رسانه وال استریت ژورنال : «زمانی که ویتنام جنوبی مُرد، ۵۰ سال پیش» | ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴

مروری بر سقوط ویتنام جنوبی در سال ۱۹۷۵ از نگاه یک خبرنگار جنگ؛ تحلیلی بر نقاط ضعف و قوت جامعه‌ای که از هم پاشید و درس‌هایی برای آینده سیاست خارجی آمریکا.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۷ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: Wall Street Journal/Peter R. Kann | 📅 تاریخ: ۲۰۲۵-۰۴-۲۵ / ۱۴۰۴-۰۲-۰۵

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


مرثیه‌ای برای ویتنام جنوبی

یادداشت سردبیر: این مقاله نخستین بار در تاریخ ۲ مه ۱۹۷۵ در وال استریت ژورنال منتشر شد. سایگون در ۳۰ آوریل همان سال به دست نیروهای کمونیست ویتنام شمالی سقوط کرد.

ویتنام جنوبی، یا دقیق‌تر بگویم، آن ویتنام جنوبی که من طی هفت سال شناخته بودم، دیگر وجود ندارد.

به احتمال زیاد، آمریکایی‌های بسیاری با شنیدن خبر پایان کار، نفس راحتی کشیدند. بی‌شک، برخی آمریکایی‌ها نیز بودند که به هر دلیلی، آرزو داشتند ویتنام جنوبی بسیار پیشتر از اینها از میان رفته بود. اما قطعاً آمریکایی‌هایی نیز هستند که در سوگ این فقدان نشسته‌اند. من یکی از آنانم.

برای من، فروپاشی ویتنام جنوبی همچون مرگ یک آشنای دیرین بود. هرچند بارها از ویتنام جنوبی انتقاد کرده بودم، اما گمان نمی‌کنم سزاوار چنین سرنوشتی بود.

نقاط ضعف و کاستی‌های ویتنام جنوبی همواره بسیار آشکارتر از نقاط قوتش بود و من نیز، مانند اغلب گزارشگران، دست‌کم توجه حرفه‌ای خود را بر اشتباهات ویتنام جنوبی متمرکز می‌کردم. کمتر جامعه‌ای، و به یقین کمتر جامعه کوچک و شکننده‌ای، تا این حد تحت ذره‌بین انتقادی مستمر قرار گرفته است. من و هزاران گزارشگر دیگر، تک‌تک وجوه آن را کالبدشکافی کردیم، تمام خطاهایش را تحلیل نمودیم و هر عیب و نقصی را برملا ساختیم. نمی‌گویم اگر این توجه‌ها نبود، ویتنام جنوبی سرنوشت بهتری می‌یافت یا بیشتر دوام می‌آورد، اما شاید در آن صورت، تعداد بیشتری در مراسم تشییعش حضور می‌یافتند.

البته در نهایت، حق با سرسخت‌ترین منتقدان و بدبین‌ترین تحلیلگران بود. ویتنام جنوبی شاید بیش از انتظار برخی بدبینان پابرجا ماند، اما سرانجام فروپاشید؛ ناگهانی، پرهرج‌ومرج، و کامل. و به باور من، به شکلی تراژیک.

نگاهی منصفانه به جامعه‌ای پیچیده

ویتنام جنوبی، به گمان من، نه بهتر و نه بدتر از بسیاری جوامع دیگر در جهان بود. دست‌کم از برخی جهات، تفاوت چندانی با جامعه خود ما نداشت. واضح است که ساختار اجتماعی، دولت و ارتش ویتنام جنوبی در نهایت توان مقاومت در برابر کمونیست‌های ویتنامی را نداشتند. اما کمتر به این نکته توجه می‌شود که ویتنام جنوبی توانست سال‌های متمادی، و نه همیشه با اتکای چندان به کمک آمریکا، مقاومت کند. کمتر ملت یا جامعه‌ای را سراغ دارم که تا این حد طولانی مبارزه کرده باشد.

