اندیشکده رند : “روسیه بر موج ضد استعمار در آفریقا سوار میشود” | ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۴ / ۲۵ شهریور ۱۴۰۳
بررسی چگونگی بهرهبرداری روسیه از احساسات ضد استعمار در آفریقا
⏳ مدت زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه | ✏️ناشر/نویسنده: اندیشکده رند/بنجامین ر. یانگ |📅 تاریخ: ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۴ / ۲۱ شهریور ۱۴۰۳
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.در ماه مه، تظاهرات استقلالطلبانه در نیو کلدونی، یک قلمرو کوچک اقیانوس آرام که از سال ۱۸۵۳ تحت سلطه فرانسه قرار دارد، گسترش یافت. معترضان با در دست داشتن پرچمهای مردم بومی کناک و همچنین پرچم جبهه ملی سوسیالیست برای آزادی، به خیابانها آمدند تا اصلاحات رایگیری که قدرت سیاسی بیشتری به اروپاییان تازه وارد میدهد، را مورد اعتراض قرار دهند.
با این حال، به طور جالبی، آنها پرچم دیگری را نیز در دست داشتند—پرچم آذربایجان. اگرچه رنگهای مشابه پرچمهای نیو کلدونی و آذربایجانی برخی را به این فکر انداخت که آیا معترضان به اشتباه پرچم نادرستی را در دست دارند، دیگر ناظران، وجود پرچم آذربایجان را نشانهای از حمایت ایدئولوژیک باکو دیدند.
به نظر میرسد پرچمهای آذربایجانی نادرست نبودهاند. از مارس ۲۰۲۳، باکو به طور استراتژیک از جنبش استقلال نیو کلدونی حمایت کرده است که در قالب همبستگی ضد استعمار ظاهر شده است. به عنوان انتقام از حمایت دیپلماتیک فرانسه از ارمنستان پس از حمله آذربایجان به قره باغ کوهستانی در سال ۲۰۲۰، باکو اطلاعات ضد فرانسوی را در مورد نیو کلدونی منتشر کرده است. پس از بروز تظاهرات در ماه مه، فرانسه به طور علنی آذربایجان را به این کار متهم کرد.
کمپین نفوذ باکو به طور موفقیتآمیزی خصومتهای دیرینه نسبت به نسلهای فرانسوی در نیو کلدونی را شعلهور کرد و منجر به تظاهرات و شورشهای خشونتآمیز شد، که این خود منجر به بازدید رئیسجمهور فرانسه، امانوئل ماکرون، و همچنین نیروهای پلیس فرانسه گردید، اگرچه ماکرون در نهایت یک تعلیق غیررسمی از اصلاحات را صادر کرد.
این حادثه در نیو کلدونی به هیچ عنوان یک مورد منحصر به فرد نیست. ضد استعمارگری، که به عنوان یک نیروی ایدئولوژیک قوی در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ظهور کرد، دوباره در حال بازگشت است و پایههای فلسفی آن همچنان برخی از بزرگترین بحرانهای جغرافیایی سیاسی روز، از غزه تا اوکراین را شکل میدهد. اما بر خلاف جنبشهای استقلالطلبی دوره جنگ سرد، این موج به وسیله رژیمهای بدخواه فرصتطلبی رهبری میشود که از بیانیههای ضد استعمار برای پیشبرد دستور کارهای جغرافیایی سیاسی خود بهرهبرداری میکنند و بهطور پارادوکسی، تصرفات ارضی به سبک استعمار خود را انجام میدهند.
هدفهای اساسی جنبش ضد استعمار در دوران جنگ سرد دوگانه بود: تأمین استقلال ملی برای کشورهایی که توسط غرب مستعمره شده بودند و حفظ حاکمیت برای کشورهای پسااستعمار در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین، خواه از طریق مبارزه مسلحانه یا دیپلماسی ایدئولوژیک. این جنبش با تمرکز بر پایان جنگ ویتنام و مبارزه با حکومتهای اقلیت سفید در آفریقای جنوبی، به سرعت به یک نماد از چپ بینالمللی تبدیل شد.
