
⏳ مدت زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: Chatham House / Vali Nasr | 📅 تاریخ: March 27, 2025 / ۷ فروردین ۱۴۰۴ (بهروزرسانی: ۸ فروردین ۱۴۰۴)
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
فصل ۴: مقاومت: مانترای پشت جهانبینی ایران
پروفسور ولی نصر
استاد مطالعات خاورمیانه و امور بینالملل مجید خدوری، دانشکده مطالعات پیشرفته بینالمللی، دانشگاه جانز هاپکینز
ایران پس از دههها سرپیچی و در عین حال تلاش برای همزیستی با غرب، اکنون شاهد تغییرات ساختاری در نظم بینالمللی لیبرال است که به باور حاکمانش، به دیدگاه استراتژیک ضد آمریکایی آن پاداش خواهد داد.
ایران امروز یک قدرت تجدیدنظرطلب است که نظم بینالمللی لیبرال را مغایر با منافع ملی خود میداند. ایران تمایل خود را برای تجدیدنظر در آن نظم اعلام میکند و در عمل، هر جا ممکن باشد، آن را دور میزند. این امر منجر به همزیستی ناآرامی با نظم بینالمللی لیبرال میشود که در آن ایران به صورت فرصتطلبانه به دنبال کسب مزیت در آن نظم است، اما آن را به چالش میکشد و به دنبال دور زدن آن است.
پشت نگرش ایران، ایدئولوژی انقلابی وجود دارد، اما تجربیات این کشور با نظم بینالمللی لیبرال از زمان انقلاب ۱۹۷۹، سوء ظن آن را نسبت به نظم جهانی تقویت کرده است.
موضع سیاست خارجی ایران و دیدگاه آن نسبت به دولت، جامعه و اقتصاد نه تنها منعکس کننده تمایلات ایدئولوژیک آن است، بلکه نشاندهنده نحوه نگرش آن به تجربیاتی مانند انقلاب ۱۹۷۹، جنگ دهه ۱۹۸۰ با عراق و فروپاشی توافق هستهای در سال ۲۰۱۸ است. عامل دیگر، دشواری ایران در ایجاد تعادل بین تضاد بنیادین خود با نظم جهانی و ضرورت کار در درون آن و مقابله با غرب است.
انتقادات از دیدگاه و رفتار استراتژیک ایران هم در محافل دانشگاهی و هم در بحثهای عمومی فراوان است. استدلالهای روشنی علیه مفروضات سیاست خارجی ایران و سوالاتی در مورد امکانپذیر بودن اهداف آن وجود دارد. هدف این مقاله تکرار آن انتقادات یا قضاوت در مورد خردمندی تفکر و رفتار سیاست خارجی ایران نیست. بلکه، این فصل به دنبال درک دیدگاه استراتژیک کشور، نحوه نگرش آن به منافع ملی خود، و سپس چگونگی تلاش آن برای ایجاد تعادل بین تمایلات استراتژیک و انتخابهای عملگرایانه در برخورد با نظم بینالمللی است. این تعادل با تغییر عمیق ماهیت نظم جهانی در حال تغییر است.
تجدیدنظرطلبی که با رویدادهای جهانی آگاه و تقویت شده است
موضع ایران، تعظیم غیرمنطقی یک حکومت دینی اقتدارگرا در برابر فشار خارجی نیست. بلکه منعکسکننده یک دکترین امنیت ملی است که در دیدگاه خاصی از منافع ملی ریشه دارد، دیدگاهی که ریشه در تاریخ ایران دارد.
چشمانداز سیاست خارجی کنونی ایران را میتوان به سادگی به انقلاب ۱۹۷۹ و ایدئولوژی اسلامی بنیانگذار جمهوری اسلامی ردیابی کرد. به همان اندازه مهم، درک ایران از نظم جهانی و تأثیرات آن بر منافع ایران توسط تجربیات جمهوری اسلامی از سال ۱۹۷۹ شکل گرفته است.
