
⏳ مدت زمان مطالعه: ۱۳ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن افرز/ویپین نارانگ و پرانای وادی | 📅 تاریخ: ۲۴.Jun.2025 / تیر ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
امنیت ملی در دنیایی از خطرات در حال گسترش و محدودیتهای در حال فرسایش
در سال ۲۰۰۹، زمانی که باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا، به قدرت رسید، به نظر میرسید سلاحهای هستهای به طور فزایندهای زائد شدهاند. با محو شدن جنگ سرد در تاریخ، مسکو و واشنگتن، دو ابرقدرت هستهای جهان، مدتها بود که برای کاهش زرادخانههای خود با یکدیگر همکاری میکردند. در همان زمان، پس از سالها جنگ متعارف طولانی در افغانستان و عراق و «جنگ علیه تروریسم» گستردهتر، تشکیلات دفاعی ایالات متحده بسیار بیشتر به مبارزه با تروریسم و ضدشورش مشغول بود تا استراتژی هستهای و رقابت قدرتهای بزرگ. این تصور که هر کشور دیگری تلاش کند به برابری هستهای با روسیه و ایالات متحده دست یابد، دور از ذهن به نظر میرسید و رهبران آمریکا با کمال میل نوسازی گرانقیمت زرادخانه قدیمی ایالات متحده را به تعویق انداختند. اجماع بر سر اینکه سلاحهای هستهای یادگاری از دوران گذشته هستند آنقدر قوی بود که چهار مقام ارشد سابق امنیت ملی – هنری کیسینجر، جورج شولتز، سام نان و ویلیام پری، که هیچ یک از آنها کبوتر صلح نبودند – علناً خواستار «پایان دادن» به سلاحهای هستهای «به عنوان تهدیدی برای جهان» شدند.
یک دهه و نیم بعد، اوضاع نمیتوانست متفاوتتر از این باشد. ایالات متحده اکنون با یک طوفان هستهای درجه ۵ روبرو است. پس از دههها حفظ تنها یک قابلیت هستهای حداقلی، چین در مسیری قرار دارد که تا سال ۲۰۳۵، ذخایر حدود ۳۰۰ کلاهک هستهای خود در سال ۲۰۱۹ را تقریباً پنج برابر کند، در تلاشی برای دستیابی به زرادخانهای معادل با قدرت روسیه و ایالات متحده. روسیه، به دور از اینکه شریکی در کاهش تسلیحات باشد، از تهدید سلاحهای هستهای به عنوان سپری برای تجاوز خود در اوکراین استفاده میکند. در همین حال، کره شمالی به طور مداوم در حال گسترش زرادخانه خود است که اکنون شامل موشکهایی با قابلیت رسیدن به قاره ایالات متحده است. ایران بیش از هر زمان دیگری به تولید سلاح هستهای نزدیک است. و در ماه مه، جهان شاهد بود که هند و پاکستان، دو قدرت مجهز به سلاح هستهای، در پی یک حمله تروریستی، با سلاحهای متعارف به قلب یکدیگر حمله کردند، رویاروییای که – در حال حاضر بیسابقه – میتوانست به یک بنبست هستهای تشدید شود.
این تهدیدات چندگانه نه تنها استراتژی هستهای را دوباره به مرکز نگرانیهای دفاعی ایالات متحده بازگرداندهاند؛ بلکه مشکلات جدیدی را نیز معرفی کردهاند. هرگز پیش از این ایالات متحده مجبور نبوده است که همزمان چندین رقیب بزرگ قدرت مجهز به سلاح هستهای را بازدارد و متحدان خود را از آنها محافظت کند. مانند روسیه، هم چین و هم کره شمالی ممکن است سلاحهای هستهای را در برنامهریزی تهاجمی ادغام کنند و به دنبال یک سپر هستهای برای امکانپذیر ساختن تجاوز متعارف علیه همسایگان غیرهستهای باشند. علاوه بر این، احتمال فزایندهای وجود دارد که دو یا چند قدرت هستهای – به عنوان مثال، چین و روسیه، یا کره شمالی و روسیه – ممکن است تلاش کنند تا تجاوز نظامی علیه همسایگان خود را همزمان کنند و بازدارندگی هستهای ایالات متحده را فراتر از توان آن بکشند. در نهایت، فرسایش سریع حفاظهای هستهای، یعنی معماری دیپلماتیکی که برای دههها گسترش سلاحهای هستهای را محدود کرده و امنیت را برای دهها کشور تحت چتر هستهای ایالات متحده به ارمغان آورده، برخی از متحدان آسیایی و اروپایی را به سمت بررسی دستیابی به سلاحهای هستهای خود سوق داده است. همه اینها در عصری اتفاق افتاده است که زرادخانه قدیمی ایالات متحده به دلیل خرابی، با تلاشهای نوسازی مداوم که با تأخیرها و افزایش هزینههای سرسامآور مواجه است، از کار افتاده است.
این طوفان هستهای در راه، چالشهای گستردهای را به همراه دارد. برای اولین بار از پایان جنگ سرد، واشنگتن نیاز به توسعه قابلیتهای هستهای بیشتر، متفاوتتر و بهتر و شروع به استقرار آنها به روشهای جدید خواهد داشت. با توجه به مقیاس مشکل، نگرانیهای هستهای دیگر نمیتوانند به عنوان یک مسئله تخصصی که توسط یک جامعه کوچک از کارشناسان مدیریت میشود، تلقی شوند. مقامات در بالاترین سطوح دولت باید آنها را در سیاست اصلی دفاعی در هر یک از صحنههای اصلی منافع حیاتی ایالات متحده ادغام کنند: اروپا، هند و اقیانوسیه و خاورمیانه. همزمان، کنگره باید از یک تلاش تسریعشده برای بازسازی زرادخانه ایالات متحده با بودجه قابل توجه حمایت کرده و به این پروژه اولویت فوری بدهد تا بتواند نه تنها به محیط تهدید در حال تغییر امروز، بلکه به محیط فردا نیز رسیدگی کند. مهمتر از همه، برای اینکه ایالات متحده به طور مؤثر با یک نظم هستهای بسیار بیثبات و به سرعت در حال تغییر برخورد کند، امور هستهای باید بار دیگر به بخش مرکزی استراتژی بزرگ آمریکا تبدیل شود.
بازی بزرگ چین
مهمترین تغییر در چشمانداز سلاحهای هستهای جهانی، عزم چین برای تبدیل شدن به یک قدرت هستهای بزرگ است. تا همین اواخر در سال ۲۰۱۹، زرادخانه کوچک چین به ندرت در استراتژی هستهای ایالات متحده لحاظ میشد. پس از اولین آزمایش سلاحهای هستهای در سال ۱۹۶۴، پکن تقریباً به طور انحصاری برای اهداف دفاعی و برای بازدارندگی ایالات متحده (یا اتحاد جماهیر شوروی) از حمله هستهای و «باجگیری»، به دنبال قابلیتهای هستهای بود. برای دستیابی به این اهداف محدود، پکن تعداد انگشتشماری موشک بالستیک قارهپیمای بدون سوخت را نگهداری میکرد و کلاهکها را جداگانه ذخیره میکرد – ترتیبی که ساعتها، شاید روزها، برای آمادهسازی موشکهای قارهپیما برای پرتاب نیاز داشت. این وضعیت یک استراتژی فقط-تلافی را، همراه با تعهد «عدم استفاده اولیه» به جهان، امکانپذیر میساخت. در نتیجه، استراتژیستهای ایالات متحده، هم در طول جنگ سرد و هم پس از آن، توانستند نیروهای هستهای چین را به عنوان یک «مورد کمتر مهم» کنار بگذارند و بر بازدارندگی اتحاد جماهیر شوروی و جانشین آن، روسیه، تمرکز کنند.
