⏳ مدت زمان مطالعه: ۳ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: اکونومیست | 📅 تاریخ: ۲۶.Jun.2025 / خرداد ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
پس از بمبها باید طرحی برای بازتنظیم منطقه ارائه شود
دونالد ترامپ قمار کرد. اما آیا او برنده شده است؟ او برنامه هستهای ایران را بمباران کرده و بلافاصله آتشبسی را بر اسرائیل و جمهوری اسلامی تحمیل کرده است، آن هم بدون حتی یک تلفات آمریکایی. این یک توجیه در برابر کسانی است که، مانند این روزنامه، میترسیدند ایران واکنش شدیدی نشان دهد.
اما ریسکها تنها نیمی از محاسبه بودند: عامل دیگر این بود که آیا آمریکا قادر خواهد بود از یک حمله برای جلوگیری از ساخت سلاح هستهای توسط ایران استفاده کند یا خیر. بهترین راه برای انجام این کار اکنون این خواهد بود که آقای ترامپ به یک توافق هستهای کامل با رژیم برسد. او میتواند آن را با فشار بر خاورمیانه برای حل مشکلاتش از طریق تجارت و سرمایهگذاری، به جای آماده شدن برای جنگ، تقویت کند. اینها وظایف دشواری هستند، اما اگر آقای ترامپ حتی تا حدی آنها را به انجام برساند، جایزهای را به دست آورده که از دسترس پیشینیانش دور مانده بود.
تلاشهای او باید با ارزیابی اینکه ۱۴ بمب سنگرشکن و حدود ۳۰ موشک کروز او چقدر به سه تأسیسات در ایران آسیب رساندهاند، آغاز شود. آقای ترامپ به طور مشخص ادعا کرد که برنامه ایران را «نابود کرده» است. ظرف چند روز، این ادعا با یک ارزیابی درز کرده از آژانس اطلاعات دفاعی که هشدار میداد ایران تنها چند ماه به عقب رانده شده، نقض شد. اما آن ارزیابی مقدماتی و «کماعتماد» بود. آن نیز به نوبه خود، نقض شده است.
جدال خشمگینانهای که اکنون در حال شکلگیری است، نباید حقیقت اصلی را پنهان کند. بمباران به تنهایی بعید بود که تمام تأسیسات ایران را به طور قابل تأیید نابود کند و هرگز قرار نبود دانش هستهای ایران را از بین ببرد. هدف آن عقب راندن برنامه یا بهتر، متقاعد کردن ایران به این بود که یک سلاح هستهای ارزش دنبال کردن را ندارد. صرف نظر از میزان خسارت وارد شده، آقای ترامپ اکنون باید بپذیرد که این بینش باید در یک توافق هستهای رسمی شود.
رئیسجمهور بیش از بمبافکنهای آمریکایی برای کمک به خود دارد. حمله او نقطه اوج یک کارزار خیرهکننده ۲۰ ماهه اسرائیل بود که استراتژی دو دههای ایران برای گسترش نفوذ بدخیم خود بر خاورمیانه را شکسته است. برنامه هستهای آن دهها میلیارد دلار هزینه داشت اما، به دور از بازدارندگی از یک حمله خارجی، آن را تحریک کرد. ایران دهها میلیارد دلار دیگر را صرف شبکهای از شبهنظامیان و مشتریان در سراسر خاورمیانه کرد. یک هدف دیگر نیز بازدارندگی اسرائیل از حمله به ایران بود، اما پس از حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل شبکه نیابتی ایران را از هم پاشید.
رژیم ایران که تحقیر شده، بر سر یک دوراهی قرار دارد. میتواند به دنبال بمب برود، اما اگر این موضوع کشف شود، کشور منزوی شده و با دور دیگری از حملات روبرو خواهد شد. همچنین میتواند ایرانیان عادی را که سختی و سرکوب را تحمل کردهاند در حالی که مالیاتهایشان توسط رژیمی که ثابت کرد قادر به دفاع از آنها نیست، به هدر رفته است، خشمگین کند. جایگزین این است که افسران نظامی که به طور فزایندهای آخوندها را کنار زدهاند، به این نتیجه برسند که به راه انداختن یک مبارزه انقلابی علیه اسرائیل و آمریکا، جنگی است که جمهوری اسلامی نمیتواند در آن پیروز شود – و اینکه رفاه و بقای خودشان با تعامل مسالمتآمیز بهتر تأمین خواهد شد.
