فارن افرز : «روسیه‌ای که پوتین ساخت» | ۲۸ فروردین ۱۴۰۴

تحلیلی عمیق از تحولات داخلی روسیه تحت رهبری پوتین، روابط با غرب و چین، و چشم‌انداز همزیستی در دوران پس از پوتین.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۱۴ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن افرز/الکساندر گابویف | 📅 تاریخ: ۱۷ آوریل ۲۰۲۵ / ۲۸ فروردین ۱۴۰۴ (تاریخ انتشار آنلاین، شماره چاپی مه/ژوئن ۲۰۲۵)

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


مسکو، غرب، و همزیستی بدون توهم

نوشته الکساندر گابویف

تهاجم ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، به اوکراین در فوریه ۲۰۲۲، مسیر تاریخ را تغییر داد. این امر مستقیماً، البته، برای اوکراینی‌هایی که در معرض این اقدام وحشیانه تجاوز قرار گرفتند، چنین بود. اما جنگ همچنین خود روسیه را بسیار بیشتر از آنچه بیشتر خارجی‌ها درک می‌کنند، تغییر داد. هیچ آتش‌بسی، حتی آتش‌بسی که توسط یک رئیس‌جمهور ایالات متحده که به همتای روسی خود علاقه‌مند است، میانجیگری شود، نمی‌تواند میزان تبدیل شدن رویارویی با غرب توسط پوتین به اصل سازمان‌دهنده زندگی روسی را معکوس کند. و هیچ توقف خصومتی در اوکراین نمی‌تواند میزان تعمیق روابط او با چین را به عقب برگرداند.

در نتیجه جنگ، روسیه پوتین بسیار سرکوبگرتر شده و ضدغربی‌گری در سراسر جامعه روسیه فراگیرتر شده است. از سال ۲۰۲۲، کرملین یک کارزار گسترده برای سرکوب مخالفان سیاسی، گسترش تبلیغات طرفدار جنگ و ضدغربی در داخل کشور، و ایجاد طبقات گسترده‌ای از روس‌ها که از نظر مادی از جنگ سود می‌برند، انجام داده است. ده‌ها میلیون روس، از جمله مقامات ارشد و بسیاری از ثروتمندترین افراد کشور، اکنون غرب را یک دشمن مرگبار می‌دانند.

به مدت سه سال، مقامات ایالات متحده و اروپا عزم قابل توجهی در مقابله با تجاوز پوتین نشان دادند. اما آنها همچنین، گاهی ناخواسته، به روایت‌های پوتین مبنی بر اینکه غرب از روسیه کینه دارد و درگیری آن با این کشور وجودی است، دامن زدند. استراتژی رهبران غربی با فقدان یک رویکرد منسجم و بلندمدت در قبال روسیه همراه با لفاظی‌هایی که می‌توانست نشان دهد طرح بزرگتری از آنچه در واقعیت داشت، دارد، خدشه‌دار شد. به عنوان مثال، در سال ۲۰۲۴، کاجا کالاس – نخست‌وزیر وقت استونی و اکنون دیپلمات ارشد اتحادیه اروپا به عنوان معاون رئیس کمیسیون اروپا و نماینده عالی اتحادیه اروپا در امور خارجی و سیاست امنیتی – اظهار داشت که رهبران غربی نباید نگران باشند که تعهد ناتو به پیروزی اوکراین می‌تواند باعث تجزیه روسیه شود. ماشین تبلیغاتی کرملین با اشتیاق این بیانیه را منتشر کرد تا ثابت کند که تجزیه روسیه هدف نهایی غرب است.

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، با تلاش برای پایان سریع جنگ، وحدت اتحاد آتلانتیک را مختل کرده است. اما حتی اگر تلاش‌های ترامپ برای نزدیک شدن به پوتین منجر به یک گرم شدن سطحی در روابط آمریکا و روسیه شود، بی‌اعتمادی بنیادین پوتین به غرب، آشتی واقعی را غیرممکن خواهد ساخت. او نمی‌تواند مطمئن باشد که ترامپ با موفقیت اروپا را برای احیای روابط با روسیه تحت فشار قرار خواهد داد، و می‌داند که در سال ۲۰۲۸، یک دولت جدید ایالات متحده ممکن است به سادگی یک چرخش سیاسی دیگر انجام دهد. تعداد کمی از شرکت‌های آمریکایی برای بازگشت به روسیه صف کشیده‌اند. و پوتین از روابط استراتژیک خود با شی جین‌پینگ، رهبر چین، دست نخواهد کشید. کرملین به پذیرش فناوری چینی (از جمله ابزارهای سرکوب دیجیتال)، حفظ اتکای خود به بازارهای و سیستم مالی چین، و تعمیق روابط امنیتی خود با پکن ادامه خواهد داد، حتی اگر این امر آن را در مسیر برخورد با واشنگتن قرار دهد.

