نشریه دیپلمات : “چین از حکمرانی جهانی چه میخواهد” | ۲۱ شهریور ۱۴۰۴
فراتر از هشدارگرایی سیاسی غرب؛ بررسی رفتار واقعی چین در نهادهای بینالمللی نشان میدهد که جاهطلبیهای پکن برای نظم جهانی، پیچیدهتر از یک چالش وجودی است.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۷ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: دیپلمات / استیون لانگندونک و متیو دی. استفن | 📅 تاریخ: September 12, 2025 / ۲۱ شهریور ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
چین از نظم جهانی چه میخواهد؟ بسیاری از ناظران، به ویژه در غرب، با نگرانی به قاطعیت روزافزون و جاهطلبیهای در حال گسترش چین مینگرند. اورسولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اروپا، در سخنرانیای در مورد روابط چین و اتحادیه اروپا در سال ۲۰۲۳ هشدار داد که «هدف روشن حزب کمونیست چین، تغییر سیستمی نظم بینالمللی با محوریت چین است.» او در ادامه دیپلماسی چین در نهادهای چندجانبه را به عنوان نشاندهنده «عزم برای ترویج یک چشمانداز جایگزین از نظم جهانی» توصیف کرد. «نظمی که در آن حقوق فردی تابع امنیت ملی است. جایی که امنیت و اقتصاد بر حقوق سیاسی و مدنی اولویت دارند.»
به طور مشابه، در سخنرانیای در بنیاد کوربر در برلین در ژانویه ۲۰۲۵، فردریش مرتس – که در آن زمان رهبر اپوزیسیون آلمان و در حال حاضر صدراعظم است – چین را در کنار روسیه به عنوان رهبران یک درگیری سیستمی جدید بین دموکراسیهای لیبرال و «خودکامگیهای ضد لیبرال» قرار داد که به شدت با نظم چندجانبهای که از پایان جنگ جهانی دوم وجود داشته، مخالف هستند. چنین اظهاراتی در راستای مواضع ایالات متحده است که در سال ۲۰۱۷ چین را به عنوان یک قدرت «تجدیدنظرطلب» طبقهبندی کرد.
دیدگاه چین به عنوان یک چالش وجودی برای نظم جهانی، هرچند به طور فزایندهای گسترده شده، اما بیشتر منعکسکننده هشدارگرایی سیاسی است تا تحلیل هوشیارانه. تحقیقات ما در مورد جاهطلبیهای چین برای نظم جهانی ما را به نتیجه متفاوتی میرساند. در حالی که چین در واقع چالشی برای برخی از جنبههای نظم جهانی معاصر است، شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد این کشور چالش بزرگتری برای نظم جهانی نسبت به دیگر قدرتهای تجدیدنظرطلب، از جمله ایالات متحده امروزی، ایجاد میکند. علاوه بر این، جاهطلبیهای چین در حوزههای مختلف نظم جهانی متفاوت است و در آنجا با چالشهایی روبرو است که آنچه را که میتواند به دست آورد، محدود میکند.
چشمانداز و رفتار چین در نظم جهانی
با توجه به نفوذ روزافزون چین در سراسر جهان، اینکه چین برای نظم جهانی چه میخواهد به یکی از سوالات تعیینکننده زمان ما تبدیل شده است. محققان با استفاده از روشهای مختلفی به دنبال شناسایی و درک اهداف چین بودهاند. برخی به نظم سیاسی و اقتصادی داخلی چین، که سرمایهداری استبدادی است، نگاه میکنند و آن را به سطح بینالمللی تعمیم میدهają. دیگران ترجیحات چین را بر اساس استدلالهای نظری در مورد موقعیت آن در نظام بینالمللی استنباط میکنند. ما معتقدیم که با نگاه تجربی به سابقه چین میتوان تصویر دقیقتری به دست آورد. به طور خاص، ما بر دو جنبه از رفتار چین تمرکز میکنیم: آنچه میگوید (یعنی چشمانداز آن برای نظم جهانی) و آنچه انجام میدهد (یعنی رفتار آن در رژیمهای بینالمللی مختلف).
