مجله فارن افرز : «راهی بهتر برای دفاع از آمریکا» | ۲۴ اسفند ۱۴۰۳

چرا آمریکا باید نیروهایش را به نیم‌کره غربی بازگرداند و پایگاه‌های آسیایی و اروپایی را بازبینی کند؟

⏳ مدت زمان مطالعه: ۹ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: Foreign Affairs / استیفن پیتر روزن | 📅 تاریخ: ۱۴ مارس ۲۰۲۵ / ۲۴ اسفند ۱۴۰۳

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


تمرکز بیشتر نیروهای آمریکا در نیم‌کره غربی

ایالات متحده این روزها درگیر گفت‌وگویی پرتنش درباره آینده روابط خود با متحدان آسیایی و اروپایی‌اش است. این بحث از آنجا احساسی شده که به شکل یک داستان اخلاقی روایت می‌شود. از یک سو، طرفداران رویکرد «اول آمریکا»ی دونالد ترامپ معتقدند که متحدان آمریکا نه‌تنها قدردان حمایت‌های ایالات متحده نیستند، بلکه شایستگی بهره‌مندی از چتر دفاعی واشنگتن را ندارند. آن‌ها باور دارند این کشورها به‌اندازه کافی برای دفاع از خود سرمایه‌گذاری نمی‌کنند و حتی ممکن است ارزش‌های مشترکی با آمریکا نداشته باشند.

در مقابل، مدافعان ساختار موجود اتحادها تأکید می‌کنند که آمریکا باید به تعهداتش پایبند بماند و در کنار ملت‌های قهرمان اوکراین و اروپا در برابر روسیه تجدیدنظرطلب بایستد.

اما واقعیت این است که سیاست نظامی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم نه بر اساس یک روایت اخلاقی، بلکه مبتنی بر ارزیابی‌ای از چگونگی دفاع از منافع حیاتی‌اش شکل گرفت. استراتژی مهار که مبنای چیدمان کنونی نیروهاست، زمانی کارآمد بود که اروپا و ژاپن سهم بزرگی از قدرت اقتصادی جهان را داشتند و آمریکا می‌توانست نیروهای خود را در نزدیکی دشمنان مستقر کند. اما آیا امروز نیز این ارزیابی همان‌قدر معتبر است؟ پاسخ تجربی منفی است. آنچه ایالات متحده باید انجام دهد، محل بحث است، اما این اقدامات باید واقع‌گرا باشد.

در دهه ۱۹۵۰، توزیع قدرت اقتصادی جهانی ایجاب می‌کرد که آمریکا برای دفاع از اروپا و ژاپن نیرو مستقر کند. اما اکنون شرایط تغییر کرده است. هرچند سهم آمریکا از تولید ناخالص داخلی جهانی تقریباً ثابت مانده، سهم اروپا و ژاپن ۵۰ درصد کاهش یافته است. به‌علاوه، پیشرفت در پهپادها، موشک‌های کروز و بالستیک برد بلند و دقیق باعث شده دفاع از پایگاه‌هایی که در نزدیکی دشمن هستند بسیار دشوارتر شود.

تهدیدات جدید تنها به حملات متعارف یا هسته‌ای محدود نمی‌شوند، بلکه شامل جنگ سایبری، حملات شیمیایی و بیولوژیکی، خرابکاری زیرساخت‌های حیاتی و تهدیدات پنهان علیه شخصیت‌های کلیدی نیز می‌شود.

این تغییرات به معنای بی‌ارزش شدن متحدان نیست، اما ایالات متحده باید نوع نیروهای خود و نحوه استقرار آن‌ها را متحول کند. آمریکا باید بتواند از قلمرو خود دفاع کند و در عین حال قدرت مداخله جهانی را حفظ کند. به‌ویژه، باید بیشتر از قلمرو داخلی و فضا عملیات انجام دهد و پایگاه‌هایی در نیم‌کره غربی داشته باشد تا هم نیروها ایمن باشند و هم دسترسی جهانی حفظ شود.

تجربه نشان داده پیش‌بینی محل درگیری‌ها غیرممکن است، بنابراین آمریکا باید نیروهای دوربردی داشته باشد که بتوانند به‌سرعت جابه‌جا شوند و در برابر حمله‌ها مقاوم باشند.

این چیدمان جدید به آمریکا اجازه می‌دهد ضمن دفاع مؤثر از خود، توان ضربه‌زنی جهانی و بازدارندگی مؤثر را حفظ کند. این انتقال تدریجی خواهد بود و ممکن است به روابط تازه با کشورهایی چون فنلاند و سوئد یا احیای روابط با ژاپن و فیلیپین نیاز داشته باشد. اما اساس دفاع آمریکا باید به پایگاه‌های داخلی و مدار زمین نزدیک منتقل شود.

