⏳ مدت زمان مطالعه: ۷ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: پروژه سیندیکیت/مارک لنارد | 📅 تاریخ: ۶ سپتامبر ۲۰۲۴ / ۱۵ شهریور ۱۴۰۳
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
برلین – با نزدیک شدن به انتخابات آمریکا تنها دو ماه مانده، تصمیمگیران اروپایی از مواجهه با سناریوهای کابوسوار ترامپی – جنگهای تجاری جدید، رها کردن اوکراین، خروج از ناتو – به تجربه احساسی که تقریباً فراموش کرده بودند، یعنی امید، رسیدهاند. صعود کامالا هریس به صدر لیست دموکراتها، پیشتازی نظرسنجیهای دونالد ترامپ را از بین برده و به اروپاییان اجازه داده تا به جایگزینهایی برای بدترین سناریوی خود فکر کنند.
با این حال، حتی اگر هریس برنده شود، انتظار تداوم کامل با دولت بایدن اشتباه خواهد بود. اروپا همچنان برای آنچه که در پیش است، آماده نیست.
در حالی که صحبتهای ترامپ و جیدی ونس درباره پایان دادن به حمایت آمریکا از اوکراین در پایتختهای اروپایی زنگ خطر را به صدا درآورده، استراتژی اوکراین یک دولت هریس احتمالاً از وضعیت موجود نیز فاصله خواهد گرفت. با ادامه جنگ، مقامات آمریکایی اعتماد خود را نسبت به اینکه اوکراین بتواند به اندازه کافی زمین بگیرد و نگه دارد تا بنبست فعلی را بشکند، از دست دادهاند. با وجود پیشروی اوکراینیها به منطقه کورسک روسیه، آنها همچنان در حال از دست دادن زمین در دونتسک هستند. بازپسگیری سرزمینهایی که از فوریه ۲۰۲۲ از دست دادهاند، هر روز غیرمحتملتر میشود.
بنابراین، دولت هریس مجبور خواهد شد راههایی برای تقویت دست اوکراین در کوتاهمدت بیابد تا بتواند به سوی یک توافق چرخش کند. اوکراینیها که بهتر از هر کسی میدانند که وضعیتشان بحرانی است، به دنبال راه خروج از بنبست بودهاند. اگرچه آنها طرح کورسک خود را راهاندازی کردهاند، رئیسجمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی، در ژوئیه گفت که میخواهد “مرحله داغ” جنگ تا پایان امسال پایان یابد. به طور خصوصی، رهبران اوکراینی ممکن است امیدوار باشند که ایالات متحده آنها را به میز مذاکره سوق دهد، زیرا این امر پوشش سیاسی لازم برای تغییر مسیر را فراهم میکند. چنین بحثهایی در واشنگتن در حال حاضر به خوبی در جریان است.
این ممکن است برای آن دسته از اروپاییانی که هنوز درباره حمایت از اوکراین “تا هر زمان که لازم باشد” صحبت میکنند و که لحنشان از ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ تغییر نکرده، شوک آور باشد. هرچه که بشود، چالش برای اروپاییها این است که مطمئن شوند جنگ به یک “صلح” به نفع روسیه ختم نمیشود: یک اوکراین غیرنظامی که مجبور به رها کردن آرزوهای خود برای پیوستن به ناتو و اتحادیه اروپا شده است.
سیاست تجاری نیز یک مسئله عمده دیگر خواهد بود. ترامپ وعده یک تعرفه ۱۰ درصدی برای همه واردات و تعرفههای جدید ۶۰ درصد یا بیشتر برای همه کالاهای چین (علاوه بر تمام محدودیتهایی که دولت بایدن تاکنون معرفی کرده) داده است. مواجهه با تعرفههای آمریکایی و فشار دولت ترامپ برای اعمال تعرفههای خود بر کالاهای چینی، اروپا را در موقعیت بسیار دشواری قرار خواهد داد.
اما، باز هم، هیچ دلیلی وجود ندارد که انتظار داشته باشیم هریس سیاست بسیار نرمتری نسبت به چین نسبت به بایدن داشته باشد (رویکرد بایدن در حالی که در مقام بود نسبت به ترامپ سختتر بوده است). توافق ضدچین در آمریکا قوی است و در بیانیههای عمومی کمی که هریس در این مورد داشته، از تایوان حمایت قوی کرده و از ورود “محصولات بیکیفیت” چینی به اقتصاد آمریکا شکایت کرده است. همچنین، همراه انتخاباتیاش، تیم والز، بارها به چین سفر کرده، اما عمدتاً به عنوان مدافع حقوق بشر این کار را انجام داده است.
