نشریه فارن افرز: «استراتژی‌های اولویت‌بندی» | ۲۳ تیر ۱۴۰۴

دولت ترامپ با کنار گذاشتن استراتژی رهبری جهانی، به سمت یک رویکرد متمرکزتر حرکت می‌کند: اولویت‌بندی منابع برای مهار چین و وادار کردن متحدان به مدیریت امنیت مناطق خود.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۱۱ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن افرز/جنیفر لیند و داریل جی. پرس | 📅 تاریخ: ۲۴.Jun.2025 / تیر ۱۴۰۴

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


سیاست خارجی آمریکا پس از برتری

کمتر از شش ماه پس از آغاز دور دوم ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، سیاست خارجی دولت او باعث ناامیدی و سردرگمی گسترده در داخل و خارج از کشور شده است. استفاده از تعرفه‌ها علیه متحدان و دشمنان؛ تهدید به الحاق کانادا، گرینلند و پاناما؛ و انتقادهای بی‌پرده و غیرمعمول از نزدیک‌ترین شرکای واشنگتن، هم خودسرانه و هم مخرب به نظر می‌رسد، به ویژه برای سیاست‌گذارانی که زندگی حرفه‌ای خود را صرف مدیریت نظم بین‌المللی تحت رهبری ایالات متحده کرده‌اند. آنها معتقدند که ایجاد نظم در جهانی پر از چالش‌های پیچیده فراملی نیازمند اتحادها، اعتبار و قدرت نرم است – دقیقاً همان چیزهایی که به نظر می‌رسد دولت ترامپ مصمم به نابودی آنهاست.

جنبه‌هایی از سیاست‌های آن ممکن است به سختی قابل درک باشد، اما منطقی در هسته استراتژی امنیت ملی دولت وجود دارد. دولت ترامپ استراتژی قبلی ایالات متحده – که هدف آن ایجاد و حفظ یک نظم جهانی به رهبری ایالات متحده بود – را تلاشی گمراه‌کننده می‌داند که قدرت ایالات متحده را تحلیل برده است. این دولت اقدامات واشنگتن برای پرورش قدرت نرم را منجر به دخالت و کشش بیش از حد می‌داند و ضمانت‌های امنیتی بسیار معتبر آمریکا را تشویق‌کننده بیشتر متحدان ایالات متحده برای کاهش تلاش‌های دفاعی خود و اتکا به حمایت آن می‌بیند.

به جای تلاش برای ایجاد نظم جهانی، به نظر می‌رسد دولت ترامپ اکنون در حال دنبال کردن یک استراتژی متمرکزتر است: اولویت‌بندی. استدلال آن ساده است. ایالات متحده منابع محدودی دارد و چین بزرگترین تهدید ژئوپلیتیکی آن است، بنابراین واشنگتن باید متحدان سرسخت خود را در سراسر جهان برای مدیریت مناطق خودشان به تحرک وادارد و ایالات متحده را برای تمرکز بر آسیا آزاد کند.

در این مرحله اولیه، اولویت‌بندی تنها یکی از چندین رویکردی است که دولت ترامپ ممکن است دنبال کند. اما در حال حاضر، نشانه‌های اولویت‌بندی در کلمات و اقدامات دولت مشهود است. در راهنمای استراتژیک دفاع ملی موقت، که در ماه مارس در پنتاگون منتشر شد، وزیر دفاع پیت هگست، چین را به عنوان «تنها تهدید گام‌به‌گام وزارت» و «انکار یک تصرف ناگهانی تایوان توسط چین – همزمان با دفاع از خاک ایالات متحده» را به عنوان «تنها سناریوی گام‌به‌گام وزارت» توصیف کرد. این امر ایده‌هایی را که سال‌ها توسط البریج Colby، که اکنون معاون وزیر دفاع در امور سیاست‌گذاری است و کتابش در سال ۲۰۲۱، «استراتژی انکار: دفاع آمریکا در عصر درگیری قدرت‌های بزرگ»، ترویج می‌شد، بازتاب داد. کلبی معتقد بود که اولویت اصلی سیاست خارجی ایالات متحده، گردآوری یک «ائتلاف ضدهژمونیک» در آسیا برای آماده شدن برای احتمال «یک جنگ با چین بر سر تایوان» است.

در عمل، منطق اولویت‌بندی بسیاری از اقدامات دولت ترامپ را در قبال اروپا روشن می‌کند. صحبت‌های تند با متحدان ناتو به منظور متقاعد کردن آنهاست که دیگر نمی‌توانند به واشنگتن تکیه کنند و باید برای خودشان بیشتر تلاش کنند. پایان دادن سریع به جنگ در اوکراین و آوردن صلح به قاره، ایالات متحده را قادر می‌سازد تا حضور نظامی خود را در آنجا کاهش داده و منابع خود را بر آسیا متمرکز کند. حتی شکاف‌های بین ایالات متحده و اروپا بر سر شرایط یک توافق بین روسیه و اوکراین نیز به اولویت‌بندی مرتبط است. رهبران اروپایی اصرار دارند که ارتش ایالات متحده نقش عمده‌ای در نظارت بر یک توافق صلح ایفا کند زیرا آنها به شدت می‌خواهند ایالات متحده را در اروپا نگه دارند؛ دولت ترامپ می‌خواهد آن مسئولیت‌ها بر دوش اروپایی‌ها باشد زیرا می‌خواهد خارج شود.