اقتصاد قدرت در حال تغییر

از اواسط قرن بیستم، یک فرض بنیادی در میان استراتژیست‌های دفاعی آمریکا این بود که اوراسیا دارای چند مرکز قدرت صنعتی است. جرج کنان، دیپلمات آمریکایی، در سال ۱۹۴۷ پنج مرکز قدرت صنعتی را شناسایی کرد: ایالات متحده، بریتانیا، اروپای غربی، اتحاد شوروی و ژاپن. منطق این بود که اگر دشمنی اوراسیایی یکی از این مراکز را تصرف کند، امنیت آمریکا به خطر می‌افتد. بنابراین تمرکز دفاعی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم به‌طور طبیعی روی اروپا و ژاپن قرار گرفت.

اما اهمیت اقتصادی اروپا کاهش یافته است. در سال ۱۹۸۸، یک مطالعه از سوی اندرو مارشال و چارلز ولف پیش‌بینی کرد که سهم اروپا از تولید جهانی از ۲۵ درصد به ۲۲ درصد تا سال ۲۰۱۰ کاهش خواهد یافت. آن‌ها همچنین پیش‌بینی کردند سهم ژاپن از ۱۳ درصد ثابت می‌ماند. در مجموع، پیش‌بینی کردند اروپا و ژاپن حدود یک‌سوم اقتصاد جهان را حفظ خواهند کرد.

اما واقعیت متفاوت بود. طبق آمار صندوق بین‌المللی پول، سهم اتحادیه اروپا در سال ۲۰۲۴ به ۱۴ درصد کاهش یافته و سهم ژاپن به تنها ۳ درصد رسیده است. به‌عبارت دیگر، از پایان جنگ سرد تاکنون، سهم نسبی اقتصادی اروپا و ژاپن از حدود ۳۴ درصد به ۱۷ درصد رسیده—کاهشی ۵۰ درصدی.

در مقابل، سهم آمریکا تقریباً ثابت مانده و سهم چین از ۱.۸ درصد به حدود ۱۸ یا ۱۹ درصد رسیده است. رشد بهره‌وری نیز نشان می‌دهد که شکاف میان آمریکا با اروپا و ژاپن همچنان در حال گسترش است. از سال ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۴، بهره‌وری نیروی کار در آمریکا بیش از ۱۲ درصد افزایش یافته، در حالی که در منطقه یورو کمتر از ۴ درصد رشد داشته است.

در مورد آینده رشد اقتصادی، هوش مصنوعی به‌عنوان فناوری عمومی جدید، تعیین‌کننده خواهد بود. کتاب جدید جفری دین نشان می‌دهد که تعداد و کیفیت مهندسان هوش مصنوعی نقش کلیدی در انقلاب صنعتی چهارم خواهند داشت. ۳۲ دانشگاه آمریکایی و کانادایی، و ۷ دانشگاه چینی در میان ۵۰ دانشگاه برتر این حوزه هستند. تنها یک دانشگاه در بریتانیا و سه دانشگاه در اتحادیه اروپا در این فهرست قرار دارند، و هیچ‌یک از ژاپن نیست. بنابراین بعید است اروپا و ژاپن بتوانند با انقلاب داده‌ها، سهم ازدست‌رفته خود را جبران کنند.

چالش تسلیحات دقیق

در حالی که قدرت اقتصادی ژاپن و اروپا کاهش یافته، دفاع از آن‌ها نیز دشوارتر شده است. سلاح‌های دقیق برد بلند، که در دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ ظهور کردند، باعث شده‌اند پایگاه‌های نظامی آمریکا در نزدیکی چین و روسیه آسیب‌پذیر باشند. پایگاه‌های ثابت اکنون در معرض حملات غیرهسته‌ای هستند.

استراتژیست‌ها پیشنهاد می‌کنند پایگاه‌ها افزایش یابند و نیروها پراکنده، پنهان، متحرک یا زیرزمینی شوند و با سامانه‌های دفاع موشکی مانند پاتریوت یا آگیس محافظت شوند. اما این راهکارها نیازمند منابع گسترده و زمین هستند—اغلب در مناطق پرجمعیت. در عین حال، آمریکا باید همزمان سه اولویت دیگر را تأمین کند: نوسازی نیروی هسته‌ای، دفاع از زیرساخت‌های حیاتی، و حفاظت از دارایی‌های فضایی.

برای مثال، ماهواره‌ها باید بتوانند حملات را شناسایی کرده و از آن‌ها بگریزند. ایستگاه‌های زمینی باید در برابر حملات ایمن باشند. بدون بازدارندگی هسته‌ای، پایگاه‌های امن داخلی و قدرت فضایی، ارتش آمریکا عملاً فلج خواهد شد. اما منابع مالی آمریکا برای تأمین همه این نیازها و همچنین دفاع پرهزینه از نیروهای کنونی در اروپا و آسیا کافی نیست.

آمریکا گزینه جایگزین دارد: استقرار عمده نیروها در خاک آمریکا و نیم‌کره غربی. چون زدن اهداف در آمریکا برای چین و روسیه دشوارتر است و دفاع از آن‌ها آسان‌تر. هرچه برد موشک بیشتر باشد، نیاز به سوخت و اندازه آن بیشتر است و در نتیجه راحت‌تر شناسایی و هدف قرار می‌گیرد. پنهان‌کاری (stealth) کمک می‌کند اما بسیار پرهزینه است.