برجستهترین این تجربیات جنگ هشت ساله آن با عراق؛ مهار ایران به رهبری ایالات متحده از سال ۱۹۷۹؛ ۱۱ سپتامبر و جنگ علیه تروریسم؛ تهاجم ایالات متحده به همسایگان شرقی و غربی ایران، یعنی افغانستان و عراق؛ تجربه ایران از توافق هستهای با غرب و تنگتر شدن مداوم حلقه تحریمها پیرامون اقتصاد آن؛ و در آینده، درسهای نهفته در درگیری منطقهای اخیر پس از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس به اسرائیل و پاسخ غرب به آن، که در نهایت به نابودی حزبالله در لبنان و سقوط رژیم اسد در سوریه منجر شد، بودهاند.
این تجربیات در هم تنیده شدهاند تا برداشت ایران از امنیت ملی خود و نحوه محافظت از خود در نظم جهانی کنونی را شکل دهند. همانطور که آیشه زاراکول استدلال کرده است، اضطراب روانشناسی دولتها را در هم میفشارد و این به نوبه خود برداشتهای آنها از ناامنی و جایگاه، و رویکرد آنها به جهان را شکل میدهد.
در این زمینه، تحولات جهانی که نظم بینالمللی مستقر را به چالش کشیده یا تغییر دادهاند، مورد توجه ویژه نخبگان سیاست خارجی ایران بودهاند. برای مدتی، نظم جهانی که ایران با آن روبرو بود، پایدار به نظر میرسید.
با این حال، دهه گذشته شاهد شتاب گرفتن تغییرات بنیادین در نظم جهانی با پیامدهای مستقیم برای چشمانداز استراتژیک ایران بوده است. حاکمان ایران متوجه افول محسوس برجستگی و انسجام نظم جهانی کنونی شدهاند – موضوعی که در سخنرانیهای رهبر عالی کشور، آیتالله علی خامنهای، و نخبگان سیاسی و نظامی به چشم میخورد.
آنها متوجه پایان سلطه تکقطبی ایالات متحده بر نظم جهانی؛ کاهش ردپای جهانی شدن به عنوان چارچوب اقتصادی بینالمللی غالب؛ بیگانگی چین و روسیه از نظم بینالمللی لیبرال؛ و ظهور بریکس شدهاند.
حاکمان ایران شاهد تأیید جهانبینیهای دیرینه خود هستند و حتی علیرغم شکستها در منطقه، مزیت و فرصت بلندمدتی را در تغییرات ساختاری نظم جهانی تشخیص میدهند. خامنهای تا آنجا پیش رفته است که نقش ایران در تغییر توازن قدرت در نظم جهانی را به خود نسبت داده است.
از سال ۲۰۱۸، ایران گرایش اقتصادی و استراتژیک خود را به سمت چین و روسیه افزایش داده است و به دنبال عمق استراتژیک در ظهور بالفعل یک «محور مقاومت» اوراسیایی پیوسته در برابر ایالات متحده است. روسیه اکنون متعهد به باز کردن یک کریدور تجاری شمال-جنوب است که از طریق ایران میگذرد و به پادشاهیهای عربی در ساحل جنوبی خلیج فارس میرسد – که زمانی در برابر روابط با ایران نفوذناپذیر بودند.

همگرایی استراتژیک ایران، چین و روسیه
حاکمان ایران شاهد تأیید جهانبینیهای دیرینه خود هستند و حتی علیرغم شکستها در منطقه، مزیت و فرصت بلندمدتی را در تغییرات ساختاری نظم جهانی تشخیص میدهند.
همگرایی استراتژیک بین ایران، چین و روسیه وجود دارد. خامنهای اخیراً اظهار داشت که هم چین و هم روسیه تلاش کردند تا با پذیرش نظم جهانی تحت رهبری ایالات متحده به اهداف ملی خود دست یابند، اما در نهایت به آنچه ایران همواره ادعا کرده بود، پی بردند: اینکه نظم بینالمللی لیبرال یک میدان بازی برابر برای همه نیست؛ بلکه ابزاری برای هژمونی ایالات متحده است و مسیر سایر مدعیان رسیدن به جایگاه قدرت بزرگ توسط ایالات متحده مسدود خواهد شد.
با دیدن دیدگاه ایران و اکنون قرار گرفتن در تیررس ایالات متحده، آن قدرتهای بزرگ در حال حرکت به سمت ایران هستند (همانطور که ایران به سمت آنها حرکت میکند).