نفرت‌انگیز بودن استراتژی مماشات ترامپ با این وجود می‌تواند سایر رهبران، به ویژه در اروپا، را به سمت دوچندان کردن رویکرد مهار یا حتی نشان دادن خصومت آشکار با روسیه سوق دهد. اما این، به تنهایی، یک اشتباه خواهد بود. رژیم پوتین تقریباً به طور قطع از درون فرو نخواهد پاشید. بنابراین، بازدارندگی باید سنگ بنای سیاست غرب، و به ویژه استراتژی اروپا، حداقل در کوتاه‌مدت باقی بماند.

با این حال، روزی پوتین از صحنه خارج خواهد شد. حتی اگر، همانطور که محتمل است، رهبران بعدی روسیه از حلقه داخلی او برخاسته باشند، آنها انعطاف‌پذیری بیشتری در ترسیم مسیر کشور خواهند داشت – و انگیزه‌های عملی برای اصلاح مسیر. اگرچه مردم آن ناآرام نیستند، اما روسیه پوتین از درون ضعیف است. آشکارترین راه برای جانشینان پوتین برای بهبود موقعیت کشور، ایجاد توازن مجدد در سیاست خارجی آن خواهد بود. بنابراین حتی در حالی که رهبران اروپا بازدارندگی در برابر روسیه را تقویت می‌کنند، باید شروع به آماده شدن برای استفاده از پنجره فرصتی کنند که با خروج پوتین از صحنه باز خواهد شد.

آنها باید چشم‌اندازی از نوع جدیدی از رابطه با روسیه ارائه دهند، رابطه‌ای عاری از این توهم که برای تبدیل شدن به یک شریک اقتصادی و استراتژیک محکم برای غرب، این کشور باید به همان کاملی که آلمان غربی پس از جنگ جهانی دوم متحول شد، تغییر کند. آنها باید شرایط خاصی را برای همزیستی مسالمت‌آمیز پیشنهاد دهند، مانند استراتژی‌های کنترل تسلیحات و اشکال وابستگی متقابل اقتصادی که مانع از تسلیحاتی شدن توسط هر دو طرف شود. و رهبران اروپایی (و همچنین سیاستمداران آمریکایی که تمایل طرفدار پوتین ترامپ را ندارند) باید با شفاف‌تر کردن تمام ارتباطات مرتبط با روسیه خود – حتی، به عنوان مثال، اطلاعیه‌های خود در مورد افزایش بودجه نظامی کشورهایشان – شروع به انتقال آن چشم‌انداز کنند.

همه در کرملین با وسواس ضدغربی پوتین هم‌نظر نیستند. در خفا، بسیاری از نخبگان روس اعتراف می‌کنند که جنگ در اوکراین نه تنها یک جنایت اخلاقی، بلکه یک اشتباه استراتژیک بود. هرچه تصور یک رابطه بهتر با کشورهای غربی برای چنین عمل‌گرایانی آسان‌تر باشد، احتمال پیروزی آنها در جنگ قدرت اجتناب‌ناپذیری که پس از پایان دوران پوتین رخ خواهد داد، بیشتر خواهد بود. تغییر پیام غرب به روسیه نه تنها آمادگی خوبی برای آینده است؛ بلکه سیاست خوبی برای حال حاضر نیز هست. اگر رهبران غربی از تقویت روایت کرملین مبنی بر اینکه مصمم به ایجاد رویارویی بی‌پایان با روسیه هستند، دست بردارند، این امر می‌تواند به نوبه خود، جذابیت پوپولیست‌ها را هم در راست افراطی و هم در چپ افراطی که ادعا می‌کنند مجتمع نظامی-صنعتی مصمم به جنگ ابدی است، کاهش دهد.

اما اگر، در عوض، رهبران غربی همچنان نشان دهند که حتی بحث در مورد شکل سودمندتری از همزیستی با روسیه بی‌فایده است، خطر قرار دادن رهبران آینده کرملین در مسیری خطرناک را به جان می‌خرند، و باعث می‌شوند احساس کنند چاره‌ای جز تداوم تمام مواضع پوتین، از جمله وابستگی او به چین، ندارند. برخی در غرب ممکن است احساس کنند که سه سال گذشته به آنها آموخته است که توانایی بسیار کمی برای شکل دادن به مسیر روسیه دارند. اما آنها ابزارهایی دارند که هنوز به طور کامل از آنها استفاده نکرده‌اند – ابزارهایی که تسلیم آنها عاقلانه نخواهد بود.

