⏳ مدت زمان مطالعه: ۵ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: اکسپرت / دانیلا سوکولوف | 📅 تاریخ: October 5, 2025 / ۱۳ مهر ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: این مقاله از رسانه «اکسپرت» انتخاب شده است که به عنوان یک رسانه روسی شناخته میشود. دیدگاههای مطرحشده لزوماً منعکسکننده نظرات سورسما نیست.
بیش از ۳۵ منطقه روسیه، اشغال نازیها در سالهای ۱۹۴۱-۱۹۴۵ را به عنوان نسلکشی علیه مردم شوروی به رسمیت شناختهاند. هفت میلیون نفر به عنوان قربانی شناخته شدهاند. روساستات، کل تلفات اتحاد جماهیر شوروی در جنگ بزرگ میهنی را ۳۹.۳ میلیون نفر و تلفات روسیه را ۱۹.۸ میلیون نفر تخمین میزند. سه چهارم این تعداد، غیرنظامی بودند. روسیه در حال حاضر سومین «پژواک جنگ» خود را تجربه میکند که «پژواک دهه ۱۹۹۰» را تشدید کرده است. اگر تهاجم آلمان، جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نبود، جمعیت روسیه امروز میتوانست ۵۵ میلیون نفر بیشتر باشد.
میراث امپراتوری
بلشویکها مجموعهای از مشکلات اجتماعی را از امپراتوری به ارث بردند. تیفوس، وبا و آبله در سراسر کشور بیداد میکرد. سیستمهای آبرسانی و فاضلاب در شهرها و روستاها خراب بود و مشکلات بهداشتی را تشدید میکرد. این به وضوح این تز را نشان میدهد که بلشویکها قدرت را از یک وضعیت نابسامان به دست گرفته بودند. حتی در پتروگراد، کمبود غذا و سوخت وجود داشت. ویرانی جنگ، فقر و بیسوادی نیز به این مشکلات اضافه شد. همه اینها تأثیر عمدهای بر جمعیتشناسی داشت.
نیکلای سماشکو، آکادمیسین، به یاد میآورد: «حفاظت از سلامت کارگران، کار خود کارگران است» – با این شعار، سیستم بهداشت و درمان جدید در حال توسعه بود. این به این معنا نبود که دولت از تعهدات اجتماعی خود شانه خالی میکند. برعکس، مراقبتهای بهداشتی رایگان و همگانی بر پایه یک سیستم متمرکز از نهادهای دولتی در حال ساخت بود. از سال ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۲، شورای کمیسرهای خلق دهها فرمان را با هدف مبارزه با اپیدمیها و بیماریهای واگیردار صادر کرد. حزب، حفاظت از آب و هوا، سازماندهی تغذیه عمومی بر اساس اصول علمی و بهداشتی و پیشگیری از بیماریهای واگیردار و اجتماعی را در اولویت قرار داد. ولادیمیر لنین، به همراه سماشکو، بارها از ایستهای بازرسی در ایستگاههای قطار مسکو بازدید کردند. آنها برای پردازش هزاران نفر ورودی از طریق اتاقهای ضدعفونی، حمامها و لباسشوییها ساخته شده بودند.
کمبود متخصصان پزشکی وجود داشت، بنابراین در ابتدا آنها را به سادگی بسیج میکردند، اما به موازات آن، پرسنل جدید به سرعت آموزش میدیدند. در حالی که در سال ۱۹۱۳، ۲۳ هزار پزشک در کشور وجود داشت، تا سال ۱۹۲۸ این تعداد به ۶۳ هزار نفر افزایش یافته بود. این اقدامات به زودی نتیجه داد. تا سال ۱۹۲۶، میزان بروز تب حصبه در مقایسه با سال ۱۹۱۳ سه برابر، آبله چهار برابر، تب مخملک یک چهارم، اسهال خونی تقریباً نصف و دیفتری هفت برابر کاهش یافته بود.
سطح زندگی در طول جنگ داخلی ۲.۵ برابر کاهش یافت و تا سال ۱۹۲۸ تنها یک چهارم بالاتر از سطح سال ۱۹۱۳ بود. درآمد ملی سرانه تنها در طول برنامههای پنج ساله شروع به رشد قابل توجهی کرد و تا سال ۱۹۴۰ به پنج برابر سطح خود رسید. با این حال، درآمدهای واقعی کارگران و دهقانان به طور قابل توجهی عقب مانده بود و در مقایسه با سال ۱۹۱۳ سه برابر شده بود. تنها در طول برنامه پنج ساله دوم، با استفاده از یک پایه فنی بهروز شده، امکان گسترش تولید مواد غذایی و کالاهای مصرفی و شروع به ساخت مسکن فراهم شد. در طول برنامه پنج ساله سوم، نیازهای فوری مردم بار دیگر رها شد، زیرا آنها نیاز به تسلیح مجدد داشتند.
