ریسپانسیبل استیتکرفت: “پس از حمله اسراییل به لبنان جنگ گستردهتر نزدیکتر است ” | ۲۹ شهریور ۱۴۰۳
حمله اسرائیل به لبنان و بمبگذاریهای مرگبار با دستگاههای ارتباطی چگونه تنشها را تشدید کرده و به جنگ گستردهتر منجر میشود.
⏳ مدت زمان مطالعه: ۸ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: پل آر. پیلار | 📅 تاریخ: ۲۰ سپتامبر ۲۰۲۴ / ۲۹ شهریور ۱۴۰۳
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
بمبگذاریهای از راه دور در لبنان با استفاده از پیجرها و واکیتاکیهای تجهیز شده، نسخهای مخفیانهتر از آنچه اسرائیل مدتی است انجام میدهد، به ویژه در طول سال گذشته است. یکی از ویژگیهای کمپینهای مرگبار اسرائیل، بیتوجهی به جان افراد غیرنظامی بیگناه است. قراردادن مواد منفجره در هزاران وسیله ارتباطی که به ظاهر بیضرر هستند، مطمئناً در زمان انفجار، باعث زخمی شدن بسیاری از مردم در سراسر لبنان خواهد شد که هرگز علیه اسرائیل جنگ نکردهاند، از جمله کسانی که حتی عضو حزبالله هم نیستند.
بمبگذاریهای پیجر، علاوه بر کشتن دوازده نفر، با ۲۸۰۰ زخمی، بسیاری از بیمارستانها را پر از افراد کرد. بسیاری از آنها چشم یا انگشتان خود را از دست دادند یا از دیگر زخمهای شدید رنج بردند. از جمله کشتهشدگان یک دختر ۸ ساله، یک پسر ۱۱ ساله و چهار کارمند بهداشت بودند. انفجارهای واکیتاکی در روز بعد ۲۰ نفر دیگر را کشت و ۴۵۰ نفر دیگر را زخمی کرد.
ماهیت غیرقابل تشخیص این رنجها، بازتاب آنچه اسرائیل در نوار غزه طی ۱۱ ماه گذشته انجام داده است، است که تاکنون بیش از ۴۰,۰۰۰ نفر از ساکنان آنجا را کشته است، از جمله بیش از ۱۱,۰۰۰ کودک، و نزدیک به ۱۰۰,۰۰۰ نفر دیگر را زخمی کرده است. علاوه بر این، بیشتر زیرساختهایی که برای زندگی روزمره ضروری هستند، به خرابه تبدیل شدهاند.
یکی دیگر از ویژگیهای استفاده اسرائیل از نیروی مرگبار این است که بیشتر تشدید تنشهایی که بین اسرائیل و دشمنانش رخ داده، از طرف اسرائیل بوده است. این امر به وضوح در نوار غزه دیده میشود، جایی که مرگ و ویرانی که اسرائیل وارد کرده، بسیار بیشتر از حمله حماس در اکتبر گذشته است که ظاهراً حمله اسرائیل به عنوان پاسخی به آن انجام شد. این در عملیاتهای نظامی تسریع یافته اسرائیل در کرانه باختری اشغالی نیز مشهود است، جایی که تلفات اسرائیل در طول سال گذشته، از جمله در میان کودکان و دیگر غیرنظامیان بیگناه، چندین برابر بیشتر از آن چیزی است که فلسطینیها به اسرائیلیها وارد کردهاند.
در امتداد مرز اسرائیل و لبنان که در طول سال گذشته شاهد تبادل آتش بین اسرائیل و حزبالله بوده است، اسرائیل پنج برابر حملاتی که حزبالله در جهت دیگر انجام داده، حمله کرده است و باعث ده برابر تلفات، از جمله تلفات غیرنظامیان شده است.
اکنون، انفجارهای دستگاههای ارتباطی، با توجه به بزرگی و گستردگی جغرافیایی تلفات حاصل، نمایانگر یک تشدید تنش دیگر توسط اسرائیل است. گویی این کافی نیست، روز بعد از انفجارهای واکیتاکی، اسرائیل مرگبارترین حمله هوایی خود را علیه بیروت از زمان آغاز دور فعلی جنگ در اکتبر گذشته انجام داد.
حملات پیجر موجی از تحلیلهای فوری را برانگیخت که متمرکز بر این است که این حملات چگونه در استراتژی اسرائیل جا میگیرند، اسرائیلیها چه هدفی را دنبال میکردند و بهویژه این سوال که “چرا اکنون”. تحلیل این حملات از این نظر خطرناک است، زیرا— مانند بسیاری دیگر از استفادههای اسرائیل از خشونت مرگبار در طول سال گذشته— آنها عمدتاً توسط محاسبات دقیق از منافع بلندمدت اسرائیل هدایت نمیشوند.