برخلاف ترامپ، هریس در حمایت از شبکه اتحادهای آمریکا صریح بوده است. اما این تعهد ممکن است او را به انتظارات بیشتری از متحدان آمریکا سوق دهد. علاوه بر این، چون او مانند بایدن یک آتلانتیست دوآتیشه نیست، روند کلی سیاست خارجی آمریکا به دور از اروپا و به سوی آسیا ادامه خواهد یافت. وقتی اروپاییها در مورد سرمایهگذاری بیشتر در دفاع صحبت میکنند، باید از خود بپرسند که آیا فقط در حال تلاش برای آرام کردن ترامپ هستند یا واقعاً در مورد تأمین امنیت بلندمدت خود جدی هستند.
بخش بزرگی از وظیفه تجسم اینکه یک ریاست جمهوری ترامپ یا هریس برای اروپا چه معنایی دارد بر عهده کمیسیون جدید اروپا خواهد بود که باید اروپاییان را آماده کند تا اگر بزرگترین ترسهایشان در مورد اوکراین یا چین تحقق یابد، وحشت نکنند. عدم انجام این کار احتمال واکنش نامنسجم را افزایش خواهد داد، به طوری که کشورهای عضو کوچکتر ممکن است برای دنبال کردن توافقات دوجانبه با ایالات متحده از صف خارج شوند. کشورهای بزرگتر باید مسئولیت آرام کردن همتایان کوچکتر خود (که بسیاری از آنها در شرق اروپا قرار دارند) را بر عهده بگیرند.
برای این منظور، بازنگری روابط با بریتانیا میتواند تغییر دهنده بازی باشد. اگر اتحادیه اروپا و بریتانیا بتوانند در مسائل ژئواقتصادی با یکدیگر همراستا عمل کنند، فضای سیاستی و نفوذ بیشتری نسبت به ایالات متحده و چین خواهند داشت. هرچند بریتانیا نمیتواند جایگزین آمریکا شود، اما ادغام مجدد آن در چارچوبهای دفاعی و فناوری اروپا میتواند به طور قابل توجهی موقعیت استراتژیک قاره را تقویت کند. دولت جدید نخستوزیر بریتانیا، کییر استارمر، قبلاً وارد یک مشارکت امنیتی و دفاعی پیشرفته با آلمان شده است و معاملات مشابهی با اعضای همفکر میتواند به دنبال داشته باشد و در نهایت به یک پیمان با اتحادیه اروپا به عنوان یک کل منجر شود.
لهستان و کشورهای بالتیک و نوردیک احتمالاً در پیگیری این نتیجه پیشرو خواهند بود، اما رئیسجمهور فرانسه، امانوئل مکرون، ممکن است به عنوان رأی کلیدی مطرح شود. آیا او چشمانداز ژئوپلیتیکی ادغام بریتانیا در جمع اروپایی را در مسائل دفاعی، فناوری و تغییرات اقلیمی خواهد پذیرفت؟ یا از سیاستهای شارل دوگل پیروی خواهد کرد و بریتانیا را به حاشیه خواهد برد و در نتیجه اتحادیه اروپا را تضعیف خواهد کرد؟ یک چیز روشن است: چه رئیسجمهور بعدی ایالات متحده ترامپ باشد و چه هریس، اروپاییها باید شروع به برنامهریزی برای تغییر کنند.
پاورقی ها:
⚠️ اخطار: محتوای این مقاله صرفاً دیدگاههای نویسندگان و منبع اصلی را منعکس میکند و مسئولیت آن بر عهده نویسندگان است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاههای مطرحشده نیست.
✅ سورس ما: پراجکت سیندیکیت
💡 درباره منبع: پراجکت سیندیکیت یک پلتفرم جهانی برای انتشار مقالات و تحلیلهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که توسط کارشناسان و رهبران اندیشه برجسته نوشته میشود. این پلتفرم به ارائه دیدگاههای متنوع و تخصصی درباره مسائل جهانی میپردازد.
✏️ درباره نویسنده: مارک لنارد، مدیر شورای روابط خارجی اروپا و نویسنده کتاب “عصر بیصلحی: چگونه اتصال باعث تعارض میشود” است. او مقالات زیادی در زمینه روابط بینالملل نوشته است.