با این حال، زمانی در دهه گذشته، شی جینپینگ، رهبر چین، دستور گسترش نفسگیر زرادخانه هستهای کشورش را صادر کرد. همراه با صدها سیلوی جدید موشکهای قارهپیما، نیروی جدید شامل موشکهای بالستیک منطقهای با بازده پایین (و احتمالاً موشکهای کروز)، سیستمهای تحویل مافوق صوت، یک سیستم تحویل کلاهک مداری طراحی شده برای فرار از دفاع موشکی ایالات متحده، و یک بازدارنده رو به گسترش مبتنی بر زیردریایی طراحی شده برای زنده ماندن از یک حمله اول هستهای خواهد بود. علاوه بر این، پکن این زرادخانه را حتی سریعتر از آنچه واشنگتن در ابتدا پیشبینی کرده بود، میسازد: تنها در پنج سال، تعداد کلاهکهای عملیاتی خود را دو برابر کرده و به ۶۰۰ رسانده است، رقمی که تخمین زده میشود تا سال ۲۰۳۰ به ۱۰۰۰ و احتمالاً تا سال ۲۰۳۵ به ۱۵۰۰ برسد. در نتیجه، ایالات متحده ممکن است به زودی نه با یک، بلکه با دو قدرت بزرگ رقیب با نیروهای هستهای استراتژیک بزرگ و متنوع قابل مقایسه با خود روبرو شود.
ظهور هستهای چین یک معضل پیچیده برای برنامهریزان ایالات متحده ایجاد میکند. از طلوع عصر هستهای، استراتژی هستهای آمریکا بر متقاعد کردن هر دشمنی مبنی بر اینکه هیچ مسیر قابل قبولی برای استفاده از سلاحهای هستهای برای دستیابی به اهداف سیاسی-نظامی خود علیه ایالات متحده یا هر یک از متحدان ایالات متحده وجود ندارد، متمرکز بوده است. این استراتژی سه بخش دارد. اول و مهمتر از همه، زرادخانه ایالات متحده باید بتواند از یک حمله اول جان سالم به در ببرد و نابودی تضمینشدهای را بر مهاجم خود در تلافی چنین حملهای تحمیل کند. دوم، تا حد امکان، باید بتواند میزان آسیبی را که مهاجم میتواند به ایالات متحده و متحدانش وارد کند، به طور معناداری محدود کند. برای انجام این کار، ایالات متحده باید قابلیت نابودی هر چه بیشتر سلاحهای هستهای مهاجم را قبل یا بعد از پرتاب آنها، حفظ کند، اصلی که به عنوان هدفگیری ضد نیرو (counterforce targeting) شناخته میشود. بنابراین، علاوه بر گزینههای هستهای منطقهای انعطافپذیر که میتوانند تشدید تنش را مدیریت کنند، واشنگتن به نیروهای هستهای استراتژیک مستقر در ایالات متحده با دقت بالا نیاز دارد که بتوانند تهدید به نابودی زرادخانه دوربرد دشمن را ایجاد کنند تا از تبدیل یک جنگ محدود – که در آن ممکن است یک یا دو سلاح هستهای در صحنه نبرد به عنوان یک گام تشدیدکننده در یک درگیری متعارف شدید مبادله شود – به یک جنگ بسیار مخربتر جلوگیری کنند. توانایی محدود کردن آسیب یک الزام اصلی استراتژی بازدارندگی ایالات متحده و ضمانت هستهای آن به متحدان است – اینکه ایالات متحده احتمالاً میتواند برلین را نجات دهد بدون اینکه بوستون را از دست بدهد. سوم، زرادخانه ایالات متحده باید به اندازه کافی بزرگ و قابل بقا باشد تا پس از یک تبادل اولیه، قابلیتهای هستهای کافی را برای بازدارندگی از حمله بیشتر توسط یک دشمن تضعیفشده یا تجاوز فرصتطلبانه توسط یکی از دولتهای کوچکتر مجهز به سلاح هستهای، حفظ کند. با این حال، یک نیروی هستهای که برای برآورده کردن این سه هدف تنها در قبال روسیه طراحی شده است، همانطور که زرادخانه ایالات متحده در حال حاضر است، برای انجام این کار در برابر هم چین و هم روسیه به طور همزمان، کافی نخواهد بود.
علاوه بر این مشکل، ترکیب خاص زرادخانه جدید پکن است. اگر گسترش هستهای شی بر ایجاد نیروهای هستهای قابل بقا – به عنوان مثال، با قرار دادن کلاهکهای بیشتر بر روی زیردریاییهای موشک بالستیک – متمرکز بود، آنگاه استراتژیستهای ایالات متحده عمدتاً باید بر تقویت ابزارهای ضد زیردریایی تمرکز میکردند. اما شی همچنین تصمیم به ساخت صدها سیلوی جدید برای موشکهای قارهپیمای زمینی گرفته است که میتوانند ظرف چند دقیقه برای ویران کردن خاک ایالات متحده پرتاب شوند – وضعیتی که به نظر میرسد برای شکستن استراتژی ایالات متحده طراحی شده است. برای اینکه ایالات متحده بتواند به طور معتبر آسیب ناشی از چین را محدود کند، باید هر سیلوی جدید را به حساب آورد. علاوه بر این، ایالات متحده نمیتواند، همانطور که برخی استدلال کردهاند، فرض کند که پکن صرفاً یک قابلیت تلافی تضمینشده معتبرتر میخواهد. با دستیابی به موشکهای قارهپیمای جدید و سلاحهای کوتاهبرد با بازده پایین، این کشور میتواند اساساً جهتگیری استراتژی هستهای خود را تغییر دهد. به عنوان مثال، چین میتواند از سلاحهای با بازده پایین «به صورت محلی» در نبردی علیه نیروهای متعارف، چه در میدان نبرد و چه برای بازدارندگی ایالات متحده از استفاده از قابلیتهای مشابه در صورتی که یک حمله چینی نیروهای متعارف ایالات متحده را به خطر اندازد، استفاده کند. موشکهای قارهپیمای جدید همچنین میتوانند به چین کمک کنند تا با توانایی ایالات متحده برای تهدید به تشدید استراتژیک مقابله کند. با توجه به تعداد سیلوهای جدید موشکهای قارهپیمای چین و گسترش جغرافیایی آنها، و تغییر بالقوه چین به یک استراتژی که اجبار منطقهای را امکانپذیر میسازد، ایالات متحده احتمالاً به یک زرادخانه هستهای مستقر بزرگتر – و متفاوت – نیاز خواهد داشت تا بتواند هم چین و هم روسیه را در بحرانهای دوقلو بازدارد.
خطر در هر گوشه
بدتر از آن، ظهور چین به عنوان یک دولت بزرگ سلاح هستهای در لحظهای رخ میدهد که روسیه و دیگر قدرتهای هستهای کوچکتر شروع به استفاده از زرادخانههای خود به روشهای بسیار خطرناکتر و بیثباتکنندهتر کردهاند. در سالهای اخیر، مسکو نه تنها تقریباً تمام توافقات کنترل تسلیحات با واشنگتن را زیر پا گذاشته، بلکه تهدیدات هستهای صریحی را علیه غرب مطرح کرده است. به عنوان مثال، در پاییز ۲۰۲۲، زمانی که به نظر میرسید جبهه روسیه در جنوب اوکراین در معرض فروپاشی قرار دارد، تهدیدات هستهای روسیه با بحث معتبر رهبران ارشد آن در مورد استفاده از سلاحهای هستهای با بازده پایین برای جلوگیری از شکست متعارف، لبه جدیدی به خود گرفت. جامعه اطلاعاتی ایالات متحده قضاوت کرد که شانس چنین استفادهای بالاتر از هر زمان دیگری از زمان بحران موشکی کوبا بود – یک «شیر یا خط»، همانطور که یکی از دستیاران جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده، آن را توصیف کرد. دولت بایدن فوراً برای متقاعد کردن پوتین مبنی بر اینکه استفاده از یک سلاح هستهای «عواقب فاجعهباری» خواهد داشت، اقدام کرد و پوتین تصمیم گرفت عزم غرب را آزمایش نکند – این بار.
