⏳مدت زمان مطالعه: ۹ دقیقه | ✏️ناشر/نویسنده: فارین پالسی/دنیس راس | 📅 تاریخ: ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۴ / ۲۲ شهریور ۱۴۰۳
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
ایران از تعهد خود برای نابودی اسرائیل هیچ راز پنهانی نمیسازد. استراتژی آن این است که اسرائیل را تحت فشار مداوم قرار داده و درگیریهای مداوم در مرزهای خود را به راه اندازد. در حالی که این امر واضح به نظر میرسد، رویکرد فعلی اسرائیل به طرز عجیب و غریبی به نفع ایران است.
رهبر عالی ایران، آیتالله علی خامنهای، مدتهاست فرض میکند که اسرائیلیها در صورت احساس فشار مداوم از تهدیدات نظامی، کشور را ترک خواهند کرد. چیزی که برخی به آن “حلقه آتش” اطراف اسرائیل میگویند، بر اساس این فرض است.
این که خامنهای و رهبر حزبالله حسن نصرالله اشتباه میکنند اهمیت چندانی ندارد — بعد از همه، اسرائیلیها با وجود تمام اختلافاتشان بهوضوح نشان دادهاند که برای کشورشان میجنگند و در آن باقی میمانند. آنچه اهمیت دارد این است که خامنهای و نصرالله اینطور فکر میکنند و استراتژی نظامی خود را بر این اساس طراحی کردهاند — و به ضرر خود، دولت اسرائیل در حال افتادن در دام آنها است.
نصرالله در سخنرانی ماه ژانویه گفت که اسرائیلیها در زمین ریشه ندارند و تحت فشار، آن را ترک خواهند کرد. خامنهای گفته است “مهاجرت معکوس” به پایان اسرائیل منجر خواهد شد.
بر اساس این منطق، این دو رهبر معتقدند استراتژی مناسب بلندمدت این است که اسرائیل را مجبور به جنگ در همه جبههها کنند: در غزه، در مرز شمالی با لبنان و در کرانه باختری، بهویژه با تسلیحات، مواد منفجره و پول ایرانی که به همه این جبههها قاچاق میشود — البته مشروط به اینکه این امر ایران را مستقیماً وارد یک درگیری نکند و مهمترین نماینده خود، حزبالله را به خطر نیندازد.
اگر هنوز شک و تردیدی درباره تمایل ایران به اجتناب از جنگهای تمامعیار وجود داشته باشد، باید پس از ترور هدفمند اسرائیلی فوآد شکر، که به طور بالقوه دومین فرد مهم در حزبالله بود، و ترور اسماعیل هنیه، رئیس سیاسی حماس، از بین برود. در حالی که خامنهای و نصرالله قول داده بودند که پاسخی شدید خواهند داد و اسرائیل هزینه بالایی برای این اقدامات خواهد پرداخت، تاکنون از اقداماتی که میتواند منجر به تشدید تنشها شود، خودداری کردهاند. وقتی حزبالله بالاخره واکنش نشان داد، نصرالله ادعای موفقیت بزرگی کرد (برای جلوگیری از اقدامات بیشتر)، با وجود اینکه در شبکههای اجتماعی عربی به خاطر ادعاهایش مورد تمسخر قرار گرفت.
در حالی که خامنهای و نصرالله تهدیدهای خود را با اعمال تأیید نکردهاند، مصمم هستند که اسرائیل را تحت فشار مداوم قرار داده و در جنگهای فرسایشی غرق کنند. در واقع، فرسایش اسرائیل در باتلاقهایی که به آن هزینه نظامی میدهند و آن را در صحنه جهانی از نظر سیاسی منزوی میکنند، هسته اصلی استراتژی ایران است. همانطور که خامنهای در ماه مارس استدلال کرد، اسرائیل دچار “بحران” است زیرا “ورود رژیم صهیونیستی به غزه برای آن یک باتلاق ایجاد کرده است. اگر امروز از غزه خارج شود، شکست خورده است. و اگر خارج نشود، باز هم شکست خورده است.”
سیاستهای فعلی اسرائیل در حال اعتبار بخشیدن به استراتژی ایرانی است. اسرائیل اکنون در حال جنگهای فرسایشی در غزه، در مرز شمالی و به طور فزایندهای با تهاجمات بزرگتر به کرانه باختری است. هرکدام بهطور جداگانه ممکن است منطقی باشند، اما در مجموع، آنها به معنای بازی در شرایط ایران است.
