فارن پالسی | “افول خطرناک در استراتژی اسرائیل” | ۲۵ مرداد ۱۴۰۳

چگونه استراتژی‌های نظامی اسرائیل در طول دهه‌ها به افول رفته‌اند

مدت زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن پالسی / استفن م. والت | 📅 تاریخ: ۱۶ آگوست ۲۰۲۴ / ۲۵ مرداد ۱۴۰۳
⚠️ اخطار: محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


افول خطرناک در استراتژی اسرائیل

اسرائیل در وضعیت بحرانی قرار دارد. شهروندانش به شدت دچار اختلاف هستند و بعید است که این وضعیت بهبود یابد. این کشور درگیر جنگی بی‌پایان در غزه است، ارتش آن نشانه‌هایی از فشار را نشان می‌دهد و احتمال وقوع جنگ گسترده‌تر با حزب‌الله یا ایران وجود دارد. اقتصاد اسرائیل به شدت آسیب دیده است و تایمز اسرائیل اخیراً گزارش داده که ممکن است تا ۶۰,۰۰۰ کسب‌وکار در سال جاری تعطیل شوند.

علاوه بر این، رفتار اخیر اسرائیل به شدت به تصویر جهانی‌اش آسیب زده و آن را به دولتی منزوی تبدیل کرده است. پس از حملات وحشیانه حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل حمایت زیادی از سراسر جهان دریافت کرد و به طور گسترده‌ای پذیرفته شد که اسرائیل حق دارد به شدت واکنش نشان دهد. اما بیش از ۱۰ ماه بعد، کمپین نسل‌کشی اسرائیل علیه فلسطینیان در غزه و افزایش خشونت شهرک‌نشینان در کرانه باختری، آن حمایت اولیه را نابود کرده است. دادستان ارشد دادگاه کیفری بین‌المللی درخواست صدور حکم بازداشت برای نخست‌وزیر بنیامین نتانیاهو و وزیر دفاع یوآو گالانت به اتهام جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت کرده است. دادگاه بین‌المللی دادگستری نیز یافته‌های اولیه‌ای ارائه داده که اقدامات اسرائیل را به عنوان نسل‌کشی بالقوه توصیف می‌کند و به وضوح اشغال و استعمار اسرائیل در کرانه باختری، غزه و شرق اورشلیم را نقض آشکار حقوق بین‌الملل اعلام کرده است.

فقط مدافعان سرسخت صهیونیسم می‌توانند به آنچه در غزه اتفاق می‌افتد نگاه کنند و به شدت نگران نشوند، اگر نگوییم وحشت‌زده. حمایت در ایالات متحده از اقدامات اسرائیل به شدت کاهش یافته است و جوانان آمریکایی (از جمله بسیاری از جوانان یهودی آمریکایی) با واکنش ضعیف دولت بایدن به اقدامات اسرائیل مخالفت می‌کنند. به توییت اران اتزیون، معاون سابق شورای امنیت ملی اسرائیل، نگاهی بیندازید تا ببینید اسرائیل چگونه به خودش آسیب رسانده است. سپس گزارشی از بازدید اخیر تاریخ‌دان عمر بارتوف، یکی از برجسته‌ترین دانشمندان نسل‌کشی جهان، از اسرائیل را بخوانید تا ببینید مشکل چقدر عمیق است.

تحلیل استراتژیک اسرائیل و ریشه مشکلات آن

وسوسه‌انگیز است که تمام این مشکلات را به گردن نتانیاهو بیندازیم، و او به‌طور یقین سزاوار انتقاداتی است که هم در داخل و هم در خارج از کشور دریافت کرده است. اما انداختن همه تقصیرها بر دوش بی‌بی، نادیده گرفتن یک مشکل عمیق‌تر است: فرسایش تدریجی در تفکر استراتژیک اسرائیل در طول ۵۰ سال گذشته. دستاوردها و مهارت‌های تاکتیکی کشور در دو دهه اول به‌ویژه در میان نسل‌های مسن‌تر این تمایل را پنهان می‌کند که تا چه حد انتخاب‌های استراتژیک کلیدی اسرائیل از سال ۱۹۶۷ به این سو به تضعیف امنیت آن کمک کرده است.