با این وجود، این تهدید، مخاطرات مسکو در درگیری را متبلور کرد و ایالات متحده و متحدانش را مجبور کرد تا به دقت خطرات تشدید تنش ناشی از ارائه کمک نظامی به اوکراین را بسنجند. علاوه بر این، لحظه «طرف دیگر کوتاه آمد» وجود نداشت، همانطور که دین راسک، وزیر امور خارجه ایالات متحده، به طور مشهور در توصیف عقبنشینی شوروی برای پایان دادن به بحران موشکی کوبا بیان کرد: تهدید استفاده هستهای روسیه ممکن است پس از بحران ۲۰۲۲ کاهش یافته باشد، اما شرایطی که آن را ایجاد کرده بود، ادامه یافته و تشدید شده است. از آن زمان، کرملین معاهده استارت جدید ۲۰۱۰ – که زرادخانههای ایالات متحده و روسیه را به پایینترین سطح خود در ۶۰ سال گذشته رسانده بود – را به حالت تعلیق درآورده است. همچنین دکترین هستهای خود را بازنگری کرده و روشن کرده است که هدف قرار دادن دولتهای مجهز به سلاح هستهای، مانند فرانسه، بریتانیا و ایالات متحده، که به یک متخاصم غیرهستهای در حال جنگ با روسیه، مانند اوکراین، کمک میکنند را در نظر خواهد گرفت. پوتین شروع به استقرار سلاحهای هستهای روسیه در بلاروس همسایه کرده است و مقامات ایالات متحده ارزیابی کردند که روسیه ممکن است یک برنامه بیملاحظه برای قرار دادن سلاحهای هستهای در فضا داشته باشد.
با وجود شمشیربازی هستهای روسیه، واشنگتن و متحدان اروپاییاش حمایت نظامی گستردهتری را به کییف اعلام کردند، از جمله اف-۱۶، مهمات جدید و موشکهایی که امکان حملات دوربرد علیه کریمه و به داخل خاک روسیه را فراهم میکند. ایالات متحده و متحدان ناتو همچنین پس از خروج روسیه در سال ۲۰۲۳، پایبندی به معاهده نیروهای مسلح متعارف در اروپا را به حالت تعلیق درآوردند، گامی که در صورت لزوم، امکان استقرار تعداد بیشتری از نیروهای ایالات متحده، ناتو و سایر نیروها را در نزدیکی مرز روسیه فراهم میکند. در بحبوحه لفاظیهای هستهای تشدید شده روسیه و ریسکپذیری فزاینده هر دو طرف، تهدید هستهای به یک ویژگی دائمی درگیری تبدیل شده است. علاوه بر این، استراتژی روسیه در اوکراین یک کتاب بازی احتمالی نه تنها برای چین بلکه برای کره شمالی نیز برای استفاده از تهدید حمله هستهای به عنوان سپری برای امکانپذیر ساختن تجاوزات منطقهای بلندپروازانهتر فراهم کرده است.
در واقع، پیچیدگیهای چشمانداز هستهای نوظهور بسیار فراتر از چین در حال ظهور و روسیه تجدیدنظرطلب است. کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی، به طور پیوسته در حال گسترش زرادخانه هستهای کشورش است و به نظر میرسد به تلاشهای دولت ترامپ برای کاهش تنشهای هستهای در ازای کاهش تحریمها بیعلاقه است. در سالهای اخیر، همراه با نسل جدیدتری از موشکهای قارهپیما با قابلیت رسیدن به خاک ایالات متحده، کره شمالی سلاحهای هستهای منطقهای کافی را به زرادخانه خود اضافه کرده است تا یک حمله ترکیبی ایالات متحده و کره جنوبی را بازدارد. استراتژیستهای کره شمالی قصد دارند واشنگتن را متقاعد کنند که نباید سانفرانسیسکو را برای محافظت از سئول به خطر اندازد – اینکه باید کره جنوبی را رها کند تا از خود دفاع کند. در همین حال، ایران به پیشبرد برنامه هستهای خود ادامه میدهد و زمان لازم برای رسیدن به یک سلاح را به طور بالقوه به چند روز کاهش میدهد. با تضعیف شدن توسط برچیده شدن شبکه نیروهای نیابتیاش طی ۱۸ ماه گذشته، ممکن است بیش از هر زمان دیگری برای تسلیحاتی کردن قابلیت هستهای خود احساس فوریت کند. اگر اسرائیل و ایالات متحده به این نتیجه برسند که رژیم ایران در آستانه عبور از آن آستانه است، ممکن است مجبور به انجام یک حمله پیشگیرانه شوند و احتمالاً یک جنگ منطقهای بیثباتکننده را آغاز کنند. اگرچه دولت ترامپ گفته است که برای یک توافق هستهای جدید با ایران آماده است، اما پیشرفت آسان نخواهد بود. فشار بیش از حد میتواند نتیجه معکوس داشته باشد و باعث شود تندروهای ایرانی برای تسلیحاتی شدن سریع فشار بیاورند. اما آمادگی برای مصالحه میتواند تهران را برای ادامه پیشرفت مخفیانه و تدریجی خود به سمت یک سلاح جسور کند و زمینه را برای جنگ آینده فراهم کند.
یک تهدید دیگر از پاکستان ناشی میشود. اگرچه پاکستان ادعا میکند که برنامه هستهایاش صرفاً بر بازدارندگی هند، که از برتری نظامی متعارف برخوردار است، متمرکز است، اما آژانسهای اطلاعاتی ایالات متحده به این نتیجه رسیدهاند که ارتش پاکستان در حال توسعه یک موشک قارهپیما است که میتواند به قاره ایالات متحده برسد. با دستیابی به چنین قابلیتی، پاکستان ممکن است به دنبال بازدارندگی ایالات متحده از تلاش برای از بین بردن زرادخانهاش در یک حمله پیشگیرانه یا مداخله به نفع هند در یک درگیری آینده هند و پاکستان باشد. صرف نظر از این، همانطور که مقامات ایالات متحده اشاره کردهاند، اگر پاکستان یک موشک قارهپیما به دست آورد، واشنگتن چارهای جز رفتار با این کشور به عنوان یک دشمن هستهای نخواهد داشت – هیچ کشور دیگری با موشکهای قارهپیمایی که میتوانند ایالات متحده را هدف قرار دهند، دوست تلقی نمیشود. به طور خلاصه، خطرات هستهای فزاینده اکنون در هر منطقهای که برای ایالات متحده منافع حیاتی دارد، در کمین است.