اول، ما دریافتیم که چشمانداز چین برای نظم جهانی در دهه گذشته به طور فزایندهای صریح شده است. امروز، چین برای آنچه «قدرت گفتمان» مینامد، تلاش میکند: توانایی شکل دادن به روایتهای جهانی. چشمانداز چین بر بسیاری از عناصر نظم موجود بنا شده است، اما همچنین بر برخی جنبهها تأکید و از برخی دیگر کماهمیت میکند.
با تحکیم کنترل شی جین پینگ بر حزب کمونیست چین، دولت چین چشماندازهای جاهطلبانهتری را برای نظم بینالمللی بیان کرده است. کمی پس از به قدرت رسیدن در پایان سال ۲۰۱۲، رهبری چین ابتکار کمربند و جاده را اعلام کرد و خواستار «جامعهای با آینده مشترک برای بشریت» به عنوان یک چشمانداز هنجاری جدید برای جامعه بینالمللی شد. در حالی که چین هنوز یک قدرت رئالپولیتیک به تمام معناست و همچنان به شدت به روابط دوجانبه متکی است، اکنون به طور علنی خود را به عنوان حافظ نظم موجود و مدافع «چندجانبهگرایی واقعی» معرفی میکند.
چشمانداز چین جهان را به دموکراسیهای لیبرال و خودکامگیهای غیرلیبرال تقسیم نمیکند و عمدتاً آرمانهای لیبرال مانند حقوق بشر، بازارهای آزاد و حکومت مشروطه را نادیده میگیرد. در عوض، جامعه با آینده مشترک بر ارزشهایی مانند صلح، همکاری، هماهنگی، توسعه، فراگیری و احترام متقابل تأکید میکند. وسوسهانگیز است که چنین ایدههایی را به عنوان لفاظی و شعارپردازی خالی رد کنیم. با این حال، این مفاهیم با بسیاری از مخاطبان در سراسر جهان، به ویژه کسانی که با انتقاد چین از «هژمونی توسط کشورهای خاص» و استانداردهای دوگانه غربی همنظر هستند، طنینانداز میشود.
شکلدهی مجدد به هنجارهای جهانی به چین کمک میکند تا مشروعیت خود را افزایش داده و با دیگر کشورهای جنوب جهانی ائتلاف ایجاد کند. با این حال، میتوان چین را به دلیل استانداردهای دوگانه خود مورد انتقاد قرار داد: صحبت آن از همکاری و هماهنگی با موضع آن در دریای چین جنوبی یا تنگه تایوان در تضاد است و فراخوان آن برای امنیت تجزیهناپذیر به سختی با تحمل آن از تجاوز روسیه به اوکراین سازگار است.
رفتار چین در رژیمهای بینالمللی خاص
دوم، به جای اینکه چین را به عنوان یک تهدید وجودی برای نظم بینالمللی رد کنیم، بهتر است رفتار واقعی چین را در رژیمهای بینالمللی خاص بررسی کنیم. در سالهای اخیر، محققان تصویر دقیقتر و تجربیتری از رفتار چین در حوزههای مختلف نظم جهانی ارائه دادهاند. در برخی حوزهها، رفتار چین در واقع با تصویر شکاکان از چین به عنوان یک چالشگر و تهدید برای قوانین تثبیت شده و هنجارهای لیبرال مطابقت دارد. با این حال، در برخی دیگر، رفتار چین نظم موجود را حفظ و تعمیق میبخشد.
به عنوان مثال، چین به گونهای رفتار میکند که ایده حقوق بشر جهانی را تضعیف میکند. با افزایش انتقادات بینالمللی از چین – به ویژه در مورد نقض حقوق بشر در سینکیانگ – این کشور به دنبال شکل دادن به دستور کار بینالمللی حقوق بشر بوده است. در سالهای اخیر، پکن سعی کرده است با جایگزین کردن حقوق سیاسی و مدنی با «حق توسعه» به عنوان حق اساسی بشر، با انتقادات مقابله کند. در نهادهای حقوق بشری در سازمان ملل، چین دستور کار «حاکمیتمحور» را رهبری میکند که حقوق فردی را تابع اختیار حاکمیتی قرار میدهد. این شامل به حاشیه راندن صداهای مستقل جامعه مدنی و ترویج مشارکت سازمانهای غیردولتی تحت حمایت دولت (به اصطلاح گونگوها) است.