تضاد منافع

در طول دو دوره اول ریاست جمهوری پوتین – بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۸ – تولید ناخالص داخلی روسیه به لطف افزایش قیمت کالاها، هجوم سرمایه‌گذاری غربی، اصلاحات بازار و رونق کارآفرینی تقریباً دو برابر شد. در مقایسه با دوران دیکتاتوری تزاری و کمونیستی روسیه و دهه پرآشوب آن پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این کشور هرگز به این اندازه مرفه و همزمان آزاد نبوده است. اگرچه رشد اقتصادی در دهه ۲۰۱۰ کاهش یافت، اما قرارداد اجتماعی تا حد زیادی دست نخورده باقی ماند.

با این حال، در طول جنگ در اوکراین، اقتصاد روسیه و قرارداد اجتماعی که آن اقتصاد پشتیبانی می‌کرد، دستخوش تغییرات قابل توجهی شده است. در ژانویه ۲۰۲۴ در فارن افرز، الکساندرا پروکوپنکو، اقتصاددان، وضعیتی را که کرملین با آن روبرو بود به عنوان یک «سه‌راهی غیرممکن» توصیف کرد. کرملین باید جنگی را که به طور فزاینده‌ای پرهزینه می‌شد تأمین مالی می‌کرد، استانداردهای زندگی شهروندان را حفظ می‌نمود و ثبات اقتصاد کلان روسیه را تضمین می‌کرد – اهدافی که نمی‌توانستند به طور همزمان محقق شوند.

اما پوتین معما را حل کرد. او تصمیم گرفت بر تأمین مالی جنگ تمرکز کند: بین سال‌های ۲۰۲۵ تا ۲۰۲۷، دولت روسیه قصد دارد حدود ۴۰ درصد از بودجه دولتی خود را صرف دفاع و امنیت کند و اولویت‌های دیگری مانند مراقبت‌های بهداشتی و آموزش را نادیده بگیرد. جنگ از نظر اقتصادی برای اکثریت روس‌ها خوب بوده است. پس از کاهش جزئی در سال ۲۰۲۲، تولید ناخالص داخلی روسیه در سال ۲۰۲۳ به میزان ۳.۶ درصد و در سال ۲۰۲۴ به میزان ۴.۱ درصد دیگر به لطف هزینه‌های دفاعی رشد کرد. پیامدهای اقتصادی عمده ناشی از جنگ، مانند تورم دو رقمی، تنها در اواخر سال ۲۰۲۴ پدیدار شد. حتی پس از خاموش شدن اسلحه‌ها در اوکراین، اقتصاد روسیه به شدت نظامی باقی خواهد ماند. صنعت دفاعی باید تلفات عظیم تجهیزات نظامی را جبران کند و پوتین یک برنامه نوسازی نظامی پرهزینه را آغاز کرده است.

اگر جنگ در اوکراین از سر گرفته شود یا ادامه یابد، وضعیت اقتصادی روس‌ها ممکن است بسیار تیره‌تر شود. اما این سناریو بعید است فشار جدی برای تغییر رژیم ایجاد کند. هرچه اقتصاد روسیه بیشتر تحت فشار قرار گرفته است، مسکو بیشتر به سمت تقویت سرکوب حرکت کرده است. کرملین انتقاد از جنگ و ارتش روسیه را جرم‌انگاری کرده و پرونده‌های حقوقی پر سر و صدایی را علیه مخالفان برجسته و کمتر شناخته شده به طور یکسان آغاز کرده است. رژیم همچنین تعداد افرادی را که رسماً «عوامل خارجی» می‌داند و حملات خود را به سازمان‌هایی که «نامطلوب» تلقی می‌شوند، به طور چشمگیری افزایش داده و منتقدان جنگ را با یک انتخاب سخت روبرو کرده است: تبعید در خارج از کشور یا زندان در داخل. پلیس و نیروهای امنیتی انگیزه کاملی برای پیگیری چنین پرونده‌هایی دارند زیرا افسران به ازای تعداد دشمنانی که افشا می‌کنند، پاداش می‌گیرند.

حتی پس از خاموش شدن اسلحه‌ها در اوکراین، اقتصاد روسیه نظامی باقی خواهد ماند.

همانطور که پوتین هزینه انتقاد از جنگ خود را گزاف کرد، همزمان آن را به وسیله‌ای برای توزیع مجدد ثروت تبدیل نمود. ذینفعان اصلی آن، البته، اعضای حلقه نزدیکان او و شبکه‌های حمایتی آنها بوده‌اند. برخی از آنها با خرید دارایی‌های کم‌ارزش شده یا صرفاً مصادره آنها، معمولاً با حمایت افراد قدرتمند داخلی مانند رمضان قدیروف، رهبر چچن، از خروج شرکت‌های خارجی و چندملیتی از روسیه سود برده‌اند. با این حال، فراتر از ابرثروتمندان، ده‌ها هزار فرصت‌طلب دیگر نیز وجود دارند که از جنگ سود برده‌اند، مانند کارآفرینانی که از طریق دور زدن تحریم‌ها پول درمی‌آورند. در سطوح پایین‌تر، صدها هزار متخصص یقه سفید – به‌ویژه در فناوری اطلاعات، امور مالی و خدمات تجاری – از حقوق‌های بالاتر بهره‌مند می‌شوند زیرا همتایان مخالف آنها مهاجرت می‌کنند و مهارت‌های آنها کمیاب‌تر می‌شود.

