⏳ مدت زمان مطالعه: ۹ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: موسسه لووی/آبهیجنان رچ | 📅 تاریخ: ۱۴ مه ۲۰۲۵ / ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
نوشته آبهیجنان رچ
یک ژنرال استرالیایی نقشی کمتر شناخته شده اما حیاتی در یکی از مرگبارترین نقاط اشتعال جهان ایفا کرد.
همانطور که شرایطی را که در آن هند و پاکستان اواخر هفته گذشته به سرعت به سمت فاجعه پیش میرفتند بررسی میکنیم، عکسی از تقریباً دقیقاً ۸۰ سال پیش نقطه شروع نمادین خوبی را ارائه میدهد.
این عکس مربوط به زمانی امیدوارکنندهتر، از چهار مرد، آسوده با خود و یکدیگر است که در سانفرانسیسکو هستند تا به طور اسمی به کسانی که در تولد سازمان ملل متحد کمک میکنند، یاری رسانند. در سمت چپ، یک آمریکایی و یک بریتانیایی داریم: یک کارشناس خاورمیانه وزارت امور خارجه و یک معاون وزیر در وزارت امور خارجه هند بریتانیا. در سمت راست، با سیگاری در دست، کی.پی.اس. منون شیکپوش قرار دارد که بعدها به عنوان اولین وزیر امور خارجه هند مستقل و سفیر در اتحاد جماهیر شوروی و چین خدمت کرد.
با این حال، این مرد استرالیایی در سمت چپ منون است که بیشترین توجه ما را به خود جلب میکند.
زندگی سرلشکر سر والتر جوزف کاتورن، موضوعی داستانی و دور از ذهن است که بخش عمدهای از آن عمدتاً به لطف زندگینامه عالی آلن فیوستر که سال گذشته منتشر شد، از گمنامی نجات یافته است. پس از مرگ کاتورن، رابرت منزیس او را «مردی آرام» توصیف کرد، شاید ادای احترامی تصادفی به آلدن پایلِ گراهام گرین. بین اوایل دهه ۱۹۴۰ و اواخر دهه ۱۹۶۰، کاتورن اطلاعات هند بریتانیا، پاکستان و استرالیا را در بالاترین سطوح اداره میکرد. او در دوران افول راج، همزمان با شکلگیری تهدید شوروی، به عنوان مدیر اطلاعات نظامی در هند خدمت کرد. او بین سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۶۸ ریاست سرویس اطلاعات مخفی استرالیا را بر عهده داشت و ردپای این سازمان را در آسیای جنوب شرقی، از جمله ایجاد یک ایستگاه در سایگون همزمان با داغ شدن جنگ ویتنام، گسترش داد.
زندگینامه کاتورن نوشته فیوستر با داستان بازدید یک دیپلمات ارشد استرالیایی از مشاور امنیت ملی هند در سال ۲۰۱۱ به پایان میرسد. پس از اطلاع از اینکه دیپلمات از پاکستان بازدید کرده است، مشاور امنیت ملی اشاره میکند که اداره اطلاعات بینسرویسی این کشور – آیاسآی – توسط یک استرالیایی تأسیس شده است.
مقام هندی به کاتورن اشاره میکرد. فیوستر هویت مشاور امنیت ملی هند را مشخص نمیکند، فقط اشاره میکند که دیپلمات بازدیدکننده «اینکه میزبانش به بیل فکر میکرد، برایش عجیب بود.»
آیاسآی – به صراحت – برند مشهور پاکستان است.
در سال ۲۰۱۱، مشاور امنیت ملی هند شیوشانکار منون بود که پدربزرگش، کی.پی.اس.، مرد کنار کاتورن در عکس ۱۹۴۵ است. شیوشانکار منون به عنوان وزیر امور خارجه در زمان حملات ۲۰۰۸ بمبئی، از هدف قرار دادن یک مرکز کلیدی تروریستی تحت اداره لشکر طیبه در مریدکه، شهری نه چندان دور از لاهور، به همراه آیاسآی، حامی اصلی این گروه، حمایت میکرد. در آن زمان، دولت هند به دلایل مختلف اقدامی نکرد. اما منون پیشبینی کرد که اگر حمله دیگری با تأثیری مشابه بمبئی دوباره اتفاق بیفتد، پاسخ نظامی هند قطعی خواهد بود.
حق با او بود. مقر لشکر طیبه در مریدکه هفته گذشته توسط نیروی هوایی هند به عنوان بخشی از یک حمله گسترده و عمیق با هدف قرار دادن زیرساختهای تروریستی مورد اصابت قرار گرفت.
