مرکز تحقیقاتی پیو : “دو دهه بعد، میراث ماندگار ۱۱ سپتامبر” | ۱۱ شهریور ۱۴۰۰

دو دهه پس از حملات ۱۱ سپتامبر، چگونه دیدگاه آمریکایی‌ها نسبت به جنگ، امنیت ملی و اعتماد به دولت برای همیشه تغییر کرد؟

⏳ مدت زمان مطالعه: ۱۱ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: مرکز تحقیقاتی پیو / هانا هارتیگ و کارول دوهرتی | 📅 تاریخ: September 2, 2021 / ۱۱ شهریور ۱۴۰۰

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


آمریکایی‌ها با وحشت شاهد بودند که حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نزدیک به ۳۰۰۰ نفر را در شهر نیویورک، واشنگتن دی‌سی و شنکسویل، پنسیلوانیا، به کام مرگ کشاند. نزدیک به ۲۰ سال بعد، آنها با اندوه شاهد بودند که مأموریت نظامی کشور در افغانستان – که کمتر از یک ماه پس از ۱۱ سپتامبر آغاز شده بود – به پایانی خونین و پر هرج و مرج رسید.

قدرت ماندگار حملات ۱۱ سپتامبر واضح است: بخش عظیمی از آمریکایی‌هایی که به اندازه کافی بزرگ هستند تا آن روز را به یاد بیاورند، به خاطر می‌آورند که وقتی خبر را شنیدند کجا بودند و چه می‌کردند. با این حال، تعداد فزاینده‌ای از آمریکایی‌ها هیچ خاطره شخصی از آن روز ندارند، یا به این دلیل که خیلی جوان بودند یا هنوز به دنیا نیامده بودند.

مروری بر افکار عمومی ایالات متحده در دو دهه پس از ۱۱ سپتامبر نشان می‌دهد که چگونه یک ملت به شدت تکان خورده، به طور خلاصه، در روحیه‌ای از غم و میهن‌پرستی گرد هم آمدند؛ چگونه مردم در ابتدا از جنگ‌های افغانستان و عراق حمایت کردند، هرچند حمایت با گذشت زمان کاهش یافت؛ و چگونه آمریکایی‌ها تهدید تروریسم در داخل کشور و اقداماتی را که دولت برای مقابله با آن انجام داد، می‌دیدند.

در حالی که کشور با خروج پرآشوب نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان دست و پنجه نرم می‌کند، این خروج سوالات بلندمدتی را در مورد سیاست خارجی ایالات متحده و جایگاه آمریکا در جهان ایجاد کرده است. با این حال، قضاوت‌های اولیه مردم در مورد آن مأموریت روشن است: اکثریت از تصمیم برای خروج از افغانستان حمایت می‌کنند، حتی در حالی که از نحوه مدیریت این وضعیت توسط دولت بایدن انتقاد می‌کنند. و پس از جنگی که هزاران کشته – از جمله بیش از ۲۰۰۰ نیروی نظامی آمریکایی – و تریلیون‌ها دلار هزینه نظامی در بر داشت، یک نظرسنجی جدید مرکز تحقیقاتی پیو نشان می‌دهد که ۶۹ درصد از بزرگسالان آمریکایی می‌گویند ایالات متحده عمدتاً در دستیابی به اهداف خود در افغانستان شکست خورده است.

آسیب عاطفی ویرانگر، میراث تاریخی ماندگار

شوک، غم، ترس، خشم: حملات ۱۱ سپتامبر آسیب عاطفی ویرانگری بر آمریکایی‌ها وارد کرد. اما با وجود وحشتناک بودن رویدادهای آن روز، اکثریت ۶۳ درصدی آمریکایی‌ها گفتند که نمی‌توانستند تماشای پوشش خبری حملات را متوقف کنند.

اولین نظرسنجی ما پس از حملات تنها چند روز پس از ۱۱ سپتامبر، از ۱۳ تا ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۱، انجام شد. اکثریت قابل توجهی از بزرگسالان (۷۱ درصد) گفتند که احساس افسردگی می‌کنند، تقریباً نیمی (۴۹ درصد) در تمرکز مشکل داشتند و یک سوم گفتند که در خوابیدن مشکل دارند.

