⏳ مدت زمان مطالعه: ۹ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن افرز / ایلان ز. بارون و ایلی ز. سالتزمن | 📅 تاریخ: ۱۲ اوت ۲۰۲۴ / ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
نابودی اسرائیل: آیندههای تاریک پس از جنگ غزه
در زمان تأسیس اسرائیل در ماه مه ۱۹۴۸، بنیانگذاران آن کشوری مبتنی بر ارزشهای انساندوستانه و متعهد به قوانین بینالمللی را تصور میکردند. اعلامیه استقلال، سند تأسیس اسرائیل، اصرار داشت که کشور “حقوق اجتماعی و سیاسی کامل را بدون توجه به دین، نژاد یا جنسیت برای همه ساکنان خود تضمین میکند” و اینکه “وفادار به اصول منشور سازمان ملل متحد خواهد بود.” اما از همان ابتدا، این دیدگاه هرگز محقق نشد—زیرا تقریباً دو دهه پس از امضای اعلامیه، فلسطینیان در اسرائیل تحت حکومت نظامی زندگی میکردند. جامعه اسرائیل هرگز نتوانست تناقض بین جاذبه جهانی آرمانهای اعلامیه و ضرورت محدودتر تأسیس اسرائیل به عنوان یک دولت یهودی برای حفاظت از مردم یهود را حل کند.
طی دههها، این تناقض ذاتی بارها و بارها پدیدار شده و باعث تحولات سیاسی شده که جامعه و سیاست اسرائیل را شکل داده و دوباره شکل داده است—بدون اینکه هرگز این تناقض حل شود. اما اکنون، جنگ در غزه و بحران قضایی که قبل از آن رخ داد، این شرایط را بیش از پیش سخت کرده و اسرائیل را به نقطه شکست رسانده است.
این کشور در مسیری به شدت غیرلیبرال، خشونتآمیز و مخرب قرار دارد. مگر اینکه مسیر خود را تغییر دهد، آرمانهای انساندوستانهای که در تأسیس آن وجود داشتند به کلی از بین خواهند رفت و اسرائیل به آیندهای تاریک پیش خواهد رفت، آیندهای که در آن ارزشهای غیرلیبرال جامعه و دولت را تعریف میکنند. اسرائیل در مسیر تبدیل شدن به کشوری است که نه تنها با فلسطینیان بلکه با شهروندان خود به طور فزایندهای استبدادی رفتار خواهد کرد. این کشور ممکن است بسیاری از دوستان خود را که هنوز دارد از دست بدهد و به یک کشور منزوی تبدیل شود. و در حالی که از جهان جدا شده است، ممکن است در داخل خود درگیر بحرانهایی شود که تهدید به شکستن خود کشور دارد. چنین شرایط خطرناکی در اسرائیل وجود دارد که این آیندهها نه تنها غیرواقعی نیستند بلکه اجتنابناپذیر هم نیستند. اسرائیل هنوز ظرفیت این را دارد که خود را از لبه پرتگاه بازگرداند. هزینه نکردن این کار ممکن است بیش از حد سنگین باشد.
پایان صهیونیسم
حمله خونین حماس در ۷ اکتبر اسرائیل را در زمانی که در حال حاضر با بیثباتی داخلی عظیمی روبرو بود، مورد هدف قرار داد. سیستم انتخاباتی این کشور، که بر نمایندگی نسبی متکی است، در دهههای اخیر اجازه ورود احزاب سیاسی حاشیهای و افراطیتر را به کنست، پارلمان اسرائیل، داده است. از سال ۱۹۹۶، ۱۱ دولت مختلف وجود داشته است، به طور متوسط یک دولت جدید هر دو سال و نیم—که شش تا از آنها توسط بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر فعلی، رهبری شده است. و بین سالهای ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۲، اسرائیل مجبور شد پنج انتخابات عمومی برگزار کند. احزاب سیاسی کوچک نقشهای کلیدی در تشکیل و سرنگونی دولتها ایفا کردهاند و نفوذ بیاندازهای دارند. پس از آخرین انتخابات در نوامبر ۲۰۲۲، نتانیاهو با حمایت احزاب سیاسی و رهبران راستافراطی دولت تشکیل داد و نیروهایی را به قدرت رساند که مدتها در حاشیه سیاست اسرائیل lurked میکردند.