این کاملاً غیرمنتظره نبود. اندکی پس از قتلعام ۲۲ آوریل پهلگام، دولت هند لشکر طیبه را از طریق یک گروه نیابتی به نام جبهه مقاومت به عنوان عامل این جنایت معرفی کرد. قابل توجه است که دولت استرالیا نیز تشخیص داده است که نام این گروه پوششی برای لشکر طیبه است. علاقه کانبرا به این گروه به هیچ وجه آکادمیک نیست. بازرسان ارتباط مستقیمی بین توطئه ۲۰۰۳ برای حمله به راکتور لوکاس هایتس و ساجد میر، یکی از رهبران لشکر طیبه، برقرار کردند. سرویسهای اطلاعاتی هند و غرب، میر را به برنامهریزی و هدایت حملات ۲۰۰۸ در بمبئی متهم کردهاند و نقش پرسنل آیاسآی را به عنوان حامیان او بررسی کردهاند.
آیاسآی – به صراحت – برند مشهور پاکستان است. مداخلات آن منجر به ایجاد کتابخانه کوچکی از کتابها شده است. بسیاری از آنها توسط آمریکاییهایی نوشته شدهاند که سعی در کشف مسیری داشتند که به حملات ۲۰۰۱ و فاجعه بعدی در افغانستان منجر شد. در اوایل سال ۱۹۹۴، واشنگتن پست به علاقه آیاسآی به تروریسم مواد مخدر اشاره کرد. برخی گمان میکنند که این آژانس در بازیهای تکثیر هستهای پاکستان همدست بوده است. همانطور که لارنس رایت در سال ۲۰۱۱ نوشت، «[ا]گر گروهی در ارتش پاکستان به پنهان کردن [اسامه] بن لادن کمک کرده باشد، احتمالاً شاخه اس [آیاسآی] بوده است.»
پس از امپراتوری
کاتورن در فوریه ۱۹۴۸ در بحبوحه یک بحران نظامی و سیاسی ناشی از اشتباه محاسباتی فاحش، معاون ستاد ارتش پاکستان شد.
سال قبل، هند و پاکستان از طریق تقسیم شتابزده هند بریتانیا عمدتاً بر اساس خطوط مذهبی مستقل شده بودند. در این فرآیند، سرنوشت ایالت شاهزادهنشین جامو و کشمیر به یک سؤال باز و بغرنج تبدیل شد. این ایالت که در سال ۱۸۴۶ ایجاد شده بود، در آن زمان توسط یک مهاراجه هندو به نام هاری سینگ از سلسله دوگرا اداره میشد.
جدا از آسیبپذیری مزمن او به انزوا، ناشنوایی نسبت به انتقادات، و استبداد معمولی، سه چیز دیگر مسائل را برای همه طرفهای درگیر به طور خاص پیچیده میکرد.
نخست، این پادشاهی فرزند ژئوپلیتیک بود، محصولی که از تجربه ناگوار بریتانیا در افغانستان و دسیسهچینی در طول اولین جنگ انگلیس و سیکها بستهبندی شده بود. در طول قرن نوزدهم، لندن جامو و کشمیر را به عنوان یک مهره کلیدی در بازی بزرگ با روسیه تزاری در نظر گرفت. با آغاز جنگ سرد – وینستون چرچیل سخنرانی پرده آهنین خود را در سال ۱۹۴۶ ایراد کرده بود – پایتختهای غربی و همچنین مسکو شروع به نگرش به سرنوشت هند پسااستعماری و کشمیر در چارچوبهای ژئواستراتژیک غیرقابل تقلیل کردند.
دوم، اکثریت مسلمان در این پادشاهی از حکومت دوگرا ناراضی شدند، که در مواجهه با تأثیرات متقابل افزایش سواد، ناسیونالیسم مسلمانان، مدرنیزاسیون صنعتی، اصول سوسیالیستی، و نفوذ احساسات ضد انگلیسی از قلب هند (چیزی که کاتورن با دقت آن را زیر نظر داشت، میتوان تصور کرد با نگرانی فزاینده، از جایگاه خود به عنوان یک مقام ارشد اطلاعاتی راج) تشدید شد.
استراتژی جهاد ارتش پاکستان به دنبال تضمین این است که حاشیه این کشور برای همیشه نامتعادل باقی بماند.
سرانجام، در ماههای منتهی به تجزیه در اوت ۱۹۴۷، هاری سینگ ابتدا استقلال را انتخاب کرد و سپس تعلل ورزید، به جای اینکه بین هند و پاکستان یکی را انتخاب کند؛ مهاراجه طرفدار بزرگی نه برای دموکراسی و نه برای اسلام نبود. این برخلاف توصیه بریتانیا، و همچنین عقل سلیم و درک ابتدایی از تغییرات سیاسی و ژئوپلیتیکی در حال وقوع بود.