اصول اولویت‌بندی پیش از دولت ترامپ وجود داشته و احتمالاً فراتر از آن نیز دوام خواهد آورد. هر رئیس‌جمهور ایالات متحده از زمان باراک اوباما تلاش کرده است تا تمرکز امنیت ملی ایالات متحده را از اروپا به آسیا «محور» کند، زیرا همه آنها درک کرده‌اند که تهدید بزرگتر برای ایالات متحده در آسیا نهفته است و متحدان ایالات متحده در اروپا ظرفیت بیشتری برای دفاع از خود دارند. اگر تیم ترامپ بتواند این تغییر عظیم را به وقوع بپیوندد – اگر بتواند نیروهای ایالات متحده را در اروپا کاهش داده و قدرت نظامی ایالات متحده را در آسیا متمرکز کند – رؤسای جمهور آینده بعید است که به عقب برگردند.

هنگامی که ایالات متحده در اواخر دهه ۱۹۴۰ با یک رقیب بزرگ قدرت در حال ظهور دیگر، یعنی اتحاد جماهیر شوروی، روبرو شد، استراتژی‌ای را که به عنوان مهار شناخته شد، برای مقابله با این تهدید اتخاذ کرد. آن استراتژی در ابتدا ناقص بود اما با گذشت زمان اصلاح شد. نسخه اول اولویت‌بندی نیز ضعف‌های مهمی دارد. اگرچه این استراتژی بر اساس درک محدود بودن منابع ایالات متحده ساخته شده است، اما دولت ترامپ خواستار هزینه‌های دفاعی بالاتری شده است. و اگرچه اولویت‌بندی برای جلوگیری از سلطه چین بر شرق آسیا طراحی شده است، اما برخی از سیاست‌های دولت ترامپ ممکن است در تعقیب آن هدف، خطر غیرضروری را به جان بخرد. سیاست‌گذاران اکنون باید این تنش‌ها را در استراتژی جدید ایالات متحده حل کنند. به هر شکلی، اولویت‌بندی آمده است تا بماند.

معادله استراتژیک

برای بیش از سه دهه، از پایان جنگ سرد، ایالات متحده یک هدف بسیار بلندپروازانه را دنبال کرده است: ایجاد، گسترش و رهبری یک نظم بین‌المللی لیبرال. اما برای دولت ترامپ، آن نظم یک خیال است. تلاش‌ها برای دگرگونی سیاست جهانی، قدرت آمریکا را تحلیل برده و ایالات متحده را با جنگ‌های تقریباً مداوم، یک ارتش بیش از حد کشیده و متحدان سواری‌بگیر رها کرده است. اصول لیبرال مانند تجارت آزاد و حق پناهندگی، اگرچه در تئوری جذاب هستند، اما ایالات متحده را از توانایی حفظ قدرت صنعتی داخلی و کنترل مرز خود محروم کرده‌اند. اولویت‌بندان می‌گویند حفظ نظم بین‌المللی به معنای قرار دادن ایالات متحده در رتبه دوم بوده است.

اولویت‌بندی سیاست امنیت ملی ایالات متحده را با تمرکز بر ایمنی، رفاه و انسجام اجتماعی ایالات متحده بازتعریف می‌کند. اما اولویت‌بندان انزواگرایانی نیستند که بخواهند تنها بر دفاع از میهن تمرکز کنند. در عوض، این استراتژی یک موقعیت میانی بین انزواگرایی و استراتژی دیرینه رهبری جهانی ایالات متحده ارائه می‌دهد. این استراتژی اهداف سیاست خارجی ایالات متحده را برای تمرکز بر فوری‌ترین تهدید کشور – ظهور یک هژمون منطقه‌ای رقیب، یعنی چین – محدود می‌کند تا از کشش بیش از حد منابع محدود ایالات متحده جلوگیری کند.

یک بازنگری با پایان برتری ایالات متحده این تغییر استراتژی را به پیش رانده است. پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده با هیچ رقیب ابرقدرتی روبرو نبود و بنابراین می‌توانست به عنوان آنچه مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه سابق ایالات متحده، «ملت ضروری» نامید، عمل کند، کشوری که درگیری‌ها را حل کرده و تلاش‌های چندجانبه را در سراسر جهان رهبری می‌کند. آن روزها گذشته‌اند. اولویت‌بندان آن نوع از فعالیت جهانی را محکوم می‌کنند که به تولید آنچه کلبی آن را «کشش بیش از حد» در تعقیب «اهداف به شدت بلندپروازانه» مبتنی بر «یک تصور مبهم از “”تقدس”” اتحادها بدون قدرت یا احتیاط واقعی برای پشتیبانی از آن» توصیف کرده است، منجر می‌شود.

محدودیت‌های مالی، درخواست برای انضباط بیشتر در سیاست خارجی ایالات متحده را تقویت می‌کند. ایالات متحده ۲۹ تریلیون دلار بدهی عمومی انباشته کرده است که تقریباً برابر با تولید ناخالص داخلی کشور است. بدتر از آن، کسری بودجه فدرال، با بیش از شش درصد تولید ناخالص داخلی، امروز بالاتر از هر زمانی در قرن گذشته است (به جز دوره‌های جنگ یا رکود شدید اقتصادی) و بدهی ملی را هر چه بیشتر افزایش می‌دهد. و با پیر شدن جمعیت ایالات متحده، هزینه‌های فدرال برای مدیکر و تأمین اجتماعی نیز افزایش خواهد یافت. در حالی که آمریکایی‌ها با بده‌بستان‌های دشواری بین بدهی‌های فزاینده، مالیات‌های بالاتر و اصلاحات استحقاقی روبرو هستند، پرداخت هزینه برای نوعی از ارتش که یک استراتژی رهبری جهانی نیاز دارد، دشوارتر خواهد شد.