قلدرهای هستهای، متحدان مضطرب
اگرچه هر یک از این دشمنان هستهای در حال ظهور به خودی خود یک چالش ایجاد میکنند، اما احتمال هماهنگی یا تبانی بین آنها حتی نگرانکنندهتر است. به عنوان مثال، برای کمک به جنگ روسیه در اوکراین، ایران پهپادهایی را به ارتش روسیه ارائه کرده است؛ کره شمالی حداقل ۱۴,۰۰۰ سرباز و مقادیر زیادی مهمات را فراهم کرده و یک «مشارکت استراتژیک جامع» با روسیه را تثبیت کرده است. علاوه بر دادن یک وتوی قابل اعتماد روسی به کره شمالی در شورای امنیت سازمان ملل علیه هرگونه تحریم جهانی اضافی، محور رو به رشد مسکو-پیونگیانگ به این معناست که یک درگیری در شبهجزیره کره میتواند چین، روسیه و ایالات متحده را درگیر کند و هر یک از متحد مربوطه خود حمایت کنند – و یک کابوس هستهای واقعی ایجاد کنند.
با این حال، بزرگترین نگرانی، همسویی رو به رشد چین و روسیه است. در سال ۲۰۲۳، چین تقریباً ۹۰ درصد از واردات کالاهایی را که تحت فهرست کنترل صادراتی اولویت بالای G-7 قرار دارند، به روسیه تأمین کرد، طبق یک مطالعه توسط مرکز اوراسیای روسیه کارنگی. این زنجیره تأمین چینی با پر کردن یک شکاف وارداتی عظیم، به روسیه کمک کرده است تا اقتصاد جنگی خود را حفظ کرده و قابلیتهای متعارف تحلیلرفته خود را به سرعت بازسازی کند. در مقابل، روسیه به چین در حوزههای نظامی استراتژیک مانند فضا، دفاع موشکی و فناوریهای هشدار زودهنگام – از جمله سیستمی که میتواند یک حمله موشکی دشمن را از هر نقطه از جهان شناسایی کند، قابلیتی که تنها روسیه و ایالات متحده در اختیار دارند – کمک کرده است.
در واقع، برنامهریزان دفاعی ایالات متحده اکنون باید این احتمال را در نظر بگیرند که پکن و مسکو ممکن است تلاش کنند تا تجاوز علیه همسایگان خود را همزمان کنند تا توانایی پاسخگویی ایالات متحده را بیشتر محدود کنند. به عنوان مثال، اگر چین به تایوان حمله کند در حالی که روسیه به اروپای شرقی حمله میکند، نیروهای ایالات متحده تقسیم شده و تحت فشار قرار خواهند گرفت. به طور فرضی، اگر در بازدارندگی روسیه از استفاده از سلاح هستهای برای پیشبرد اهداف منطقهای مسکو شکست بخورد، ایالات متحده ممکن است نیاز به پاسخ با استفاده هستهای داشته باشد و به طور بالقوه با یک تبادل هستهای بزرگتر اگر نتواند بازدارندگی هستهای را در اروپا مجدداً برقرار کند. در چنین شرایطی، با تضعیف کلی بازدارندگی ایالات متحده، چین میتواند از این لحظه برای آغاز یک حمله متعارف علیه همسایگان خود بهرهبرداری کند، یا حتی برای جلوگیری از ایالات متحده جسور به استفاده از سلاحهای هستهای شود. با مواجهه با این پویایی دو-جنگ، با توجه به زرادخانه فعلی ایالات متحده، یک رئیسجمهور ایالات متحده ممکن است مجبور به عقبنشینی در یک یا هر دو نبرد شود، با عواقب فاجعهبار برای امنیت آمریکا و جهان.
در بحبوحه این تحولات بیثبات، تعدادی از دولتهای غیرهستهای – از جمله، برای اولین بار در این قرن، متحدان خود واشنگتن – در حال بررسی توسعه زرادخانههای هستهای خود هستند. برای دههها، یک ستون کلیدی استراتژی هستهای آمریکا، گسترش بازدارندگی هستهای ایالات متحده به حداقل ۳۴ متحد رسمی در دو اقیانوس وسیع بوده است، مسئولیتی که هیچ قدرت دیگری بر عهده نمیگیرد. این سیاست نه از روی نوعدوستی، بلکه از روی منافع شخصی متولد شد: ایالات متحده و بازدارندگی جمعی آن با جغرافیا، قابلیتها و وحدت سیاسی که متحدان فراهم میکنند، قویتر است. قدرتهای هستهای کمتر به معنای فرصتهای کمتر برای استفاده هستهای است، هدفی که همچنین به واشنگتن اجازه داده است تا تصمیمگیری اتحاد را تحت فرمان خود متمرکز کند.
با این حال، با تغییرات سریع هم در محیط هستهای جهانی و هم در سیاست خارجی ایالات متحده، برخی از متحدان آمریکایی شروع به زیر سؤال بردن توانایی و تمایل واشنگتن برای گسترش بازدارندگی کردهاند. کره جنوبی – که از رها شدن توسط آمریکا مضطرب است – اکنون به احتمال زیاد درگیر گسترش سلاحهای هستهای خواهد شد، هرچند برخی از قدرتهای ناتو نیز میتوانند نامزد باشند. در اروپا، زرادخانههای هستهای بریتانیا و فرانسه میتوانند تا حدی تعامل کاهشیافته ایالات متحده را جبران کنند. اما این نیروها، حتی در ترکیب با قابلیتهای غیرهستهای اضافی، برای محدود کردن آسیبی که روسیه میتواند به متحدان وارد کند، موقعیت ندارند و بنابراین نمیتوانند به طور معتبر جایگزین چتر هستهای ارائه شده توسط ایالات متحده شوند. در نتیجه، کشورهایی مانند لهستان یا حتی آلمان ممکن است تصمیم به جستجوی سلاحهای هستهای خود بگیرند اگر متقاعد شوند که ایالات متحده دیگر مایل یا قادر به محافظت از آنها نیست.
ظهور قدرتهای هستهای بیشتر، صرف نظر از اینکه آیا آنها متحد ایالات متحده هستند یا خیر، یک جعبه پاندورا را باز میکند که واشنگتن برای دههها برای بسته نگه داشتن آن جنگیده است. از یک سو، همان قدرتهای هستهای که این کشورها به دنبال بازدارندگی آنها هستند – چین، روسیه و کره شمالی – ممکن است تصمیم به از بین بردن هرگونه برنامه هستهای نوظهور در یک حمله پیشگیرانه بگیرند. و حتی اگر یک متحد ایالات متحده در دستیابی به سلاحهای هستهای موفق شود، زرادخانه کوچک آن در برابر دشمنان قدرتمندتر با محو شدن ضمانتهای امنیتی ایالات متحده، آسیبپذیر خواهد شد و منجر به بیثباتی فزاینده خواهد شد. آسیای جنوبی را در نظر بگیرید، جایی که هند و پاکستان با وجود تهدید همیشگی استفاده هستهای، به حملات متعارف شدیدتری ادامه میدهند و محدودیتهای به اصطلاح پارادوکس ثبات-بیثباتی را آزمایش میکنند، که در آن وجود ثبات هستهای بین دو کشور ممکن است در واقع احتمال درگیری متعارف را افزایش دهد. علاوه بر این، اگر یک متحد ایالات متحده – مثلاً کره جنوبی – سلاحهای هستهای تولید کند، احتمالاً دیگران، مانند ژاپن، را تشویق میکند تا به سرعت از آن پیروی کنند. این یک ضربه مخرب به یک معاهده عدم اشاعه هستهای از پیش شکننده وارد میکند که برای دههها به عنوان یک ترمز حیاتی در برابر گسترش سلاحهای هستهای عمل کرده است. غیرهستهای نگه داشتن متحدان و حفظ این معاهده، منافع اصلی آمریکا هستند – اگر هیچ چیز دیگر، برای جلوگیری از شروع جنگهای هستهای توسط سایر دولتها و کشاندن واشنگتن به آن جنگهایی که ایالات متحده باید تمام کند.