حقیقت دارد که ویتنام جنوبی فاقد آرمانی وحدت‌بخش و انگیزه‌آفرین بود که بتواند با نهضت کمونیستی رقابت کند. «ضدکمونیسم» هرگز برای اکثر مردم ویتنام جنوبی جذاب یا حتی قابل فهم نبود. «سرمایه‌داری»، که نمادش موتورسیکلت‌های هوندا و دیگر کالاهای وارداتی بود، آرمانی نبود که دل‌ها و ذهن‌ها را تسخیر کند. «ناسیونالیسم» نیز آرمانی مورد مناقشه بود و شاید تنها به دلیل حضور گسترده آمریکا در ویتنام جنوبی، این کمونیست‌ها بودند که به چشم ناسیونالیست‌های واقعی می‌آمدند. بنابراین، ویتنام جنوبی کشوری بی‌هدف بود. اما لحظه‌ای تأمل کنیم: کدام آرمان می‌توانست من یا شما را برانگیزد تا ۲۵ سال بجنگیم؟

حقیقت دارد که ویتنام جنوبی از رهبری خلاق و پویایی که بتواند روحیه و فداکاری بیشتری را از ملتی جنگ‌زده طلب کند، بی‌بهره بود. رئیس‌جمهور نگوین وان تیو، دولتمردی کاریزماتیک نبود. او نظامی‌ای درون‌گرا و بدگمان بود که در بازی‌های سیاسی درون کاخ مهارت شگفت‌انگیزی نشان داد، اما هرگز به معنای واقعی کلمه، رهبری کردن را نیاموخت. اما آیا تیو واقعاً از ده‌ها ژنرال بازنشسته دیگری که بر کشورهای در حال توسعه در سراسر جهان حکومت می‌کنند، رهبر ضعیف‌تری بود؟ گمان نمی‌کنم. او به زعم خود، یک میهن‌پرست ویتنامی بود. و شاید پیش از آنکه بر رهبران ناکام ویتنام جنوبی خرده بگیریم، بهتر باشد فهرستی از دولتمردان واقعاً محبوب و موفق در جهان غیرکمونیستی امروز تهیه کنیم. فهرست من را می‌توان بر روی یک چسب زخم کوچک نوشت.

حقیقت دارد که سیاستمداران و مردم ویتنام جنوبی هرگز نتوانستند متحد شوند؛ جامعه‌ای چندپاره و ناهماهنگ به نظر می‌رسید. ترافیک آشفته سایگون غالباً نمادی از فقدان نظم و انضباط در این جامعه تلقی می‌شد. اما کدام جامعه غیرکمونیستی امروزی می‌تواند مدعی وحدت سیاسی و انسجام اجتماعی قابل توجهی باشد؟ آیا ما، بر اساس ارزش‌هایمان، نظم و انضباط را به عنوان اهداف اجتماعی یا فضایل اخلاقی می‌ستاییم؟ آیا بهترین جوامع آن‌هایی هستند که قطارهایشان همیشه سر وقت حرکت می‌کنند و مردمانشان همگی هم‌گام راه می‌روند؟

حقیقت دارد که ویتنام جنوبی هرگز دموکراسی واقعی را تجربه نکرد. نهادهای دموکراتیکش که همراه با بمب و گندم بلغور از آمریکا وارد شده بودند، بیشتر ظاهری بودند تا واقعی. با این حال، شاید تنها به این دلیل که دولت ویتنام جنوبی هرگز کارآمدی چندانی نداشت، این کشور، برخلاف ویتنام شمالی، هرگز به یک دولت تمامیت‌خواه تبدیل نشد. زندانیان سیاسی، شکنجه‌گاه‌ها و دیگر عناصر اقتدارگراییِ گاه خشن وجود داشتند. اما محدودیت‌هایی نیز بر قدرت رئیس‌جمهور اعمال می‌شد، انتقاد از سیاست‌های دولت نسبتاً رایج بود (و نه همیشه در خفا)، و تنوع قابل توجهی در عقاید و رفتارهای فردی به چشم می‌خورد. آیا اگر ویتنام جنوبی اقتدارگراتر، سخت‌گیرتر و بی‌رحم‌تر می‌بود، وضعیت بهتری می‌داشت؟ تردید دارم. اما همچنین تردید دارم که اگر قوه مقننه قدرت بیشتری می‌داشت یا کنترل بر مطبوعات کمتر می‌شد، اوضاع بهبود می‌یافت.