سرانجام، پوتین با پرداخت پول به مردان بسیج شده به جبهه، کارگران کارخانه‌های نظامی و اعضای خانواده آنها، حمایت خریده است. به گفته کرملین، در ژوئن ۲۰۲۴ حدود ۷۰۰ هزار روس در خط مقدم بودند. متوسط حقوق یک سرباز روس اکنون نزدیک به ۲۰۰۰ دلار در ماه است، دو برابر میانگین ملی و چهار برابر میانگین کلی در ده‌ها منطقه‌ای که بیشترین تعداد سرباز وظیفه را تأمین کرده‌اند. از آغاز تهاجم، بیش از ۸۰۰ هزار سرباز روس کشته یا زخمی شده‌اند؛ دولت برای هر تلفات یا مرگ تا ۸۰ هزار دلار به خانواده‌های آنها پرداخت کرده است. بنابراین، هزینه‌های مالی کرملین گروه بزرگی از مردم را ایجاد کرده است که پیشرفت مادی و چشم‌انداز شغلی خود را مدیون یک جنگ ناعادلانه هستند. در سال ۲۰۲۴، کرملین برنامه‌ای را برای آموزش و اشتغال کهنه‌سربازان در بخش دولتی یا مشاغل دولتی آغاز کرد.

جنگ همچنین به ابزاری برای تحرک اجتماعی رو به بالای کارمندان بخش دولتی روسیه تبدیل شده است. بوروکرات‌های غیرنظامی یک سکوی پرش شغلی جدید دارند: کار در سرزمین‌های اشغالی، ترفیع آنها را تسریع می‌کند. برای صدها هزار روس شاغل در ضداطلاعات و اجرای قانون، دستگیری عوامل غربی و اوکراینی و خنثی کردن فعالان ضد جنگ و روزنامه‌نگاران اکنون راهی برای بالا رفتن از نردبان شغلی است. همه اینها بوروکراسی روسیه را بسیار سیاسی‌تر کرده است. حتی در نهادهای سابقاً نسبتاً عمل‌گرا مانند بانک مرکزی، تکنوکرات‌های آموزش‌دیده در غرب در حال تبدیل شدن به جنگجویانی هستند که با تحریم‌های غربی مبارزه می‌کنند.

مدت‌ها قبل از جنگ تمام‌عیار در اوکراین، و به لطف سرکوب پوتین، جامعه روسیه از سکون و درماندگی آموخته‌شده رنج می‌برد. اما در سال‌های اخیر، کرملین مهندسی اجتماعی گسترده‌ای را برای نهادینه کردن بی‌اعتمادی به غرب در روان روس‌ها دنبال کرده است. در سپتامبر ۲۰۲۲، جلسات تبلیغاتی هفتگی را در تمام مدارس معرفی کرد که روایت‌های طرفدار جنگ را در پوشش درس‌های میهن‌پرستی آموزش می‌دهد. دولت در سرگرمی و فرهنگ مداخله‌گرتر شده است، نوازندگان، هنرمندان و نویسندگان مستقل را به تبعید وادار کرده؛ نویسندگان مخالف را «افراطی» برچسب زده؛ و محاکمات نمایشی روشنفکران لیبرال مخالف جنگ را سازماندهی کرده است. کرملین با الهام از حزب کمونیست چین، به دنبال ایجاد یک پرده آهنین دیجیتال، غیرقانونی کردن اینستاگرام و فیسبوک و محدود کردن یوتیوب بوده است، که پیش از این تقریباً نیمی از روس‌های بالای ۱۲ سال روزانه از آن استفاده می‌کردند.

البته، یک رویداد قوی سیاه می‌تواند این «قلعه روسیه» را منفجر کند. فروپاشی ناگهانی اخیر دولت بشار اسد در سوریه نشان داد که حتی بی‌رحم‌ترین رژیم‌ها نیز ممکن است شکننده‌تر از آنچه به نظر می‌رسند باشند. اما سقوط کامل رژیم پوتین بعید است. اگر پولی که برای خرید منتقدان بالقوه نیاز دارد شروع به تبخیر شدن کند، می‌توان آن را با وحشیگری بیشتر دولتی جبران کرد.