با وجود دیدگاههای مختلف در مورد مسائل اقتصادی و اجتماعی، طرفداران این جنبش حول یک اعتقاد مرکزی متحد شدند که امپریالیسم غربی، بهویژه نوع آمریکایی آن، به تنهایی پیشرفت و توسعه آنچه که در آن زمان به عنوان جهان سوم شناخته میشد را متوقف کرده است—غفلت از این واقعیت که بسیاری از جنبشهای ضد استعمار خود مشکلات داخلی مانند فساد و سوءاستفاده داشتند. ناامید از تاریخ امپریالیسم غرب، بسیاری از چپگرایان حتی از رهبران خودکامهای مانند مبارز آزادی ضد استعمار زیمبابوه، رابرت موگابه و حتی دیکتاتور سابق کره شمالی، کیم ایل سونگ، حمایت کردند.
امروز، جنبش ضد استعمار کمتر در مورد تأمین استقلال برای آخرین پایگاههای استعماری باقیمانده یا بحث درباره مسیر توسعه مناسب برای کشورهای در حال توسعه جهانی است. تقویت شده توسط شرکتهای رسانهای پشتیبانیشده توسط دولت در پایتختهای کشورهای خودکامه، جنبش کنونی عمدتاً به عنوان یک اسب تروjan برای پیشبرد بیقانونی جهانی و بازنگری در نظم جهانی مبتنی بر قوانین بینالمللی عمل میکند.
دولتهای خودکامه در اوراسیا عملیاتهای نفوذ خود را به رسانههای اجتماعی منتقل کردهاند، جایی که آنها امیدوارند نارضایتیها را شعلهور کنند—احتمالاً به درگیریهای واقعی—برای منحرف کردن توجه واشنگتن و متحدان آن از مناطقی با اهمیت استراتژیک. این وضعیت نه تنها برای آذربایجان، بلکه برای چین در آفریقای زیر صحرای آفریقا و همچنین ایران که از گروههای معترض ضد اسرائیلی در ایالات متحده حمایت مالی میکند، نیز صدق میکند.
اما بیش از هر کشور دیگری، روسیه در تلاش است تا بر روی موج ضد استعمار جدید سوار شود و خود را به عنوان صدای اصلی جهانی جنوب جهانی معرفی کند. رهبری روسیه خود را به عنوان پیشتاز “اکثریت جهانی” توصیف میکند و ادعا میکند که در حال هدایت “فرایند عینی ساخت یک جهان چند قطبی عادلانهتر” است.
پس از سفر خود به پیونگیانگ در ژوئن، پوتین در روزنامه اصلی کره شمالی نوشت که ایالات متحده در تلاش است تا “دیکتاتوری نئواستعماری جهانی” را بر جهان تحمیل کند. در ایالات متحده، چندین روسی که به عنوان عاملان اطلاعاتی متهم شدهاند، به تأمین مالی حمایت از یک گروه اجتماعی سیاه ضد استعمار متهم شدهاند تا روایتهای طرفدار روسیه را ترویج کرده و اقدامات نظامی غیرقانونی روسیه در اوکراین را توجیه کنند. و در مورد نیو کلدونی، سخنگوی وزارت خارجه روسیه، ماریا زاخاروا، در ماه مه با بیانیهای درباره اینکه تنشها ناشی از “عدم قطعیت در فرایند استعمارزدایی” است، آتش این موضوع را شعلهور کرد.
سناریوی اصلی مسکو برای ارائه خود به عنوان پیشتاز یک جنبش جهانی ضد استعمار جدید، آفریقا است. در دوران جنگ سرد، اتحاد جماهیر شوروی حمایت ایدئولوژیک و نظامی از بسیاری از جنبشهای رهایی ملی و مبارزات ضد استعمار در زیر صحرای آفریقا بر اساس بینالمللیگرایی پرولتاریایی و همبستگی سوسیالیستی ارائه داد. طبق گزارشی که در سال ۱۹۸۱ به صورت غیرمحرمانه منتشر شد، گروه گوریلای SWAPO در نامیبیا تقریباً تمامی تسلیحات خود را از اتحاد جماهیر شوروی دریافت کرده و پرسنل نظامی شوروی گوریلای ضد آپارتاید آفریقای جنوبی را در اردوگاههای آموزشی واقع در آنگولا آموزش دادهاند. مسکو همچنین تعداد زیادی از مبارزان استقلال افریقایی و شورشیان ضد استعمار را در مدارس حزب کمونیست و مؤسسات نظامی در اتحاد جماهیر شوروی آموزش داده است.