یک بازی بدون قانون
در میان حقایق قابل توجه در مورد نظم هستهای در دهههای گذشته، رعایت عمومی حفاظهای رسمی و غیررسمی برای محدود کردن رشد، گسترش و استفاده از سلاحهای هستهای بوده است. حتی در اوج جنگ سرد، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده منافع متقابلی را در کنترل تسلیحات استراتژیک قابل تأیید میدیدند. و پس از مذاکرات موفقیتآمیز در مورد شکلدهی و محدود کردن زرادخانههای خود در مذاکرات محدودسازی سلاحهای استراتژیک در دهه ۱۹۷۰، دو کشور مجموعهای از توافقات را برای کاهش گسترده تسلیحات نظامی خود آغاز کردند، از معاهده نیروهای هستهای میانبرد ایالات متحده و شوروی در سال ۱۹۸۷ تا معاهده استارت جدید ایالات متحده و روسیه در سال ۲۰۱۰. به این ترتیب، کشورها یک کاهش مداوم و شدید در نیروهای خود را از اوج رقابت نظامی جنگ سرد مدیریت کردند.
امروز، این محدودیتها در حال فروپاشی هستند. تحت رهبری پوتین، مسکو بسیاری از توافقات قبلی را به طور جزئی یا کامل رها کرده است و پکن همچنان از بحث حتی در مورد محدودیتهای تسلیحاتی در حالی که به سرعت زرادخانه خود را گسترش میدهد، خودداری میکند. انقضای قریبالوقوع معاهده استارت جدید در سال ۲۰۲۶، که روسیه و ایالات متحده را به ۱۵۵۰ کلاهک هستهای مستقر هر کدام بر روی سیستمهای تحویل قارهپیما محدود میکند، ممکن است یک نقطه عطف حیاتی باشد. بدون یک توافق جانشین، ایالات متحده ممکن است برای اولین بار در نیم قرن اخیر خود را در یک مسابقه تسلیحات هستهای تمامعیار بیابد – این بار با گسترش همزمان زرادخانههای چین و روسیه. در مقطعی، پکن، مسکو و واشنگتن ممکن است به این درک برسند که محدودیتهای تسلیحات استراتژیک به نفع متقابل آنهاست. اما برای آینده قابل پیشبینی، ایالات متحده ممکن است مجبور به رویارویی با رقابت هستهای نامحدود باشد که در آن به طور بالقوه از نظر تعداد و قدرت آتش کمتر است و ابزاری برای جبران سریع این کمبود ندارد.
فقدان حفاظها، عصر جدید هستهای را بسیار خطرناکتر میکند. ایالات متحده قبلاً مجبور به بازدارندگی یک قدرت بزرگ با زرادخانه هستهای مشابه بوده است، اما هرگز مجبور به بازدارندگی دو قدرت نبوده است. این کشور متحدان را در برابر یک دشمن هستهای بزرگ در اروپا تضمین کرده است، اما هرگز مجبور به تضمین گروههای متمایز از متحدان، هزاران مایل دورتر از هم در خشکی و دریا، در برابر دو دشمن نبوده است. ایالات متحده از پایان جنگ سرد برای جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای به به اصطلاح دولتهای سرکش تلاش کرده است، اما قبلاً در این قرن مجبور به متوقف کردن متحدان عصبی از دنبال کردن آنها نبوده است. اگرچه راهحلهای آسانی برای این تهدیدات چندگانه وجود ندارد، اما رهبران ایالات متحده میتوانند با ایجاد تغییرات هوشمندانه، اما همچنان متواضعانه، در خود زرادخانه و در نقش کلی استراتژی هستهای در سیاست خارجی و دفاعی ایالات متحده، آنها را به طور قابل توجهی کاهش دهند.
در تئوری، ایالات متحده قبلاً در حال ارتقاء وضعیت هستهای خود برای رسیدگی به این چالشها است: برای ۱۵ سال، دولت به یک برنامه نوسازی هستهای بیش از یک تریلیون دلاری برای بهروزرسانی سلاحهای زمینی، دریایی و هوایی که «سهگانه» هستهای ایالات متحده را تشکیل میدهند، متعهد بوده است. این شامل جایگزینی سیستمهای چند دههای با جایگزینهای پیشرفتهتر است: به عنوان مثال، موشکهای قارهپیمای مینتمن ۳ دهه ۱۹۷۰ و زیردریاییهای موشک بالستیک هستهای کلاس اوهایو، با موشکهای قارهپیمای مدرن سنتینل و زیردریاییهای موشک بالستیک هستهای کلاس کلمبیا جایگزین خواهند شد. بمبافکن رادارگریز جدید بی-۲۱ به یک موشک کروز هستهای دوربرد مجهز خواهد شد که میتواند از خارج از پدافند هوایی دشمن به سمت هدف پرتاب شود. در سال ۲۰۲۴، جنگندههای نسل پنجم اف-۳۵ شروع به حمل بمب گرانشی مدرن بی۶۱-۱۲ برای بازدارندگی منطقهای در اروپا کردند.
با این حال، این بازسازی در سال ۲۰۰۹ طراحی شد، زمانی که ایالات متحده حتی گسترش هستهای چین و کره شمالی را پیشبینی نکرده بود، چه رسد به اینکه آن را به حساب آورد. به لطف توافقات کنترل تسلیحات استراتژیک با مسکو، واشنگتن همچنین فرض کرد که ذخایر هستهای جهانی به کاهش خود ادامه خواهند داد و حتی به دنبال جایگزینی تعداد کامل قابلیتهای قدیمی نبود. نیروهای هستهای مبتنی بر زیردریایی را در نظر بگیرید، که هم پشتیبان بقای هستهای – بازدارندگی یک دشمن از هدف قرار دادن خاک ایالات متحده – و هم برای هدف قرار دادن هر چه بیشتر موشکهای قارهپیمای یک دشمن ضروری هستند. طبق برنامه نوسازی، ۱۴ زیردریایی موجود کلاس اوهایو، که میتوانند (بدون محدودیتهای استارت جدید) حداکثر ۳۳۶ موشک بالستیک ترایدنت را حمل کنند، قرار است با تنها ۱۲ زیردریایی کلاس کلمبیا با حداکثر ظرفیت تنها ۱۹۲ ترایدنت جایگزین شوند – که نشاندهنده کاهش بیش از ۴۰ درصدی پرتابگرهاست، درست زمانی که چین ساخت صدها سیلوی جدید موشکهای قارهپیما را تکمیل میکند.
علاوه بر این، به دلیل اولویت پایینی که در آن زمان به درگیری مجهز به سلاح هستهای داده شده بود، بسیاری از بخشهای این طرح دیر شروع شدند و تأخیرهای بیشتر اکنون به این معناست که قابلیتهای جدید هنوز سالها با ما فاصله دارند و میلیاردها دلار بیش از بودجه هستند. با توجه به اینکه موشکهای قارهپیمای سنتینل اکنون احتمالاً ده سال از برنامه عقب هستند، مینتمن ۳ قدیمی باید حداقل تا سال ۲۰۵۰، بسیار فراتر از عمر طراحی شدهاش، نگهداری شود. حتی اگر ایالات متحده نوسازی را طبق برنامه تکمیل کند، زرادخانه این کشور هنوز برای مقابله با چالشهای هستهای امروز و فردا کافی نخواهد بود.