رقص جنگ

جنگ در اوکراین به طور موقت سیاست خارجی روسیه را منحرف نکرد. آن را برای همیشه تغییر داده است. سیاست خارجی روسیه تابع سه هدف شده است: ایجاد اتحاد برای حمایت از تلاش‌های جنگی خود، حفظ اقتصادی که هدف تحریم‌ها قرار گرفته است، و انتقام از غرب به دلیل حمایت از اوکراین. مقامات روسی سرمایه‌گذاری‌های عمده جدیدی در مشارکت با رژیم‌ها و نهادهایی انجام داده‌اند که مایل به تحمیل هزینه‌های اضافی بر غرب هستند، به‌ویژه کره شمالی، ایران و نیروهای نیابتی ایران مانند شبه‌نظامیان حوثی در یمن.

اگر جنگ پایان یابد و ایالات متحده تحریم‌های خود را لغو کند، کرملین ممکن است به طور موقت برخی از جسورانه‌ترین فعالیت‌های ضدآمریکایی خود، از جمله ارائه سلاح به دشمنان ایالات متحده مانند حوثی‌ها را متوقف کند. اما این ظرفیت را برای ازسرگیری آن فعالیت‌ها پس از خروج تیم ترامپ حفظ خواهد کرد. کرملین همچنین برای حفظ و گسترش روابط خود با کشورهای در حال توسعه در سراسر جهان با تخفیف شدید کالاهای روسی و افزایش صادرات به هند و آسیای جنوب شرقی، آفریقا، خاورمیانه و آمریکای لاتین تلاش کرده است.

مهمتر از همه، روسیه به طور قاطع به سمت چین چرخیده است. پیش از جنگ، دو کشور در وضعیت وابستگی متقابل نامتقارن قرار داشتند که در آن چین اهرم فشار بیشتری داشت اما روسیه با حفظ روابط تجاری، مالی و فناوری با اروپا، ریسک‌های خود را پوشش می‌داد. با این حال، از سال ۲۰۲۲، پوتین وابستگی بسیار عمیق‌تری به چین را در ازای حمایت جنگی پکن پذیرفته است. کرملین تنها به لطف جریان قطعات حیاتی تسلیحات از چین توانسته است جنگ را به مدت سه سال ادامه دهد. اقتصاد روسیه شناور باقی مانده است زیرا چین اکنون ۳۰ درصد از صادرات روسیه را خریداری می‌کند، در حالی که این رقم در سال ۲۰۲۱، ۱۴ درصد بود، و ۴۰ درصد از واردات آن را تأمین می‌کند، در حالی که این رقم پیش از جنگ ۲۴ درصد بود. پکن همچنین زیرساخت مالی مبتنی بر یوان را برای انجام تجارت خارجی در اختیار مسکو قرار می‌دهد.

روسیه قمار کرده است که این وابستگی نتیجه خواهد داد. از آنجا که پکن مخالف اصلی واشنگتن است، تقویت چین، از دیدگاه کرملین، یک سرمایه‌گذاری استراتژیک در زوال برتری جهانی آمریکا است. به همین دلیل، روسیه اکنون طرح‌های تسلیحاتی را که پیش از سال ۲۰۲۲ در به اشتراک گذاشتن آنها تردید داشت، در اختیار چین قرار می‌دهد. این کشور آزمایشگاه‌ها و دانشگاه‌های خود را تشویق کرده است تا به اکوسیستم نوآوری چین کمک کنند و پروژه‌های مشترک چینی-روسی را در علوم طبیعی، ریاضیات کاربردی، فناوری اطلاعات و فضا آغاز کرده است. تعداد روس‌هایی که برای شرکت‌های چینی مانند هواوی کار می‌کنند، به شدت افزایش یافته است. مسکو کالاهای ارزان‌قیمتی مانند نفت و گاز را از طریق مسیرهای زمینی به چین عرضه می‌کند و دسترسی پکن به منابع را در صورت محاصره دریایی و همچنین اورانیوم برای برنامه تسلیحات هسته‌ای چین تضمین می‌نماید.

محکم کردن سنگرها

ترامپ در طول مبارزات انتخاباتی خود در سال ۲۰۲۴ وعده داد که چین و روسیه را «از هم جدا خواهد کرد». به نوعی، به عنوان رئیس‌جمهور، به نظر می‌رسد با تلاش‌های گرم خود برای نزدیک شدن به پوتین، در حال انجام این کار است. اما صرف نظر از تلاش‌های ترامپ، روسیه تحت رهبری پوتین هرگز کشوری نخواهد بود که تهدیدی برای اروپا و ایالات متحده نباشد. اروپا باید به تلاش برای بازدارندگی رژیم روسیه ادامه دهد – و آماده انجام این کار با حمایت بسیار کمتر ایالات متحده باشد. رهبران اروپایی همچنان باید این تلاش را به عنوان یک تلاش فراآتلانتیکی چارچوب‌بندی کنند که به بهترین وجه از طریق ناتو یا، اگر تیم ترامپ همکاری نکند، با تیمی از متحدان ارشد ایالات متحده که شامل متخصصان سیاست خارجی، رهبران نظامی و رهبران صنعت دفاعی آمریکا است، دنبال می‌شود.

