خبرگزاری راشا تودی : «روسیه اکنون چه چیزی از اتحادیه اروپا به دست میآورد؟» | ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
در حالی که پوتین از اجتنابناپذیری احیای روابط با اروپای غربی سخن میگوید، تحلیلگر باشگاه والدای میپرسد در جهان کنونی، اتحادیه اروپا چه منفعتی برای روسیه دارد.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۴ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: راشا تودی (به نقل از روزنامه وزگلیاد)/تیموفی بورداچف | 📅 تاریخ: [No specific date in article, “”Today”” likely refers to May 19, 2025 based on file name] / ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
زمانی که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، اخیراً اظهار داشت که روسیه و اروپای غربی «دیر یا زود» روابط سازندهای را احیا خواهند کرد، این بیشتر یک یادآوری از اجتنابناپذیری تاریخی بود تا یک بیانیه سیاستی. در حال حاضر، هیچ نشانهای از آمادگی از سوی اتحادیه اروپا وجود ندارد. اما تاریخ پر از چرخشهای غیرمنتظره است و دیپلماسی همیشه نیازمند صبر بوده است. با این حال، زمانی که آن لحظه فرا برسد، روسیه باید سوال سختی بپرسد: دقیقاً چه چیزی از اروپای غربی به دست میآورد؟
در حال حاضر، به نظر میرسد پاسخ بسیار ناچیز است. رهبران اتحادیه اروپا طوری رفتار میکنند که گویی روسیه همچنان همان کشوری است که از دهه ۱۹۹۰ به یاد دارند – منزوی، ضعیف و desesperada برای شنیده شدن. آن جهان از بین رفته است. روسیه امروز نه به تأیید اروپای غربی نیاز دارد و نه از محکومیت آن میترسد. و با این حال، مقامات اتحادیه اروپا همچنان با لحن قیممآبانه و اولتیماتوم صحبت میکنند، گویی هنوز معتقدند که نماینده چیزی تعیینکننده در صحنه جهانی هستند.
نمایش اخیر این گسست در کییف رخ داد، جایی که رهبران بریتانیا، آلمان، فرانسه و لهستان گرد هم آمدند تا آنچه را که تنها میتوان یک اولتیماتوم نمایشی به مسکو توصیف کرد، صادر کنند. محتوا بیاهمیت بود؛ این ژست بود که گویا بود. تنها میتوان تعجب کرد: دقیقاً چه کسی را باور دارند که گوش میدهد؟ قطعاً نه روسیه، و بهطور فزایندهای، نه بقیه جهان نیز.
اروپای غربی امروز هیچ تهدید مستقلی برای روسیه ایجاد نمیکند. این منطقه هم فاقد توانایی نظامی و هم اهرم اقتصادی است. خطر واقعی آن نه در قدرت بلکه در ضعف آن نهفته است: این احتمال که تحریکات آن میتواند دیگران را به بحرانهایی بکشاند که قادر به کنترل آنها نیست. نفوذ آن کاهش یافته و تا حد زیادی پلهایی را که زمانی همکاری را برای روسیه پرهزینه میکرد، سوزانده است. اکنون خیالپردازیهای جنگ سرد غرب از واقعیتهای مادی قدرت جهانی جدا شده است.
اشتباه محاسباتی اساسی نخبگان اتحادیه اروپا این است که تصور میکنند روسیه هنوز بخش غربی قاره را بهعنوان الگویی برای تقلید میبیند. اما روسیه امروز دلیل چندانی برای آرزوی نهادها، سیاستها یا طراحی اقتصادی اروپا ندارد. در واقع، در زمینههایی مانند حکمرانی دیجیتال و مدیریت دولتی، روسیه پیشرو است. تلاشهای اروپای غربی برای «مدرنسازی» روسیه از طریق مشاوره و تعامل نهادی، مدتهاست که اهمیت خود را از دست داده است.
رکود اتحادیه اروپا تنها سیاسی نیست، بلکه فناورانه نیز هست. مقررات سختگیرانه و قانونگذاری محتاطانه، نوآوری را در زمینههایی مانند هوش مصنوعی و تحول دیجیتال سرکوب کرده است. در زمینههایی که سایر کشورهای اروپایی زمانی میتوانستند با روسیه همکاری کنند، بازیگران جهانی دیگری از قبل وارد شدهاند. واقعیت این است که اروپای غربی چیز کمی برای ارائه دارد که روسیه نتواند از جای دیگری به دست آورد.