صهیونیست‌های اولیه و نسل اول رهبران اسرائیل استراتژیست‌های باهوشی بودند. آنها در حال تلاش برای انجام کاری بودند که تقریباً غیرممکن به نظر می‌رسید: تأسیس یک دولت یهودی در میانه جهان عرب، حتی با وجود اینکه جمعیت یهودیان در فلسطین در سال ۱۹۰۰ بسیار اندک بود و هنوز در زمان تأسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ به‌طور مشخصی اقلیت بود. بنیان‌گذاران با واقع‌گرایی بی‌رحمانه موفق شدند: از فرصت‌های مطلوب بهره‌برداری کردند، نیروهای پارتیزانی قدرتمندی (و بعداً یک ارتش و نیروی هوایی درجه یک) ایجاد کردند، و بی‌وقفه برای جلب حمایت قدرت‌های جهانی مسلط کار کردند. به‌خاطر داشته باشید که هر دو اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده از برنامه تقسیم سازمان ملل در سال ۱۹۴۷ حمایت کردند و هر دو بلافاصله پس از تأسیس اسرائیل آن را به رسمیت شناختند. دیوید بن‌گوریون و دیگر رهبران صهیونیست اغلب مایل بودند تا به‌طور موقت به ترتیباتی که از اهداف بلندمدت‌شان کمتر بود، رضایت دهند، مشروط بر اینکه آن توافق آنها را به اهداف نهایی‌شان نزدیک‌تر کند.

پس از دست‌یابی به دولتی، دولت جدید با جدیت برای جلب حمایت بین‌المللی از طریق تلاش‌های بی‌وقفه در زمینه “هسبرا” (تبلیغات) و برقراری اتحادهای کاری با فرانسه، آفریقای جنوبی و چند کشور دیگر کار کرد. مهم‌تر از همه، رابطه‌ای “ویژه” با ایالات متحده برقرار کرد که بیشتر بر اساس قدرت و نفوذ رو به رشد “لابی اسرائیل” بود. رهبران اولیه اسرائیل فهمیدند که یک کشور کوچک محاصره شده توسط قدرت‌های خصم باید با دقت محاسبه کند و به شدت تلاش کند تا حمایت بین‌المللی به‌دست آورد. دیپلماسی هوشمندانه و میزان قابل توجهی از فریب نیز به اسرائیل کمک کرد تا به‌طور مخفیانه تسلیحات هسته‌ای توسعه دهد و حقایق تلخ تأسیس اسرائیل را پنهان کند که تا زمانی که کارهای بنی موریس، ایلان پاپه، آوی شلایم، سیما فلیپن و دیگر “مورخان جدید” در دهه ۱۹۸۰ منتشر نشد، به‌طور گسترده‌ای شناخته شده نبود. هیچ دولتی کامل نیست، و رهبران اولیه اسرائیل نیز گهگاه اشتباه کردند. بن‌گوریون در زمانی که با بریتانیا و فرانسه برای حمله به مصر در بحران سوئز ۱۹۵۶ همدست شد، اشتباه کرد و سپس پیشنهاد کرد که اسرائیل ممکن است نیروهایش را پس نکشد. او به سرعت از این موضع عقب‌نشینی کرد، اما وقتی که دولت آیزنهاور به‌وضوح اعلام کرد که چنین افزایش ناعادلانه‌ای را تحمل نخواهد کرد. اما به‌طور کلی، زیرکی استراتژیک دولت صهیونیستی در روزهای اولیه‌اش چشمگیر بود، به‌ویژه وقتی که با مخالفانش مقایسه می‌شود.

نقطه عطف، پیروزی خیره‌کننده اسرائیل در جنگ ۱۹۶۷ عرب-اسرائیل بود. نتیجه این جنگ به اندازه‌ای که در آن زمان به نظر می‌رسید معجزه‌آسا نبود (از جمله، اطلاعات آمریکا پیش‌بینی کرده بود که اسرائیل به‌راحتی پیروز خواهد شد)، اما سرعت و گستره این پیروزی بسیاری را شگفت‌زده کرد و به ایجاد حس غرور کمک کرد که از آن زمان به قضاوت استراتژیک اسرائیل آسیب زده است.

تصمیمات نادرست استراتژیک پس از جنگ ۱۹۶۷

اشغال و استعمار کرانه باختری و غزه منجر به تنشی ناگزیر بین شخصیت یهودی اسرائیل و نظام دموکراتیک آن شد: اسرائیل فقط می‌توانست یک دولت یهودی باقی بماند با سرکوب حقوق سیاسی فلسطینیان و ایجاد یک سیستم آپارتاید، در دوره‌ای که چنین نظمی سیاسی برای بسیاری از مردم جهان غیرقابل تحمل شده بود. اسرائیل می‌توانست این مشکل را از طریق پاکسازی قومی بیشتر و یا نسل‌کشی حل کند، اما هر دو این اقدامات جرایم علیه بشریت هستند که هیچ دوست واقعی اسرائیل نمی‌تواند از آنها حمایت کند.