از نظر پاکستان، تعلل مهاراجه یک توهین بود. بنیانگذاران آن، جامو و کشمیر را قطعهای کلیدی از پازل میدیدند، در حالی که در حال تبدیل ایدههای نوپای ملیت مسلمان به یک پروژه منسجم سیاسی و قابل دفاع از نظر ایدئولوژیک بودند. و سپس ملاحظات آشکاری وجود داشت. جامو و کشمیری که به هند ملحق میشد، به دهلی این توانایی را میداد که امنیت پاکستان، از جمله امنیت آبی آن را، به میل خود به طور جدی به خطر بیندازد. به بیان کمی ملودراماتیک، «رگ حیاتی» پاکستان برای همیشه در دستان هند قرار میگرفت، همانطور که فرمانده فعلی ارتش این کشور ماه گذشته، چند روز قبل از قتل عام پهلگام، بار دیگر به شنوندگان خود یادآوری کرد.
در اکتبر ۱۹۴۷، نیروهای نامنظم پشتون، با تعدادی از پرسنل ارتش پاکستان در میان آنها، به پادشاهی مهاراجه حمله کردند تا در بحبوحه نارضایتی فزاینده محلی، او را وادار به تصمیمگیری کنند. از یک سو، این اقدام به طرز چشمگیری نتیجه معکوس داد. از سوی دیگر، همانطور که پراوین سوامی، روزنامهنگار هندی، نشان داده است، این الگو برای چندین اقدام آتی پاکستان علیه هند، چه آشکار و چه پنهان، تعیین شد.
مهاراجه پس از درخواست کمک از دهلی برای دفع تهاجم وحشیانه، – به طرز ماهرانهای – به او گفته شد که به سختی میتواند نیرو به یک کشور مستقل اعزام کند. ظرف چند روز، او به هند ملحق شد و پس از آن نیروهای هندی شروع به عقب راندن شبهنظامیان قبیلهای کردند. حتی پس از ورود رسمی ارتش پاکستان به درگیری، وضعیت از دیدگاه کراچی به هیچ وجه بهبود نیافت.
از دیدگاه کاتورن، این یک شکست اطلاعاتی بود که او سعی کرد با ایجاد آیاسآی، احتمالاً در تابستان ۱۹۴۸، آن را جبران کند: یک سازمان اطلاعاتی تمامسرویس با نمایندگی غیرنظامی و پشتیبانی قوی سیگنالی و شناسایی. طراحی و ساختار آن منعکسکننده دغدغههای حرفهای مادامالعمر کاتورن بود. شواهد قطعی بسیار کمی وجود دارد، اگرچه حدس و گمانهای زیادی وجود دارد، که نشان دهد کاتورن آیاسآی را به عنوان یک چاقوی جراحی تیز در درگیریهای نامتقارن آینده با هند میدیده است. در هر صورت، اعتقاد بر این است که این آژانس ظرف چند سال پس از خروج کاتورن از ارتش پاکستان، یک بخش فعالیتهای پنهانی ایجاد کرد.
در همین حال، وضعیت در میدان به بنبست رسید. در ژوئیه ۱۹۴۹، هند و پاکستان یک خط آتشبس را که جامو و کشمیر را تقسیم میکرد، رسمی کردند. کاتورن از طرف پاکستان توافقنامه کراچی را امضا کرد. خط آتشبس، که ذاتاً ماهیتی موقتی داشت، از طریق توافقنامه سیملا در سال ۱۹۷۲ تثبیت و دارای وزن سیاسی شد و به «خط کنترل» بدنام کنونی تبدیل گشت.
شورش و جهاد
تا دهه ۱۹۵۰، همانطور که کاتورن مشاهده کرد، بنبست نظامی در کشمیر با بنبست سیاسی در مورد آینده منطقه همخوانی داشت. هند به طور تاکتیکی به سازمان ملل متحد تازهتأسیس در حل مناقشه هند و پاکستان ایمان نشان داده بود. اما قطعنامه شورای امنیت از سال ۱۹۴۸ که خواستار برگزاری همهپرسی بود، به نتیجه نرسید. این امر دستکم به این دلیل بود که از پاکستان خواسته بود نیروها و نیروهای نامنظم خود را از منطقه تحت کنترل خود به عنوان پیششرط خارج کند، کاری که این کشور انجام نداد – و هنوز هم انجام نداده است.