بنابراین، بحران پیش روی نظم بینالمللی لیبرال در حال ایجاد یک فضای استراتژیک در سطح جهانی است که با تجدیدنظرطلبی ایران همسو بوده و آن را تقویت میکند. این فضا تنها با ریشهدارتر شدن درگیری ایالات متحده با چین و روسیه در سیاست خارجی آمریکا گسترش خواهد یافت؛ همچنین به طور فزایندهای پویایی نظم جهانی را شکل خواهد داد.
برای اولین بار از زمان آغاز بحران هستهای ایران در سال ۲۰۰۳، در نشست ژوئن ۲۰۲۴ شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی سازمان ملل، چین و روسیه از ایالات متحده و اروپا جدا شدند تا به ایران در رد قطعنامهای برای محکومیت تهران بپیوندند و این مفهوم را پذیرفتند که آژانس سازمان ملل به عنوان ابزاری برای سیاست خارجی آمریکا عمل میکند.
با این حال، در عمل، وعده این فضای استراتژیک انتظاراتی را که سرسختترین حامیان سیاست «نگاه به شرق» ایران از آن داشتند، برآورده نکرده است. چین و روسیه به ایران عمق استراتژیک دادهاند، اما هیچکدام نه حمایت نظامی بسیار مورد نیاز و نه خروجی اقتصادی را که بتواند به طور مؤثری اقتصاد ایران را تقویت کند، فراهم نکردهاند. بنابراین ایرانیان در مورد میزان اتکای کشور به چین و روسیه بحث میکنند، اما این امر سوء ظن پایدار آنها نسبت به نظم بینالمللی لیبرال را از بین نبرده است.
چگونه مقاومت دیدگاه نخبگان حاکم را نسبت به نظم جهانی تعریف میکند
در غرب معمولاً فرض بر این است که سرپیچی ایران از ایالات متحده و غرب ایدئولوژیک است – که منعکس کننده گرایش ضد غربی اسلامگرایی است – و وجهی از ماهیت تئوکراتیک جمهوری اسلامی است. اگرچه این توضیح تا حدی معتبر است که زبان دولت اسلامی است و ایدئولوژی عامل ضد آمریکاییگرایی شدید جمهوری اسلامی در اوایل بود، اما ارزش این دیدگاه در طول دههها کاهش یافته است.
مانترای سیاست خارجی ایران امروز «مقاومت» است. این ایدهای است که از تضاد اسلامگرایی با غرب نشأت میگیرد اما به طور فزایندهای بر اساس اصطلاحات استراتژیک و امنیت ملی تعریف شده است. اکنون کمتر یک موضع ایدئولوژیک و بیشتر یک دکترین امنیت ملی برای ایران است. حتی در سطح ایدئولوژیک، به اندازه دیدگاه جهانسومی رهبری آن، منعکس کننده مُهر مذهبی انقلاب نیست.
به گفته رهبر عالی ایران، که استراتژیست ارشد جمهوری اسلامی است، مقاومت نسخه امروزی ضداستعمارگرایی است که در میان چپ نو در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ رایج بود. در هسته خود، ایران ایالات متحده را یک هژمون امپریالیست حریص میبیند که مصمم به سلطه بر جهان است.
ایران به دنبال مقاومت در برابر امپریالیسم آمریکا است، اما هدف خود توسعه و کسب جایگاه قدرت بزرگ است که در اسناد ملی در چشماندازی کلان برای دولت و اقتصاد ترسیم شده است. ایران مصمم است که توسعه در حالت «وابستگی» به ایالات متحده و پذیرش هژمونی آن قابل دستیابی نیست.
با تکرار «نظریه وابستگی» دههها پیش در علوم سیاسی، دیدگاه ایران این است که توسعه در سیستمی که برای تضمین برتری غرب و انقیاد بقیه طراحی شده، به معنای توسعهنیافتگی دائمی است. مسیر توسعه واقعی باید با رد امپریالیسم و نظم جهانی که از آن حمایت میکند، آغاز شود. رهبر عالی ایران استدلال کرده است که ایالات متحده مسیر توسعه ایران را مسدود میکند. این ریشه اصلی درگیری با ایالات متحده است و به همین دلیل ایران باید مقاومت کند تا مطابق با برنامههای خود توسعه یابد.