آقای ترامپ میتواند با ارائه یک توافق هستهای به نفع همه، بر انتخابهای رژیم تأثیر بگذارد. آمریکا باید خواستار آن شود که ایران ذخایر اورانیوم بسیار غنیشده خود را تحویل دهد و تحت بازرسیهای بینالمللی سرزده قرار گیرد. ایران باید بتواند اورانیوم را تا درجه راکتور غنی کند، اما تحت شرایط سختی که مستلزم آن است که بخشی از کنسرسیومی از کشورها باشد که در خارج از کشور کار میکنند. در ازای آن، مذاکرات باید در مورد برداشتن تحریمهای اروپایی و آمریکایی و همچنین تهدیدها باشد.
تصور نکنید که این کار آسان خواهد بود. سؤال فوری این است که چه بر سر ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم بسیار غنیشده ایران که در حملات آمریکا هدف قرار گرفت، آمد. هیچکس به ایران برای گفتن حقیقت اعتماد ندارد، اما برای رژیم بسیار دشوار خواهد بود که ثابت کند چیزی را که ندارد، ندارد، یا برای بازرسان بینالمللی که پس از چنین بمباران گستردهای هر کیلوگرم را حساب کنند. به نوبه خود، ایران به هیچکس، از جمله بازرسان، اعتماد ندارد. مذاکرات با خطر گرفتار شدن در اتهامات متقابل روبرو است.
به همین دلیل است که آقای ترامپ باید همچنین با تلاش برای تعیین یک مسیر جدید برای خاورمیانه، انگیزههای ایران را برای رفتن به سمت هستهای شدن تغییر دهد. اسرائیل اکنون قدرت نظامی مسلط منطقه است. پس از ۷ اکتبر، بسیاری از اسرائیلیها به این نتیجه رسیدهاند که بقا در یک محله خطرناک نیازمند کاربرد بیامان خشونت است. نیروهای مسلح آن با اولین نشانه از یک تهدید نوظهور، به اهدافی در لبنان و سوریه حمله میکنند. جناحهای راست افراطی در دولت آن میخواهند از این سلطه برای الحاق قلمرو فلسطینی در غزه و کرانه باختری استفاده کنند.
پس از پیروزیاش بر ایران، اسرائیل باید به جای آن، صفحه جدیدی را ورق بزند، همانطور که با مصر پس از جنگ ۱۹۷۳ انجام داد و همانطور که در سال ۲۰۲۰، زمانی که روابط با چندین کشور عربی را در پیمانهای ابراهیم عادیسازی کرد، شروع به انجام آن نمود. هدف اکنون باید یک توافق مشابه با عربستان سعودی باشد. اما این امر مستلزم یک آتشبس در غزه، به رسمیت شناختن اصل دو دولت توسط اسرائیل و دور شدن از یک وضعیت جنگ دائمی خواهد بود.
ایجاد یک توافق هستهای و عادیسازی روابط بسیار دشوار خواهد بود – به ویژه برای یک رئیسجمهور با دامنه توجه کوتاه و تمایل به بداههپردازی. و با این حال آقای ترامپ نقاط قوتی دارد. او بر حزب جمهوریخواه تسلط دارد، بنابراین بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، برای پیشی گرفتن از او در کنگره با مشکل مواجه خواهد شد. آقای ترامپ با کمک به اسرائیل، اقتدار لازم برای به هم کوبیدن سرها را به دست آورده است – همانطور که در ۲۴ ژوئن در چمن کاخ سفید انجام داد، زمانی که با عصبانیت از اسرائیل خواست تا آتشبس او را رعایت کند.
قرار دادن F در دیپلماسی
اگر آقای ترامپ علاقه خود را از دست بدهد، که کاملاً ممکن است، جایگزین تیره و تار خواهد بود. اگر برنامه هستهای ایران بار دیگر مطرح شود، اسرائیل دوباره ایران را بمباران خواهد کرد. اما یک کارزار دوم یا سوم از نظر فنی و دیپلماتیک دشوارتر از اولی خواهد بود. ایران درسهایی آموخته بود و جهان از استفاده مکرر از جنگ به عنوان یک راهحل موقت، صبرش را از دست خواهد داد. آمریکا، که موظف به حمایت از اسرائیل است حتی اگر در کنار آن نجنگد، درمییابد که خاورمیانه منابع نظامی و تمرکز سیاسی را که میخواست به سمت آسیا هدایت کند، میبلعد. در نهایت، بمباران ممکن است بیفایده به نظر برسد و شکافی بین آمریکا و اسرائیل ایجاد کند. آقای ترامپ قمار کرده است. اگر قرار است برنده شود، کار سخت زیادی در پیش است.
”