در همین حال، چین به رقیبی بسیار قدرتمندتر از آنچه اتحاد جماهیر شوروی هرگز بود، تبدیل شده است. این کشور یک همتای اقتصادی ایالات متحده و یک رهبر در بسیاری از فناوری‌های حیاتی است. پکن به سرعت در حال ایجاد قابلیت‌های نظامی متعارف و زرادخانه هسته‌ای خود است که زمانی نقاط ضعف نسبی آن بودند. بنابراین، رقابت با چین نیازمند توجه متمرکز ایالات متحده خواهد بود و واشنگتن را با زمان و منابع کمی برای مدیریت جهان رها خواهد کرد.

اولویت‌بندی یک استراتژی واقع‌گرایانه است و آنچه واقع‌گرایان را شب‌ها بیدار نگه می‌دارد، تهدید یک قدرت بزرگ رقیب است که یک بخش اقتصادی حیاتی از جهان را کنترل می‌کند. از نظر تاریخی، آن ترس ایالات متحده را به جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم و جنگ سرد کشاند. اگر یک دشمن قدرتمند ایالات متحده به سلطه منطقه‌ای دست یابد، این تفکر وجود دارد که می‌تواند از آن موقعیت برای ساختاردهی به سیاست جهانی به روش‌هایی که به ایالات متحده آسیب می‌رساند، مانند استفاده از تجارت به عنوان سلاح و منزوی کردن دیپلماتیک ایالات متحده، استفاده کند.

امروز، تنها منطقه حیاتی با یک هژمون رقیب بالقوه، آسیا است. در اروپا، روسیه تهاجمی است اما کاملاً از دور خارج شده است. این کشور حدود یک سوم جمعیت و یک دهم تولید ناخالص داخلی اتحادیه اروپا را دارد و در فناوری‌های نوظهوری که رشد اقتصادی و جنگ‌افزاری آینده را به پیش خواهند برد، بسیار عقب است. بنابراین، کشورهای اروپایی قدرت پنهان فراوانی برای مهار روسیه دارند؛ آنها فقط باید آن را بسیج کنند. توازن قدرت در آسیا نامتقارن‌تر است. چین قدرت جمعیتی، اقتصادی و فناورانه برای تسلط بر شرق آسیای دریایی را دارد و به نظر می‌رسد مصمم به انجام آن است. پکن با استفاده از تاکتیک‌های «منطقه خاکستری»، از جمله دیپلماسی قهری و فشار نظامی، در حال افزایش کنترل خود بر قلمرو مورد مناقشه در دریای چین جنوبی و دریای چین شرقی است. به ویژه برای تحت فشار قرار دادن تایوان، چین عملیات نفوذ، حملات سایبری و تهاجمات نظامی را انجام می‌دهد. این کشور تایپه را به صورت دیپلماتیک منزوی می‌کند و از عضویت آن در نهادهای بین‌المللی جلوگیری می‌کند. و در تمام این مدت، چین در حال نوسازی ارتش خود و انجام رزمایش‌هایی برای آماده شدن برای محاصره یا تهاجم به تایوان است. در منطق اولویت‌بندی، از آنجا که پکن هم اراده و هم توانایی دستیابی به هژمونی منطقه‌ای را دارد، تهدیدی را ایجاد می‌کند که ایالات متحده باید با آن مقابله کند.

برای موازنه با چین اما جلوگیری از کشش بیش از حد منابع ایالات متحده، اولویت‌بندی خواستار کاهش نیروی نظامی ایالات متحده در مناطق غیر اولویت‌بندی شده است. این شامل اروپا می‌شود، جایی که ایالات متحده در حال حاضر توجه و ظرفیت نظامی قابل توجهی را به آن اختصاص می‌دهد. واشنگتن باید تمام متحدان خود، اما به ویژه آنهایی که در اروپا هستند، را متقاعد کند تا دفاع خود را تقویت کنند. این گام ضروری است زیرا یک متحد ضعیف می‌تواند به هدف تجاوز تبدیل شود که ایالات متحده را مجبور به کمک به آن می‌کند. متحدان اروپایی باید درک کنند که ایالات متحده تنها آخرین خط دفاعی آنها خواهد بود – و این آنها را مجبور می‌کند تا در میان خود هماهنگ شده و قابلیت‌های دفاعی داخلی واقعی ایجاد کنند.

اجرای چرخش

نگرانی‌هایی که اولویت‌بندی را به پیش می‌رانند، با ترامپ آغاز نشدند. در سال ۲۰۱۱، اوباما چرخش منابع دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی ایالات متحده به آسیا را برای رسیدگی به قدرت و نفوذ رو به رشد چین اعلام کرد. اما این چرخش کمتر دکترین بود و بیشتر یک تصمیم سال نو – اعلام شد، سپس رها شد. دولت اوباما از متحدان ایالات متحده در آسیا و اروپا خواست تا بیشتر برای دفاع هزینه کنند، اما آن درخواست‌ها نادیده گرفته شدند. توجه آمریکا در نهایت به خاورمیانه با شروع جنگ‌های داخلی در پی قیام‌های عربی سال ۲۰۱۱ و به اروپا پس از الحاق کریمه توسط روسیه در سال ۲۰۱۴ منحرف شد. چرخش به تعویق افتاد.