اولویت اول، افزایش تولیدات دفاعی است. تحلیلگران گاهی اوقات این را یک چالش ساده معرفی می‌کنند، اما اینطور نیست. اگر سیاستگذاران به سمت تقویت امنیت اروپا بدون پرداختن همزمان به رشد اقتصادی ضعیف خود قاره حرکت کنند، تنها پوپولیست‌هایی را که علیه افزایش هزینه‌های دفاعی استدلال می‌کنند و خواستار مماشات با پوتین هستند، جسورتر خواهند کرد.

اروپا و ایالات متحده همچنین باید با به اصطلاح جنگ سایه روسیه مقابله کنند. مسکو روش‌های مختلفی برای تضعیف امنیت و سیاست دموکراسی‌ها ایجاد کرده است، از جمله اقدامات خرابکارانه، قتل‌های هدفمند، اطلاعات نادرست آنلاین و دخالت در انتخابات. کرملین به این اختراعات خود افتخار می‌کند و استفاده از آنها احتمالاً پس از هرگونه آتش‌بس در اوکراین ادامه خواهد یافت. هیچ چارچوبی با روسیه برای مدیریت تشدید جنگ ترکیبی وجود ندارد؛ باید یکی ایجاد شود. ایالات متحده و همچنین اروپا، باید سرمایه‌گذاری‌های نسلی در ضداطلاعات، مبارزه با تروریسم و مبارزه با جرایم سازمان‌یافته انجام دهند؛ ظهور طبیعی اسلام رادیکال و راست افراطی در اروپا، محیط مناسبی را برای بهره‌برداری کرملین ایجاد کرده است.

با این حال، در کنار تقویت بازدارندگی، رهبران غربی، و به‌ویژه اروپایی‌ها، باید شروع به تصور رویکرد متفاوتی به روسیه کنند. کشوری که جانشینان پوتین به ارث خواهند برد، تقریباً به طور قطع به دلیل سال‌ها سرمایه‌گذاری بیش از حد نظامی، کاهش دسترسی به فناوری‌های پیشرفته، اتکای بیش از حد به چین، و تشدید روندهای جمعیتی نامطلوب موجود در اثر جنگ در اوکراین، عمیقاً نامتعادل خواهد بود. با توجه به اینکه نخبگان نظامی، اطلاعاتی و انتظامی روسیه چقدر در جنگ در اوکراین سرمایه‌گذاری کرده و از آن سود برده‌اند، جانشینان پوتین انگیزه فوری کمی برای گسست کامل از گذشته خواهند داشت. حتی عمل‌گراترین روس‌ها نیز خواهان یک رابطه خصمانه با چین نخواهند بود. اما یک جناح عمل‌گرای قابل توجه در میان نخبگان روسیه درک می‌کند که جنگ در اوکراین یک فاجعه بود و ممکن است بخواهند به تدریج سمی‌ترین جنبه‌های میراث پوتین را از بین ببرند – اما تنها در صورتی که بدانند در طرف غربی در باز خواهد بود.

زمین را نرم کنید

تغییر پیام غرب به روسیه – و منسجم ساختن آن پیام جدید – کار دشواری خواهد بود، و نه تنها به این دلیل که ترامپ وحدت اتحاد فراآتلانتیک را در هم شکسته است. در اروپا، دولت‌های مختلف دیدگاه‌های متفاوتی در مورد روسیه دارند. اما سیاستگذاران اروپایی و سیاستمداران آمریکایی که نمی‌خواهند از رویکرد ترامپ پیروی کنند، می‌توانند با تصور عینی خطوط کلی یک رابطه امنیتی باثبات‌تر، شروع کنند.

