» است.

در عصری که رویه‌های سیاسی غرب تمایل به تأکید بر اشکال مختلف رقابت، بازی‌های مجموع صفر و استثناگرایی «اول من، بعد تو» – در میان سایر اشکال درگیری، اگر نگوییم افراط‌گرایی – داشته‌اند، مهم است به یاد بیاوریم که سنت‌های فلسفی و سیاسی غربی و چینی هر دو استدلال‌ها و نمونه‌های قدرتمند بسیاری را ارائه می‌دهند که فضایل و مزایای همکاری را نشان می‌دهند. چنین سنت‌های مشابهی با توجه به پتانسیل بهبودهایی که با نشست‌های اخیرشان در ژنو نشان داده شده است، شایسته توجه دقیق‌تری هستند، به‌ویژه با توجه به تلاش ایالات متحده و چین برای یافتن راهی به جلو در روابط دوجانبه.

در میان یونانیان باستان، افلاطون نوشت که جامعه‌ای عادل و هماهنگ، جامعه‌ای است که بر اصول همکاری بنا شده است، جایی که افراد بر اساس توانایی‌های منحصر به فرد خود به خیر عمومی کمک می‌کنند. ارسطو بیش از هر چیز معتقد بود که ما ذاتاً موجوداتی اجتماعی هستیم و به همکاری نیاز داریم. او استدلال می‌کرد که ما باید آینده‌ای مشترک را دنبال کنیم، که مستلزم مشارکت فعال در یک جامعه و تلاش برای خیر عمومی به جای صرفاً دنبال کردن امیال فردی است.

بعدها، فیلسوفان تأثیرگذار روشنگری مانند جان لاک، توماس هابز و ژان ژاک روسو هر کدام نسخه‌هایی از «قرارداد اجتماعی» را ترویج کردند و اظهار داشتند که جوامع از توافق افراد برای همکاری به منظور منافع متقابل به وجود می‌آیند. به طور مشابه، جان رالز، فیلسوف مشهور آمریکایی قرن بیستم، استدلال کرد که جامعه‌ای عادل، جامعه‌ای است که برای ایجاد اصول و رویه‌های انصاف، مستلزم همکاری است.

البته، ما به خوبی می‌دانیم که ارزش‌های مرتبط با سوسیالیسم، از جمله ارزش‌های کارل مارکس، همکاری را بر رقابت ترجیح داده‌اند، اما حتی قهرمانان سرمایه‌داری، مانند آدام اسمیت، درک می‌کردند که رقابت یا منفعت‌طلبی کنترل‌نشده، خود محدودکننده و از نظر اجتماعی غیرمسئولانه خواهد بود. همانطور که اسمیت در «ثروت ملل» (۱۷۷۶) می‌نویسد: «بدون کمک و همکاری هزاران نفر، حتی پست‌ترین فرد در یک کشور متمدن نیز نمی‌تواند تامین شود، حتی بر اساس آنچه ما بسیار نادرست تصور می‌کنیم، یعنی روش آسان و ساده‌ای که معمولاً با آن کنار می‌آید.»

منصفانه است که بگوییم فلسفه غرب، که توسط متفکران کلیدی از کشورهای مختلف نمایندگی می‌شود و هر کدام تنوع غنی از ارزش‌ها و دیدگاه‌ها را در خود جای داده‌اند، بیشتر از اینکه بر اهمیت همکاری تاکید نکرده باشند، بر آن تاکید کرده‌اند. آنها این کار را با ترویج فراگیری، انصاف و عدالت، و آینده‌ای مشترک انجام داده‌اند، آینده‌ای که در آن ما و نوادگانمان شانس بیشتری برای لذت بردن از زندگی خوب با هم خواهیم داشت. بنابراین وقتی امروز شاهد فراخوان‌های بی‌امان برای رقابت از سوی ایالات متحده هستیم، ممکن است درک کنیم که اینها نه تنها با ارزش‌های سنتی چینی و سیاست‌گذاری معاصر در تضاد هستند، بلکه با فلسفه غرب نیز در تضادند.

در این مرحله باید به خوبی مشخص شده باشد که فلسفه چینی بر همکاری تاکید دارد و بر درک متقابل و سود متقابل به عنوان نقاط شروع برای دستیابی به هماهنگی بین افراد، گروه‌ها و کشورها تمرکز می‌کند که منجر به ثبات و رفاه بیشتر می‌شود. اما آیا نمی‌توانیم ارزش‌های مشابهی را در غرب بیابیم، و آیا اینها نباید زمینه مشترکی برای همکاری بیشتر فراهم کنند؟

در دنیای امروز، جایی که دوران جدید نه تنها نشانگر ظهور چین به عنوان یک قدرت بزرگ و ورود به دنیای چندقطبی است، بلکه نقطه عطفی از تکینگی‌های متقاطع مانند تغییرات آب و هوایی و فناوری‌های تغییردهنده پارادایم را نیز نشان می‌دهد، فرصت‌های قدرتمندی برای تغییرات سازنده در میان بحران‌های وجودی فزاینده به وجود می‌آید. بنابراین قابل درک است که برخی از مردم و کشورها ترسان و بی‌اعتماد هستند و تعداد کمی مصمم به چسبیدن به چارچوب‌های قدیمی هستند که زمانی به ضرر دیگران به نفع خودشان بود. این قابل درک است، اما همچنین غیرمنطقی، ناپایدار و غیرقابل قبول است و کاملاً با بهترین سنت‌های جوامع چینی و غربی در تضاد است.