دولت اول ترامپ تمرکز ایالات متحده را بر آسیا تجدید کرد. استراتژی امنیت ملی سال ۲۰۱۷ آن تهدیدات از سوی چین و روسیه را برجسته کرد و بر منطقه هند و اقیانوسیه به عنوان یک صحنه اولویت‌دار تأکید کرد. ترامپ، به عنوان یک نامزد و بعداً به عنوان رئیس‌جمهور، متحدان اروپایی را با اظهارات خود در انتقاد از عدم موفقیت آنها در رسیدن به اهداف هزینه‌ای ناتو شوکه کرد و هشدار داد که ایالات متحده ممکن است از متحدانی که به اندازه کافی برای دفاع خود بودجه اختصاص نمی‌دهند، دفاع نکند. در سال ۲۰۲۰، دولت ترامپ حتی خروج ۱۲,۰۰۰ نیروی آمریکایی از آلمان را اعلام کرد، هرچند دولت بایدن این طرح را در سال بعد لغو کرد.

هنگامی که رئیس‌جمهور جو بایدن به قدرت رسید، دولت او به دنبال ترمیم روابط با کشورهای اروپایی بود، اما همچنین تلاش کرد تا توجه بیشتری را به آسیا معطوف کند. این دولت خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان در سال ۲۰۲۱ را به عنوان حرکتی که امکان تمرکز بیشتر بر هند و اقیانوسیه را فراهم می‌کند، ارائه داد. از طریق یک «شبکه» از ابتکارات امنیتی و اقتصادی با شرکای مختلف منطقه‌ای، به دنبال ایجاد یک ائتلاف ضد چین بود؛ از طریق کنترل‌های صادراتی چندجانبه تسلیحات، به دنبال محدود کردن قدرت نظامی چین بود. اما هنگامی که جنگ در اوکراین در سال ۲۰۲۲ و در غزه در سال بعد آغاز شد، هند و اقیانوسیه بار دیگر در اولویت دوم قرار گرفت.

با اولویت‌بندی، دولت دوم ترامپ در حال اجرای چرخشی است که مدت‌ها وعده داده شده بود اما هرگز اجرا نشد. تحت این استراتژی، ایالات متحده آمادگی‌های خود را برای یک درگیری در شرق آسیا، با تمرکز ویژه بر دفاع از تایوان، تسریع خواهد کرد. برای بازدارندگی چین و بهبود قابلیت جنگی ایالات متحده، ایالات متحده به دنبال بازسازی پایگاه صنعتی دفاعی تضعیف‌شده خود خواهد بود. این کشور کنترل‌های صادراتی را که برای محروم کردن چین از سلاح‌های پیشرفته طراحی شده‌اند، حفظ خواهد کرد. فراتر از حوزه نظامی، واشنگتن با ابتکارات جدید تجاری، فناوری و توسعه‌ای با نفوذ اقتصادی منطقه‌ای پکن مقابله خواهد کرد.

اولویت‌بندی همچنان شاهد هماهنگی و آموزش ایالات متحده با متحدانش و همچنین درخواست مشارکت‌های دفاعی بیشتر از آنها خواهد بود. بیشتر بودجه‌های دفاعی آنها نزدیک یا زیر میانگین جهانی به عنوان سهمی از تولید ناخالص داخلی است که با توجه به تهدید بالایی که با آن روبرو هستند، ناکافی است. ایالات متحده نمی‌تواند یک ابرقدرت را بدون حمایت متحدان مهار کند – مهار اتحاد جماهیر شوروی نیازمند بسیج اروپای غربی، به ویژه قابلیت‌های نظامی آلمان غربی بود. در اوج خود، بوندس‌ور نیرویی را مستقر کرد که از نظر اندازه و قابلیت با ارتش ایالات متحده در اروپا برابر بود. همانطور که کشورهای ناتو برای مقابله با تهدید شوروی بسیج شدند، ژاپن، کره جنوبی، تایوان و دیگران باید امروز برای مقابله با چین همین کار را انجام دهند.

تغییر منابع و توجه ایالات متحده به آسیا همچنین به معنای تنظیم مجدد انتظارات اروپا در مورد نقش آمریکا در هرگونه درگیری آینده اروپایی خواهد بود. از اواخر دهه ۱۹۴۰، استقرارهای ایالات متحده در قاره تضمین می‌کرد که ایالات متحده اولین کسی خواهد بود که به جنگ می‌پیوندد و بزرگترین گروه نیروها را تأمین خواهد کرد. اولویت‌بندی آن را تغییر خواهد داد. ایالات متحده در ناتو باقی خواهد ماند و انتظار دارد در صورت لزوم به دفاع از متحدانش کمک کند، طبق ماده ۵ منشور این اتحاد. اما ایالات متحده نیروهای زمینی و هوایی مستقر خود را در اروپا در زمان صلح کاهش خواهد داد و شاید برخی از آنها را به آسیا منتقل کند.

برای دهه‌ها، برنامه‌ریزان نظامی ایالات متحده روزهای خود را صرف این می‌کردند که چگونه در صورت بروز درگیری، نیروها را به سرعت به اروپا وارد کنند. اکنون، هدف ایالات متحده برعکس خواهد بود. طبق منطق اولویت‌بندی، ارتش ایالات متحده توانایی خود را برای استقرار سریع تعداد زیادی از نیروها در سراسر اقیانوس اطلس کاهش خواهد داد. مانند سایر متحدان ناتو، به جای رسیدن در روز اول با برتری نیروها، ایالات متحده قصد دارد دیرتر و با نیروی کمتری برسد. تنها با برداشتن این تور ایمنی، واشنگتن می‌تواند متحدان ناتو را به عهده گرفتن وظیفه دشوار مالی و سیاسی رهبری در دفاع خودشان، سوق دهد.