این به این معنا نیست که اسرائیل باید اکنون به دنبال جنگهای تمامعیار با حزبالله یا ایران باشد. اما اسرائیل به یک استراتژی جدید نیاز دارد.
این کار آسانتر از آنچه به نظر میرسد انجام میشود. این امر نیازمند تعداد زیادی تصمیمات سخت اما ضروری از سوی نخست وزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو و دولت بایدن است. رئیس جمهور بعدی ایالات متحده باید آماده باشد تا اقداماتی انجام دهد که برخی از این انتخابهای سخت را آسانتر کند.
برای اسرائیل، چنین استراتژی باید با پایان دادن به جنگ در غزه آغاز شود. دولت بایدن در حال تلاش برای تسهیل این امر از طریق دستیابی به یک توافق گروگانگیری است که مسیر را به سمت یک آتشبس دائمی هموار میکند. متأسفانه، این امر هنیه را به عنوان جانشین سینوار به داور تبدیل میکند که آیا میتواند توافقی وجود داشته باشد یا خیر، حتی با فرض اینکه نتانیاهو در انجام یک توافق گروگانگیری جدی است، که بسیاری از اسرائیلیها در آن شک دارند.
در حالی که من امیدوارم تلاشهای ایالات متحده موفقیتآمیز باشد، باید یک برنامه جایگزین نیز وجود داشته باشد که تمرکز آن بر پایان دادن به جنگ برای آزادی گروگانها باشد، نه برای دستیابی به یک توافق گروگانگیری برای پایان دادن به جنگ. برای این کار، نتانیاهو باید بتواند بهطور معتبر، موفقیت را بر اساس نابودی نظامی حماس، نابودی بسیاری از زیرساختهای نظامی آن (انبارهای تسلیحات، آزمایشگاههای تسلیحاتی، تاسیسات تولید تسلیحات و تونلها) و تضمین پایان قاچاق برای جلوگیری از تجدید قوای حماس ادعا کند. اسرائیل بسیار نزدیک به دستیابی به این هدف است، پس از نابودی حماس به عنوان یک نیروی نظامی و بسیاری از زیرساختهای نظامی آن.
تمرکز نتانیاهو بر رفح و گذرگاه فیلادلفی اشتباه نیست زیرا باید به قاچاق بالای زمین و زیر آن پایان داد؛ با این حال، پاسخ او مبنی بر نگه داشتن نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) در آنجا اشتباه است زیرا جایگزینهایی برای حضور اسرائیلی وجود دارد و چنین حضوری برای او هزینه خواهد داشت آنچه او نیز میخواهد، که جایگزینی برای حکومت حماس در غزه است — اثبات واقعی پیروزی اسرائیل.
مصر، مراکش، امارات متحده عربی و کشورهای دیگر آماده هستند تا به صورت موقت غزه را در کنار فلسطینیان غیر حماس اداره کنند و امنیت را تأمین کنند — اما نه اگر اسرائیل در غزه باقی بماند، و نتانیاهو بارها گفته است که نمیخواهد این اتفاق بیفتد. دولت بایدن میتواند با ارائه فناوریهای جدید اسکن و تعهد به کمک مالی برای ایجاد یک مانع زیرزمینی در برابر تونلها و ترتیب حضور نیروهای اماراتی همراه با پیمانکاران امنیتی بهویژه آموزش دیده و تجهیز شده برای حفاظت از گذرگاه، از قاچاق جلوگیری کند.
اگر نتانیاهو پایان جنگ را اعلام کند در صورتی که گروگانها آزاد شوند، سینوار با فشار زیادی نه فقط از سوی عربها بلکه از فلسطینیان برای آزادی آنها مواجه خواهد شد — بهطور قابل توجهی به دلیل اینکه این همواره شرط حماس بوده است. بله، همچنان مذاکراتی در مورد ترتیب، سرعت عقبنشینیهای IDF و زندانیان فلسطینی خواهد بود، اما تمام متن تغییر خواهد کرد و اسرائیل میتواند بهطور سیاسی برتری را ادعا کند و به شهروندانش بگوید که جنگ را به شرایط خود پایان میدهد.