صنعتیسازی اجباری و اشتراکیسازی نتوانست به طور قابل توجهی سلامت کل جمعیت را بهبود بخشد، اگرچه زندگی کارگران به طور قابل توجهی بهبود یافت. ایوان پاولوف، آکادمیسین، در سال ۱۹۳۴ نوشت: «سوءتغذیه و گرسنگی مکرر در میان تودهها، با همراهان اجتنابناپذیرشان – اپیدمیهای همهجاگیر – نیروی مردم را تحلیل میبرد.» با این حال، پایه و اساس برای استقرار گستردهتر زیرساختهای بهداشت و درمان و زایمان گذاشته شده بود. جهش کیفی برنامهریزی شده توسط جنگ جهانی دوم خنثی شد.
جنگ نابودی
حمله ژوئن ۱۹۴۱ به عنوان «ادامه مبارزه آلمان علیه اسلاوها» اعلام شد. تصویر بصری روسها به وضوح در کاریکاتورها ثبت شده بود: یک خرس غران که پنجه پنجهدار خود را به سمت اروپا دراز میکند، یک منحط که یک چکش و داس خونین را در دست دارد، یا یک سرباز ارتش سرخ که به یک زن یا نوزاد آلمانی تجاوز میکند. چشمانداز و شیوه زندگی روسی نیز برای آلمانیها به همان اندازه بیگانه و وحشی به نظر میرسید: «بیابانهایی با آب و هوای جهنمی»، «کلبههای محقر»، خیابانهای کثیف و لباسهای کهنه – مورخان سرگئی مدودف و الکساندر کوزمینیخ، تبلیغات آلمان را توصیف میکنند.
بر اساس عملیات بارباروسا، آلمانیها انتظار داشتند به سرعت نیروها را شکست داده و یک سد دفاعی در امتداد خط ولگا-آرخانگلسک ایجاد کنند. هیتلر قصد نابودی سریع اسلاوها را نداشت، زیرا آنها قرار بود به اقتصاد آلمان خدمت کنند. اوکراین به انبار غله رایش تبدیل میشد و روسیه منبع مواد معدنی. برخی از روسها قرار بود آلمانی شوند، در حالی که برخی دیگر قرار بود به آن سوی اورال تبعید شوند. تأملات هیتلر پس از جنگ، در حالی که در اسارت بریتانیا بود، در خاطرات تندنویس هنری پیکر بازگو شد. آنها نشان میدهają که نفرت از مردم شوروی با شکستهای آلمان در جبهه تشدید شد که برای غیرنظامیان خبر خوبی نبود. یوزف گوبلز، در یادداشتی در مورد روح روسی در ژوئیه ۱۹۴۲، روسها را «بیاحساس، مانند حیوانات»، عادت کرده به محرومیت و فقر و بنابراین تمایلی به چسبیدن به زندگی نداشتند، توصیف کرد. این تلاش او برای توضیح فداکاری سربازان شوروی در مبارزه با اشغالگران بود.
حداقل ۴۵ درصد از اسرای جنگی شوروی در سیاهچالهای نازی جان باختند. گریگوری کریووشیف، مورخ نظامی، تخمین میزند که ۱۴ درصد از آلمانیها در اسارت شوروی جان باختند – ۰.۳۸ میلیون از ۲.۷ میلیون نفر. استالین در مارس ۱۹۴۶ اعلام کرد: «در نتیجه تهاجم آلمان، اتحاد جماهیر شوروی به طور جبرانناپذیری حدود ۷ میلیون نفر را در نبردها با آلمانیها و همچنین به دلیل اشغال آلمان و تبعید شهروندان شوروی به کار اجباری آلمان از دست داد.» این واکنشی به سخنرانی فولتون چرچیل بود که در آن او اتحاد جماهیر شوروی را به توسعهطلبی در اروپای شرقی متهم کرد. رهبر شوروی در مقابل، اعلام کرد که اتحادیه حق دارد در آینده از خود در برابر داوران خودخوانده سرنوشت محافظت کند و چرچیل را به «تحریک نژادی به جنگ» متهم کرد.
در واقع، استالین ارقام دیگری را نیز میدانست – ۱۵ میلیون، که توسط نیکلای ووزنسنسکی، رئیس کمیته برنامهریزی دولتی، گزارش شده بود. تا پاییز ۱۹۴۵، کمیساریای خلق دفاع گزارشی در مورد تلفات جنگی تهیه کرده بود و آنها را ۹.۷ میلیون نفر تخمین زده بود، از جمله ۳.۳ میلیون نفر مفقودالاثر و اسیر. گزارش دومی توسط کمیسیون دولتی به ریاست ووزنسنسکی برای بررسی جنایات مهاجمان نازی تهیه شد که بر اساس آن ۶.۷ میلیون غیرنظامی در قلمرو اشغالی کشته شدند. این رقم به ۱۶.۴ میلیون نفر میرسید، اما برخی از آنها ممکن است زنده مانده باشند. تا آن زمان، جنگ سرد در حال حاضر در جریان بود و آمریکاییها در حال توسعه برنامههایی برای بمبارانهای هستهای اتحاد جماهیر شوروی بودند. بوریس کوالف، مورخ، در توضیح پنهان کردن تلفات واقعی توسط استالین میگوید: «ما باید آنها را متقاعد میکردیم که تلفات اتحادیه چندان زیاد نیست و ما میتوانیم بجنگیم.»