در سال ۲۰۲۳، نتانیاهو و همپیمانان راستافراطیاش سپس لایحه اصلاح قضاییای را مطرح کردند که قصد داشت نظارت دیوان عالی بر دولت را به شدت کاهش دهد. نتانیاهو امیدوار بود که این اصلاحیه از او در برابر پرونده کیفری در جریان خود محافظت کند. همپیمانان افراطی مذهبی او میخواستند که این اصلاحیه مانع از خدمت سربازی هزاران دانشجوی یشیوا شود که مدتها از خدمت نظامی معاف بودهاند. و صهیونیستهای مذهبی اصلاحیه را به منظور جلوگیری از توانایی دیوان عالی در محدود کردن ساختوساز شهرکها طراحی کردند.
این اصلاحیه قضایی اعتراضات گستردهای را در سراسر کشور برانگیخت و جامعهای عمیقاً تقسیمشده بین کسانی که میخواستند اسرائیل به عنوان یک دموکراسی با دستگاه قضایی مستقل باقی بماند و کسانی که خواهان دولتی بودند که بتواند هر کاری که بخواهد انجام دهد، را نشان داد. معترضان شهرها را به تعطیلی کشاندند، نیروهای ذخیره نظامی تهدید کردند که اگر لایحه تصویب شود، خدمت نخواهند کرد و سرمایهگذاران اشاره کردند که پول خود را از کشور خارج خواهند کرد. نسخهای از این لایحه هنوز در ماه ژوئیه ۲۰۲۳ در کنست تصویب شد اما در ابتدای امسال توسط دیوان عالی لغو شد. در حال حاضر، ائتلاف حاکم تلاش میکند برخی عناصر اصلاحات قضایی را احیا کند حتی در حالی که جنگ در غزه در حال اوج گرفتن است.
اعتراضات اصلاحات قضایی قطعاً نگرانیهایی را در داخل اسرائیل درباره ماهیت دموکراسی این کشور آشکار کرد، اما سوالاتی درباره مسئولیت اسرائیل نسبت به فلسطینیان تحت اشغال مطرح نکرد. در واقع، بسیاری از اسرائیلیها رفتار کشورشان با فلسطینیان را جدا از عملکرد آن به عنوان یک دموکراسی میدانند. اسرائیلیها مدتهاست که خشونت توسط شهرکنشینان یهودی علیه فلسطینیان را تحمل کردهاند، اگر نه تحریم کردهاند. اسرائیل برخلاف قوانین بینالمللی، فلسطینیانی که تحت حکومت آن در کرانه باختری و بیتالمقدس شرقی زندگی میکنند را عملاً تحت حکومت نظامی قرار میدهد. دولتهای متوالی اسرائیل نظارت بر گسترش شهرکهای یهودی در کرانه باختری را بر عهده داشتهاند و آینده ایجاد یک دولت مستقل فلسطینی را در معرض خطر قرار دادهاند. جنگ در غزه، جایی که نیروهای اسرائیلی بر اساس برآوردهای محافظهکارانه حدود ۴۰,۰۰۰ نفر را کشتهاند، کشوری را نشان داده که به نظر میرسد قادر به حفظ یا تمایل به حفظ دیدگاههای آرمانی در اعلامیه استقلال خود نیست.
همانطور که بسیاری از ترقیخواهان در داخل اسرائیل مدتها اذعان کردهاند، وحشیگری اشغال نظامی و الزامات یک قدرت نظامی اشغالگر، اثرات فسادآمیزی بر تمام جامعه اسرائیل دارد. یشایاهو لیبویتز، یک دانشمند و فیلسوف اسرائیلی، “غرور ملی و سرمستی” که پس از جنگ ششروزه در سال ۱۹۶۷ به وجود آمد را مشاهده کرد و آیندهای تاریک را در پیش دید. او هشدار داد که این جشن ملی، ما را از ملیگرایی در حال رشد و افتخارآمیز به سوی ملیگرایی افراطی و موعودگرایانه سوق خواهد داد. چنین احساسات افراطی، لیبویتز ادعا کرد، موجب نابودی پروژه اسرائیل خواهد شد و به “وحشیگری” و در نهایت “پایان صهیونیسم” منجر خواهد شد. این پایان اکنون نزدیکتر از آن است که بسیاری از اسرائیلیها تمایل دارند اعتراف کنند.