اسرائیل سپس میتواند به مرز شمالی بپردازد. نصرالله بهوضوح اعلام کرده است که در صورت وجود آتشبس در غزه، از آتشسوزی در اسرائیل خودداری خواهد کرد — که زمینه را برای دستیابی به توافقی فراهم میکند که به هر دو شهروند اسرائیلی و لبنانی اجازه میدهد به خانههای خود در هر دو طرف مرز بازگردند. حتی اگر ایران ترجیح دهد جنگ فرسایشی در آنجا ادامه یابد، نصرالله این کار را نمیخواهد، با توجه به هزینهای که پایگاه شیعه حزبالله در جنوب لبنان میپردازد، جایی که حدود ۱۰۰,۰۰۰ لبنانی مجبور به تخلیه خانههای خود شدهاند.
۶۰,۰۰۰ اسرائیلی تخلیهشده تنها در صورتی به خانههای خود بازخواهند گشت که مطمئن شوند نیروها و تسلیحات حزبالله به مرز بازنمیگردند. هیچ راه سادهای برای تضمین این امر وجود ندارد — نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در کشور و ارتش لبنان ثابت کردهاند که مانع از فعالیتهای حزبالله نخواهند شد. اما یک راه وجود دارد که ایالات متحده میتواند برای جلوگیری از نقض توافق توسط حزبالله انجام دهد: تعهد به حمایت از اسرائیل، چه بهصورت گفتاری و چه با تأمین مجدد تسلیحات، حتی در زمین، اگر حزبالله نیروهای خود را به سمت مرز بازگرداند.
بهجای اینکه واشنگتن فقط بگوید نمیتواند از اقدامات اسرائیلی جلوگیری کند، نصرالله باید بداند که ایالات متحده از اقدام اسرائیل حمایت خواهد کرد اگر حزبالله توافق را نقض کند. نصرالله پیامدهای یک جنگ تمامعیار را درک میکند، و حزبالله تنها نیروی نیابتی است که ایران آماده نیست آن را قربانی کند.
در مورد آنچه که به طور فزایندهای به جبهه سوم تبدیل میشود، یعنی کرانه باختری، اسرائیل نمیتواند به سادگی یک سیاست تنبیهی را دنبال کند. عملیات فعلی ارتش اسرائیل در آنجا منجر به نابودی آزمایشگاههای ساخت بمب و کشتن و دستگیری تروریستهای تحت تعقیب خواهد شد — و مانند تلاشهای قبلی، اسرائیل باید به تکرار این عملیاتها ادامه دهد.
تلاش قابل توجهی از سوی ایران برای قاچاق تسلیحات و مواد منفجره و پرداخت به تعداد زیادی از جوانان بیکار فلسطینی برای انجام اقدامات تروریستی علیه اسرائیل وجود دارد — و این باید متوقف شود. بیشتر این قاچاق از مرز اردن به کرانه باختری و از سوریه صورت میگیرد. اردن تلاش میکند تا جلوی آن را بگیرد، اما فاقد فناوری و نیروی انسانی لازم برای انجام این کار است — و در اینجا، باز هم نقش ایالات متحده با ارائه فناوری، پهپادها، و حتی نیروی انسانی میتواند مؤثر باشد.
اما اسرائیل باید به مسائلی که ایران در کرانه باختری از آنها بهرهبرداری میکند نیز بپردازد. باید به فلسطینیان غربالشده اجازه داده شود دوباره در اسرائیل کار کنند — چیزی که به شدت بیکاری را کاهش میدهد؛ جلوگیری از ضبط مالیاتهایی که برای فلسطینیان جمعآوری میکند تا فشار اقتصادی شدید بر تشکیلات خودگردان فلسطینی را کاهش دهد، که تنها ۵۰ درصد حقوق کارکنان خود از جمله نیروهای امنیتی را پرداخت میکند؛ و برخورد جدیتر با خشونت ناشی از شهرکنشینان یهودی.
تا زمانی که ایتمار بنگویر و بزالل اسموتریچ، ملیگرایان مسیحی در دولت فعلی اسرائیل، قادر به شکلدهی به سیاستهای اسرائیل نسبت به کرانه باختری باشند، تغییر زیادی امکانپذیر نخواهد بود. آنها خواهان فروپاشی تشکیلات خودگردان هستند — و این امر خلاءای را در کرانه باختری ایجاد میکند، که ایرانیان از آن استقبال خواهند کرد و خوشحال از پر کردن آن خواهند بود.
فلسطینیها همچنین نیاز به امید دارند که آیندهای دارند و غیر اسلامیها و غیر انکارگرایان میتوانند آن را فراهم کنند. سعودیها میتوانند نقش بزرگتری در کمک به ارائه یک چشمانداز سیاسی برای فلسطینیها داشته باشند، چیزی که برای جلوگیری از رادیکالیزاسیون بیشتر در کرانه باختری نیز لازم است. سعودیها، دولت بایدن، و نتانیاهو همچنان به توافق عادیسازی روابط سعودی-اسرائیلی علاقهمند هستند.