کشورهای اروپایی باید با این وضعیت عادی جدید سازگار شوند. بیشتر ارتش‌های ناتو کم‌بودجه و کم‌اندازه هستند و فاقد پرسنل لازم برای حفظ عملیات با شدت بالا هستند. آنها برای تأمین قابلیت‌های کلیدی، به ویژه فرماندهی و کنترل و عملکردهای مربوط به اطلاعات، نظارت و شناسایی، به ایالات متحده متکی هستند. کشورهای اروپایی باید بر تفرقه سیاسی و مشکلات جدی بودجه‌ای غلبه کنند تا قدرت نظامی قاره را بازسازی کرده و شکاف‌هایی را که یک سهم کاهش‌یافته ایالات متحده به جای می‌گذارد، پر کنند. خبر خوب این است که اروپا با مزایای عظیم اقتصادی و فناورانه نسبت به روسیه، توانایی پنهانی برای رسیدگی به این تهدید را دارد.

این در حال وقوع است

برای دهه‌ها، دیپلمات‌های ایالات متحده و اروپا اتحاد خود را با کلماتی مانند «آهنین» و «شانه به شانه» در اتاق‌های کنفرانس بروکسل، در کنفرانس امنیتی سالانه مونیخ و در بزرگداشت‌های جنگ جهانی دوم توصیف می‌کردند و با سر تکان دادن موافقت خود را اعلام می‌کردند. این زبان به دنبال اطمینان دادن به اروپاییان مضطرب بود که می‌توان به ایالات متحده برای محافظت از امنیت اروپا اعتماد کرد.

ترامپ فیلمنامه را پاره کرد. در یک عکس به یاد ماندنی از یک اجلاس G-7 در دوره اول ریاست‌جمهوری او، رئیس‌جمهور ایالات متحده با دست‌های به سینه نشسته بود و به آنگلا مرکل، صدراعظم خشمگین آلمان، خیره شده بود. این فوریه، ترامپ و معاون رئیس‌جمهور جی.دی. ونس از ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، در کاخ سفید استقبال کردند، تنها برای اینکه او را در تلویزیون سرزنش کنند. هنگامی که ونس در همان ماه در کنفرانس امنیتی مونیخ شرکت کرد، به جای ایراد کلمات آرامش‌بخش معمول، اروپایی‌ها را به دلیل شانه خالی کردن از دفاع و سرکوب آزادی بیان در کشورهایشان مورد انتقاد قرار داد. سپس تعرفه‌های تنبیهی و گزارش‌هایی از توهین مقامات ارشد ایالات متحده به متحدان اروپایی در یک چت سیگنال فاش شده، از راه رسید. برای کاجا کالاس، مقام ارشد سیاست خارجی اتحادیه اروپا، به نظر می‌رسید که ایالات متحده در حال «تلاش برای دعوا» با اروپاست.

دولت ترامپ دقیقاً به دنبال دعوا نیست، بلکه به دنبال جدایی است. تلاش آن برای ایجاد فاصله سیاسی از اروپا، تغییر مطلوب خود را در استراتژی ایالات متحده پیش می‌برد: متقاعد کردن – واقعاً متقاعد کردن – نخبگان سیاست خارجی اروپا که بازگشتی به رابطه «آهنین» وجود نخواهد داشت و ایالات متحده دیگر اولین خط دفاعی قاره را فراهم نخواهد کرد.

تغییر در نحوه صحبت واشنگتن با و درباره اروپا تنها شواهد یک تغییر به سمت اولویت‌بندی نیست. در اوکراین، دولت ترامپ در تلاش است تا جنگ را به سرعت به گونه‌ای پایان دهد که امکان کاهش نیروی ایالات متحده از قاره را فراهم کند. طرح‌های صلح اروپایی به دنبال درگیر نگه داشتن ایالات متحده بوده‌اند، به عنوان مثال، با پیشنهاد یک آتش‌بس که توسط یک نیروی امنیتی ایالات متحده تضمین شود. اما دولت ترامپ این چشم‌انداز را به صراحت رد کرده است. در منطق اولویت‌بندی، یک نیروی تحت رهبری ایالات متحده در اوکراین یک اشتباه استراتژیک خواهد بود زیرا ایالات متحده را در یک باتلاق اروپایی گرفتار می‌کند، مانع از چرخش آن به آسیا می‌شود و به متحدان ناتو اجازه می‌دهد مسئولیت را از دوش خود بردارند.

دولت ترامپ با فشار برای پایان دادن به جنگ، در تلاش است تا آینده‌ای را ایجاد کند که کشورهای اروپایی بتوانند به تنهایی آن را مدیریت کنند. حضور کوچکتر ایالات متحده، اروپا را به سمت به رسمیت شناختن عملی منافع اصلی روسیه در نزدیکی مرزهایش سوق می‌دهد و اوکراین را خارج از ناتو باقی می‌گذارد. در مقایسه با وضعیتی که در آن اتحادیه اروپا یا بدتر از آن، ناتو به سمت شرق پیشروی کند که مسکو را تحریک می‌کند، این امر یک منبع کلیدی درگیری بین اروپا و روسیه را کاهش می‌دهد (اگر نه حذف کند). تا زمانی که کشورهای اروپایی منابع مالی و سیاسی لازم را برای توسعه دفاع قوی متعهد شوند، باید بتوانند از تجاوزات آینده روسیه – حتی از سوی روسیه‌ای که با دستاوردهایش در اوکراین و خروج ایالات متحده از قاره جسور شده است – جلوگیری کنند.

