⏳ مدت زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن افرز / فیلیپس پی. اوبراین | 📅 تاریخ: September 12, 2025 / ۲۱ شهریور ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
ایالات متحده زمانی به عنوان «رهبر جهان آزاد» شناخته میشد – عنوانی عمدتاً خودخوانده اما همچنان پرطنین که نشان میداد آمریکاییها چگونه خود را میبینند و متحدانشان کشورشان را چگونه قضاوت میکنند. اگرچه دموکراسیهای بزرگ در اروپا و شرق آسیا گاهی از سلطه ایالات متحده ناراضی بودند، اما برتری استراتژیک واشنگتن را پذیرفته بودند. از سال ۱۹۴۵، متحدان ایالات متحده خود را با زندگی در دنیایی تحت سلطه آمریکا وفق دادند و معتقد بودند که این کشور در صورت جنگ از آنها محافظت خواهد کرد.
آن روزها ممکن است به پایان رسیده باشد. در هفت ماه اول دولت دوم دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، واشنگتن تعهدات دفاعی خود را در سراسر جهان تضعیف کرده است. به عنوان مثال، ماده ۵ ناتو (که اعضای ناتو را ملزم به کمک به دیگر اعضای تحت حمله میکند) را زیر سوال برده، یک جنگ تعرفهای را با تقریباً همه کشورها آغاز کرده و بارها تهدید به قطع حمایت از اوکراین کرده است. پیش از این، متحدان آمریکا برنامههای دفاعی و بسیاری از مواضع سیاست بینالمللی خود را برای جلب رضایت مقامات آمریکایی تنظیم میکردند. امروز، متحدان واشنگتن در حال فکر کردن به دنیایی هستند که دیگر نمیتوان به ایالات متحده برای تأمین امنیت آنها یا حفظ نظم مبتنی بر قوانینی که تقریباً یک قرن برای ساخت آن صرف کرده بود، اعتماد کرد.
خطرات ناشی از واشنگتن فراتر از رها شدن است. ترامپ نه تنها از شرکای سنتی ایالات متحده فاصله میگیرد؛ بلکه با کار مستقیم علیه آنها نیزигры میکند. ترامپ سالهاست که اعلام کرده است که اغلب تعامل با دیکتاتورها – از جمله ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه و شی جین پینگ، رهبر چین – را به تعامل با دموکراسیها ترجیح میدهد. به عنوان مثال، از زمان بازگشت به قدرت، او به طور مرتب با پوتین صحبت کرده و در مورد تقسیم اوکراین بحث کرده است. اجلاس سران در ماه اوت در انکوریج، که در آن ترامپ با فرش قرمز و سخنان گرم از پوتین استقبال کرد، تنها آخرین نمونه است. دیگر صداهای مهم در حزب جمهوریخواه به وضوح اعلام میکنند که حداقل دیگر خود را موظف به دفاع از دموکراسی در سراسر جهان نمیدانند. جی. دی. ونس، معاون رئیسجمهور آمریکا، گفته است که ایالات متحده «کارش با تأمین مالی تجارت جنگ اوکراین تمام شده است» و آشکارا از اروپاییها خواسته است تا از نیروهای راست افراطی در سراسر قاره خود حمایت کنند. جمهوریخواهان همچنین در حال تضعیف پایههای حکومت دموکراتیک در ایالات متحده هستند. ترامپ و متحدانش در حال ترسیم مجدد مرزهای حوزههای انتخابیه مجلس نمایندگان برای حفاظت از اکثریت خود در کنگره، اخراج کارمندان دولتی به دلیل عدم رضایت از نتایج تحقیقات غیرحزبی، صدور مداوم فرامین اجرایی غیرقانونی و قلدری علیه رسانهها و دانشگاهها هستند. این نیز به سختی میتواند برای متحدان دموکراتی که معتقد بودند واشنگتن «جهان آزاد» را رهبری میکند، آرامشبخش باشد.
بسیاری از این کشورها سعی کردهاند تظاهر کنند که این مشکل از بین خواهد رفت. آنها برای جلب نظر دولت ترامپ تلاش کرده و رئیسجمهور را به طور اغراقآمیزی ستایش کردهاند. اما ترامپ به تهدید آنها و تضعیف پیوندهایشان با واشنگتن ادامه داده است. به عبارت دیگر، استراتژی مماشات با ترامپ ممکن است به خوبی شکست بخورد. در عوض، ممکن است منطقی باشد که کشورهای متعهد به دموکراسی و آنچه از نظم مبتنی بر قوانین قدیمی باقی مانده است، روابط بینالمللی خود را بازنگری کنند، خود را از هوسهای ایالات متحده مصون نگه دارند و سعی کنند به طور کلی از آزادیهای خود در این دوران بسیار بیثبات محافظت کنند. چنین تلاشی مستلزم آن است که آنها پیوندهای اقتصادی و دفاعی بسیار قویتری با یکدیگر برقرار کنند و تعهد بسیار بیشتری (و گرانتری) به امنیت خود داشته باشند. این یک تلاش سخت خواهد بود. اما ممکن است تنها راهی باشد که این کشورها بتوانند دموکراسی را در داخل نجات دهند – و شاید به گسترش دوباره آن کمک کنند.