آن دوران، دورانی بود که تلویزیون هنوز منبع خبری غالب مردم بود – ۹۰ درصد گفتند که بیشتر اخبار خود را در مورد حملات از تلویزیون دریافت کرده‌اند، در حالی که تنها ۵ درصد اخبار را آنلاین دریافت کرده‌اند – و تصاویر تلویزیونی از مرگ و ویرانی تأثیر قدرتمندی داشت. حدود نه نفر از هر ده آمریکایی (۹۲ درصد) با این جمله موافق بودند: «وقتی پوشش تلویزیونی حملات تروریستی را تماشا می‌کنم، احساس غم می‌کنم.» اکثریت قابل توجهی (۷۷ درصد) نیز تماشای آن را ترسناک می‌دانستند – اما بیشتر آنها به هر حال این کار را انجام دادند.

آمریکایی‌ها از این حملات خشمگین نیز بودند. سه هفته پس از ۱۱ سپتامبر، حتی با شروع کاهش نسبی استرس روانی، ۸۷ درصد گفتند که از حملات به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون عصبانی هستند.

ترس گسترده بود، نه تنها در روزهای بلافاصله پس از حملات، بلکه در سراسر پاییز ۲۰۰۱. بیشتر آمریکایی‌ها گفتند که بسیار (۲۸ درصد) یا تا حدودی (۴۵ درصد) نگران حمله دیگری هستند. وقتی یک سال بعد از آنها خواسته شد تا توصیف کنند که چگونه زندگی‌شان به طور عمده تغییر کرده است، حدود نیمی از بزرگسالان گفتند که در نتیجه حملات، احساس ترس، احتیاط، بی‌اعتمادی یا آسیب‌پذیری بیشتری می‌کنند.

حتی پس از فروکش کردن شوک اولیه ۱۱ سپتامبر، نگرانی‌ها در مورد تروریسم در شهرهای بزرگ – به ویژه نیویورک و واشنگتن – در سطوح بالاتری نسبت به شهرهای کوچک و مناطق روستایی باقی ماند. تأثیر شخصی حملات نیز در شهرهایی که مستقیماً هدف قرار گرفته بودند، شدیدتر احساس می‌شد: تقریباً یک سال پس از ۱۱ سپتامبر، حدود شش نفر از هر ده بزرگسال در مناطق نیویورک (۶۱ درصد) و واشنگتن (۶۳ درصد) گفتند که حملات زندگی آنها را حداقل کمی تغییر داده است، در مقایسه با ۴۹ درصد در سراسر کشور. این احساس توسط ساکنان دیگر شهرهای بزرگ نیز به اشتراک گذاشته شد. یک چهارم افرادی که در شهرهای بزرگ در سراسر کشور زندگی می‌کردند، گفتند که زندگی آنها به طور عمده تغییر کرده است – دو برابر نرخ مشاهده شده در شهرهای کوچک و مناطق روستایی.

تأثیرات حملات ۱۱ سپتامبر عمیقاً احساس می‌شد و به کندی از بین می‌رفت. تا اوت سال بعد، نیمی از بزرگسالان آمریکایی گفتند که کشور «به طور عمده تغییر کرده است» – عددی که در واقع، ۱۰ سال پس از این رویداد، به ۶۱ درصد افزایش یافت.

یک سال پس از حملات، در یک سوال باز، بیشتر آمریکایی‌ها – ۸۰ درصد – ۱۱ سپتامبر را به عنوان مهمترین رویدادی که در سال گذشته در کشور رخ داده بود، ذکر کردند. به طور قابل توجهی، سهم بیشتری نیز آن را به عنوان مهمترین چیزی که شخصاً در سال قبل برای آنها اتفاق افتاده بود (۳۸ درصد) داوطلبانه ذکر کردند تا رویدادهای معمول زندگی مانند تولد یا مرگ. باز هم، تأثیر شخصی در نیویورک و واشنگتن بسیار بیشتر بود، جایی که به ترتیب ۵۱ درصد و ۴۴ درصد، به حملات به عنوان مهمترین رویداد شخصی در سال قبل اشاره کردند.

همانطور که خاطرات ۱۱ سپتامبر در ذهن بیشتر آمریکایی‌های به اندازه کافی بزرگ برای به یاد آوردن حملات، کاملاً حک شده است، اهمیت تاریخی آن بسیار فراتر از سایر رویدادهای زندگی مردم است. در یک نظرسنجی که توسط مرکز تحقیقاتی پیو با همکاری HISTORY شبکه‌های A+E در سال ۲۰۱۶ – ۱۵ سال پس از ۱۱ سپتامبر – انجام شد، ۷۶ درصد از بزرگسالان حملات ۱۱ سپتامبر را به عنوان یکی از ۱۰ رویداد تاریخی زندگی خود که بیشترین تأثیر را بر کشور داشته است، نام بردند. انتخاب باراک اوباما به عنوان اولین رئیس‌جمهور سیاه‌پوست با ۴۰ درصد در رتبه دوم با فاصله زیاد قرار داشت.