حرکت رو به جلو

اولویت‌بندی نه تنها از سوی متحدان وحشت‌زده اروپایی، بلکه از سوی حامیان آمریکایی استراتژی قبلی رهبری جهانی ایالات متحده نیز با انتقاد مواجه شده است. در ایالات متحده، آن حامیان در مرکز چپ و مرکز راست این دیدگاه را به اشتراک می‌گذارند که یک ایالات متحده قدرتمند از نظر نظامی، با یک شبکه بزرگ از اتحادها، رهبری ضروری و صلح‌آمیزی را در سیاست جهانی فراهم می‌کند. آنها استدلال می‌کنند که به عنوان قوی‌ترین کشور جهان، ایالات متحده هنوز قدرت اقتصادی و نظامی کافی برای دفاع از چندین منطقه را دارد. برخی نیز تهدید ناشی از پکن را کم‌اهمیت جلوه می‌دهند و استدلال می‌کنند که قدرت چین اغراق‌آمیز است و این کشور با چالش‌های جدی جمعیتی و اقتصادی روبرو است که توانایی آن را برای ایجاد هژمونی منطقه‌ای تضعیف می‌کند. سناتور میچ مک‌کانل، یک حامی محافظه‌کار رهبری جهانی ایالات متحده، در رأی مخالف با تأیید کلبی در آوریل، استراتژی اولویت‌بندی را که کلبی از آن حمایت می‌کند، به عنوان «خودآزاری ژئواستراتژیک که دشمنان ما را جسور کرده و بین آمریکا و متحدانمان شکاف ایجاد می‌کند» که آن دشمنان سپس از آن بهره‌برداری می‌کنند، محکوم کرد.

فریاد بسیاری از بخش‌های نهاد سیاست خارجی در مورد تهی کردن کمک‌های خارجی توسط دولت ترامپ، تفاوت‌های بین استراتژی‌های قدیم و جدید را در بر می‌گیرد. برای کسانی که طرفدار استراتژی رهبری جهانی آمریکا هستند، این حرکت بی‌رحمانه و غیرمسئولانه بود و به اعتبار ایالات متحده آسیب رساند و روابط و قدرت نرمی را که واشنگتن طی دهه‌ها ساخته بود، به هدر داد.

برای دولت، این اختلال دقیقاً همان نقطه مورد نظر بود. تیم سیاست خارجی ترامپ قدرت نرم را به عنوان ابزاری برای مدیریت یک نظم جهانی که دیگر قصد رهبری آن را ندارد، رد می‌کند. سیاست‌های امروز ایالات متحده با هدف اطمینان بخشیدن به متحدان آمریکایی نیست، بلکه با هدف به تحرک واداشتن آنهاست. برنامه‌های کمکی ممکن است به ایالات متحده نفوذ بدهد، اما دولت ترامپ نیازی به آن نفوذ نمی‌بیند زیرا به مدیریت سیاست در سراسر به اصطلاح جنوب جهانی علاقه‌ای ندارد. به طور مشخص‌تر، کمک‌های خارجی، از دیدگاه دولت، نمونه دیگری از مراقبت از مشکلات جهان به جای مشکلات ایالات متحده است.

اولویت‌بندی، مانند هر استراتژی، با بده‌بستان‌هایی همراه است. بزرگترین آن این است که کاهش اعتبار ایالات متحده ممکن است منجر به گسترش سلاح‌های هسته‌ای در برخی مناطق شود، نتیجه‌ای که نه اولویت‌بندان و نه منتقدانشان از آن خوششان نمی‌آید. در حال حاضر، تلاش‌های دولت ترامپ برای فاصله گرفتن ایالات متحده از اروپا، تردیدهایی را در مورد قابلیت اطمینان برنامه اشتراک هسته‌ای ناتو ایجاد کرده است. از دهه ۱۹۶۰، واشنگتن قول داده است که در صورت وقوع یک حمله بزرگ، سلاح‌های هسته‌ای را به برخی از متحدان ناتو منتقل کند. چرخش ایالات متحده از اروپا می‌تواند ایمان به آن تعهد را تضعیف کند. با ترس از تهدید هسته‌ای از سوی روسیه، کشورهای اروپایی ممکن است سپس یک نیروی هسته‌ای مشترک ایجاد کنند، یا کشورهای جداگانه مانند آلمان یا لهستان می‌توانند به دنبال زرادخانه‌های مستقل باشند.

امکان گسترش سلاح‌های هسته‌ای یک استدلال علیه اولویت‌بندی است. اما اگر پیمودن دنیای امروز به این معناست که کشورها باید مسئولیت امنیت ملی خود را بر عهده بگیرند، آنگاه تحولاتی مانند جایگزینی اروپایی برای چتر هسته‌ای ایالات متحده در اروپا ممکن است اجتناب‌ناپذیر باشد. مدیریت امنیت کل «جهان آزاد» توسط واشنگتن ممکن است در اواخر دهه ۱۹۹۰، زمانی که ایالات متحده از مازاد بودجه، برتری اقتصادی و نظامی و عدم وجود ابرقدرت رقیب برخوردار بود، قابل قبول به نظر برسد. در سال ۲۰۲۵، اوضاع متفاوت است. گسترش سلاح‌های هسته‌ای تأسف‌بار خواهد بود، اما این واقعیت را تغییر نمی‌دهد که استراتژی رهبری جهانی که از آن جلوگیری می‌کند، دیگر قابل دوام نیست.

سؤالات بی‌پاسخ

اولویت‌بندی تنش‌های اضافی ایجاد می‌کند که باید به آنها رسیدگی شود. برای دهه‌ها، اعتبار وعده‌های امنیتی ایالات متحده به رهبران اروپایی این امکان را می‌داد که از دفاع بکاهند و آزادانه برای رفاه اجتماعی هزینه کنند. آنها به واشنگتن وابسته شدند و اطمینان داشتند که ایالات متحده از آنها محافظت خواهد کرد. یک استراتژی اولویت‌بندی این مشکل را در اروپا اصلاح می‌کند – اما پویایی مشابهی را در آسیا دعوت می‌کند. با اعلام اینکه مدیریت ظهور چین مهمترین نگرانی امنیت ملی ایالات متحده است، برای ایالات متحده دشوار خواهد بود که متحدان آسیایی خود را برای کمک به آن در موازنه با چین متقاعد کند.