در همین حال، جواهر لعل نهرو، نخستوزیر هند، موضع خود را سختتر کرد. تا نوامبر ۱۹۶۳، نهرو ادعا میکرد که خودمختاری جامو و کشمیر از طریق ماده ۳۷۰ قانون اساسی هند، که از شرایط الحاق هاری سینگ ناشی شده بود، «بخشی از ترتیبات موقت انتقالی خاص» و «بخش دائمی» این سند نیست.
همانطور که کاتورن، که به عنوان کمیسر عالی استرالیا به کراچی بازگشته بود، در یک گزارش دیپلماتیک آوریل ۱۹۵۶ به درستی قضاوت کرد، برای هند «مسئله کشمیر بسته شده بود» حتی در حالی که پاکستان هشدار میداد که اگر متحدانش نتوانند راهحلی (احتمالاً طبق شرایط کراچی) ایجاد کنند، این مناقشه را از طریق «ابزارهای جنگی» حل خواهد کرد.
پیامد این بیانیه به زودی در عمل مشاهده شد. از دهه ۱۹۵۰ به بعد، اطلاعات هند شاهد حمایت پاکستان از جداییطلبان در جامو و کشمیر هند بود.
در همین حال، تا پایان دهه ۱۹۸۰، یک شورش مردمی بومی مسلمانان کشمیری در کشمیر هند در حال شکلگیری بود. سه روند این دیگ را به جوش آورد.
با شعلهور شدن کشمیر، واکنش هند فوقالعاده کوتهبینانه بود و با بازداشتهای گسترده، شکنجه و بیکفایتی عمومی همراه بود.
نخست، از سال ۱۹۴۷، چهرههای سیاسی برجسته مسلمان، به ویژه شیخ عبدالله، با چرخیدنهای ایدئولوژیک، آینده سیاسی خود را با جدیت حفظ کردند، حتی اگر این به معنای معامله با دهلی و واگذاری خودمختاری فزاینده نمادین کشمیر در این فرآیند بود.
دوم، تنوع باورنکردنی کشمیر – هندوها و مسلمانان از مناطق فرعی مختلف، بوداییان لاداخ، و همچنین جوامع قومی متعدد – و گروههای ذینفع ناشی از آن، فضای بسیار کمی برای نوع مصالحههای سیاسی که سیاست «عادی» هند را به پیش میبرد، باقی گذاشت.
سرانجام، مقررات خودمختاری، هرچند تضعیف شده، مشروعیت ایدئولوژیکی برای جداییطلبان فراهم کرد، حتی در حالی که ماهیت تبعیضآمیز آنها به طور ناخواسته مسلمانان کشمیری را به ضرر جمعیت هندو و لاداخ منطقه قدرتمندتر کرد.
این مادهای قابل اشتعال بود. جرقه آن در قالب انتخابات ایالتی آشکارا دستکاری شده در سال ۱۹۸۷ زده شد که تضمین میکرد تسلط فاروق عبدالله، محبوب دهلی، بر سیاست کشمیر بدون چالش باقی بماند. (فاروق پسر شیخ بود.) اینکه چه کسی این دستکاری را انجام داد و با چه هدفی، موضوع ادعاها و ادعاهای متقابل بیپایان است. اما فاصله بین دهلی و سرینگر بدون شک در حال کاهش بود.
با شعلهور شدن کشمیر، واکنش هند فوقالعاده کوتهبینانه بود و با بازداشتهای گسترده، شکنجه و بیکفایتی عمومی همراه بود. چرخه خشونت آغاز شد. در همین حال، آیاسآی با حذف میانهروهای نسبی و سوق دادن اسلامگرایان، از جمله جنگجویان کارآزموده از افغانستان، به تغییر ماهیت شورش پرداخت. مطمئناً، شعارهای آزادی کشمیر با کلمه اسلامی (دعاهای سنتی) همراه شد. سرویسهای امنیتی هند که نمیخواستند به حاشیه رانده شوند، با جدیت به این نبرد ایدئولوژیک، که اغلب واقعی بود، پیوستند. تا اوایل دهه ۲۰۰۰، یک جنگ نیابتی تمامعیار در کشمیر به خوبی در جریان بود.