یکی از محرکهای اصلی به جای آن، انگیزههای شخصی نخستوزیر بنیامین نتانیاهو است که ادامه و حتی تشدید جنگ را تنها راه برای حفظ ائتلاف راستگرای خود میبیند، بنابراین در قدرت باقی میماند و روزی را که باید با اتهامات فساد خود به طور کامل روبرو شود، به تأخیر میاندازد.
محرک دیگر، احساسی به جای استراتژیک است و شامل نفرت گسترده اسرائیلیها از اعراب میشود که با خشم قابل درک از حمله حماس در اکتبر گذشته حتی بیشتر و بیتفاوتتر شده است.
ماهیت عملیاتی که شامل دستگاههای ارتباطی مجهز به مواد منفجره است، در واقع محرک دیگری است. عملیاتی به این بزرگی و پیچیدگی که شامل نفوذ به خطوط تأمین و احتمالاً ایجاد شرکتهای پوستهای بوده است، باید از مدتها قبل برنامهریزی و آغاز شده باشد. بنابراین، تلاش برای پاسخ به سوال “چرا اکنون” با حدس و گمان درباره آنچه در ذهن سازندگان عملیات در سالهای گذشته میگذشته است، بیمعنا است.
هنگامی که آغاز شد، عملیات حرکت غیرقابل توقفی خود را به دست آورد. این نوع عملیاتی است که در حالی که تلاش و هزینه زیادی را در بر دارد، میتواند به سرعت بیفایده شود اگر به خطر بیفتد. اگر یکی از آن هزاران پیجر به طور زودهنگام منفجر شده بود، یا اگر رهبران حزبالله به نحوی دیگر از این عملیات مطلع شده بودند، همه دستگاهها به سرعت دور انداخته میشدند.
شاید اسرائیلیها به این نتیجه رسیدند که حزبالله نزدیک به کشف عملیات است. حداقل به همان اندازه محتمل بود که احتمال سازش باعث شد که کل ماجرا به یک “استفاده کن یا از دست بده” تبدیل شود که در آن رهبران اسرائیل تصمیم گرفتند که باید این طرح را به زودی پس از آماده شدن اجرا کنند، اگر قرار باشد اصلاً آن را اجرا کنند.
وضعیت دارای شباهتهایی با وضعیت نیروهای اروپایی قبل از جنگ جهانی اول است، زمانی که جداول زمانی راهآهن و نقش آنها در بسیج ارتشهای عظیم حرکت غیرقابل توقفی خود را داشتند. هنگامی که آغاز شد، آمادهسازی برای جنگ، توقف روند منتهی به خود جنگ را دشوار میکرد.
هیچکدام از آنچه اسرائیل اخیراً علیه حزبالله انجام داده است، از جمله عملیات شامل پیجرها و واکیتاکیها، حتی اهداف امنیتی فوری اسرائیل را پیش نمیبرد، چه برسد به اهداف بلندمدت. در حال حاضر هدف اصلی اعلام شده اسرائیل در مورد مرز لبنان و رویارویی با حزبالله، امکان بازگشت ساکنان اسرائیلی که از شمال اسرائیل تخلیه شدهاند به خانههایشان است. افزایش خشونتها و تنشها در طول مرز، این هدف را قابل دستیابیتر نمیکند و تشدید بیشتر به جنگ تمامعیار نیز نخواهد کرد.
حملات پیجر و واکیتاکیها ممکن است تلاشی برای ضربه زدن به حزبالله بدون توسل به جنگ تمامعیار، از جمله حمله زمینی به لبنان باشد. به طور متناوب، ممکن است آمادهسازی برای چنین حملهای با هدف تضعیف توانایی حزبالله برای دفاع از خود باشد.
در هر صورت، حزبالله تحت فشار سنگینی برای پاسخگویی قرار دارد. با وجود هر گونه تضعیف از حملات پیجر، حزبالله همچنان توانایی پاسخگویی را حفظ میکند. حسن نصرالله، رهبر حزبالله، علناً سوگند خورده است که در زمانها و مکانهای انتخابی حزبالله تلافی خواهد کرد. حزبالله دلایل خوبی دارد که همچنان از جنگ تمامعیار اجتناب کند، اما اقدامات اخیر اسرائیل بسیار تهاجمی است که بیپاسخ نمیماند.