در واقع، حتی زمانی که توجه ایالات متحده در سراسر جهان پخش شده بود و کمتر بر منطقه آنها متمرکز بود، متحدان آسیایی تصمیم به «سواری ارزان» بر روی تعهدات ایالات متحده گرفتند. برای چند دهه گذشته، در حالی که چین در حال ظهور بود و شروع به ادعای خود بر قلمرو مورد مناقشه با قدرت بیشتری کرد، هزینه‌های دفاعی ژاپن در یک درصد تولید ناخالص داخلی ثابت ماند. در طول همان دوره، هزینه‌های دفاعی در فیلیپین و تایوان کاهش یافت. در چند سال گذشته، ژاپن تغییرات قابل توجهی در سیاست امنیتی به طور مشهوری محدود خود ایجاد کرده است، از جمله سرمایه‌گذاری در قابلیت‌های ضدحمله و تعهد به افزایش هزینه‌های نظامی. اما توکیو محدودیت‌های قانونی قابل توجهی را بر توانایی خود برای اعزام نیروهای نظامی و همکاری با متحدان لغو نکرده است و هزینه‌های دفاعی آن همچنان پایین است و در سال ۲۰۲۵ به ۱.۸ درصد تولید ناخالص داخلی برنامه‌ریزی شده است. هزینه‌های دفاعی تایوان نیز در سال‌های اخیر افزایش یافته است. اما با وجود مواجهه با یک تهدید وجودی از سوی چین، هنوز کمتر از ۲.۵ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را برای دفاع هزینه می‌کند که در حدود میانگین جهانی است. چرخش ایالات متحده به آسیا، با تمام منابع و وعده‌هایی که به همراه دارد، تنها انگیزه‌های متحدان منطقه‌ای را برای هزینه بیشتر برای امنیت تضعیف می‌کند.

دولت ترامپ ممکن است به طور منحصر به فردی برای کاهش این مشکل مناسب باشد. اگر هرگز یک دولت ایالات متحده وجود داشته باشد که مایل به همکاری با متحدان باشد اما در صورت عدم همکاری آنها خوشحال از کنار کشیدن باشد، همین دولت است. خود ترامپ به وضوح اعلام کرده است که عمیقاً به اتحادها یا به هیچ چشم‌انداز خاصی برای آینده آسیا سرمایه‌گذاری نکرده است، تا زمانی که شامل سلطه منطقه‌ای چین نباشد. هم دولت‌های ژاپن و هم کره جنوبی این را درک می‌کنند، به همین دلیل است که رهبران در توکیو از این می‌ترسند که واشنگتن نوعی معامله با پکن منعقد کند، و به همین دلیل است که رهبران در سئول از این می‌ترسند که ترامپ به یک توافق هسته‌ای با کره شمالی برسد که به ضرر کره جنوبی باشد. به طور حتم، ایجاد انگیزه در متحدان در آسیا برای مشارکت بیشتر در دفاع خودشان یک چالش مداوم خواهد بود، اما ماهیت معامله‌ای دولت ترامپ ممکن است وسوسه متحدان را برای سواری ارزان کاهش دهد.

مشکل دیگر اولویت‌بندی این است که بیش از حد نسبت به چین تقابلی است. به عنوان مثال، برای انکار هژمونی منطقه‌ای چین، اولویت‌بندان در دولت ترامپ استدلال می‌کنند که ایالات متحده باید یک خط قرمز بین سرزمین اصلی و تایوان ترسیم کرده و نیروهای ایالات متحده را در منطقه برای دفاع از این جزیره تقویت کند. در عمل، ایالات متحده در حال اتخاذ استراتژی‌ای است که در صورت لزوم، آن را به جنگ با یک ابرقدرت مجهز به سلاح هسته‌ای که اتحاد با تایوان را یک مسئله حاکمیت ملی می‌داند، وادار می‌کند. با غیرممکن کردن دستیابی به منافع اصلی هم برای پکن و هم برای واشنگتن، به نظر می‌رسد اولویت‌بندی رقبا را در مسیر برخورد قرار می‌دهد.

در نهایت، اگرچه اولویت‌بندی ناشی از درک محدودیت‌های منابع ایالات متحده است، اما برای کاهش آن فشار کار چندانی انجام نمی‌دهد. در واقع، بودجه دفاعی درخواستی دولت ترامپ به اندازه یا بزرگتر از بودجه‌های دولت‌های قبلی است. در همین حال، کسری‌های سالانه ایالات متحده عظیم است، بدهی در حال افزایش است و هزینه‌های استحقاقی به زودی افزایش خواهد یافت. و اولویت‌بندی تنها در صورتی که ایالات متحده وارد یک جنگ بزرگ علیه چین شود، گران‌تر خواهد شد.

راه‌حل‌های این مشکلات – ماهیت تقابلی استراتژی و برچسب قیمت بالای آن – ممکن است در هم تنیده باشند. جای تعجب نیست که نسخه فعلی این استراتژی نسبتاً جسورانه است زیرا حامیان اصلی آن تاکنون آن تحلیلگران و سیاست‌گذارانی بوده‌اند که واضح‌ترین چشم‌انداز از خطرات ناشی از پکن را بیان کرده‌اند. آنها آنقدر از آن تهدید انرژی گرفته بودند که یک استدلال مؤثر برای بازنگری در دهه‌ها تفکر ریشه‌دار سیاست خارجی ایالات متحده ارائه دادند.