اشتباهات دیگری نیز پس از تصمیم به دنبال کردن اسرائیل بزرگ رخ دادند. رهبران اسرائیلی (و همتایان آمریکایی‌شان، از جمله هنری کیسینجر) نشانه‌هایی را که رئیس‌جمهور مصر، انور سادات، آماده صلح در ازای بازگشت شبه‌جزیره سینا بود، نادیده گرفتند. علاوه بر این، اطلاعات اسرائیل به‌اشتباه تصور می‌کرد که ارتش مصر برای به چالش کشیدن نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) در سینا ضعیف است و بنابراین از جنگ بازداشته شده است. نتیجه این اشتباه محاسباتی جنگ اکتبر ۱۹۷۳ بود. با وجود شکست‌های اولیه، اسرائیل در میدان نبرد پیروز شد، اما نه در میز مذاکره پس از جنگ. هزینه‌های جنگ، همراه با فشارهای ایالات متحده، رهبران اسرائیل را متقاعد کرد که مذاکرات جدی برای واگذاری سینا را آغاز کنند. این تغییر سرانجام به سفر تاریخی سادات به اورشلیم، توافق‌نامه‌های کمپ دیوید و معاهده صلح مصر و اسرائیل منجر شد (که توسط میانجی‌گری مصرانه و ماهرانه جیمی کارتر، رئیس‌جمهور ایالات متحده وقت، به انجام رسید). متأسفانه، چون نخست‌وزیر وقت، مناخم بگین، به هدف اسرائیل بزرگ عمیقاً متعهد بود و مایل به پایان دادن به اشغال نبود، این فرصت نویدبخش برای رسیدگی به مسئله فلسطین را از دست داد.

تهاجم به لبنان و ظهور حزب‌الله

نشانه بعدی آشکار از کاهش قضاوت استراتژیک، تهاجم نافرجام اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲ بود. این نقشه توسط وزیر دفاع تندرو، آریل شارون، طرح‌ریزی شده بود که بگین را متقاعد کرد که یک حمله نظامی به لبنان، سازمان آزادی‌بخش فلسطین (PLO) را پراکنده خواهد کرد (که حضور قابل توجهی در لبنان داشت)، یک دولت طرفدار اسرائیل در بیروت برقرار خواهد کرد، و به اسرائیل دست آزاد در کرانه باختری خواهد داد. تهاجم در کوتاه‌مدت موفقیت نظامی داشت، اما منجر به اشغال جنوب لبنان توسط IDF شد که به نوبه خود مستقیماً به ایجاد حزب‌الله منجر شد. مقاومت روزافزون و قدرتمند حزب‌الله سرانجام اسرائیل را مجبور کرد که در سال ۲۰۰۰ از لبنان عقب‌نشینی کند. و حذف PLO از لبنان نتوانست مقاومت فلسطینیان را متوقف کند: بلکه راه را برای انتفاضه اول در سال ۱۹۸۷ هموار کرد، که نشانه‌ای دیگر بود از اینکه فلسطینیان قصد ندارند سرزمین خود را ترک کنند یا به تسلیم دائمی در برابر اسرائیل رضایت دهند.

فقدان راهبردهای صلح‌آمیز و بحران‌های در حال تشدید

اگرچه اسرائیلی‌های آینده‌نگر تشخیص دادند که مسئله فلسطین ناپدید نخواهد شد، دولت‌های متوالی اسرائیل به اقداماتی ادامه دادند که مشکل را بدتر می‌کرد. برای مثال، با وجود اینکه PLO با امضای اولین توافق‌نامه اسلو در سال ۱۹۹۳ وجود اسرائیل را پذیرفت، هیچ رهبری اسرائیلی هرگز مایل نبود که به فلسطینیان یک دولت مستقل بدهد. اگرچه پیشنهاد به ظاهر سخاوتمندانه‌ای که نخست‌وزیر وقت، ایهود باراک، در اجلاس کمپ دیوید ۲۰۰۰ ارائه داد، از هر پیشنهاد قبلی اسرائیل فراتر رفت، اما همچنان از ایجاد یک دولت مستقل برای فلسطینیان بسیار فاصله داشت. بهترین پیشنهاد اسرائیل قرار بود دو یا سه کانتون جداگانه و غیرنظامی در کرانه باختری ایجاد کند که اسرائیل کنترل کامل بر مرزها، فضای هوایی و منابع آبی این موجودیت جدید داشته باشد. این یک دولت مستقل نبود، چه رسد به اینکه هیچ رهبری مشروع فلسطینی بتواند آن را بپذیرد. جای تعجب نیست که وزیر امور خارجه سابق اسرائیل، شلومو بن‌عامی، بعداً اعتراف کرد: “اگر من یک فلسطینی بودم، کمپ دیوید را رد می‌کردم.”