در حالی که برخی از سیاستمداران آمریکایی عمدتاً به کسری تجاری و بودجه اشاره می‌کنند، شاید به حقیقت نزدیک‌تر باشد که بزرگترین خطرات آنها شامل «کسری اعتماد» است. این کسری‌های اعتماد نه تنها قطبی شدن را در جوامع خودشان بدتر کرده‌اند، بلکه توسط فرصت‌طلبانی که می‌خواهند دیگران را فراتر از مرزهای خود برای هر آنچه که آنها را آزار می‌دهد سرزنش کنند، مورد سوء استفاده قرار گرفته‌اند. اما در نظر بگیرید: اگر قرار است با ترس هدایت شویم، پس باید از نبود همکاری بیشتر بترسیم تا به فراز و نشیب‌های رقابت اعتماد کنیم، که به احتمال زیاد اضطراب، ناامنی و ناراحتی را افزایش می‌دهد.

مردم چین از رقابت نمی‌ترسند و در صورت لزوم، برای ایجاد دیالکتیک تغییر به سمت مبارزه خواهند شتافت. این اعتماد به خوبی به دست آمده است. اگر قرن گذشته چیزی را ثابت کند، آن این است که چین بر هنرهای رقابت و همکاری مسلط شده است. اکنون، نه علی‌رغم این قدرت، بلکه به دلیل آن، چین به اندازه کافی اعتماد به نفس دارد که خواستار همکاری بر رقابت شود و هر کاری که می‌تواند برای تقویت آن انجام دهد – چه پیگیری راه‌حل‌های توسعه برد-برد از طریق ابتکار کمربند و جاده، ترویج توسعه جنوب جهانی، پیشبرد نوآوری سبز، تقویت چندجانبه‌گرایی یا کمک به رهبری تلاش‌ها برای کاهش بحران‌های جهانی که آینده مشترک بشریت را تهدید می‌کند.

باز هم، قابل درک است که برخی از سیاستمداران آمریکایی از باور به پیشرفت چین خودداری می‌کنند. آنها با توجه به اختلالات و ناامیدی‌ها در جوامع خود و فراگیری اطلاعات نادرست، نمی‌توانند همکاری با چین را تصور کنند. با این حال، سنت‌های فلسفی و سیاسی چینی و غربی هر دو تشخیص می‌دهają که چنین رقابتی بدترین فجایع را به خطر می‌اندازد. در نتیجه، بیایید اختلافات خود را کنار بگذاریم و زمینه مشترکی را که سنت‌های مربوطه ما در مورد اهمیت همکاری به ما می‌آموزند، در آغوش بگیریم. بر این اساس بیایید کنار گذاشتن رقابت قدرت‌های بزرگ را به نفع پتانسیل بزرگ همکاری تشویق کنیم.

نویسنده استاد سیاست و روابط بین‌الملل در دانشگاه عادی چین شرقی در شانگهای و استاد همزمان مارکسیسم در دانشگاه جنوب شرقی در نانجینگ است. [email protected]


پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار:محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

سورس ما: گلوبال تایمز

💡 درباره منبع:گلوبال تایمز یک روزنامه تبلوید روزانه چینی تحت نظارت روزنامه اصلی حزب کمونیست چین، یعنی روزنامه مردم (People’s Daily) است که به موضوعات بین‌المللی از منظر چین می‌پردازد.

✏️ درباره نویسنده:جوزف گریگوری ماهونی (Josef Gregory Mahoney) استاد سیاست و روابط بین‌الملل در دانشگاه عادی چین شرقی در شانگهای و استاد همزمان مارکسیسم در دانشگاه جنوب شرقی در نانجینگ است. او اغلب در مورد روابط چین و آمریکا و مسائل ژئوپلیتیکی می‌نویسد.

نمایش بیشتر
دکمه بازگشت به بالا
سورس ما | SourceMA

لطفاً تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال کنید

کاربر گرامی، وب‌سایت ما برای تامین هزینه‌های نگهداری و ارائه محتوای به شما، نیازمند نمایش تبلیغات است. خواهشمندیم برای حمایت از ما و ادامه دسترسی به خدمات، تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال نمایید. از همکاری شما صمیمانه سپاسگزاریم.