در حالی که نفوذ آن در دبیرخانههای نهادهای حقوق بشری سازمان ملل محدود باقی مانده است، چین حمایت بسیاری از کشورهای در حال توسعه را به دست آورده است. تحقیقات هیونکیو کیم و سانگهون پارک حتی نشان میدهد که کشورهایی که در سازمانهای بینالمللی به رهبری چین دخیل هستند، تمایل دارند در بررسیهای حقوق بشری سازمان ملل خود از زبان مطلوبتری استفاده کنند. باید دید آیا چین در هدف خود برای محوریت بخشیدن به توسعه اقتصادی موفق خواهد بود یا خیر. با این حال، تناقضات در سیاستهای حقوق بشری بسیاری از کشورهای غربی – به ویژه در رابطه با رفتار اخیر اسرائیل در غزه – نشان میدهد که چالشها برای هنجارهای قوی حقوق بشر تنها از چین یا شرکای نزدیک آن نشأت نمیگیرد.
رژیم امنیت جهانی، که در سازمان ملل متمرکز است، تصویر متفاوت و ترکیبیتری را ارائه میدهد. نقش چین در امنیت جهانی در حال رشد است – نشانهای از تعامل فزاینده که تصورات از چین به عنوان ویرانگر چندجانبهگرایی را رد میکند. محققان به حضور فعال فزاینده آن در شورای امنیت سازمان ملل اشاره میکنند، جایی که چین از استفاده از حق وتوی خود، معمولاً در کنار روسیه، کمتر خجالت میکشد. در سالهای اخیر، سیاستهای آن در شورای امنیت به طور فزایندهای در روایت یک «ابتکار امنیت جهانی» بیان میشود که جاهطلبیهای بلندی را برای آینده امنیت جهانی ترویج میکند و با تأمین مالی و نیرو برای تلاشهای حافظ صلح پشتیبانی میشود.
با این حال، در عین حال، چین از رهبری در قطعنامههای کلیدی اجتناب میکند و اتباع چینی هنوز پستهای امنیتی ارشد در سازمان ملل را در اختیار نگرفتهاند. چه چیزی این شکاف بین حمایت از حکمرانی امنیتی و مشارکت محدود در اجرای آن را توضیح میدهد؟ علاوه بر سلطه پایدار قدرتهای غربی (P3) در این حوزه، ما دریافتیم که رویکرد چین به حکمرانی امنیتی ممکن است کمتر در مورد قدرت خام و بیشتر در مورد اینکه چین چگونه میخواهد دیده شود، باشد. حمایت چین از حافظان صلح سازمان ملل به همان اندازه که برای دستیابی به اهداف استراتژیک است، برای تقویت تصویر جهانی آن نیز هست. بخشی از تصویر ترجیحی چین، تعهد دیرینه آن به عدم مداخله است، از این رو عدم مشارکت. در حالی که این ممکن است رفتار یک چندجانبهگرای اصولی نباشد، اما رفتار یک قدرت تجدیدنظرطلب که قصد تضعیف نظام را دارد نیز نیست. در واقع، تمایل چین به کسب جایگاه ممکن است آن را به گسترش حمایت از حکمرانی امنیتی در سازمان ملل سوق دهد، در حالی که هژمونی غرب بر حکمرانی امنیت جهانی را تا حد زیادی دست نخورده باقی بگذارد.
در زمانی که ایالات متحده رژیم تجاری پس از جنگ را رد کرده و جنگهای تجاری علیه همه شرکای تجاری خود اعلام کرده است، همچنین دشوار است که چین را به عنوان اخلالگر اصلی حکمرانی اقتصادی جهانی معرفی کنیم. در واقع، چین علاقه واقعی به حفظ نهادهای حکمرانی اقتصادی دارد که صعود اقتصادی شگفتانگیز آن را تسهیل کردهاند. بلکه، چین دو چیز از نهادهای اقتصادی بینالمللی مانند سازمان تجارت جهانی و بانک جهانی میخواهد: کنترل بیشتر، متناسب با اندازه اقتصادی آن، و دسترسی مداوم به بازارهای جهانی.