اسپارتا با یک کیپا
در مسیر فعلی خود، اسرائیل در جهتی به شدت غیرلیبرال حرکت میکند. تغییرات شدید به راست، که توسط سیاستمداران و همچنین بسیاری از طرفداران آنها به جلو رانده شده است، میتواند اسرائیل را به نوعی تئوکراسی اتنوناسیونالیستی تبدیل کند که توسط یک شورای قضایی و قانونگذاری یهودی و افراطیون مذهبی راستگرا اداره میشود، چیزی کمتر از یک نسخه یهودی از دولت تئوکراتیک ایران. تغییرات جمعیتی و اجتماعی-سیاسی اسرائیل، از جمله افزایش سریع جمعیت فوقارتدکس، تمایل جوانان یهودی اسرائیلی به راست، و کاهش تعداد یهودیان اسرائیلی که خود را سکولار میدانند، بدنه سیاسی متعصبی را به وجود آورده که بقای اسرائیل را بخشی از یک مبارزه غیرقابل حل بین یهودیت و اسلام میداند.
سیاستمداران ناسیونالیست فوقارتدکس که علناً خواستار کشوری هستند که در آن دین نقش تعیینکنندهتری داشته باشد شامل بزالل اسموتریچ، ایتامار بن گویر و آوی ماعوز میشوند—همه آنها بازیکنان کلیدی در دولت ائتلافی نتانیاهو هستند. آنها نماینده بخش جدید ولی فزایندهای از جنبش صهیونیسم مذهبی هستند که به نام حردال شناخته میشود. این جنبش معتقد است که خداوند تمام سرزمینهای کتاب مقدس اسرائیل را به یهودیان وعده داده است، فرهنگ و ارزشهای غربی را رد میکند و اصول پذیرفتهشده لیبرالیسم اسرائیلی را، مانند حقوق LGBTQ، جدایی برخی از نهادهای مذهبی و دولت، و برابری جنسیتی، به طور اساسی مخالف است. افرادی که با حردال مرتبط هستند، در حال حاضر به عنوان وزرای دولت اسرائیل خدمت میکنند، در کنست دارای موقعیتهای قدرتمندی هستند و رهبران برجسته یشیواها و آکادمیهای آمادهسازی قبل از خدمت نظامی معروف به مخینوت هستند. روندهای سیاسی و جمعیتی نشان میدهد که راستگرایان افراطی در اسرائیل برای آیندهای قابل پیشبینی از نظر انتخاباتی تأثیرگذار، حتی غالب، باقی خواهند ماند.
اما بسیاری از اسرائیلیهایی که به ویژه مذهبی نیستند نیز شروع به پیروی از این ایدئولوژی اتنوناسیونالیستی فزاینده کردهاند. پس از حملات ۷ اکتبر، جناح راست اسرائیل حتی رادیکالتر شده است. برای آنها، و بسیاری دیگر در اسرائیل، کشتار حماس ثابت کرد که نمیتوان با فلسطینیان یا حامیان آنها سازش کرد. این محافظهکاران اسرائیل را در وضعیت دائمی جنگ میبینند، صلح را غیرقابل تصور میدانند—یک وضعیت، به قول دیوید اوچانا، مورخ اسرائیلی، شبیه به “اسپارتا با یک کیپا.”
اسرائیل شکسته
همانطور که اسرائیل به سمت اقتدارگرایی بیشتری حرکت میکند، این تغییر غیرلیبرال نمیتواند شکافهای فزاینده در داخل جامعه اسرائیل را پنهان کند. دولت به طور فزایندهای انحصار خود بر استفاده قانونی از زور را از دست میدهد و تقسیمات میتوانند تا حد جنگ داخلی شعلهور شوند. درگیری خشونتآمیز اخیر در مرکز بازداشت سده تیمن، جایی که سربازانی که به سوءاستفاده از یک تروریست حماس متهم بودند برای بازجویی برده شدند، میتواند پیشبینیکننده چیزی باشد که در پیش است. سربازان ذخیره، غیرنظامیان و حتی یک نماینده راستگرای کنست به پلیس نظامی در داخل پایگاه حمله کردند، خشمگین از اینکه پرسنل نظامی به دلیل بدرفتاری با یک زندانی فلسطینی بازداشت شده بودند. در آینده، چنین حوادثی ممکن است شایعتر شود. علائم دیگر از فروپاشی که در حال حاضر در داخل دستگاه امنیتی اسرائیل در جریان است شامل رشد شبهنظامیان شهرکنشین است—گروههایی که دولت از سرکوب آنها خودداری کرده است، با وجود حملات خشونتآمیز آنها به فلسطینیان—و این واقعیت که سربازان به خودسران هشدار دادهاند تا به طور غیرقانونی تحویل کمکهای بشردوستانه به غزه را متوقف کنند.