اگر رویدادها در مسیر فعلی خود ادامه یابند، ناتو و روسیه به زودی هر دو تا بن دندان با سلاح‌های متعارف، از جمله تانک‌ها و پهپادها، و همچنین سلاح‌های استراتژیک، مانند موشک‌های مافوق صوت هسته‌ای، مسلح خواهند شد. خطرات ناشی از این سناریو از زمان جنگ سرد آشنا هستند، و راه‌حل نیز همینطور: کنترل تسلیحات با مکانیسم‌های راستی‌آزمایی قوی و کانال‌های ارتباطی برای مدیریت حوادث. اگر مذاکره‌کنندگان غربی و روسی بتوانند اعتماد کافی ایجاد کنند، گام بعدی امضای توافقاتی خواهد بود که کاهش‌هایی را در زرادخانه‌های تسلیحات متعارف و استراتژیک اعمال می‌کند (مشابه پیمان کاهش تسلیحات استراتژیک ایالات متحده و روسیه، که قرار است در سال ۲۰۲۶ منقضی شود، یا پیمان نیروهای مسلح متعارف در اروپا، که ناتو و روسیه در سال ۲۰۲۳ آن را به حالت تعلیق درآوردند). هر دو طرف می‌توانند در مورد راه‌های محدود کردن دخالت خود در سیاست داخلی یکدیگر بحث کنند، اگر روسیه آماده باشد تلاش‌های خود برای براندازی دموکراسی‌ها را کنار بگذارد.

وابستگی متقابل اقتصادی زمانی منبع رفاه هم برای روسیه و هم برای غرب بود. تا زمان خروج پوتین، اروپا احتمالاً وابستگی خود را به کالاهای روسی به طور کامل از بین خواهد برد. اگر چنین شود، از سرگیری واردات برخی از مواد خام روسی، استقلال اروپا را تهدید نخواهد کرد؛ بلکه زنجیره‌های تأمین اروپا را بیشتر متنوع خواهد ساخت. احیای روابط تجاری همچنین با کاهش وابستگی روسیه به بازار چین، به نفع این کشور خواهد بود.

یک جنگ همیشگی بین روسیه و غرب اجتناب‌ناپذیر نیست.

با این حال، هیچ نزدیکی قابل توجهی بین روسیه و غرب بدون پرداختن به جنگ جنایتکارانه‌ای که پوتین علیه اوکراین به راه انداخت، امکان‌پذیر نیست. حتی اگر مسکو و ناتو به عنوان مثال، مذاکرات کنترل تسلیحات در مورد موشک‌ها را آغاز کنند، تا زمانی که کی‌یف تهدید شده هنوز در حال ساخت آنهاست، هیچ تعادل اساساً جدیدی نمی‌تواند برقرار شود. هرگونه پروژه آتی برای احیای کامل روابط اقتصادی با روسیه، نیازمند ایجاد بودجه برای بازسازی اوکراین یا حتی نوعی غرامت خواهد بود.

مسکو، البته، بعید است هرگز حضور این کلمه را در هیچ سند رسمی بپذیرد. اما به عنوان مثال، یک مالیات ویژه بر کالاهای روسی فروخته شده به اروپا، می‌تواند برای تعداد سال‌های توافق شده، بودجه‌ای برای اوکراین ایجاد کند. یا بازیگران بین‌المللی می‌توانند صندوقی برای بازسازی اوکراین تأسیس کنند که روسیه درصد مشخصی از تولید ناخالص داخلی خود را برای یک دوره معین به آن پرداخت کند. هرچه اقتصاد روسیه سریعتر رشد کند، اوکراین پول بیشتری دریافت خواهد کرد و این امر انگیزه‌هایی را برای اتحادیه اروپا برای خرید کالاهای روسی و سرمایه‌گذاری در این کشور ایجاد می‌کند.

بسیاری از کشورهای اروپایی مایلند اوکراین را در تدوین هرگونه استراتژی در قبال روسیه پس از پوتین مشارکت دهند. برای بسیاری در کی‌یف، یک روسیه ضعیف شده یا حتی نابود شده دائمی ممکن است بهترین نتیجه نهایی به نظر برسد. اما چنین نتیجه‌ای به سختی در خدمت منافع اروپا خواهد بود، با توجه به خطر ناشی از فروپاشی یک همسایه عظیم که قلمرو آن مملو از سلاح‌های کشتار جمعی است. عضویت اوکراین در ناتو اکنون برای پوتین غیرقابل قبول است و جانشینان او نیز ممکن است به همان اندازه با آن دشمنی کنند. اما رهبران عمل‌گراتر روس ممکن است سرانجام درک کنند که داشتن اوکراین در ناتو تهدید کمتری برای روسیه نسبت به یک اوکراین انتقام‌جو و رها از قوانین و انضباط اتحاد است.

سیگنال تغییر

برای ارائه این چشم‌انداز جدید به روس‌ها، کشورهای غربی باید فوراً کانال‌های ارتباطی را که در طول جنگ از بین رفته‌اند، احیا کنند. باید برای مردم و نخبگان روسیه به طور یکسان روشن شود که کرملین می‌خواهد روسیه را از غرب منزوی کند، نه برعکس. هنرمندان، دانشمندان، روشنفکران و ورزشکارانی که تبلیغات جنگی را منتشر نکرده‌اند، نباید صرفاً به دلیل روسی بودن تحریم شوند و اروپا باید سیاست‌های ویزای خود را که در حال حاضر سفر روس‌ها به این قاره را تقریباً غیرممکن کرده است، اصلاح کند.