اهمیت ۱۱ سپتامبر فراتر از سن، جنسیت، جغرافیا و حتی تفاوت‌های سیاسی بود. مطالعه سال ۲۰۱۶ خاطرنشان کرد که در حالی که طرفداران احزاب در آن چرخه انتخاباتی بر سر چیز دیگری توافق نداشتند، بیش از هفت نفر از هر ده جمهوری‌خواه و دموکرات حملات را به عنوان یکی از ۱۰ رویداد تاریخی برتر خود نام بردند.

New York City Mayor Rudolph Giuliani (l) Leads A G

۱۱ سپتامبر افکار عمومی آمریکا را متحول کرد، اما بسیاری از تأثیرات آن کوتاه‌مدت بود

دشوار است به رویدادی فکر کنیم که افکار عمومی ایالات متحده را در ابعاد مختلف به این اندازه عمیقاً متحول کرده باشد. در حالی که آمریکایی‌ها پس از ۱۱ سپتامبر احساس اندوه مشترکی داشتند، ماه‌های بعد نیز با روحیه نادر وحدت عمومی مشخص شد.

احساسات میهن‌پرستانه در پی ۱۱ سپتامبر افزایش یافت. پس از اینکه ایالات متحده و متحدانش در اوایل اکتبر ۲۰۰۱ حملات هوایی علیه نیروهای طالبان و القاعده را آغاز کردند، ۷۹ درصد از بزرگسالان گفتند که پرچم آمریکا را به نمایش گذاشته‌اند. یک سال بعد، اکثریت ۶۲ درصدی گفتند که در نتیجه حملات ۱۱ سپتامبر اغلب احساس میهن‌پرستی کرده‌اند.

علاوه بر این، مردم عمدتاً اختلافات سیاسی را کنار گذاشتند و در حمایت از نهادهای اصلی کشور و همچنین رهبری سیاسی آن متحد شدند. در اکتبر ۲۰۰۱، ۶۰ درصد از بزرگسالان به دولت فدرال اعتماد داشتند – سطحی که در سه دهه قبل به آن نرسیده بود و در دو دهه پس از آن نیز به آن نزدیک نشده است.

جورج دبلیو بوش، که نه ماه قبل پس از یک انتخابات بسیار رقابتی رئیس‌جمهور شده بود، شاهد افزایش ۳۵ درصدی محبوبیت خود در عرض سه هفته بود. در اواخر سپتامبر ۲۰۰۱، ۸۶ درصد از بزرگسالان – از جمله تقریباً همه جمهوری‌خواهان (۹۶ درصد) و اکثریت قابل توجهی از دموکرات‌ها (۷۸ درصد) – نحوه مدیریت کار خود به عنوان رئیس‌جمهور را تأیید کردند.

آمریکایی‌ها همچنین به تعداد زیادی به دین و ایمان روی آوردند. در روزها و هفته‌های پس از ۱۱ سپتامبر، بیشتر آمریکایی‌ها گفتند که بیشتر دعا می‌کنند. در نوامبر ۲۰۰۱، ۷۸ درصد گفتند که نفوذ دین در زندگی آمریکایی در حال افزایش است، بیش از دو برابر سهمی که هشت ماه قبل گفته بودند و – مانند اعتماد عمومی به دولت فدرال – بالاترین سطح در چهار دهه.

احترام عمومی حتی برای برخی نهادهایی که معمولاً در بین آمریکایی‌ها چندان محبوب نیستند، افزایش یافت. به عنوان مثال، در نوامبر ۲۰۰۱، سازمان‌های خبری رتبه‌های بی‌سابقه‌ای را برای حرفه‌ای‌گری دریافت کردند. حدود هفت نفر از هر ده بزرگسال (۶۹ درصد) گفتند که آنها «از آمریکا دفاع می‌کنند»، در حالی که ۶۰ درصد گفتند که از دموکراسی محافظت می‌کنند.

با این حال، از بسیاری جهات، «تأثیر ۱۱ سپتامبر» بر افکار عمومی کوتاه‌مدت بود. اعتماد عمومی به دولت و همچنین اطمینان به سایر نهادها در طول دهه ۲۰۰۰ کاهش یافت. تا سال ۲۰۰۵، پس از یک تراژدی بزرگ ملی دیگر – سوء مدیریت دولت در تلاش‌های امدادی برای قربانیان طوفان کاترینا – تنها ۳۱ درصد گفتند که به دولت فدرال اعتماد دارند، نیمی از سهمی که در ماه‌های پس از ۱۱ سپتامبر گفته بودند. اعتماد در دو دهه گذشته نسبتاً پایین باقی مانده است: در آوریل امسال، تنها ۲۴ درصد گفتند که تقریباً همیشه یا بیشتر اوقات به دولت اعتماد دارند.