در نحوه تعریف مقاومت توسط ایران، موعظههای مذهبی اندک و سرپیچی ملیگرایانه بسیار است. از منظر ملیگرایی، مقاومت به عنوان ادامه مبارزه ایران برای استقلال، وارث جنبش ملیگرایانه نخست وزیر محمد مصدق در دهه ۱۹۵۰ برای تضمین حق ایران بر منابع ملی خود، معرفی میشود.
ملی شدن صنعت نفت ایران توسط مصدق با آنچه حاکمان ایران معتقدند کودتای نظامی طراحی شده توسط آمریکا و بریتانیا بود، خنثی شد. صرف نظر از دقت آن، این حافظه تاریخی عملیاتی است که زیربنای جهانبینی جمهوری اسلامی است. بزرگان جمهوری استدلال میکنند که مقاومت امروزی آنها در جایی موفق میشود که مصدق شکست خورد. در این مورد آنها روشن میکنند که مقاومت در برابر ایالات متحده ریشه در تاریخ معاصر ایران و مبارزه ایران برای استقلال ملی دارد.
چرا ایران با نظم بینالمللی لیبرال در تضاد است؟
این دیدگاه تیره و تار منعکس کننده بیاعتمادی عمیق به غرب است که با تجربیات جمهوری اسلامی از سال ۱۹۷۹ تقویت شده است. همه انقلابها نظمهای بینالمللی موجود را به چالش میکشند و انقلاب ایران نیز از این قاعده مستثنی نبود. یکی از رویدادهای تعیین کننده آن، سرپیچی از قوانین بینالمللی هنگام گروگان گرفتن دیپلماتهای آمریکایی در سفارت آمریکا در تهران به مدت ۴۴۴ روز بود.
با این حال، با جایگزین شدن رفتار بوروکراتیک به جای شور انقلابی در طول دهه اول آن، و نزدیک شدن فزاینده جمهوری اسلامی به دولت قانونی-عقلانی وبری، مخالفت با نظم بینالمللی فراتر از ژستگیری صرف ایدئولوژیک رفت. آن مخالفت سپس بیش از پیش منعکس کننده درسهای جنگ هشت ساله طاقتفرسای ایران با عراق در دهه ۱۹۸۰ شد.
در طول آن جنگ، حاکمان ایران به این نتیجه رسیدند که نظم بینالمللی لیبرال هیچ حفاظتی برای ایران فراهم نمیکند و به منافع کشور خدمت نمیکند. برعکس، در هر مرحله قوانین آن برای تضمین برتری عراق و مسدود کردن مسیر پیروزی ایران به کار گرفته شد. حتی سازمان ملل نیز مغرضانه بود و از عراق محافظت میکرد. این نهاد جهانی تهاجم و اشغال خاک ایران توسط عراق را تأیید یا محکوم نکرد.
تحریمهای اقتصادی سپس مانع از خرید تسلیحات توسط ایران شد در حالی که کشورهای اروپایی عراق را مسلح میکردند. ایالات متحده اطلاعات میدان نبرد را در اختیار عراق قرار داد تا حملات ایران را کند کند. هنگامی که عراق از سلاحهای شیمیایی علیه نیروهای ایرانی، ابتدا در سال ۱۹۸۲ و سپس تهدید به انجام آن علیه شهرهای ایران، استفاده کرد، قدرتهای غربی و سازمان ملل سکوت کردند.
ایران به این نتیجه رسید که در شکست عراق ناکام ماند زیرا ایالات متحده و اروپا از عراق حمایت نظامی کردند، متحدان منطقهای ایالات متحده از عراق حمایت مالی کردند و سازمانهای بینالمللی از محکوم کردن عراق خودداری کردند. این نتیجهگیریها باعث شد ایران نظم بینالمللی لیبرال را ابزاری برای غرب و چکشی برای استفاده علیه ایران ببیند – این یک نظم خصمانه بود، نظمی که ایران مجبور بود با آن زندگی کند اما اگر میخواست به اهداف ملی خود برسد، باید آن را به چالش میکشید.