از سوی خود، سعودیها خواهان یک معاهده دفاعی با ایالات متحده و آنچه که یک مسیر معتبر به سوی دولت فلسطینی مینامند، هستند. دولت بایدن آماده است تا معاهده دفاعی را نهایی کرده و پس از انتخابات به مجلس سنای ایالات متحده ارائه دهد، اما یک مسیر معتبر به سوی دولت فلسطینی نیازمند تنظیم سیاست اسرائیل است.
از زمان حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، مردم اسرائیل، نه فقط نتانیاهو، نسبت به دولت فلسطینی محتاط بودهاند. اسرائیلیها حق دارند بدانند که یک دولت فلسطینی نمیتواند و نخواهد بود که توسط حماس یا انکارگرایان هدایت شود و هویت فلسطینیها بر اساس همزیستی با اسرائیل، نه مقاومت، باشد.
البته، هیچ مسیر معتبر به سوی یک دولت ممکن نیست اگر اسرائیل بتواند به طور زمینی عمل کند به گونهای که یک دولت فلسطینی را غیرممکن سازد. بنابراین، نتانیاهو باید عادیسازی سعودی را بر ملیگرایان مسیحی در دولتش ترجیح دهد. در کوتاهمدت، این به معنای انتخاب رئیسجمهور ایالات متحده جو بایدن بر بنگویر است.
بایدن میتواند این را آسانتر کند با ارائه چیزی بیشتر از یک معاهده دفاعی به سعودیها به عنوان بخشی از توافق عادیسازی. ایده همیشه دفاع از خود در اسرائیل با توجه به تاریخچه اسرائیل قابل درک است، اما در شب ۱۳ آوریل، هنگامی که نیروهای ایالات متحده — همراه با بریتانیا، فرانسه، و شرکای عرب — بسیاری از پهپادها و موشکهای کروز پرتاب شده توسط ایران را رهگیری کردند، اسرائیل به تنهایی از خود دفاع نمیکرد. چون ایران نمیخواهد وارد یک درگیری مستقیم با ایالات متحده شود، زمان آن رسیده است که یک معاهده دفاعی رسمی ایالات متحده-اسرائیل نیز در نظر گرفته شود.
آنچه که من خواستار آن هستم، یک دستور کار بزرگ برای هر دولت اسرائیل خواهد بود. اما تهدیدی که ایران و نیروهای نیابتیاش ایجاد میکنند، و همچنین مسألهای که نتانیاهو همواره آن را به عنوان مأموریت ویژه تاریخی خود تعریف کرده است: دفاع از اسرائیل در برابر ایران، باید در نظر گرفته شود. در حال حاضر، دولت نتانیاهو به جای تضعیف استراتژی بلندمدت ایران، در حال اعتبار بخشیدن به آن است.
این واقعیت که ایران نشان داده است که نمیخواهد درگیری مستقیم — قطعاً نه با ایالات متحده — باید مبنای استراتژی جمعی باشد که واشنگتن باید در اجرای آن پیشرو باشد. اما اسرائیل نقش خود را دارد و منافع خود اسرائیل حکم میکند که باید استراتژی بلندمدت ایران را تضعیف کند نه تقویت.
پاورقی ها:
⚠️ اخطار: محتوای این مقاله صرفاً دیدگاههای نویسنده و منبع اصلی را منعکس میکند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاههای مطرحشده نیست.
✅ سورس ما: فارین پالسی
Netanyahu Is Playing Into Khamenei’s Hands
💡 درباره منبع: فارین پالسی (Foreign Policy) یک مجله و وبسایت معتبر در حوزه روابط بینالملل و تحلیلهای جهانی است که به ارائه مقالات و تحلیلهای عمیق درباره مسائل جهانی و سیاست خارجی میپردازد.
✏️ درباره نویسنده: دنیس راس یک محقق برجسته در موسسه واشنگتن برای سیاستهای خاور نزدیک است و در دانشگاه جورجتاون تدریس میکند. او در سمتهای ارشد امنیت ملی در دولتهای ریگان، جرج اچ. دبلیو. بوش، کلینتون و اوباما خدمت کرده است، از جمله به عنوان فرستاده ویژه کلینتون در خاورمیانه.