بیشتر، متفاوتتر، بهتر
ایالات متحده به رویکردهای نوآورانه و یک استراتژی بسیار جامعتر برای مدیریت تهدیدات چندگانه از سوی چین، کره شمالی و روسیه نیاز خواهد داشت. اگرچه دولت دوم ترامپ در حال دنبال کردن یک معماری دفاع موشکی میهنی بلندپروازانه «گنبد طلایی» است، اما این طرح با خطرات خاص خود همراه است. نه تنها تحقق کامل آن دههها طول خواهد کشید و صدها میلیارد دلار هزینه خواهد داشت که میتوانست صرف قابلیتهای دیگر شود، بلکه ممکن است دشمنان را به ساخت و استقرار ارزانتر کلاهکها و فریبهای بیشتر و همچنین فناوریهای عجیب و غریب بیثباتکنندهتر برای فرار و اشباع بالقوه سیستم، تحریک کند. دفاع موشکی پیشرفتهتر برای رهگیری نیروهای هستهای کوچک یا باقیمانده دشمن ضروری خواهد بود، اما آنها – از جمله گنبد طلایی – نمیتوانند جایگزین نیروهای غیرهستهای و هستهای شوند که ممکن است برای از بین بردن هر چه بیشتر نیروهای دشمن در صورتی که دشمن اشتباه محاسبه کند یا تهدید به تشدید تنش در یک جنگ کند، مورد نیاز باشند. در نتیجه، ایالات متحده به یک زرادخانه هستهای نیاز خواهد داشت که به شدت با زرادخانه دهههای گذشته متفاوت باشد و برای اولین بار در این قرن، سیستمهای هستهای بیشتر، متفاوتتر و بهتری را مستقر کند.
در اروپا، ایالات متحده و ناتو باید آنچه را که برای ایجاد یک بازدارنده منطقهای قوی در برابر یک روسیه تجدیدنظرطلب لازم است، ارزیابی کنند. در حال حاضر، مسکو تا ۲۰۰۰ سلاح هستهای «میدان نبرد» با بازده پایین را در اختیار دارد که توسط هیچ محدودیت تسلیحاتی موجودی مهار نمیشوند. ناتو فرصتی برای ایجاد تابآوری و افزونگی در مأموریت هستهای خود دارد و از برنامه مشترک اف-۳۵ و جغرافیای گسترشیافته این اتحاد با اعضای جدید فنلاند و سوئد بهرهبرداری میکند. اما در مواجهه با بهبود پدافند هوایی روسیه، این اتحاد ممکن است نیاز به توسعه یک سلاح هستهای دوربردتر پرتابشونده از هوا برای استقرار بر روی جنگندههای اف-۳۵ یا گزینههای زمینی مقرونبهصرفهتر به عنوان جانشینان بمب گرانشی بی۶۱-۱۲ داشته باشد.
در هند و اقیانوسیه، گنجه هستهای منطقهای حتی خالیتر است. اگرچه بمبافکنهای بی-۲ و بی-۵۲ مستقر در ایالات متحده میتوانند بمبهای گرانشی و موشکهای کروز هستهای دوربرد پرتابشونده از هوا را به منطقه تحویل دهند، اما استبداد مسافت، اثربخشی بمبافکنها را کاهش میدهد. برای تقویت بازدارندگی منطقهای مبتنی بر دریا، ایالات متحده یک کلاهک با بازده پایین (W76-2) را که بر روی موشکهای بالستیک ترایدنت کلاس اوهایو مستقر شده است، توسعه داده است. اما این سلاحها باید جایگزین کلاهکهای با بازده بالاتر شوند و قابلیتهای ضد نیروی کلی ایالات متحده و همچنین قدرت نیروی تلافی دوم قابل بقا را که برای بازدارندگی از حملات به میهن به آن متکی است، کاهش دهند.
یک جایگزین امیدوارکننده، ساخت قابلیتهای بازدارندگی منطقهای اختصاصی برای آسیا است. در سال ۲۰۲۳، کنگره به پنتاگون دستور داد تا یک موشک کروز هستهای با بازده پایین و پرتابشونده از دریا را برای زیردریاییهای تهاجمی ایالات متحده توسعه دهد. چنین سلاحی میتواند استفاده اولیه چین را بازدارد یا در صورتی که چین به یک متحد ایالات متحده حمله کند، یک گزینه تشدید محدود را فراهم کند. همچنین میتواند موشکهای ترایدنت را برای کلاهکهای استراتژیک با بازده بالاتر آزاد کند و بنابراین به ایالات متحده اجازه دهد تا با استفاده از قابلیتهای موجود، به طور مؤثرتری تعداد رو به رشد سیلوهای موشکهای قارهپیمای چین را هدف قرار دهد. مشکل این است که موشکهای کروز جدید پرتابشونده از دریا ممکن است به زودی آماده نشوند. علاوه بر بررسی راههای سریعتر برای دستیابی به این قابلیت – مانند جفت کردن کلاهکهای هستهای با بازده پایین با موشکهای تاماهاک موجود بر روی زیردریاییهای تهاجمی قدیمیتر کلاس لس آنجلس – سیاستگذاران باید قابلیت تخصیص برخی از سیستمهای موشکی آینده پرتابشونده از هوا یا زمینی توسعهیافته برای اروپا به هند و اقیانوسیه را ارزیابی کنند. با توجه به جدول زمانی طولانی برای توسعه سلاحهای جدید، ایالات متحده باید اکنون نیازهای آینده در آسیا و اروپا را پیشبینی کند تا زمانی که طوفان میوزد، آماده باشد.
اگر چین یا روسیه یک درگیری منطقهای را فراتر از آسیا یا اروپا تشدید کنند، واشنگتن باید برای بازدارندگی معتبر از یک حمله هستهای به خاک ایالات متحده، به بازدارندگی استراتژیک «مرکزی» روی آورد. در یک دنیای هستهای که در آن یا چین یا روسیه میتوانند ایالات متحده را به تنهایی آزمایش کنند و در آن دو دشمن ایالات متحده میتوانند برای انجام این کار به طور همزمان یا در توالی سریع همسو شوند، یک چالش کلیدی این است که چگونه یکی را بازداریم بدون اینکه توانایی بازدارندگی دیگری را به خطر اندازیم. دولت بایدن برای اولین بار این مشکل را در راهنمای برنامهریزی استخدام سلاحهای هستهای خود، گزارشی که در سال ۲۰۲۴ صادر شد، تشخیص داد. این راهنمای بهروز شده به وزارت دفاع دستور داد تا برای بازدارندگی همزمان از چین، کره شمالی و روسیه «در زمان صلح، بحران و درگیری» آماده شود. پیامد گسترده این است که واشنگتن نیاز به استقرار نه تنها کلاهکهای بیشتر بلکه سیستمهای بیشتری نسبت به آنچه در ابتدا تحت برنامه نوسازی برنامهریزی شده بود، دارد.
برای انجام این کار در بحبوحه تأخیرهای مداوم، دولت بایدن گزینههای کوتاهمدتی مانند بارگذاری کلاهکهای اضافی بر روی موشکهای قارهپیمای مینتمن ۳، که اکنون هر کدام یک کلاهک حمل میکنند؛ تمدید عمر عملیاتی زیردریاییهای کلاس اوهایو برای چندین سال اضافی برای اطمینان از عدم وجود کمبود فوری پرتابگر؛ و افزودن موشکهای ترایدنت بیشتر به زیردریاییهای کلاس اوهایو، که چهار پرتابگر از ۲۴ پرتابگر موشکی آنها برای انطباق با محدودیتهای در حال انقضای استارت جدید غیرفعال یا «درپوش» شدهاند، را در نظر گرفت. با این حال، برای جلوگیری از پرتگاه قریبالوقوع پرتابگر در جزء دریایی حیاتی سهگانه هستهای خود، ایالات متحده باید تعداد بیشتری از زیردریاییهای کلاس کلمبیا را در دهه ۲۰۴۰ و پس از آن بسازد – حداقل ۱۴، و شاید بیشتر، برای محافظت در برابر رشد بیشتر زرادخانههای دشمنان.