در پیام‌رسانی عمومی، رهبران و مقامات غربی باید خستگی‌ناپذیر تأکید کنند که با روس‌ها مخالف نیستند، بلکه تنها با انتخاب‌های سیاسی فاجعه‌بار پوتین مخالفند. آنها باید استدلال کنند که این انتخاب‌ها خود روس‌ها را کمتر مرفه و امن کرده است. مقامات غربی همچنین باید تماس پایدارتری با بوروکرات‌های کرملین و نخبگان سیاست خارجی که پس از پوتین ستون فقرات دستگاه دولتی روسیه خواهند شد، برقرار کنند. آنها ابتدا می‌توانند این کار را در مجامع بین‌المللی انجام دهند، جایی که بحث با طرف‌های روسی در خدمت منافع مشترک موجود، مانند جلوگیری از تحریکات ناخواسته در دریا و هوا، خواهد بود. بدیهی است که بسیاری از طرف‌های روسی در تلاش برای جمع‌آوری اطلاعات خود خواهند بود. اما این به سختی یک خطر جدید است.

تصور روسیه پس از پوتین ممکن است بسیار دور و انتزاعی به نظر برسد، به‌ویژه پس از شکست تلاش‌ها برای برکناری او – از جمله، برجسته‌ترین آنها، شورش یوگنی پریگوژین، رهبر مزدوران در سال ۲۰۲۳. فکر کردن به راه‌هایی برای برقراری مجدد ارتباط با روسیه حتی ممکن است تفرقه‌انگیز به نظر برسد. وحدتی که غرب قبل از انتخاب مجدد ترامپ در مورد اوکراین به دست آورد، یک دستاورد بود. اکنون، با حضور یک رئیس‌جمهور طرفدار پوتین در کاخ سفید، وحدت اروپا ممکن است حتی گرانبهاتر به نظر برسد. اما بسیاری از کشورهای اروپایی، به‌ویژه آنهایی که در جناح شرقی ناتو قرار دارند، به سادگی نمی‌خواهند حتی پس از خروج پوتین به هیچ نوع تنش‌زدایی با کرملین فکر کنند.

با این حال، آنها باید این کار را بکنند. رهبران غربی باید به نگرانی‌های شهروندان خود، که بسیاری از آنها خواهان یک رویارویی پرهزینه و بی‌پایان با روسیه نیستند، رسیدگی کرده و به آنها پاسخ دهند. و تصور یک رابطه عمل‌گرایانه صرفاً یک تمرین فکری نخواهد بود. این می‌تواند ابزاری برای سوق دادن روسیه به سمت یک گذار باشد. حتی اگر پوتین هرگز به تلاش‌های غرب واکنش گرمی نشان ندهد، وجود آنها می‌تواند پس از رفتن او، رژیم او را دچار تفرقه کند. پوتین جانشینی را تربیت نکرده است زیرا از فرسایش قدرت خود می‌ترسد. اگر او سرانجام یکی را تعیین کند، آن شخص بسیار ضعیف‌تر از او خواهد بود و فضایی را برای نیروهای سیاسی رقیب برای تلاش برای کسب نفوذ ایجاد می‌کند. حتی اگر هیچ جنگ جانشینی تمام‌عیاری رخ ندهد، گذار پس از پوتین روسیه ممکن است شبیه دوره دهه ۱۹۵۰ پس از مرگ استالین باشد، که در آن ظهور رهبری جمعی عملاً امکان چرخشی به سمت آزادسازی و عمل‌گرایی را فراهم می‌کند.

تغییر اخیر در رهبری ایالات متحده، اروپا را غافلگیر کرد. بنابراین، تغییر ناگهانی قدرت در کرملین نیز چنین خواهد کرد، مگر اینکه غرب فعالانه‌تر تصور کند که روابطش با روسیه پس از پوتین چگونه می‌تواند باشد. یک جنگ همیشگی که بین سرد و گرم در نوسان است، اجتناب‌ناپذیر نیست. اما اگر رهبران غربی بحث در مورد یک دیدگاه متفاوت را به تعویق بیندازند، خطر کمک به تلاش‌های پوتین برای تبدیل رویارویی با غرب به یک میراث دائمی را به جان می‌خرند.


پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار:محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

سورس ما: فارن افرز

💡 درباره منبع: فارن افرز یک نشریه آمریکایی پیشرو در زمینه روابط بین‌الملل و سیاست خارجی ایالات متحده است که توسط شورای روابط خارجی منتشر می‌شود.

✏️ درباره نویسنده: الکساندر گابویف مدیر مرکز کارنگی روسیه اوراسیا در برلین است.

خروج از نسخه موبایل