تصمیمات غلط و پیامدهای آنها

ساختن صلح با فلسطینیان مستلزم آن است که اسرائیل توسعه شهرک‌ها در سرزمین‌های اشغالی را متوقف کند و با فلسطینیان برای ایجاد حکومتی که شایسته، موثر و مشروع باشد، همکاری کند. در عوض، رهبران اسرائیل – به‌ویژه دولت‌های به رهبری شارون و نتانیاهو – برعکس عمل کرده‌اند. آنها از توقف گسترش شهرک‌ها امتناع کردند، برای تضعیف فلسطینیان و تقسیم آنها حتی زمانی که این به معنای حمایت ضمنی از حماس بود، تلاش زیادی کردند، و بارها تلاش‌های ایالات متحده برای دستیابی به راه‌حل دو دولت را سنگ‌اندازی کردند. نتیجه یک سری درگیری‌های ویرانگر اما بی‌نتیجه بوده است (مانند عملیات سرب گداخته در ۲۰۰۸-۰۹ و عملیات لبه حفاظتی در ۲۰۱۴). این تلاش‌های مکرر برای “چیدن چمن‌ها” مقاومت فلسطینیان را پایان نداد، بلکه در نهایت منجر به حمله مرزی حماس در ۷ اکتبر شد که بدترین ضربه‌ای بود که در دهه‌های اخیر به اسرائیل وارد شده است.


جمع‌بندی و پیامدها برای آینده اسرائیل

یک نمونه نهایی و گویای دوراندیشی استراتژیک اسرائیل، مخالفت شدید آن با تلاش بین‌المللی برای مذاکره درباره محدودیت‌های برنامه هسته‌ای ایران است. اسرائیل به دلایل استراتژیک موجهی می‌خواهد تنها کشور خاورمیانه با تسلیحات هسته‌ای باقی بماند و نمی‌خواهد ایران، بزرگترین دشمن منطقه‌ای‌اش، به بمب دست یابد. بنابراین، نتانیاهو و دیگر رهبران اسرائیلی باید از توافق جامع هسته‌ای سال ۲۰۱۵ (برجام) استقبال می‌کردند، زیرا این توافق ایران را مجبور به کاهش ظرفیت غنی‌سازی، کاهش ذخایر اورانیوم غنی‌شده و پذیرش بازرسی‌های شدید آژانس بین‌المللی انرژی اتمی کرد، و در نتیجه دسترسی ایران به بمب را برای یک دهه و شاید بیشتر مسدود کرد. بسیاری از مقامات ارشد امنیتی اسرائیل به‌درستی از این توافق حمایت کردند، اما نتانیاهو و حامیان تندرو او، همراه با AIPAC و گروه‌های تندروتر لابی اسرائیل در ایالات متحده، به شدت مخالف بودند. این تندروها نقش کلیدی در متقاعد کردن رئیس‌جمهور وقت، دونالد ترامپ، به خروج از توافق در سال ۲۰۱۸ داشتند و امروز ایران به ساخت بمب نزدیک‌تر از همیشه است. تصور سیاست اسرائیلی کوتاه‌بینانه‌تر از این دشوار است.