در همین حال، میزان تأیید بوش هرگز به اوج بلندی که اندکی پس از ۱۱ سپتامبر داشت، نرسید. تا پایان ریاست جمهوری او، در دسامبر ۲۰۰۸، تنها ۲۴ درصد عملکرد شغلی او را تأیید کردند.

پاسخ نظامی ایالات متحده: افغانستان و عراق

با خروج رسمی ایالات متحده از افغانستان – و با کنترل قاطع طالبان بر کشور – بیشتر آمریکایی‌ها (۶۹ درصد) می‌گویند که ایالات متحده در دستیابی به اهداف خود در افغانستان شکست خورده است.

اما ۲۰ سال پیش، در روزها و هفته‌های پس از ۱۱ سپتامبر، آمریکایی‌ها به طور قاطع از اقدام نظامی علیه مسئولان حملات حمایت کردند. در اواسط سپتامبر ۲۰۰۱، ۷۷ درصد از اقدام نظامی ایالات متحده، از جمله استقرار نیروهای زمینی، «برای تلافی علیه هر کسی که مسئول حملات تروریستی است، حتی اگر به معنای تلفات هزاران نفری نیروهای مسلح ایالات متحده باشد» حمایت کردند.

بسیاری از آمریکایی‌ها برای اینکه دولت بوش مجوز اقدام نظامی را صادر کند، بی‌صبر بودند. در یک نظرسنجی در اواخر سپتامبر ۲۰۰۱، تقریباً نیمی از مردم (۴۹ درصد) گفتند که نگرانی بزرگتر آنها این است که دولت بوش به اندازه کافی سریع علیه تروریست‌ها حمله نکند؛ تنها ۳۴ درصد گفتند که نگرانند دولت خیلی سریع اقدام کند.

حتی در مراحل اولیه پاسخ نظامی ایالات متحده، تعداد کمی از بزرگسالان انتظار داشتند که یک عملیات نظامی نتایج سریعی به همراه داشته باشد: ۶۹ درصد گفتند که برای از بین بردن شبکه‌های تروریستی ماه‌ها یا سال‌ها طول می‌کشد، از جمله ۳۸ درصد که گفتند سال‌ها طول می‌کشد و ۳۱ درصد که گفتند چند ماه طول می‌کشد. تنها ۱۸ درصد گفتند که روزها یا هفته‌ها طول می‌کشد.

حمایت مردم از مداخله نظامی به طرق دیگری نیز مشهود بود. در طول پاییز ۲۰۰۱، آمریکایی‌های بیشتری گفتند که بهترین راه برای جلوگیری از تروریسم در آینده، اقدام نظامی در خارج از کشور است تا تقویت دفاع در داخل. در اوایل اکتبر ۲۰۰۱، ۴۵ درصد اقدام نظامی برای از بین بردن شبکه‌های تروریستی در سراسر جهان را در اولویت قرار دادند، در حالی که ۳۶ درصد گفتند که اولویت باید تقویت دفاع در برابر تروریسم در داخل باشد.

در ابتدا، مردم مطمئن بودند که تلاش نظامی ایالات متحده برای از بین بردن شبکه‌های تروریستی موفق خواهد شد. اکثریت قابل توجهی (۷۶ درصد) به موفقیت این مأموریت اطمینان داشتند و ۳۹ درصد گفتند که بسیار مطمئن هستند.

حمایت از جنگ در افغانستان برای چندین سال آینده در سطح بالایی ادامه یافت. در یک نظرسنجی که در اوایل سال ۲۰۰۲، چند ماه پس از شروع جنگ، انجام شد، ۸۳ درصد از آمریکایی‌ها گفتند که کارزار نظامی به رهبری ایالات متحده علیه طالبان و القاعده در افغانستان را تأیید می‌کنند. در سال ۲۰۰۶، چندین سال پس از شروع عملیات رزمی ایالات متحده در افغانستان، ۶۹ درصد از بزرگسالان گفتند که ایالات متحده در استفاده از نیروی نظامی در افغانستان تصمیم درستی گرفته است. تنها دو نفر از هر ده نفر گفتند که این تصمیم اشتباه بوده است.