این دیدگاه تاریک نسبت به نظم جهانی همچنان پابرجا مانده و حتی از دهه ۱۹۸۰ در ایران رواج بیشتری یافته است. خروج دونالد ترامپ، رئیس جمهور وقت آمریکا، از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال ۲۰۱۸ و اعمال تحریمهای شدید علیه ایران، این باور را در تهران تأیید کرد که توافقهای بینالمللی هیچ ارزشی ندارند و هیچ حفاظتی ارائه نمیدهند؛ آنها صرفاً به عنوان ابزار مناسبی برای ایالات متحده برای پیشبرد منافع خود عمل میکنند. استدلال مبنی بر اینکه ایران نباید داراییهای ملی سخت مانند برنامه هستهای را برای وعده توافقی مطابق با قوانین نظم هنجاری بینالمللی واگذار کند، از سال ۲۰۱۸ در تهران بلندتر شده است.

ایران و نظم بینالمللی
اخیراً، ایران نظم بینالمللی لیبرال را عمیقاً مغرضانه نسبت به اسرائیل در جنگ غزه دیده است. با این حال، این بار ایران بخش بزرگتری از جنوب جهانی را در برابر کاربرد گزینشی هنجارهای بینالمللی صفآرایی کرده میبیند. ایران در این امر تأیید [دیدگاه خود] را میبیند.
تهران استدلال کرد که تصمیم به تلافی علیه اسرائیل با رگباری از پهپادها و موشکها در آوریل ۲۰۲۴ تنها به این دلیل گرفته شد که سازمان ملل حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق را محکوم نکرد. این توجیه نشاندهنده ذهنیت ایران نسبت به نظم بینالمللی لیبرال و نهادهای آن است و اینکه چرا ایران تضعیف آن نظم را یک دستاورد استراتژیک میداند.
ایران و پایان جهانی شدن
پیش از حمله روسیه به اوکراین، ایران بیشترین تحریمها را در جهان متحمل شده بود و قطعاً همچنان در میان کشورهایی قرار دارد که برای طولانیترین مدت تحت تحریم بوده و شدیدترین فشار اقتصادی را متحمل شدهاند.
هدف تحریمهای اقتصادی علیه ایران، ممانعت از دسترسی آن به شبکههای تجاری و مالی جهانی – ستونهای جهانی شدن – بوده است. در نتیجه، ایران اقتصاد خود را با دور زدن تحریمها و نقض عمدی قوانین حاکم بر تجارت جهانی و معاملات مالی توسعه داده است.
با این حال، تحولات مختلف بینالمللی امیدها را در تهران تقویت کرده است که امکانات اقتصادی خارج از نظم جهانی تحت رهبری غرب گسترش خواهد یافت – و تعداد فزایندهای از کشورها جهانبینی ایران را به اشتراک گذاشته و با آن تجارت خواهند کرد.
عواملی که این امیدها را تقویت کردهاند شامل شورش پوپولیستی اخیر در غرب علیه جهانی شدن، همانطور که در ریاست جمهوری ترامپ در ایالات متحده، برگزیت و موفقیتهای انتخاباتی احزاب پوپولیست در اروپا مشهود است؛ گسترش تحریمهای اقتصادی در سراسر جهان که تعداد بیشتری از کشورها را از غرب بیگانه میکند و به ایران اجازه میدهد با آنها منافع مشترک پیدا کند؛ و پیامدهای جدا شدن اقتصاد ایالات متحده از چین بوده است.
اعمال تحریمهای اقتصادی بر روسیه و چین سهم اقتصاد جهانی را که اکنون تحت فشار اقتصادی ایالات متحده قرار دارد و با استفاده از سازوکارهای نظم بینالمللی لیبرال اعمال میشود، گسترش داده است. اکنون زمینه مشترک استراتژیک بین ایران و فهرست در حال گسترش کشورهایی که تحت تأثیر تحریمهای ایالات متحده قرار گرفتهاند، وجود دارد و این امکان دور زدن مؤثرتر تحریمها را فراهم میکند.