حاکمیت قانون در اسرائیل میتواند فرو بپاشد. اسرائیل به عنوان یک کشور اقتصادی کم و بیش کارآمد باقی خواهد ماند. از مالکیت خصوصی محافظت خواهد شد. هنوز دانشگاهها، بیمارستانها و نوعی از سیستم آموزشی عمومی وجود خواهند داشت. اقتصاد فناوری پیشرفته—قلب ادعای اسرائیل به عنوان یک “ملت استارتاپ”—میتواند برای مدتی به کار خود ادامه دهد. اما دولت بدون حاکمیت قانون عمل خواهد کرد، مطابق با دموکراسی توخالیای که توسط راست افراطی ترجیح داده میشود. امنیت به یک سیستم چندپارچه بدون نظارت و فرماندهی واحد فرو خواهد پاشید، با فرسایش انحصار استفاده قانونی از زور. گروههای مختلفی ادعای حق استفاده از خشونت خواهند داشت، از جمله شبهنظامیان شهرکنشین مسلح، غیرنظامیانی که با راست افراطی همسو هستند و نیروهای امنیتی موجود.
این آیندهای نیست که به قلمرو داستان علمی-تخیلی ویرانشهرانه تعلق داشته باشد. درگیری در غزه، اختلافات سیاسی درون کشور را تشدید کرده است، به ویژه بین گروههای راستگرا که خواهان اقدامات نظامی و امنیتی افراطی هستند که به کلی قوانین بینالمللی بشردوستانه را نادیده میگیرند و دیگرانی که خواهان رویکردی آشتیجویانهتر نسبت به فلسطینیان هستند. جنگ همچنین اختلافات بین یهودیان سکولار و مذهبی را عمیقتر کرده است. یک بحث بزرگ درون اسرائیل درباره اینکه آیا یهودیان فوقارتدکس باید ملزم به خدمت نظامی باشند—همانطور که دیگر اسرائیلیها هستند—این تنشها را تشدید کرده است. دادگاه عالی اسرائیل اخیراً حکم داد که دولت نمیتواند از خدمت نظامی یهودیان فوقارتدکس جلوگیری کند و باید از تأمین مالی یشیواهایی که دانشجویان آنها طبق قوانین موجود ثبتنام نمیکنند، خودداری کند—تصمیمی که تلاشها برای احیای قانون اصلاحات قضایی را تشدید کرده است.
این تضعیف اقتدار مرکزی دولت میتواند پیشآگهیای برای فروپاشی شوکهکنندهتر باشد. فراتر از اداره اقتصاد، دولت قادر نخواهد بود (و حتی نخواهد خواست) هیچ یک از مسئولیتهای سیاسی سنتی خود را برآورده کند، از جمله تأمین امنیت و یک سیستم قانونگذاری پایدار از حکومت که تضمینکننده مسئولیتپذیری است. حضور گروههای امنیتی رقابتی و نظارت پارلمانی ضعیف، بازدارندگی امنیتی کلی اسرائیل را تضعیف کرده و هر گونه سیستم حکومتی منسجم در ساختار امنیتی اسرائیل را تضعیف خواهد کرد. اسرائیل در این وضعیت ممکن است به خود در تقابل بیفتد. این میتواند به نوعی موجودیت بالکانیزه تبدیل شود که در آن عناصر راستگرا و ملیگرای مذهبی دولت خود را بهطور عملی در شهرکهای کرانه باختری تشکیل دهند. یا ممکن است شاهد شورشی از سوی افراطگرایان مذهبی و ملیگرایان افراطی باشد که اسرائیل را در یک جنگ داخلی خشونتآمیز بین جناح راستگرای مذهبی مسلح و دستگاه دولتی موجود تقسیم کند. حتی بدون جنگ داخلی، این وضعیت همچنان ناپایدار خواهد بود و اقتصاد فرو خواهد پاشید و اسرائیل را به یک دولت ناکام تبدیل خواهد کرد.
مسیری از هرج و مرج دور
وزن رویدادها و نیروهای سیاسی حاکم، اسرائیل را در این جهتهای خطرناک به جلو میبرد. این کشور در حال تبدیل شدن به کشوری است که بنیانگذاران آن نمیتوانستند آن را بشناسند. اما نیازی نیست که اینطور پیش رود. برای جلوگیری از این نتایج، اسرائیل باید ثبات سیاسی کشور را با تقویت پایههای قانون اساسی خود، تقویت حاکمیت قانون، رسیدن به توافقی پایدارتر برای حل و فصل درگیری با فلسطینیان، و بهبود موقعیت خود در منطقه بازگرداند.