اما با طولانی شدن درگیری، ابتدا در دوران ریاست جمهوری بوش و سپس در دولت اوباما، حمایت متزلزل شد و سهم فزاینده‌ای از آمریکایی‌ها از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان حمایت کردند. در ژوئن ۲۰۰۹، در اولین سال ریاست جمهوری اوباما، ۳۸ درصد از آمریکایی‌ها گفتند که نیروهای آمریکایی باید هر چه زودتر از افغانستان خارج شوند. سهم حامیان خروج سریع نیروها در چند سال بعد افزایش یافت. نقطه عطفی در مه ۲۰۱۱ رخ داد، زمانی که نیروهای ویژه نیروی دریایی ایالات متحده عملیات پرخطری را علیه مجتمع اسامه بن لادن در پاکستان آغاز کردند و رهبر القاعده را کشتند.

مردم به مرگ بن لادن با احساس آرامش بیشتری نسبت به شادی واکنش نشان دادند. یک ماه بعد، برای اولین بار، اکثریت آمریکایی‌ها (۵۶ درصد) گفتند که نیروهای آمریکایی باید هر چه زودتر به خانه بازگردانده شوند، در حالی که ۳۹ درصد از باقی ماندن نیروهای آمریکایی در کشور تا زمان تثبیت وضعیت حمایت کردند.

در دهه بعد، نیروهای آمریکایی در افغانستان به تدریج، با فراز و نشیب، در دوران دولت‌های سه رئیس‌جمهور – اوباما، دونالد ترامپ و جو بایدن – کاهش یافتند. در همین حال، حمایت عمومی از تصمیم برای استفاده از زور در افغانستان، که در ابتدای درگیری گسترده بود، کاهش یافت. امروز، پس از خروج پرآشوب نیروهای آمریکایی از افغانستان، اکثریت اندکی از بزرگسالان (۵۴ درصد) می‌گویند که تصمیم برای خروج نیروها از کشور تصمیم درستی بوده است؛ ۴۲ درصد می‌گویند که این تصمیم اشتباه بوده است.

مسیر مشابهی در نگرش عمومی نسبت به یک درگیری بسیار گسترده‌تر که بخشی از آنچه بوش «جنگ علیه تروریسم» نامید بود، وجود داشت: جنگ ایالات متحده در عراق. در طول بحث‌های جنجالی و یک ساله قبل از تهاجم ایالات متحده به عراق، آمریکایی‌ها به طور گسترده از استفاده از نیروی نظامی برای پایان دادن به حکومت صدام حسین در عراق حمایت کردند.

مهمتر از همه، بیشتر آمریکایی‌ها – به اشتباه، همانطور که معلوم شد – فکر می‌کردند که ارتباط مستقیمی بین صدام حسین و حملات ۱۱ سپتامبر وجود دارد. در اکتبر ۲۰۰۲، ۶۶ درصد گفتند که صدام به تروریست‌های دخیل در حملات ۱۱ سپتامبر به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون کمک کرده است.

در آوریل ۲۰۰۳، در اولین ماه جنگ عراق، ۷۱ درصد گفتند که ایالات متحده در رفتن به جنگ در عراق تصمیم درستی گرفته است. در پانزدهمین سالگرد جنگ در سال ۲۰۱۸، تنها ۴۳ درصد گفتند که این تصمیم درستی بوده است. همانند مورد دخالت ایالات متحده در افغانستان، آمریکایی‌های بیشتری گفتند که ایالات متحده در دستیابی به اهداف خود در عراق شکست خورده است (۵۳ درصد) تا موفق شده است (۳۹ درصد).


پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار:محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

سورس ما:مرکز تحقیقاتی پیو

💡 درباره منبع:مرکز تحقیقاتی پیو یک اندیشکده غیرحزبی مستقر در واشنگتن دی‌سی است که به افکار عمومی، روندهای جمعیتی و مسائل اجتماعی که ایالات متحده و جهان را شکل می‌دهند، اطلاع‌رسانی می‌کند. این مرکز نظرسنجی‌های عمومی، تحقیقات جمعیت‌شناختی و تحلیل محتوای مبتنی بر داده را انجام می‌دهد.

✏️ درباره نویسنده:هانا هارتیگ و کارول دوهرتی به ترتیب پژوهشگر و مدیر تحقیقات سیاسی در مرکز تحقیقاتی پیو هستند.

نمایش بیشتر
دکمه بازگشت به بالا
سورس ما | SourceMA

لطفاً تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال کنید

کاربر گرامی، وب‌سایت ما برای تامین هزینه‌های نگهداری و ارائه محتوای به شما، نیازمند نمایش تبلیغات است. خواهشمندیم برای حمایت از ما و ادامه دسترسی به خدمات، تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال نمایید. از همکاری شما صمیمانه سپاسگزاریم.