استراتژی اقتصادی ایران برای کار در پیرامون تحریمها و یافتن فضایی برای رشد علیرغم آنها، متحدانی را در سراسر جهان ایجاد کرده و مقاومت بیشتری را برای مخالفت با نظم اقتصادی بینالمللی تحت سلطه ایالات متحده به دست آورده است. ایران اکنون شاهد ظهور یک منطقه اوراسیایی قارهای است که شامل خود، روسیه و چین میشود و به اندازه کافی بزرگ است تا با فشار اقتصادی ایالات متحده مقابله کند و به عنوان پایگاهی برای یک نظم اقتصادی جهانی جایگزین عمل کند.
در طول چهار دهه گذشته و به ویژه از زمان اعمال تحریمهای «فشار حداکثری»، ایران مجبور به بازسازی اقتصاد خود شده است. کاهش درآمد نفت، اتکای بیشتر به مالیات و همچنین کنترل مستقیم بخشهای تولیدی و خدماتی را ضروری کرده است. این فرآیند دامنه نفوذ دولت در اقتصاد و جامعه – و به ویژه گسترش دستگاه امنیتی دولت پنهان – را گسترش داده است.
این فرآیند همزمان با اتکای بیشتر به تجارت بازار سیاه و شبکههای مالی توسعه یافته است. این کانالها شبکههای اقتصادی منظم جهانی را دور میزنند. به این ترتیب، قابلیت حیات اقتصاد ایران اکنون نه به سلطه و سلامت نظم اقتصادی جهانی، بلکه به تعداد فزایندهای از اقتصادهایی که با تأثیر تحریمهای ایالات متحده دست و پنجه نرم میکنند، در دسترس بودن راههای گریز در شبکههای آن، و تمایل تعداد فزایندهای از دولتها و بازیگران برای نقض قوانین آن وابسته است.
عقبنشینی جهانی شدن و عوامل پشت آن به ایران این باور را داده است که به اصطلاح اقتصاد مقاومتی آن پایدار خواهد بود و فضایی برای رشد پیدا خواهد کرد. استفاده بیش از حد از تحریمها توسط ایالات متحده اثربخشی آنها را به عنوان یک رژیم اقتصادی بینالمللی کاهش خواهد داد.
اگرچه ایران همگرایی منافع با چین و روسیه را میبیند، اما این سه کشور همیشه همنظر نیستند. ایران به امضای شراکت استراتژیک با چین نزدیک شد، اما تهران شرایط مالی را سنگین یافت، در حالی که پکن محدودیتهایی را برای میزان سرمایهگذاری در ایران با توجه به گستره تحریمهای اقتصادی بر اقتصاد ایران میدید.
هم چین و هم روسیه به دنبال ایجاد تعادل بین روابط خود با تهران و منافع اقتصادی خود در کشورهای شورای همکاری خلیج فارس (GCC) بودهاند. هر دو از درخواست امارات متحده عربی (UAE) مبنی بر حل و فصل اختلاف ایران بر سر سه جزیرهای که ایران در دهه ۱۹۷۰ به عنوان قلمرو ایران از امارات متحده عربی تصرف کرد، حمایت کردهاند. این حمایت تهران را آزرده خاطر کرده است، اما چنین اختلافی بر همگرایی بزرگ بین این سه کشور غلبه نمیکند.
مهمتر از آن، ایران هم توسط پکن و هم توسط مسکو متقاعد شده است که روابط خود را با همسایگان عرب خود بهبود بخشد – و برعکس، پکن و مسکو به تهران نشان دادهاند که میتوانند بر سیاست دائمی مهار ایران توسط ایالات متحده غلبه کنند تا کشورهای شورای همکاری خلیج فارس را به عادیسازی روابط با تهران متقاعد کنند. ایران نقشهای بزرگتری را که چین و روسیه در خلیج فارس ایفا میکنند، نشانهای از کاهش نفوذ ایالات متحده در آنجا و منبع منافع بالقوه دانسته است.
اگرچه وعده اینکه چین و روسیه محرومیت ایران از اقتصاد جهانی را جبران خواهند کرد، جذابیت زیادی دارد، اما تاکنون واقعیت کمتر از انتظارات بوده است.