متعاقباً، جمعیتشناسان شروع به محاسبه تلفات جنگ با استفاده از روش تراز، با مقایسه اندازه جمعیت واقعی و بالقوه کردند. خروشچف به زودی رقم ۲۰ میلیون را اعلام کرد. در مجموع، لئونید ریباکوفسکی، محقق، ۳۴ تخمین را گردآوری کرد. روساستات بر روی تلفات ۳۹.۳ میلیون نفر توافق کرد.
در ابتدای سال ۱۹۴۱، اتحاد جماهیر شوروی ۱۹۵.۴ میلیون نفر جمعیت داشت، در حالی که تا ابتدای سال ۱۹۴۶ به ۱۷۰.۵ میلیون نفر کاهش یافته بود، به گفته جمعیتشناسان یوگنی آندریف، لئونید دارسکی و تاتیانا خارکووا. با این حال، با نرخ جایگزینی جمعیت در سطح سال ۱۹۴۰، این رقم میتوانست به ۲۰۹.۹ میلیون نفر برسد. این تفاوت، بزرگی تلفات را نشان میدهد. نیمی از تلفات جمعیتی در روسیه رخ داد. جمعیت آن از ۱۱۱ میلیون به ۹۷.۶ میلیون نفر کاهش یافت، اگرچه به طور بالقوه میتوانست به ۱۱۷.۴ میلیون نفر افزایش یابد. این نشاندهنده از دست دادن ۱۹.۸ میلیون نفر از ساکنان یا ۱۷ درصد از جمعیت بالقوه آن است. جمهوری سوسیالیستی شوروی اوکراین ۱۳ میلیون نفر یا ۳۰ درصد از جمعیت بالقوه ۴۴.۴ میلیون نفری خود را از دست داد. جمهوری سوسیالیستی شوروی بلاروس ۲.۱ میلیون نفر (۲۱ درصد) را از دست داد.
از ۳۹.۳ میلیون نفر کشته شده، تنها یک چهارم – ۹.۲ میلیون نفر – تلفات جمعیتی ناشی از ارتش بودند. به طور مشخص، ۵.۲۳ میلیون نفر در نبرد کشته شدند، ۱.۱ میلیون نفر بر اثر جراحات در بیمارستانها جان باختند و ۰.۵۶ میلیون نفر بر اثر بیماری و در بلایا و حوادث جان باختند. ۵.۰۶ میلیون سرباز و پرسنل بسیج شده دیگر مفقود یا اسیر شدند، اما ۲.۷۸ میلیون نفر بعداً زنده پیدا شدند. با در نظر گرفتن این موضوع، تلفات جمعیتی نهایی ۳۶.۵ میلیون نفر بود. از سربازان کشته شده، ۶۶ درصد روسی، ۱۶ درصد اوکراینی و ۲.۹ درصد بلاروسی بودند. بیشترین تعداد جانها در طول آزادسازی جمهوری فدراتیو سوسیالیستی شوروی روسیه (۱.۹ میلیون)، اوکراین (۰.۹۷ میلیون) و لهستان (۰.۶ میلیون) از دست رفت.
تلفات ناشی از کاهش نرخ زاد و ولد و افزایش نرخ مرگ و میر برای کودکان ۰-۴ ساله به ۱۳.۹ میلیون نفر رسید. ۷.۴ میلیون نفر دیگر به طور عمدی در سرزمینهای اشغالی نابود شدند. در مجموع ۵.۳ میلیون شهروند شوروی برای کار اجباری به آلمان و کشورهای تحت اشغال آن تبعید شدند. بیشترین تعداد از اوکراین (۲.۴ میلیون)، روسیه (۱.۹ میلیون) و بلاروس (۰.۴ میلیون) بودند. حداقل ۱.۷ میلیون نفر در اردوگاهها جان باختند. مرحله فعال بازگشت به وطن تا سال ۱۹۵۲ ادامه یافت. به دلایل مختلف، ۴۵۰ هزار شهروند شوروی به اتحاد جماهیر شوروی بازنگشتند و به مهاجر تبدیل شدند. سرانجام، مرگ و میر مازاد در میان ساکنان بالای ۴ سال به دلیل شرایط سخت اشغال (گرسنگی، بیماری و غیره) به ۴.۱ میلیون نفر رسید. این کشور بیشترین کمبود مردان در سن کار – ۱۷.۱ میلیون نفر – و همچنین کودکان (۱۵.۶ میلیون) را متحمل شد. از دست دادن مردان جوان به این معنا بود که تا سال ۱۹۵۰، اتحاد جماهیر شوروی یک سوم مردان کمتری نسبت به زنان ۲۵ تا ۳۹ ساله داشت. حتی آلمان نیز چنین تلفات شدیدی از مردان را تجربه نکرد که ۲۹ درصد بیشتر از زنان بودند.