در مشارکت در اقتصاد جهانی، چین نوعی مرکانتیلیسم استراتژیک را دنبال میکند و از کنترل دولتی برای ساختن قهرمانان ملی و تسلط بر بخشهای اقتصادی استراتژیک استفاده میکند. این به طور قابل توجهی با شیوههای دیگر قدرتهای اقتصادی در حال ظهور در گذشته، مانند ایالات متحده، ژاپن و اتحادیه اروپا، که اکنون به نظر میرسد در حال بازگشت به آن هستند، متفاوت نیست.
برخلاف ترسهای غربی، ابتکارات جدید چینی مانند بانک سرمایهگذاری زیرساخت آسیایی (AIIB) و ابتکار کمربند و جاده (BRI) با هدف جایگزینی نظام مالی جهانی نیستند. به عنوان مثال، AIIB به شدت از نهادهای سنتی الگوبرداری میکند و به نظر میرسد بیشتر در مورد تقویت جایگاه چین یا به دست آوردن اهرم برای اصلاحات است. از سوی دیگر، BRI کمتر یک نهاد رسمی و بیشتر یک استراتژی گسترده و انعطافپذیر است که بر اساس کشور و پروژه متفاوت است. محققان میگویند این بیشتر در مورد نفوذ – هم در داخل و هم در خارج از کشور – است تا یک برنامه اقتصادی روشن و از بالا به پایین، و ادعاها در مورد «دیپلماسی تله بدهی» عمدی به طور قطعی رد شده است.
موقعیت چین به عنوان یک تجدیدنظرطلب محدود در رژیم تجاری با هویت دوگانه آن به عنوان یک قدرت اقتصادی بزرگ و یک کشور در حال توسعه نشان داده میشود. به عنوان مثال، در مذاکرات جهانی در مورد تجارت دیجیتال، این کشور بر روی یک طناب باریک راه میرود – از سیاستهای فناوری داخلی محافظت میکند در حالی که غولهای فناوری خود را در خارج از کشور ترویج میدهد. محققان برجسته میکنند که چگونه اتحادهای چین بسته به موضوع تغییر میکند، گاهی از کشورهای در حال توسعه حمایت میکند، و گاهی با غرب همسو میشود. در نهایت، رفتار اقتصادی چین به طور منظم در روایتهای رویارویی قرار نمیگیرد – این توسط ترکیبی از عملگرایی، منافع شخصی و تمایل به به رسمیت شناخته شدن جهانی شکل گرفته است.
همانطور که این مثالها نشان میدهند، ترسهای غربی و جاهطلبیهای چینی فاصله زیادی با عمل حکمرانی جهانی دارند. مانند دیگر قدرتها، چین مجبور است در محدودیتهای نظم جهانی موجود عمل کند، که به این معناست که پتانسیل تغییر احتمالاً تدریجی و جزئی خواهد بود. این به معنای کماهمیت جلوه دادن تحولات نگرانکننده در بحثهای جهانی در مورد هنجارهای حقوق بشر یا انکار اینکه افزایش نفوذ چین بر موقعیت کشورهای غربی تأثیر منفی خواهد گذاشت، نیست.
با توجه به اینکه جهان با درگیریهای مسلحانه متعدد و گروهی از مردان قدرتمند روبرو است، تصویر یک نظم جهانی در آستانه فروپاشی بزرگ به نظر میرسد. در این زمینه، عاقلانه است که از تنوع ترجیحات چینی غافل نشویم، زیرا سازش و تطبیق در عناصر مختلف نظم جهانی ممکن و حتی سودمند است. البته، هر مسیری به سوی دستیابی به این توازن با چالشهایی روبرو خواهد بود، نه تنها به دلیل نقش چین در امکانپذیر ساختن جنگ تجاوزکارانه پوتین در اوکراین، و مسیر تقابلی ایالات متحده. همانند دورههای قبلی رقابت قدرتهای بزرگ، باید امیدوار باشیم که سرهای خنکتر غالب شوند.