این میراث بینالمللیگرایی شوروی و حسن نیت سوسیالیستی به باقیمانده همدردی با کرملین منجر شد و روسیه همچنان به عنوان یک پیشرو در عدالت ضد استعمار و استقلال ملی در قاره، بهویژه در منطقه ساهل فرانسوی، شناخته میشود. پیش از مرگش در اوت ۲۰۲۳، یِوگِنی پریگوژین، رهبر سابق گروه واگنر، بیثباتی در ساهل را به دلیل مداخلات غربی دانست و گفت: “استعمارگران سابق تلاش میکنند تا مردم کشورهای آفریقایی را کنترل کنند. برای کنترل آنها، استعمارگران سابق این کشورها را پر از تروریستها و گروههای مختلفی از جنایتکاران میکنند. بنابراین، یک بحران امنیتی عظیم ایجاد میشود.”
با وجود میراث امپریالیستی مسکو و جنگ فعلیاش برای استعمار دوباره اوکراین، روسیه به طور فزایندهای به عنوان یک مدافع ضد غرب در ساهل و حامی اصلی جنبشهای سیاسی ضد فرانسوی شناخته میشود. مزدوران وابسته به کرملین از جانشین گروه واگنر، آفریقا کوره، به عنوان نیروی اصلی ضد شورش برای دولتهای ضعیف آفریقای غربی جایگزین خدمات امنیتی فرانسوی شدهاند. و علاوه بر عملیات ضد شورش، مزدوران روسی حفاظت شخصی برای رهبران کلیدی نظامی و دولتی آفریقا فراهم کردهاند.
اما تغییر از مداخلهگری فرانسوی به مداخلهگری روسی در ساهل این پرسش را به وجود میآورد که حکومتهای کشورهای متاثر تا چه حد دارای حاکمیت ملی هستند.
جنتهای نظامی در غرب آفریقا از احساسات ضد فرانسوی در میان عموم مردم بهرهبرداری میکنند تا حقیقت را پنهان کنند که آنها در واقع به یک دولت خارجی دیگر برای امنیت رژیم خود متکی هستند، که بهطور مؤثر یک قدرت استعماری را با دیگری عوض میکنند. برای جنتها، مهمترین موضوع این است که برخلاف فرانسویها، نیروهای امنیتی روسی هیچ تردیدی در سرکوب خشن نارضایتیهای سیاسی و ارتکاب جنایات جنگی ندارند. به عنوان مثال، در اواخر مارس ۲۰۲۲، مزدوران روسی به ارتش مالی کمک کردند تا حدود ۳۰۰ غیرنظامی را در شهر مورا مالی بهطور مختصر اعدام کنند، طبق گزارشهای دیدهبان حقوق بشر.
با تاریخچه استعماری خود، فرانسه در نفوذ پرو-روسی در مستعمرات سابق خود در آفریقا با مشکل مواجه شده است. به عنوان مثال، Afrique Média، یک شبکه تلویزیونی کامرونی که بهطور فزایندهای محبوب شده است، غالباً مواضع کرملین را در مورد رویدادهای بینالمللی بازتاب میدهد. در آوریل ۲۰۲۲، Afrique Média یک ویدیوی تبلیغاتی تولیدشده در روسیه را ترویج کرد که یک مزدور روسی را به تصویر میکشد که از اسیران جهادی آفریقایی خود فرار میکند و سپس پرچمهای ایالات متحده و فرانسه را در پشت پرچم داعش نشان میدهد، بهطوری که این کشورها را به عنوان حامیان افراطگرایان مذهبی توصیف میکند.