متحد حزبالله، ایران، نیز میخواهد از جنگ گستردهتر در خاورمیانه اجتناب کند و بهویژه جنگی که خود ایران را درگیر کند. رژیم ایران تاکنون در مقابل تشدید تنشهای اسرائیل، از جمله واکنش نشان ندادن به ترور سیاسی اسماعیل هنیه، رهبر سیاسی حماس در ژوئیه در یک مهمانخانه دولتی در تهران، خویشتنداری فوقالعادهای از خود نشان داده است. اما باید دید که محدودیتهای صبر ایران در مواجهه با تهاجمات مداوم اسرائیل چقدر است.
در واشنگتن، سوال کلیدی این است که محدودیتهای صبر ایالات متحده در مواجهه با همان تهاجمات اسرائیل چیست. تروریسم تکنولوژیک در لبنان به تکرارهای متعدد اسرائیل در چشم ایالات متحده افزوده میشود، چه بهانههای پیاپی نتانیاهو برای جلوگیری از آتشبس در غزه باشد یا تشدید درگیری اسرائیل با حزبالله در زمانی که یک نماینده ایالات متحده در منطقه سعی در کاهش تنش داشت.
علاوه بر هزینههای سیاسی و دیپلماتیک گستردهتری که ایالات متحده از نزدیکی نزدیک خود با اسرائیل متحمل میشود، استانداردهای دوگانه آشکار درگیر در این موضوع، اعتبار ایالات متحده در انتقاد از رفتارهای نادرست دیگر رژیمها را تضعیف میکند. به عنوان مثال، انتقاد ایالات متحده از آنچه روسیه در اوکراین انجام میدهد—از جمله اشغال نظامی سرزمین دیگری و وارد کردن تلفات زیادی به غیرنظامیان—و از حمایت مادی کشورهای دیگر از جنگ روسیه، کمتر معتبر به نظر میرسد با ادامه حمایت مادی ایالات متحده از آنچه اسرائیل در غزه انجام میدهد.
اکنون این ماجرا با پیجرها و واکیتاکیها به توجه به استاندارد دوگانه آشکار در رویکرد ایالات متحده به تروریسم جلب میشود و بیشتر اعتبار اعلامشده ایالات متحده در مخالفت با تروریسم را تضعیف میکند. تصور کنید اگر، مثلاً، ایران—که توانایی قابلتوجهی برای آسیب رساندن به دیگران از طریق دستکاری دستگاههای الکترونیکی دارد—یک عملیات دقیقاً مشابه آنچه اسرائیل در لبنان انجام داد، انجام میداد، هدف قرار دادن ارتش اسرائیل و با همان مجموعه تلفات غیرنظامیان. البته واکنشهای شدید از سوی کاخ سفید و کنگره وجود داشت، که این اقدام تروریستی هولناک را از سوی “بزرگترین حامی دولتی تروریسم در جهان” محکوم کرده و خواستار نوعی تلافیجویی میشد.
در مقابل، دولت بایدن حتی یک کلمه انتقاد عمومی از آنچه اسرائیل در لبنان انجام داد، نداشت. وقتی در جلسات مطبوعاتی مجبور به پرداختن به این موضوع شد، سخنگویان کاخ سفید و وزارت خارجه حتی از گفتن اینکه آیا آنچه اتفاق افتاده تروریسم بوده و آیا نشاندهنده یک شکل مشروع از جنگ بوده است، خودداری کردند. سخنگوی کاخ سفید، کارین ژان-پییر، تنها گفت که آسیب رسیدن به کودکان و دیگر مردم “چیزی نیست که ما میخواهیم ببینیم.” سخنگوی وزارت خارجه، متیو میلر، گفت “ما باور داریم که هر کشوری میتواند از خود دفاع کند” و ظاهراً در این مورد که چه کسی در این حادثه تروریست بوده و چه کسی هدف تروریسم بوده است، دچار سردرگمی شد.
پاسخ صحیح ایالات متحده نه تنها باید شامل شناخت تروریسم به عنوان آنچه که هست و مخالفت با آن بدون توجه به اینکه چه کسی آن را انجام میدهد باشد، بلکه همچنین باید شامل حفاظت از منافع خود با فاصله گرفتن از نزدیکی نزدیک با چیزی باشد که به طور فزایندهای به یک دولت سرکش تبدیل شده است. کسانی که بهطور واقعی برای اسرائیلیها و امنیت آنها همدردی دارند—از جمله جو بایدن که خود را صهیونیست معرفی میکند—باید در نظر داشته باشند که استفاده از تواناییهای فنی برای بهبود صحرای اسرائیل در همکاری با دیگران که در آنجا زندگی میکنند، به جای به حرکت درآوردن خشونت و درگیری بیشتر با دیگر مردم منطقه، به نفع بلندمدت اسرائیلیها نیست.
همین موضوع برای کشورهایی که رهبرانشان قطارهای بسیج را در سال ۱۹۱۴ به حرکت درآوردند نیز صادق بود.