به طور واضح، نیازی نیست که ایالات متحده نیروهای هستهای بیشتری نسبت به مجموع نیروهای چین و روسیه مستقر کند. بازدارندگی تابعی از مقایسه خام کلاهکها نیست – و هرگز نبوده است. به عنوان مثال، ذخایر هستهای ایالات متحده امروز از نظر اندازه یا ترکیب با ذخایر روسیه، که تعداد کلی سلاحهای بیشتری دارد، از جمله تعداد زیادی کلاهکهای هستهای غیر استراتژیک و سیستمهای تحویل متمرکز منطقهای، یکسان نیست. با این حال، برای مقابله با سیلوهای موشکهای قارهپیمایی که چین اکنون در حال توسعه آنهاست، در حالی که بازدارندگی را در برابر روسیه حفظ میکند، ایالات متحده باید استقرار کلاهکهای اضافی را در نظر بگیرد. دقیقاً چه تعداد بیشتر نامشخص است و تا حد زیادی به انتخابهای دشمنان و میزان ریسکی که یک رئیسجمهور مایل به پذیرش آن در محتملترین و بدترین سناریوهای هستهای است، بستگی خواهد داشت.
در پاسخ به گسترش هستهای چین، برخی از کارشناسان خواستار یک تغییر اساسی در استراتژی هستهای ایالات متحده برای جلوگیری از نیاز به استقرار سلاحهای هستهای اضافی شدهاند. طبق رویکرد فعلی ضد نیرو، که در هماهنگی با دفاع موشکی به دنبال محدود کردن آسیب علیه متحدان و میهن است، ایالات متحده نیاز به استقرار تعداد کافی از نیروهای هستهای و غیرهستهای برای هدف قرار دادن نیروهای هستهای دشمن دارد. با توجه به چالش حفظ این قابلیت در برابر دو همتای هستهای در حال رشد، برخی استراتژیستها از تغییر به یک رویکرد به اصطلاح ضد ارزش (countervalue) حمایت میکنند که در آن ایالات متحده تلاش نمیکند نیروهای هستهای دشمنان را هدف قرار دهد، بلکه به جای آن تعداد کمتری از مراکز جمعیتی کلیدی، زیرساختها و منابع کنترل سیاسی و ثروت اقتصادی را هدف قرار میدهد. طرفداران استدلال میکنند که این تغییر استراتژی نیازی به تنظیماتی در وضعیت ایالات متحده ندارد زیرا زیردریاییهای ایالات متحده، که در اعماق دریاها پنهان شدهاند، میتوانند به طور مسلم در پاسخ به حمله اول یک دشمن، علیه مراکز قدرت سیاسی، زیرساختها و جمعیت تلافی کنند و در وهله اول از حمله جلوگیری کنند.
با کنار گذاشتن مسائل حقوقی و اخلاقی هدف قرار دادن عمدی جمعیتهای غیرنظامی، رها کردن هدف – یا حتی گزینه – محدودسازی آسیب، یک رئیسجمهور ایالات متحده را مجبور میکند که میهن و جمعیت آمریکا را در معرض یک انتقام ویرانگر قرار دهد. این چشمانداز سؤالاتی را در مورد اینکه آیا یک استراتژی ضد ارزش به طور مؤثر دشمنان را بازمیدارد و تا چه حد جانهای آمریکایی اضافی را – آنچه هر رئیسجمهور ایالات متحده بیشترین ارزش را برای آن قائل است – به طور غیرضروری به خطر میاندازد، مطرح میکند. رویکرد ضد ارزش همچنین باعث میشود متحدان این سؤال را مطرح کنند که آیا ایالات متحده مایل به استفاده از سلاحهای هستهای برای دفاع از آنها در یک جنگ منطقهای خواهد بود یا خیر. با قرار گرفتن شهرهای آمریکا تحت تهدید هستهای افزایشیافته و نگهداری زرادخانه ایالات متحده در ذخیره برای بازدارندگی در برابر چنین حملاتی به جای حفظ بازدارندگی گسترده، متحدان ممکن است به این نتیجه برسند که نیاز به جستجوی زرادخانههای هستهای خود دارند. یک استراتژی ساخته شده برای بازدارندگی عمومی از حملات علیه خاک ایالات متحده در عصر بازدارندگی گسترده معتبر نیست، درسی که ایالات متحده در دهه ۱۹۶۰ آموخت و هرگز بازنگری نکرد، زیرا رهبران ملی آن زمان و امروز به درستی عدم اشاعه را به عنوان یک جزء کلیدی استراتژی هستهای در اولویت قرار دادند.
با توجه به این معایب، یک رویکرد بهتر، تطبیق استراتژی فعلی ضد نیرو برای عصر جدید خواهد بود. از آنجا که هدفگیری ضد نیرو توسط ترکیب و نه اندازه زرادخانههای هستهای دشمنان هدایت میشود، این امر تنها نیازمند یک تنظیم متواضعانه برای به حساب آوردن سیلوهای رو به رشد موشکهای قارهپیمای چین خواهد بود. در واقع، مگر اینکه چین و روسیه تصمیم به افزایش اندازه زرادخانههای خود بیش از آنچه قبلاً برنامهریزی کردهاند، بگیرند، ایالات متحده نباید مجبور به گسترش ذخایر کلی موجود خود از حدود ۳,۸۰۰ کلاهک باشد. اما تغییر ترکیب زرادخانه حیاتی خواهد بود. این شامل ارزیابی اهمیت قابلیتهای هستهای منطقهای برای بازدارندگی از تجاوز محلی توسط چین و روسیه و تحلیل چگونگی اولویتبندی، مثلاً، قابلیتهای مبتنی بر دریا در مقابل مبتنی بر خشکی برای تقویت بازدارندگی استراتژیک در دنیایی از چندین قدرت هستهای بزرگ، با توجه به نیروهای موجود است. به عنوان مثال، اگرچه ساخت زیردریاییهای اضافی کلاس کلمبیا ممکن است دههها طول بکشد، اما برنامهریزان ایالات متحده راههای مختلفی برای استفاده از نیروهای موجود برای بازسازی بازدارندگی معتبر دارند، همانطور که گزینههای کوتاهمدت مشخص شده توسط دولت بایدن روشن میکند. با طراحی درست، حتی تنظیمات متواضعانه کوتاهمدت و بلندمدت میتوانند بازدارندگی معتبری را در برابر هم چین و هم روسیه با هزینه معقول حفظ کنند. اما مگر اینکه ایالات متحده آماده باشد تا به طور رادیکال از استراتژی هستهای پایدار خود منحرف شود – و میهن را در معرض حمله هستهای قرار داده و اعتبار تعهدات بازدارندگی گسترده خود را تضعیف کند – نیاز به استقرار نیروهای هستهای بیشتر، متفاوتتر و بهتری خواهد داشت. آمریکا به یک زرادخانه انعطافپذیرتر و قویتر نه برای جنگیدن در یک جنگ هستهای، بلکه برای جلوگیری از وقوع آن نیاز دارد.