جنگ ضد استعمار روسیه نشاندهنده تلاشهای آن برای پیشبرد منافع سیاسی و اقتصادی خود است. تلاشهای مسکو در آفریقا از میل به تضعیف نفوذ غرب در منطقه؛ تقویت حمایت دیپلماتیک برای خود در مجامع چندجانبه، مانند سازمان ملل؛ و احیای اعتبار روسیه به عنوان یک قدرت جهانی ناشی میشود. مسکو همچنین ممکن است بخواهد به منابع طبیعی گسترده آفریقا، از جمله مواد معدنی حیاتی، دسترسی پیدا کند و از شبکههای غیرقانونی، مانند استخراج غیرقانونی طلا، برای دور زدن تحریمهای بینالمللی و تأمین مالی جنگ خود در اوکراین بهرهبرداری کند.
رژیمهای خودکامه، از جمله روسیه، چین و آذربایجان، از آنجا که بیانیههای ضد استعمار همچنان در جنوب جهانی جذابیت دارد، از این بیانیهها بهرهبرداری میکنند. نابرابریهای اقتصادی پایدار با شمال جهانی و تاریخهای دردناک مداخلات غرب، بهویژه جنگهای ایالات متحده پس از ۹/۱۱ در خاورمیانه، همدردی با رژیمهای خودکامه تجدیدنظرطلب را تقویت کرده است. بحران انسانی کنونی در غزه احساسات دوگانگی غربی را در میان برخی از نظرپردازان و شخصیتهای عمومی در جنوب جهانی تشدید کرده است.
به عنوان مثال، روزنامهنگار کنیا، رسنا واره، میگوید: “در غرب حمایت و همدردی عمیقی برای اوکراینیها که توسط روسیه بمباران شده و بیخانمان شدهاند وجود دارد، اما فلسطینیها که کشته میشوند و از غذا و آب محروم میشوند، به عنوان افرادی که مستحق سرنوشت خود هستند، دیده میشوند.”
تراژدی امپریالیسم و استعمار غربی نباید فراموش شود بلکه باید در برنامههای توسعهای که به ساخت نهادهای قوی و زیرساختها در جنوب جهانی کمک میکنند، دوباره کار شده و بازسازی شود.
از این رو، ضروری است که دولتهای غربی نقصهای نظم لیبرال بینالمللی فعلی را به دولتهای جنوب جهانی شناسایی کنند، نه اینکه سعی کنند آنها را به اشتباه به این باور برسانند که این نظم عادلانه و عادلانه است. نظم بینالمللی تحت رهبری غرب تاریخ طولانی از خشونت و بیثباتی در دنیای در حال توسعه دارد. تراژدی امپریالیسم و استعمار غربی نباید فراموش شود بلکه باید در برنامههای توسعهای که به ساخت نهادهای قوی و زیرساختها در جنوب جهانی کمک میکنند، دوباره کار شده و بازسازی شود.
به عنوان مثال، اعلام مشترک آلمان با نامیبیا در سال ۲۰۲۱، که نسلکشی مردم هرورو و ناما را بین سالهای ۱۹۰۴ و ۱۹۰۸ به رسمیت شناخت، ۱.۲ میلیارد دلار را طی ۳۰ سال آینده به تأمین پروژههای کمک در نامیبیا اختصاص داد، که احتمالاً تأثیر مثبت طولانیمدتی بر توسعه نهادهای نامیبیا داشته باشد، بیشتر از اعطای مالیاتهای فردی به فرزندان نسلکشی دوران استعمار.
در کوتاهمدت، ایالات متحده و متحدان غربی آن باید بهطور فعال با پروپاگاندا از باکو، تهران، مسکو و پکن مقابله کنند که سعی دارند این کشورها را به عنوان عاری از گذشته مداخلهگر معرفی کنند. فاش کردن کمپینهای اطلاعات نادرست آنها در جنوب جهانی—با شروع از برچسبگذاری حسابهای رسانههای اجتماعی مرتبط با رسانههای دولتی—میتواند به آگاهی عمومی از وجود بازیگران بدخواه کمک کند، که از نارضایتیهای واقعی ضد استعمار به نفع اهداف سیاسی و اقتصادی خود بهرهبرداری میکنند.
اگرچه شورویها بدون تردید هیچ فرشتهای نبودند، اما در تعاملات خود با جنبش ضد استعمار جنگ سرد روحیه واقعی بینالمللیگرایی و جمعگرایی وجود داشت. این را نمیتوان برای روسیه امروزی گفت.