چه چیزی باعث این کاهش چشمگیر در درایت استراتژیک اسرائیل می‌شود؟ یک عامل مهم احساس غرور و بی‌توجهی است که از حمایت و تبعیت ایالات متحده از خواسته‌های اسرائیل ناشی می‌شود. اگر قدرتمندترین کشور جهان از شما حمایت کند، بدون توجه به اینکه چه کاری انجام می‌دهید، نیاز به تفکر دقیق درباره اقدامات خود به‌طور اجتناب‌ناپذیری کاهش می‌یابد. علاوه بر این، تمایل اسرائیل به دیدن خود به عنوان قربانی و سرزنش همه مخالفت‌ها با سیاست‌هایش به یهودی‌ستیزی، کمکی نمی‌کند، زیرا این امر باعث می‌شود که رهبران اسرائیلی و مردم آنها نتوانند تشخیص دهند که چگونه اقدامات خودشان ممکن است خصومتی را که با آن مواجه هستند، تحریک کند. حکومت نتانیاهو به عنوان طولانی‌ترین خدمت نخست‌وزیر اسرائیل نیز بخشی از مشکل است، به‌ویژه از آنجایی که اقدامات او تا حد زیادی با منافع شخصی (یعنی جلوگیری از محکومیت برای فساد) هدایت می‌شود، نه فقط با نگرانی‌هایی در مورد آنچه که برای کشورش بهترین است. علاوه بر این، نفوذ فزاینده راست دینی – که دیدگاه‌های پیام‌آورانه آنها در سیاست خارجی اخیراً در مقاله‌ای هشداردهنده در روزنامه هاآرتص خلاصه شده است – شرایط را به یک فاجعه تبدیل کرده است. وقتی هر کشوری شروع به تصمیم‌گیری‌های استراتژیک بر اساس پیشگویی‌های آخرالزمانی و انتظار مداخله الهی می‌کند، باید منتظر عواقب بدی بود.

این موضوع چرا اهمیت دارد؟ زیرا همان‌طور که ایالات متحده در واکنش به حملات ۱۱ سپتامبر نشان داد، کشورهایی که به‌طور هوشمندانه به گزینه‌های استراتژیک خود فکر نمی‌کنند، می‌توانند به خود و دیگران آسیب قابل توجهی وارد کنند. اقدامات اسرائیل به آینده طولانی‌مدت خود آسیب می‌رساند، بنابراین هر کسی که می‌خواهد اسرائیل آینده‌ای روشن داشته باشد باید به‌ویژه نگران افت قضاوت استراتژیک آن باشد. رفتار انتقام‌جویانه و کوته‌نگرانه اسرائیل سال‌هاست به فلسطینیان بی‌گناه آسیب زیادی رسانده و امروز نیز به این کار ادامه می‌دهد، با این حال شانس کمی برای پایان دادن به مقاومت فلسطینیان دارد. داشتن رابطه نزدیک با یک شریک ناپایدار و بی‌فکر نیز برای ایالات متحده مشکل بزرگی است، زیرا زمان، توجه و منابع زیادی را می‌بلعد و باعث می‌شود که ایالات متحده هم بی‌اثر و هم ریاکار به نظر برسد. همچنین ممکن است یک موج جدید از تروریسم ضدآمریکایی را برانگیزد که با همه آسیب‌های آشکار ناشی از این نتیجه همراه خواهد بود.

متأسفانه، مشخص نیست که چگونه می‌توان این وضعیت را اصلاح کرد. بهترین کاری که حامیان اسرائیل در ایالات متحده می‌توانند انجام دهند این است که هر دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه را تحت فشار قرار دهند تا با یک دوز شدید از “عشق سخت” به دولت یهود اعمال کنند تا اسرائیل به بازنگری در مسیر فعلی خود بپردازد. البته، این امر همچنین مستلزم آن است که گروه‌هایی در لابی مانند AIPAC نیز درباره نقش خود در کشاندن اسرائیل به این بن‌بست کنونی تأمل کنند. متأسفانه، هیچ نشانه‌ای از وقوع این اتفاق در آینده نزدیک وجود ندارد. در عوض، اسرائیل و حامیانش در ایالات متحده در حال دو برابر کردن اقدامات خود هستند. این یک نسخه برای دردسرهای بی‌پایان، اگر نه فاجعه، است.


پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار: محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.
سورس ما: فارن پالسی

💡 درباره منبع: فارن پالسی (Foreign Policy) یک مجله و وب‌سایت معتبر در حوزه روابط بین‌الملل و تحلیل‌های جهانی است که به ارائه مقالات و تحلیل‌های عمیق درباره مسائل جهانی و سیاست خارجی می‌پردازد.
✏️ درباره نویسنده: استفن م. والت یک ستون‌نویس در فارن پالسی و استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه هاروارد است. او به طور گسترده‌ای در موضوعات مرتبط با سیاست خارجی، امنیت بین‌الملل و روابط قدرت‌ها شناخته شده است.

خروج از نسخه موبایل