حقیقت دارد که ویتنام جنوبی غرق در فساد بود. این فساد بسیار گسترده‌تر و جدی‌تر از چند ژنرال فربه بود که میلیون‌ها دلار در حساب‌های بانکی سوئیس پس‌انداز می‌کردند. کل سیستم به نوعی فاسد بود. در پایین‌ترین سطح، کارمندان دولت درآمدهای ناچیز خود را با رشوه‌های کوچک تکمیل می‌کردند. در سطوح بالاتر، بسیار اتفاق می‌افتاد که مشاغل به جای افراد شایسته، به کسانی فروخته می‌شد که توان پرداخت داشتند. در بالاترین سطوح نیز موارد آشکاری از فساد مالی وجود داشت. اما همه، و شاید حتی اکثر، افسران و مقامات ویتنام جنوبی فاسد نبودند. اشاره به این نکته که فساد تقریباً به همین میزان در تمام کشورهای آسیای جنوب شرقی وجود دارد، توجیهی برای فساد در ویتنام نیست. همچنان که اشاره به خلوص اندک جوامع غربی نیز توجیهی برای فساد در آسیا نخواهد بود.

حقیقت دارد که جامعه ویتنام جنوبی نابرابر و نخبه‌گرا بود. ثروتمندانش بیش از حد ثروتمند و فقرایش بیش از حد فقیر بودند و این نابرابری‌ها کاملاً مشهود بود. پول و موقعیت، امتیازاتی همچون معافیت از سربازی و در نهایت، امکان فرار را فراهم می‌آورد. با این حال، نابرابری‌ها در ویتنام در واقع کمتر از بیست کشور دیگر متحد آمریکا، از فیلیپین گرفته تا برزیل، بود. دهقان ویتنام جنوبی، زمانی که جنگ در شالیزار او جریان نداشت، بر اساس استانداردهای آسیایی، یک کشاورز خرده‌پای مرفه محسوب می‌شد. با اذعان به رنج میلیون‌ها نفر که در اردوگاه‌های پناهندگان روزگار گذراندند، باید اشاره کنم که میلیون‌ها کشاورز خرده‌پا نیز وجود داشتند که مالک زمین خود بودند و از راه کشاورزی امرار معاش می‌کردند. به طور خلاصه، دهقان ویتنام جنوبی، رعیتی ستم‌دیده نبود که در انتظار رهایی از یوغ اربابی باشد.

همچنین باید گفت، یا شاید اعتراف کرد، که در میان نخبگانی که بر ویتنام حکومت می‌کردند، افراد دوست‌داشتنی بسیاری نیز وجود داشتند. تقریباً هر گزارشگری که مدتی را در این کشور سپری کرد، با برخی مقامات دولتی، افسران ارتش، بازرگانان یا سیاستمداران – اعضای این طبقه نخبه – طرح دوستی ریخت. این افراد غالباً از مردم و مناطق روستایی کشورشان بسیار دور بودند. بسیاری از آنان بیش از حد ثروتمند یا غرب‌زده بودند که بتوانند ارتباط چندانی با دهقانان یا سربازان برقرار کنند. آنان شاید بر اساس معیارهای ارزشی انجیل یا بودا، بهترین مردمان نبودند. اما برخی از آنان دوستان من بودند و جای خالی‌شان را حس خواهم کرد.

ارتش ویتنام جنوبی و میراث پیچیده آن

حقیقت دارد که ارتش ویتنام جنوبی (ARVN) در نهایت نتوانست با ارتش ویتنام شمالی برابری کند. پایان کار، شش هفته فلاکت‌بار عقب‌نشینی، شکست، هرج‌ومرج و فروپاشی بود. با این حال، ارتش جمهوری ویتنام، ارتشی متشکل از افراد نالایق و بزدل نبود. ارتشی بود که در بیست آوردگاه که نامشان از یادها رفته، ایستادگی کرد و جنگید. و در هزاران درگیری کوچک و در هزاران پاسگاه گِلی کوچک که هیچ آمریکایی نامشان را نشنید، ایستادگی کرد و جنگید.