تشدید تحریمهای ایالات متحده عملاً به تجارت ایران با غرب پایان داده است. تولید و زنجیرههای تأمین چینی جایگزین تأمینکنندگان اروپایی شدهاند و مسیرهای تجاری ایران به طور فزایندهای به سمت شمال به روسیه، شرق به چین و همسایگان اطراف ایران امتداد مییابد.
در سال ۲۰۲۳، دولت ایران تخمین زد که در پنج سال آینده، درآمد حاصل از تجارت آن با روسیه (که آن هم تحت تحریمهای غرب است) از درآمد ایران از فروش نفت فراتر خواهد رفت. این فقط درآمد دولت نیست که به طور فزایندهای از تعاملات اقتصادی با غرب جدا شده است. بخش خصوصی ایران، که قبلاً ریشه در تجارت با غرب داشت، اکنون نیز منافع مستقیمی در روابط ایران با چین، روسیه و تجارت منطقهای دارد. این واقعیت اقتصادی موضع استراتژیک «نگاه به شرق» ایران را تقویت کرده است.
اگرچه وعده اینکه چین و روسیه محرومیت ایران از اقتصاد جهانی را جبران خواهند کرد، جذابیت زیادی دارد، اما تاکنون واقعیت کمتر از انتظارات بوده است. همین امر در مورد امیدی که ایران به تغییر سریعتر و پرثمرتر به سمت یک سیستم جهانی چندقطبی بسته است، صادق است. تحقق این امر بحث بر سر اینکه ایران تا چه حد باید به شرق متمایل شود و به روسیه و چین وابسته شود، و اینکه آیا در عوض حفظ حداقل ظاهری از همزیستی با نظم بینالمللی لیبرال محتاطانه است یا خیر، دامن زده است.
انتخاب یک اصلاحطلب به ریاست جمهوری در سال ۲۰۲۴ و بازگشت دیپلماتهایی که بر توافق هستهای بینالمللی ۲۰۱۵ نظارت داشتند، نشان میدهد که ایران تشخیص میدهد که باید نوعی سازش را در نظم جهانی موجود بیابد و موضع «نگاه به شرق» خود را با همزیستی با غرب متعادل کند.
پایان لحظه تکقطبی
جمهوری اسلامی با مقابله با مهار ایالات متحده به بلوغ رسیده است. از دهه ۱۹۹۰ جدیترین تهدیدات امنیتی ایران از سوی ایالات متحده بوده است. ایران با امتناع از تسلیم شدن در برابر اراده ایالات متحده، یا تغییر مسیر و رها کردن مقاومت خود، منافع ملی خود را در سرپیچی از مهار ایالات متحده و تضعیف موقعیت ایالات متحده در خاورمیانه تثبیت کرده است. حاکمان ایران گفتهاند که ایران تنها با سرپیچی از سیاستهای ایالات متحده و وادار کردن آمریکا به ترک خاورمیانه میتواند به اهداف ملی خود دست یابد.
توافق هستهای ایران تنها موردی بود که ایران یک توافق بینالمللی بزرگ را امضا کرد. اگرچه این توافق یک معاهده نبود، اما با این وجود توسط سازمان ملل متحد به آن وضعیت یک توافق بینالمللی داده شد – که ایران را به این باور رساند که این توافق را محافظت خواهد کرد. ایالات متحده با خروج یکجانبه از آن توافق و سپس ممانعت از پایبندی سایر امضاکنندگان به آن، ایران را متقاعد کرد که توافقهای بینالمللی یا حمایت تحت نظم بینالمللی لیبرال هیچ ارزشی ندارد.
در بهترین سنت رئالپولیتیک، ایران اکنون آماده معاملات معاملاتی با ایالات متحده است، اما دیگر نظم بینالمللی لیبرال، سازمان ملل متحد یا توافقات تحت نظارت سازمانهای بینالمللی را جدی نمیگیرد.
حاکمان ایران معتقدند که ایالات متحده هرگز انقلاب ایران را نخواهد پذیرفت یا با جایگاه قدرت بزرگ آن در منطقه کنار نخواهد آمد. ایالات متحده مسیر ایران را در هر مرحله مسدود خواهد کرد، اما نگرانکنندهتر برای تهران، واشنگتن به دنبال تضعیف ایران و سرنگونی رژیم آن است.