اسرائیل باید یک کمیسیون قانون اساسی مستقل برای رسیدگی به بیثباتی سیاسی کشور و فراهم کردن یک پایه محکم برای آینده دموکراسی اسرائیل تأسیس کند. کمیسیون باید یک قانون اساسی را تدوین کند که به راحتی قابل تغییر نباشد مانند قوانین اساسی—۱۴ قانونی که در مجموع نزدیکترین چیزی هستند که اسرائیل به یک قانون اساسی دارد—و باید به ارزشهای انساندوستانه اصلی بنیانگذاری دولت پایبند باشد. چنین کمیسیونی در گذشته برگزار شده است، و احیای آن نیازمند همکاری قابل توجه بین آنچه از مرکز سیاسی، چپ سیاسی، و احزاب سیاسی عرب اسرائیل باقی مانده است، خواهد بود. جالب است که یوآو گالانت، وزیر دفاع فعلی اسرائیل، خواستار این شده است که اعلامیه استقلال اسرائیل اولین متن در چنین سند قانون اساسی باشد.
اسرائیل همچنین باید بهبود اجرای حاکمیت قانون را هم در داخل اسرائیل و هم در کرانه باختری تقویت کند، به این معنی که دولت دیگر نمیتواند خشونت شهرکنشینان علیه فلسطینیان را تحمل کند. علاوه بر این، اشغال نظامی فلسطینیان باید پایان یابد و یک فرآیند صلح الزامآور باید با مشارکت میانجیهای مستقل و بیطرف آغاز شود. حداقل، اسرائیل باید متعهد شود که به نظر اخیر دیوان بینالمللی دادگستری در مورد اشغال سرزمینهای فلسطینی توسط اسرائیل رسیدگی کند.
برای تضمین بهتر ثبات داخلی، اسرائیل باید جایگاه خود را در خاورمیانه مشروعیت بخشد، با بهرهگیری از دستاوردهای توافقنامههای ابراهیم و تقویت روابط با عربستان سعودی و سایر رژیمهای منطقه. برای حفظ روابط خود با کشورهای گروه هفت و جامعه بینالمللی گستردهتر، اسرائیل باید تعهد خود به قوانین بینالمللی را تکرار کند، از جمله با شفافسازی بیشتر عملیات نظامی، تضمین مسئولیتپذیری برای هرگونه نقض قوانین بینالمللی و تصویب اساسنامه رم که دادگاه کیفری بینالمللی را در سال ۲۰۰۲ تأسیس کرد.
مراحل شرحدادهشده در بالا ممکن است با مخالفتهای بالقوه غیرقابل عبور در اسرائیل مواجه شود، اما چنین مخالفتی تنها ترسهای ما برای آینده اسرائیل را تأیید میکند. بهطور قطع، اسرائیل با دشمنان واقعی و خطرناک مواجه است که مانند حماس، مرتکب نقض حقوق بشر میشوند. اما مسیری که اسرائیل در آن قرار دارد، مسیری پیروزمندانه نیست. در مسیر کنونی، این دولت ممکن است به چیزی تبدیل شود که دیدگاه انسانی یهودی را که الهامبخش بسیاری از بنیانگذاران و حامیان آن در سراسر جهان بود، نابود کند. هنوز برای اسرائیل دیر نیست که خود را از نابودی نجات دهد و راه دیگری برای پیشروی پیدا کند.
پاورقیها:
⚠️ اخطار: محتوای این مقاله صرفاً دیدگاههای نویسندگان و منبع اصلی را منعکس میکند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاههای مطرحشده نیست.
✅ سورس ما: فارن افرز 💡
https://www.foreignaffairs.com/israel/undoing-israel
درباره منبع: فارن افرز (Foreign Affairs) یک مجله معتبر در حوزه روابط بینالملل و تحلیلهای جهانی است که به ارائه مقالات و تحلیلهای عمیق درباره مسائل جهانی و سیاست خارجی میپردازد.
✏️ درباره نویسندگان:
ایلان ز. بارون استاد سیاست بینالملل و نظریه سیاسی و مدیر مشترک مرکز مطالعات فرهنگ، جامعه و سیاست یهودی در دانشگاه دورهام است.
ایلی ز. سالتزمن استاد پژوهشی مطالعات اسرائیل و مدیر موسسه جوزف و آلما گیلدنهورن برای مطالعات اسرائیل در دانشگاه مریلند است.