اما حتی اگر اولویت‌بندان آینده به طور مشابه بر جلوگیری از هژمونی منطقه‌ای چین تمرکز کنند، نیازی به پذیرش جسورانه‌ترین نسخه استراتژی ندارند. هیچ چیز در مورد اولویت‌بندی وجود ندارد که ایالات متحده را ملزم به مقابله با چین با هیچ خط قرمز خاص، مجموعه‌ای از متحدان یا وضعیت نیروی نظامی کند. اینکه کجا خطوط قرمز را ترسیم کنیم و چگونه به بهترین وجه با قدرت نظامی چین در منطقه مقابله کنیم، باید – و قبلاً در حال – مورد بحث قرار گیرد. تایوان می‌تواند داخل حباب محافظتی باشد یا خارج از آن. ایالات متحده می‌تواند چین را با طیف کاملی از قابلیت‌های نظامی تهاجمی یا با چیزی نزدیک‌تر به استراتژی «جوجه تیغی» یعنی تقویت دفاع ملی شرکای منطقه‌ای در برابر غارتگری چین، مهار کند. برخی از آن جایگزین‌های محدودتر، نیاز کمتری به ارتش ایالات متحده خواهند داشت و بنابراین هزینه بسیار کمتری نیز خواهند داشت.

هیچ راه بازگشتی نیست

بسیاری از حامیان استراتژی رهبری جهانی ایالات متحده – به ویژه آنهایی که در اروپا هستند – امیدوارند که لحظه کنونی تنها یک انحراف باشد، که، همانطور که بایدن پس از به قدرت رسیدن در سال ۲۰۲۱ انجام داد، رئیس‌جمهور بعدی ایالات متحده اعلام خواهد کرد که «آمریکا بازگشته است». آنها احتمالاً ناامید خواهند شد. بذرهای اولویت‌بندی مدت‌ها پیش کاشته شده بودند. از زمان دولت اوباما، همه رؤسای جمهور ایالات متحده نیاز به انتقال منابع نظامی ایالات متحده به آسیا را تشخیص داده‌اند و همه آنها می‌خواستند متحدان ناتو برای دفاع خودشان بیشتر تلاش کنند. اما هیچ دولت قبلی مایل به پرداخت هزینه‌های سیاسی ایجاد تغییرات لازم نبود. اکنون، دولت دوم ترامپ در حال کندن چسب زخم است.

دولت‌های آینده ایالات متحده ممکن است عناصر سیاست خارجی ترامپ را معکوس کنند. آنها ممکن است کمک‌های خارجی را دوباره برقرار کنند و استدلال کنند که کشوری به ثروت ایالات متحده می‌تواند سخاوتمند باشد. آنها همچنین ممکن است نهادهای بین‌المللی را دوباره پرسنل کنند یا گرمای بیشتری نسبت به متحدان ناتو نشان دهند. اما هنگامی که منابع دفاعی کمیاب از اروپا خارج شوند، بعید است که رئیس‌جمهور دیگری ایالات متحده آنها را بازگرداند. آسیا بیشتر از اروپا به آن منابع نیاز دارد.

آخرین باری که ایالات متحده برای مقابله با یک هژمون منطقه‌ای در حال ظهور بسیج شد، زمانی که یک پروژه بلندمدت را برای مهار اتحاد جماهیر شوروی آغاز کرد، اولین فرمول‌بندی‌های استراتژی ناقص بودند. اولین نسخه‌های مهار، از متحدان ایالات متحده چیز کمی می‌خواستند، بیش از حد به سلاح‌های هسته‌ای برای بازدارندگی و به راه انداختن یک جنگ بالقوه متکی بودند و به طور جدی امکان آغاز جنگ پیشگیرانه را برای شکست دادن تهدید شوروی یک بار برای همیشه در نظر می‌گرفتند. توسعه استراتژی اغلب یک فرآیند تکراری است و مهار خوشبختانه با گذشت زمان اصلاح شد. واشنگتن در نهایت رویکردهای معقول‌تری را اتخاذ کرد که منابع متحدان کلیدی را بسیج می‌کرد، توازن عاقلانه‌تری بین ابزارهای متعارف و هسته‌ای ایجاد می‌کرد و نگرش کمتر تقابلی نسبت به مسکو اتخاذ می‌کرد.

استراتژی جدید امنیت ملی ایالات متحده در مراحل اولیه خود است و مانند مهار، باید با گذشت زمان اصلاح شود. ایالات متحده برای سال‌های آینده آسیا-محور و چین-محور خواهد بود. اکنون بر عهده حامیان و منتقدان دولت ترامپ است که نسخه‌های جایگزینی از اولویت‌بندی را توسعه دهند که هزینه‌ها و خطرات آن را به حداقل برساند.


پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار: محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

سورس ما: Foreign Affairs

💡 درباره منبع: فارن افرز (Foreign Affairs) یک مجله آمریکایی پیشرو در زمینه روابط بین‌الملل و سیاست خارجی است که توسط شورای روابط خارجی (CFR) منتشر می‌شود. این نشریه به دلیل تحلیل‌های عمیق و تأثیرگذار خود بر سیاست‌گذاران و دانشگاهیان شناخته شده است.

✏️ درباره نویسنده: جنیفر لیند (Jennifer Lind) دانشیار دولت در کالج دارتموث و عضو وابسته در چتم هاوس است. داریل جی. پرس (Daryl G. Press) مدیر دانشکده مؤسسه دیویدسون برای امنیت جهانی و استاد دولت در کالج دارتموث است.

خروج از نسخه موبایل