سپر قدرتمند، شمشیر سریع

اگرچه دفاع در خاک خود آسان‌تر از دفاع در خارج است، اما همچنان پرهزینه و دشوار است. در عین حال، این رویکرد به‌تنهایی کافی نیست. باید یک «شمشیر» پاسخ‌گو و جهانی نیز همراه «سپر» داخلی باشد. این ایده، پیش‌تر در دهه ۱۹۵۰ نیز مطرح بود.

در سال ۱۹۵۳، آیزنهاور سیاست امنیتی New Look را ارائه داد که بر دفاع از آمریکا از طریق پایگاه‌های هوایی در نیم‌کره غربی متکی بود. این راهبرد بر قدرت بازدارنده هسته‌ای درون‌مرزی و دفاع هوایی متراکم تمرکز داشت. اما در آن زمان، هزینه‌های دفاع ضدبمب‌افکن ۴۰ میلیارد دلار طی ۵ سال برآورد شد—حدود ۱۱ درصد تولید ناخالص داخلی آمریکا—که غیرقابل قبول تلقی شد. بخش عمده این هزینه، مربوط به سیستم‌های اطلاعاتی بود که با فناوری آن زمان بسیار گران بود.

امروز، با رشد توان محاسباتی و کاهش هزینه‌ها، این راهبرد قابل اجراست. آمریکا می‌تواند پایگاه‌های موشکی در آلاسکا، مونتانا و داکوتای شمالی را گسترش دهد و دفاع ساحلی با سامانه‌های آگیس روی کشتی‌ها را تقویت کند. همچنین، استفاده از دفاع غیرعامل مانند پراکندگی و پنهان‌سازی دارایی‌ها، و تقویت زیرساخت‌های امنیت داخلی در برابر حملات سایبری و خرابکاری، الزامی است.

در نهایت، آمریکا باید حضور دریایی و هوایی خود را در نیم‌کره غربی گسترش دهد تا نسخه‌ای مدرن از دکترین مونرو را اجرا کند و مانع استقرار نیروهای دشمن در منطقه شود—از کانادا و گرینلند گرفته تا آمریکای مرکزی، دریای کارائیب و شمال آمریکای جنوبی.

قدرت مرکزی

بازنگری در سیاست دفاعی آمریکا باید با دقت و انعطاف انجام شود. برخی کشورها به دلیل کاهش قدرت اقتصادی اهمیت کمتری دارند، اما موقعیت جغرافیایی برخی دیگر ممکن است اهمیت آن‌ها را افزایش دهد. کشورهایی با زمین‌های پیچیده و کم‌جمعیت در نزدیکی دشمنان آمریکا، مکان‌های مناسبی برای استقرار تسلیحات متحرک و سبک هستند. برای مثال، فنلاند، کشورهای حوزه بالتیک، فیلیپین، کیوشو و هوکایدو از موقعیت خوبی برای حملات دقیق برخوردارند.

در بلندمدت، نیروهای خودکار می‌توانند بدون نیاز به حضور انسانی در این مناطق مستقر شوند. همچنین، آبراه‌های خارج از نیم‌کره غربی که توسط دشمنان استفاده می‌شوند، باید در صورت لزوم تحت محاصره دریایی قرار گیرند. فناوری‌های نظارتی فضایی نوین، انجام چنین عملیات‌هایی را تسهیل کرده‌اند.

سیاست دفاعی آمریکا نباید بر اساس ارزش‌داوری درباره متحدان بلکه بر پایه واقعیات اقتصادی، نظامی و فناوری روز بنا شود. نظم دفاعی ایجادشده ۷۵ سال پیش دیگر پاسخگوی شرایط جدید نیست. آمریکا باید با نگاهی واقع‌گرایانه، جایگاه نیروهای خود را برای دفاع از منافع ملی در جهانی خطرناک بازنگری کند.



پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار:محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

سورس ما: Foreign Affairs

💡 درباره منبع: نشریه فارن افرز (Foreign Affairs) وابسته به اندیشکده شورای روابط خارجی ایالات متحده (CFR) یکی از معتبرترین منابع تحلیلی در حوزه سیاست خارجی و روابط بین‌الملل است.

✏️ درباره نویسنده: استیفن پیتر روزن، استاد بازنشسته دانشگاه هاروارد و پژوهشگر سیاست جهانی در دانشگاه کلمبیاست که سابقه خدمت در پنتاگون و شورای امنیت ملی آمریکا را دارد.

نمایش بیشتر
دکمه بازگشت به بالا
سورس ما | SourceMA

لطفاً تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال کنید

کاربر گرامی، وب‌سایت ما برای تامین هزینه‌های نگهداری و ارائه محتوای به شما، نیازمند نمایش تبلیغات است. خواهشمندیم برای حمایت از ما و ادامه دسترسی به خدمات، تبلیغ‌گیر خود را غیرفعال نمایید. از همکاری شما صمیمانه سپاسگزاریم.