تهاجم ایالات متحده به عراق در سال ۲۰۰۳ تهران را نگران کرد و منجر به اجماع در میان حاکمان ایران شد که جمهوری اسلامی تنها در صورتی امن خواهد بود که پروژه آمریکا در عراق شکست بخورد و ایالات متحده از منطقه بیرون رانده شود. حاکمان ایران در آن زمان متقاعد شده بودند که ایالات متحده جنگ در عراق را به ایران منتقل خواهد کرد.
نگرانی از نیات ایالات متحده، انگیزه تهران را برای گرفتار کردن ایالات متحده در باتلاق عراق و دستیابی به قابلیت هستهای پیشرفته تقویت کرد. موضعگیری هستهای ایران و استراتژی منطقهای آن برای جنگ نامتقارن علیه ایالات متحده و متحدان منطقهای هر دو ریشه در سیاستهای پس از ۱۱ سپتامبر ایالات متحده در خاورمیانه دارند.
شکستهای ایالات متحده در افغانستان و عراق تلاشهای تهران را مضاعف کرده است. رهبر عالی لاف زده است که باید ایران را به خاطر وادار کردن ایالات متحده به کاهش ردپای منطقهای خود و حتی افول آن به عنوان یک قدرت جهانی، تحسین کرد.
حاکمان ایران مدیریت خود در قبال ایالات متحده در عراق را از نظر بازدارندگی و حفاظت از امنیت کشورشان در برابر ایالات متحده یک موفقیت تلقی کردند. در نتیجه، ایده «دفاع پیشدستانه» – یعنی حفاظت از منافع ایران از طریق ابزارهای نامتقارن در داخل جهان عرب – در دکترین امنیتی ایران ریشه دواند.
بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۲۴، ایران به شدت به دنبال ایجاد یک محور منطقهای (شامل عراق، لبنان، سوریه و یمن) برای اعمال نفوذ منطقهای و کاهش بیشتر حضور ایالات متحده در خاورمیانه بود. این استراتژی هزینه گزافی داشت: دهها میلیارد دلار سرمایهگذاری در شبهنظامیان متحد، که همزمان با کوچک شدن اقتصاد ایران و افزایش فلاکت اجتماعی در داخل ایران رخ داد.
استراتژی دفاع پیشدستانه در سال ۲۰۲۴ با ضربه زدن اسرائیل به متحدان ایران در محور منطقهای آن، حماس و حزبالله، و با فروپاشی رژیم بشار اسد در سوریه در دسامبر، متحمل شکست بزرگی شد. دفاع پیشدستانه آزمون رویارویی مستقیم با اسرائیل را تاب نیاورد. سرنوشت این استراتژی اکنون در ایران مورد بحث است و همانطور که تبادل اخیر پهپادها و موشکها بین ایران و اسرائیل نشان داده است، تهران به طور فزایندهای برای مدیریت اهداف امنیتی منطقهای خود به آن ابزارها متکی است.
هنوز برای تعیین مسیری که سیاست منطقهای ایران در پیش خواهد گرفت و اینکه آیا حاکمان ایران آماده تغییر دیدگاه خود نسبت به نظم جهانی هستند، زود است. تمام شواهد نشان میدهد که بعید است ایران به راحتی موضع خود را نسبت به نظم بینالمللی لیبرال تغییر دهد.
ایران به شکستهای تاکتیکی با تعدیلهای تاکتیکی پاسخ خواهد داد، اما تغییر استراتژیک قریبالوقوع نیست. شکستها در لبنان و سوریه باور ایران را مبنی بر اینکه روندهای بزرگتر در خاورمیانه و جهان در جهت مطلوب آن حرکت میکنند – و به حرکت ادامه خواهند داد – و اینکه جنگهای غزه و لبنان که در سال ۲۰۲۳ آغاز شد، افول نظم بینالمللی لیبرال را تسریع کردهاند، از بین نبرده است.
محاسبه ایران این است که فشاری که تحمل میکند دوام نخواهد آورد و مانند منحنی J، پایینترین نقطه با صعود شدید دنبال خواهد شد. ایران باید در کوتاهمدت زنده بماند تا از مزایایی که در بلندمدت انتظار دارد، بهرهمند شود.
”