ارتشی بود با سربازانی که سزاوار فرماندهی بهتری بودند. ارتشی بود که سال‌ها شاهد تلاش آمریکایی‌ها برای شکست کمونیست‌ها با پیشرفته‌ترین جنگ‌افزارها بود و سپس، ناگهان، با تاکتیک‌های آمریکایی اما بدون منابع آمریکایی، در برابر کمونیست‌ها تنها ماند. ارتشی ویتنامی بود که شاید هرگز نباید آمریکایی‌سازی می‌شد تا نیازی به ویتنامی‌سازی پیدا نکند. ارتشی بود که سال‌ها دستور داشت از هر وجب خاک ویتنام دفاع کند و با موفقیت‌های کم‌وبیش، همین کار را کرد. زمانی که ناگهان به آن دستور داده شد شهرها و استان‌ها را رها کند، عملاً جنگ را رها کرد.

افسران و سربازان این ارتش، از آن دست افرادی نبودند که به مواضع مستحکم دشمن یورش ببرند، یا حاضر باشند سال‌ها در سنگرهای زیرزمینی زیر بمباران B-52ها زندگی کنند، یا آن سفر طولانی و طاقت‌فرسای «مسیر هوشی‌مین» را طی کنند، یا با این اندیشه به نبرد بروند که مرگ تقریباً حتمی‌شان در راه هدفی والاتر است. ارتش ویتنام شمالی چنین ارتشی بود، اما چند ارتش دیگر، از جمله ارتش خود ما، این‌گونه‌اند؟ ارتش ویتنام جنوبی، ارتشی متشکل از سربازان ساده بود که بدون داشتن آرمانی مشخص، بیش از دو دهه جنگیدند. چندصدهزار نفر از این سربازان جان باختند. بیش از نیم میلیون نفر مجروح شدند. و در هفته‌های پایانی جنگ، زمانی که تمام آمریکایی‌های حاضر در سایگون می‌دانستند جنگ را باخته‌اند، برخی از این سربازان در مناطقی چون شوان‌لاک به نبرد ادامه دادند و با این کار، زمان اندکی برای فرار آمریکایی‌ها و ویتنامی‌های منتخبشان خریدند. این ارتش، بسیار بهتر از آن چیزی بود که در روزهای پایانی به نظر می‌رسید.

حقیقت دارد که ویتنام جنوبی کمک‌های فراوانی از آمریکا دریافت کرد و بیش از اندازه به ما وابسته شد. سربازان شوروی و چین هرگز مانند سربازان آمریکایی در ویتنام نجنگیدند. برای بخش عمده‌ای از یک دهه، ویتنام جنوبی عملاً یک مستعمره آمریکا بود. ارتش آمریکا مسئولیت جنگ را برعهده گرفت و برای مدتی وعده پیروزی داد. مالیات‌دهندگان آمریکایی هزینه‌های ویتنام را تأمین کردند. واشنگتن سیاست‌های سایگون را تعیین می‌کرد و سفارت آمریکا در سایگون تا حد زیادی صحنه‌گردان سیاست ویتنام بود. ویتنام جنوبی همیشه عروسک خیمه‌شب‌بازی مطیعی نبود و گاهی برخلاف میل آمریکا عمل می‌کرد. اما در طول سال‌ها، ویتنام جنوبی به این باور رسید – یا بهتر است بگوییم، به این باور سوق داده شد – که آمریکا حامی و محافظ اوست. این فرضی نامعقول نبود. پس چندان نامعقول هم نبود که ویتنامی‌ها گاهی مسئولیت ناکامی‌هایشان را نپذیرند، آمریکا را مقصر مشکلاتشان بدانند و در اواخر کار، زمانی که آمریکا دیگر رمقی برای جنگیدن و علاقه‌ای به ویتنام نداشت، از آمریکا و آمریکایی‌ها دلگیر باشند.

در نهایت، طرف قدرتمندتر پیروز شد. کمونیست‌های ویتنامی قدرت و استقامت بیشتری داشتند. آن‌ها آرمانی داشتند – ترکیبی از کمونیسم و ناسیونالیسم – و آن آرمان را با انگیزه‌ای تقریباً پیامبرگونه دنبال کردند. آن‌ها بر تمام موانع و گاه برخلاف تمام احتمالات پافشاری کردند و سرانجام به پیروزی رسیدند.