دیدهبان طوفان
برای مؤثر ساختن استراتژی هستهای خود در دنیایی از تهدیدات چندگانه، واشنگتن دیگر نمیتواند مسائل هستهای را به یک جامعه کوچک و منزوی از کارشناسان واگذار کند. تحول چشمانداز هستهای نیازمند تعامل عمیق از سوی ارشدترین رهبران دولت است، همانطور که در طول جنگ سرد رخ داد. هیچ چیز اعتبار بازدارندگی گستردهای را که ایالات متحده به متحدان در آسیا و اروپا ارائه میدهد، بیش از یک نمایش واضح از اینکه ارشدترین رهبران کشور به طور فعال برای چالشهای آینده آماده میشوند، افزایش نخواهد داد.
برای ممانعت از جستجوی بازدارندههای هستهای خود توسط متحدان و برای اطمینان از اینکه «سختافزار» ایالات متحده – قابلیتهای نظامیاش – برای هدف مناسب است، ایالات متحده باید به صراحت تأکید کند که «نرمافزار» آن – اراده سیاسیاش برای دفاع از متحدان با طیف کاملی از قابلیتها – به همان اندازه قوی است. واشنگتن باید نشان دهد که به مفهوم بازدارندگی گسترده متعهد باقی میماند و مصمم است که این تضمین را در برابر تهدیدات جدید و نوظهور معتبر سازد. تلاشهای قبلی ایالات متحده در این راستا، از جمله در طول دولت اول ترامپ و دولت بایدن، متحدان را به مشارکتهای بیشتر در مأموریت بازدارندگی هستهای ناتو، از جمله با تهیه و استقرار بیشتر قابلیتهای غیرهستهای خود، تحریک کرد. به طور مشابه، در هند و اقیانوسیه، تلاشهای واشنگتن برای ارتقاء روابط بازدارندگی گسترده خود با استرالیا، ژاپن و کره جنوبی به تأیید مجدد چتر هستهای ایالات متحده کمک کرده است. این تلاشها اکنون باید برای جلوگیری از موجی از گسترش سلاحهای هستهای که خود واشنگتن مسبب آن است، دوچندان شوند.
علاوه بر تأیید مجدد بازدارندگی گسترده، ایالات متحده باید به دنبال احیای تلاشهای کنترل تسلیحات و کاهش خطر هستهای باشد، حتی اگر محیط امروز چنین اقداماتی را بسیار دشوارتر کرده باشد. با تنظیم وضعیت هستهای خود، ایالات متحده میتواند چین و روسیه را برای آمدن به میز مذاکره ترغیب کند. اگر این اتفاق بیفتد، واشنگتن باید توافقات را برای اجازه دادن به تهدیدات در حال تحول و نوظهور تنظیم کند. به عنوان مثال، با اجازه دادن به سقف کلاهک بالاتر برای سلاحهای مستقر، یک توافقنامه استارت جدید بهروز شده با روسیه، در تئوری، میتواند بازدارندگی متقابل پایدار بین مسکو و واشنگتن را حفظ کند در حالی که به ایالات متحده اجازه میدهد تا تهدید فزاینده از سیلوهای موشکهای قارهپیمای چین را مقابله و اولویتبندی کند. از آنجا که روسیه تعداد نسبتاً ثابتی از سیستمهای تحویل هستهای استراتژیک را حفظ میکند، تلاش روسیه برای افزایش تعداد کلاهکها بر روی یک سیستم تحویل معین، برای استراتژیستهای ایالات متحده عمدتاً بیاهمیت خواهد بود: برای حفظ یک بازدارنده ضد نیروی مؤثر، فرماندهی استراتژیک ایالات متحده هنوز باید تعداد بدون تغییری از سیستمهای تحویل روسی را هدف قرار دهد اما کلاهکهای اضافی مورد نیاز برای هدف قرار دادن موشکهای قارهپیمای چین را در دسترس خواهد داشت.
وادار کردن سه قدرت هستهای بزرگ به توافق بر سر نوعی حفاظ هستهای در تمام حوزهها – سلاحهای هستهای غیر استراتژیک و استراتژیک، دفاع موشکی و فضا – بسیار پیچیده خواهد بود. برای داشتن حتی یک شانس موفقیت، هرگونه چنین توافقی باید نوآورانه و انعطافپذیر باشد. به عنوان مثال، ممکن است محدودیتهای کلاهک را بر تمام دولتهای سلاح هستهای اعمال کند اما اجازه استثنائات خاصی را بدهد، از جمله برای قابلیتهایی که عدم تعادل در تعداد نسبی کلاهکها، پلتفرمهای تحویل استراتژیک یا سایر موارد بزرگ را برطرف میکنند. الگویی برای چنین رویکردی ممکن است کنفرانس دریایی واشنگتن در سال ۱۹۲۲ باشد که تناژ کلی نیروی دریایی قدرتهای بزرگ را با هدف جلوگیری از یک مسابقه تسلیحات دریایی محدود کرد، اما محدودیتهای خاص را متناسب با نیازها، روابط و وضعیت دریایی هر طرف تنظیم کرد. صرف نظر از مسیر اتخاذ شده، سیاستگذاران آمریکایی باید فوراً راهحلهای خلاقانه و عملی، هم رسمی و هم غیررسمی، را برای مدیریت دنیایی از چندین بازیگر هستهای که در حال حاضر مایل به مذاکره با حسن نیت نیستند، تدوین کنند.
در دهههای پس از جنگ سرد، بسیاری از مقامات ارشد ایالات متحده امیدوار بودند که سلاحهای هستهای ممکن است به طور کامل از سیاست جهانی محو شوند. اما آن چشمانداز یک توهم از آب درآمد. در عوض، سلاحهای هستهای با انتقام بازگشتهاند. برای حفظ یک استراتژی معتبر برای این عصر جدید هستهای، ایالات متحده باید با شناخت و درک جهان همانطور که هست – نه آنطور که بسیاری امیدوار بودند یا آرزو میکردند باشد – شروع کند. این امر به تحلیل دوراندیشانه توسط برخی از بهترین ذهنهای استراتژیک کشور نیاز خواهد داشت. نیاز به تأیید مجدد رهبری آمریکا به متحدان در سراسر جهان خواهد داشت. در هیچ آیندهای ایالات متحده بدون شبکه متحدانش امنتر نیست، صرف نظر از هزینههایی که کشور باید برای اطمینان از اینکه ضمانتهای امنیتی و بازدارندگی هستهای گستردهاش معتبر باقی میمانند، بپردازد. و نیاز به یک تلاش هماهنگ توسط مقامات ارشد ایالات متحده و اعضای کنگره برای همسو کردن مجدد زرادخانه ایالات متحده برای مقابله با تهدیدات امروز و فردا خواهد داشت: ایالات متحده نمیتواند به سادگی امیدوار باشد که گسترش بزرگ هستهای چین ممکن است روزی معکوس شود.
یک چیز واضح است. اگر ایالات متحده فوراً برای طوفان هستهای قریبالوقوع آماده نشود، ممکن است خود را در جایی بیابد که هرگز نبوده است: وضعیتی که در آن چین، کره شمالی یا روسیه – به طور جداگانه یا هماهنگ – از یک سلاح هستهای علیه یک متحد ایالات متحده یا حتی خاک ایالات متحده استفاده کنند، زیرا به نظر میرسد واشنگتن مایل یا قادر به بازدارندگی از چنین حملهای نیست. جهان هرگز چنین طوفانی را پشت سر نگذاشته است. برای هشتاد سال، استراتژیستهای ایالات متحده با موفقیت برای جلوگیری از رسیدن آن جنگیدهاند. اما اکنون سریعتر از آنچه کسی پیشبینی میکرد در حال آمدن است و رضایت از خود ممکن است کشنده باشد.
”