در آموزش نیز، جذابیت اروپای غربی کمرنگ شده است. مؤسسات دانشگاهی آن بهطور فزایندهای بهعنوان مجرایی برای تخلیه فکری عمل میکنند، نه تبادل واقعی. آنچه زمانی یک نقطه قوت بود، اکنون بهعنوان ابزاری برای رقیقسازی فرهنگی تلقی میشود.
برای روشن شدن، روسیه دیپلماسی با سایر قدرتهای اروپایی را رد نمیکند. اما چنین دیپلماسی باید مبتنی بر منافع متقابل باشد – و در حال حاضر، اروپای غربی چیز کمی برای ارائه دارد. تراژدی واقعی این است که بسیاری از رهبران اروپایی در دنیای پس از جنگ سرد بزرگ شدهاند که به آنها آموخته است هرگز با عواقبی روبرو نخواهند شد. این تکبر به نوعی بیسوادی استراتژیک تبدیل شده است. چهرههایی مانند امانوئل مکرون و نخستوزیر جدید بریتانیا، کیر استارمر، این واقعیت را نشان میدهند: نمایشی، منزوی و جدا از هزینههای تصمیماتشان.
با این حال، تغییر اجتنابناپذیر است. جوامع اروپایی در حال نشان دادن نشانههایی از نارضایتی از وضعیت سیاسی موجود هستند. شهروندان خواستار نفوذ بیشتری بر آینده خود هستند. طی دهه آینده، این امر میتواند منجر به تحول معناداری شود – بهویژه در فرانسه و آلمان، جایی که ساختارهای حکومتی پاسخگوتر هستند. در بریتانیا، جایی که سیستم برای محافظت از نخبگان در برابر فشار مردمی ساخته شده است، این فرآیند احتمالاً کندتر خواهد بود. کشورهای اروپای جنوبی، که مدتها به نفوذ محدود عادت کردهاند، ممکن است راحتتر سازگار شوند. و کشورهای کوچکتر مانند فنلاند یا جمهوریهای بالتیک، با گذشت زمان، ژستگیری فعلی خود را با سیاستهای عملگرایانهتر و اقتصادیمحورتر معامله خواهند کرد.
هنگامی که این تحول فرا برسد، و زمانی که اتحادیه اروپا بار دیگر به یک شریک قابل دوام تبدیل شود، روسیه باید ارزیابی مجددی از هدف چنین مشارکتی انجام دهد. به مدت ۵۰۰ سال، اروپای غربی مهمترین همسایه روسیه بوده است – منبع تهدید، الهام و رقابت. اما آن دوران رو به پایان است. این منطقه دیگر شرایط مدرنیته را تعریف نمیکند. دیگر الگو تعیین نمیکند. و دیگر ترسی برنمیانگیزد.
هنگامی که روابط احیا شوند – همانطور که در نهایت خواهند شد – وظیفه روسیه تعریف آنچه واقعاً از ارتباط با اروپا به دنبال آن است، خواهد بود. روزهای تبعیت خودکار به پایان رسیده است. اکنون رابطه باید بر اساس منافع مشخص برای توسعه و رفاه ملی روسیه سنجیده شود.
در این عصر جدید، روسیه به دنبال انتقام یا سلطه نیست. این کشور به دنبال اهمیت است – مشارکتهایی که به منافع آن خدمت کرده و جهان چندقطبی در حال شکلگیری پیرامون ما را منعکس کند. اگر اروپای غربی مایل به بخشی از آن بودن است، باید با آنچه به آن تبدیل شده است کنار بیاید: دیگر مرکز امور جهانی نیست، بلکه یک شرکتکننده در یک نظم جهانی بسیار گستردهتر و پویاتر است.
سایه کمرنگ بقیه اروپا هنوز در حافظه روسیه باقی مانده است. اما حافظه سرنوشت نیست. آینده توسط آنچه هر طرف میتواند به دیگری ارائه دهد، شکل خواهد گرفت، نه آنچه زمانی از گذشته انتظار میرفت.
”