اما طرف قدرتمندتر لزوماً طرف بهتر نیست. «بهتر» بودن به ارزش‌ها بستگی دارد و هرچقدر هم که برای قدرت و استقامت کمونیست‌ها احترام قائل باشم، نمی‌توانم بپذیرم که جامعه ریاضت‌کش کمونیستی ویتنام شمالی، بهتر از آن جامعه بسیار ناقص ویتنام جنوبی است که من می‌شناختم.

این مرثیه‌ای است برای آن ویتنام جنوبی. نمی‌تواند مرثیه‌ای برای کشور ویتنام یا حتی مردم ویتنام باشد. کشورها نمی‌میرند. ویتنام جنوبی برای چند ماه یا شاید چند سال، با دولتی جدید، سیاست‌هایی جدید و نظامی اجتماعی نوین به حیات خود ادامه خواهد داد. سپس احتمالاً با ویتنام شمالی ادغام خواهد شد و این ویتنام گسترش‌یافته بر هندوچین سیطره خواهد یافت و به نیرویی مهم در کل آسیا بدل خواهد شد. ملتی خواهد بود متشکل از ۴۰ میلیون انسان سرسخت و آبدیده. سرشار از منابع طبیعی خواهد بود. یکی از بهترین، و شاید بهترین، ارتش‌های جهان را خواهد داشت.

شاید انرژی ۴۰ میلیون ویتنامی صرف توسعه بیشتر سیاسی و نظامی شود. در هر صورت، ویتنام در سال‌های آینده شایسته توجه جهانی خواهد بود و احتمالاً آن را جلب خواهد کرد. برخی از مردم ویتنام جنوبی با اشتیاق نظام و جامعه جدید را خواهند پذیرفت. برخی در سازگاری با آن دچار مشکل خواهند شد اما سرانجام جایگاهی در نظم نوین خواهند یافت. برخی دیگر قادر به پذیرش نظم جدید نخواهند بود یا توسط آن پذیرفته نخواهند شد. آنان به طریقی کنار گذاشته خواهند شد، اما فرزندانشان برای پیوستن به جامعه جدید تربیت خواهند شد.

ویتنام جدید، قدرتمند و موفق خواهد بود و این‌ها ویژگی‌هایی هستند که ظاهراً در میان ملت‌ها، همچون در میان افراد، اهمیت دارند. کتاب‌های تاریخ معمولاً به همین مضامین می‌پردازند و بنابراین بعید است تاریخ نگاه مهربانانه‌ای به ویتنام جنوبی که نتوانست پابرجا بماند، داشته باشد. اما این نوشته، تاریخ نیست. صرفاً مرثیه‌ای است برای آن ویتنام جنوبی که من می‌شناختم.

آقای کان ناشر سابق وال استریت ژورنال و مدیرعامل پیشین شرکت داو جونز و شرکا است. او زمانی که این مقاله را نوشت، گزارشگر وال استریت ژورنال بود و جنگ ویتنام را پوشش داده بود.


پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار:محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

سورس ما: Wall Street Journal

💡 درباره منبع: وال استریت ژورنال یک روزنامه تجاری بین‌المللی به زبان انگلیسی مستقر در شهر نیویورک است. این روزنامه به دلیل پوشش عمیق اخبار مالی، اقتصادی و سیاسی در سراسر جهان شناخته شده و یکی از معتبرترین منابع خبری محسوب می‌شود.

✏️ درباره نویسنده: پیتر آر. کان (Peter R. Kann) روزنامه‌نگار آمریکایی است که بیشتر دوران حرفه‌ای خود را در داو جونز و کمپانی، از جمله به عنوان مدیرعامل و رئیس هیئت مدیره وال استریت ژورنال، گذرانده است. او در دوران جوانی به عنوان خبرنگار خارجی، جنگ ویتنام را پوشش داد و در سال ۱۹۷۲ برنده جایزه پولیتزر شد.

نمایش بیشتر
دکمه بازگشت به بالا
سورس ما | SourceMA

لطفاً تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال کنید

کاربر گرامی، وب‌سایت ما برای تامین هزینه‌های نگهداری و ارائه محتوای به شما، نیازمند نمایش تبلیغات است. خواهشمندیم برای حمایت از ما و ادامه دسترسی به خدمات، تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال نمایید. از همکاری شما صمیمانه سپاسگزاریم.