ارتش پاک، ترور خالص
اس. پل کاپور مینویسد: «حمایت از جهاد، چیزی کمتر از یک ستون اصلی استراتژی کلان پاکستان نبود.» کاپور، که در فوریه توسط دولت ترامپ برای یک پست کلیدی در وزارت امور خارجه ایالات متحده نامزد شده بود، استدلال میکند که به عنوان یک ابزار کلیدی دولتمردی این کشور، پیگیری جهاد همزمان با وجود پاکستان به عنوان یک کشور مستقل است. کریستین فیر با تکیه بر اسناد داخلی فراوان ارتش پاکستان، استدلال میکند که ارتش این کشور از دیرباز یک جهتگیری صریحاً اسلامی داشته است که جهاد را به عنوان ابزاری از سیاست دولتی مشروعیت میبخشد.
اما اینکه چرا این استراتژی ادامه دارد، تا حدودی یک معما باقی مانده است. به هر حال، علیرغم هیاهوهای گاهبهگاه، هند هرگز تلاش صادقانهای برای تصرف کشمیر تحت اداره پاکستان به زور انجام نداده است. حتی پس از جدا کردن بنگلادش مستقل از پاکستان در سال ۱۹۷۱، دهلینو شرایط خود را در مورد کشمیر بر اسلامآباد تحمیل نکرد؛ و کشور تازهتأسیس را نیز اشغال نکرد.
برخی دیگر استدلال کردهاند که حمایت پاکستان از شبهنظامیگری عمدتاً به دلیل وجود مراکز قدرت متعدد و رقیب در ارتش و آیاسآی ادامه دارد، جایی که دست چپ اغلب از کار دست راست بیخبر است. به عنوان مثال، آیاسآی یک «اداره اس» دارد که به افغانستان و کشمیر اختصاص یافته و آنقدر از بقیه سازمان جدا شده است که عملاً مستقل عمل میکند. من در گذشته استدلال کردهام که چانهزنی بینگروهی این ماهیت «غیرواحد» دولت پاکستان را تقویت میکند.
و البته چرخش شدید به راست در فرهنگ نظامی پاکستان تحت رهبری ضیاءالحق در دهه ۱۹۸۰ وجود دارد که با چارچوببندی جنگ نیابتی ایالات متحده در افغانستان در قالب عبارات صریحاً مذهبی مشروعیت یافت.
در هر صورت، استراتژی جهاد ارتش پاکستان به دنبال تضمین این است که حاشیه این کشور برای همیشه نامتعادل باقی بماند.
از دیدگاه هند، حتی اگر مشکل کشمیر فردا به طور معجزهآسایی ناپدید شود، این کشور همچنان در تیررس گروههای تحت حمایت آیاسآی مانند لشکر طیبه (به معنای واقعی کلمه، «ارتش پاکان») باقی خواهد ماند. فاصله بمبئی تا سرینگر حدود ۲۰۰۰ کیلومتر است؛ چارچوببندی حملات ۲۰۰۸ به عنوان اقدام شورشیان، معنای تحلیلی چندانی ندارد. کشمیر و شمال شرق هند ۳۰۰۰ کیلومتر از هم فاصله دارند. این امر مانع از حمایت آیاسآی از شورشیان مختلف ناگا و آسامی بین دهههای ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۰ نشد. این فهرست ادامه دارد.
در گزارش پیشزمینه دولت استرالیا در مورد لشکر طیبه به دستور کار حداکثری این گروه اشاره شده است که «شامل تأسیس یک خلافت اسلامی در سراسر شبهقاره هند است.» جامعه اطلاعاتی استرالیا قضاوت میکند: «برای این منظور، لشکر طیبه قصد دارد «آزادسازی» تمام جمعیت مسلمان هند را، حتی در مناطقی که اکثریت را تشکیل نمیدهند، دنبال کند.»
با فرض اینکه دهلینو علیرغم قتلعام پهلگام، همچنان بر اقتصاد کشمیر تمرکز کرده و برای جوانان منطقه فرصت ایجاد کند، و در عین حال فضای سیاسی کافی برای بیان نارضایتیهای منطقه فراهم نماید، کشمیر احتمالاً به سرنوشت پنجاب معاصر هند دچار خواهد شد که چند دهه پیش با یک شورش جدی سیکها مبارزه کرد. اگر همه چیز خوب پیش برود، حتی با وجود اینکه بدون شک کینهها همچنان پابرجا خواهند بود، جامو و کشمیر بعید است با چالشهای امنیتی پایدار مواجه شود، به جز درگیریهای پراکنده و مهار شده. اما این بدان معنا نیست که چالشهای تروریسم هند نیز از بین خواهند رفت. تا آنجا که به دهلینو مربوط میشود، هند اکنون باید به یک دکترین امنیتی به شدت قدرتمند برای مقابله با آنها دست یابد.
و برای آن، ما باید از مخلوق کاتورن تشکر کنیم.
”