چرخش استبدادی
ترامپ در هر دو دوره ریاست جمهوری خود، نسبت به رهبران استبدادی مشتاق بوده است. او بارها از کیم جونگ اون، دیکتاتور کره شمالی، تمجید کرده است. او محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی را تشویق کرده است. در تمام این مدت، او سران کشورهای دموکراتیک را مورد انتقاد قرار داده است. به عنوان مثال، او بارها جاستین ترودو، نخستوزیر سابق کانادا را تحقیر کرد و او را «فرماندار» «ایالت پنجاه و یکم» ایالات متحده خواند. و به نظر میرسد که او حکومت استبدادی را به عنوان الگویی که میخواهد از آن تقلید کند، میبیند. در ماه اوت، ترامپ تا آنجا پیش رفت که گفت معتقد است بسیاری از آمریکاییها ترجیح میدهند یک دیکتاتور مسئول کشورشان باشد.
بزرگترین بهرهبرداران از تصمیم ترامپ برای تغییر جهت ایالات متحده از متحدان تاریخیاش، چین و روسیه هستند. اگرچه یکی از توجیهات تمایل او برای بهبود روابط با پوتین این است که ممکن است چین و روسیه را از هم جدا کند، اما به نظر میرسد ترامپ بیشتر مشتاق همکاری با این دو خودکامگی است تا تلاش برای جدایی آنها. اخیراً، ترامپ این را به طرق مختلف به پکن نشان داده است. به عنوان مثال، او گفته است که انتظار دارد چین و ایالات متحده «رابطه عالی» برقرار کنند. او مرتباً از شی تمجید میکند. و اگرچه ترامپ از اعمال تعرفه بر هند به دلیل خرید بیش از حد نفت ارزان روسیه خوشحال بود، اما از این استدلال برای اعمال تعرفههای قابل توجه مشابهی بر چین که حتی بیشتر میخرد، استفاده نکرده است.
به نظر میرسد منطقی پشت تصمیم ترامپ برای رویگردانی از کشورهای دموکراتیک و روی آوردن به کشورهای دیکتاتوری وجود دارد: تمایل به ایجاد سه حوزه نفوذ که بیشتر جهان را در بر میگیرد. اولی قاره آمریکاست، جایی که ترامپ آشکارا توسعهطلب بوده است. (دانمارک دموکراتیک او را به تلاش برای بیثبات کردن حاکمیت دانمارک در گرینلند در اوایل امسال متهم کرد.) دومی چین و اقیانوس آرام شرقی است. و سومی روسیه و اروپا است.
نتیجه یک «اتحاد سه امپراتور» جدید خواهد بود – پیمانی بین روسیه، اتریش-مجارستان و آلمان در دهههای ۱۸۷۰ و ۱۸۸۰. این شاید بزرگترین تغییر در توازن قدرت جهانی از زمان جنگ جهانی دوم باشد. متحدان دموکراتیک واشنگتن در آسیا، اروپا و آمریکای شمالی دیگر توسط ایالات متحده محافظت نخواهند شد. در نتیجه، آنها مجبور خواهند بود همه چیز را در مورد سیاستهای خارجی خود (و احتمالاً سیستمهای اقتصادی و سیاسی خود) برای بقا بازسازی کنند، به ویژه با تبدیل شدن واشنگتن به یک عامل فعال در تلاش برای از بین بردن استقلال دموکراتیک آنها. بین چین و ایالات متحده، کشورهای لیبرال مجبور خواهند بود از خود در برابر دو اقتصاد بزرگ جهان و دو ارتش قدرتمند محافظت کنند. روسیه را نیز به این ترکیب اضافه کنید و دموکراسیها با سه قدرتی روبرو خواهند شد که سلاحهای هستهای بسیار بیشتری از بقیه جهان دارند.
علاوه بر این، کشورهای دموکراتیک باقیمانده به هیچ وجه یک بلوک منسجم نخواهند بود. دموکراسیهای اقیانوس آرام – استرالیا، ژاپن، نیوزیلند، فیلیپین، کره جنوبی و تایوان – اغلب همکاری میکنند اما دورههایی از تنش را نیز تجربه میکنند. کانادا تنهاست. دموکراسیهای جهان در حال توسعه، مانند برزیل، اغلب با همه کشورهای ثروتمند مخالف هستند. تنها بلوک واقعاً سازمانیافته چیزی است که میتوان آن را به بهترین وجه ناتو اروپایی نامید.
دموکراسیهای ثروتمند و پیشرفته از نظر فناوری در اروپا، آمریکای شمالی و اقیانوس آرام سابقه همکاری دارند. اما این تا حد زیادی به دلیل پیوندهای مشترک آنها با ایالات متحده است. تصور اینکه آنها به عنوان یک اتحاد عمل کنند، دشوار است. به عنوان مثال، کشورهای اروپایی استقرار نیروهای نظامی کافی در اقیانوس آرام برای کمک به دفاع از تایوان را تقریباً غیرممکن میدانند. همچنین دشوار است که دموکراسیهای اقیانوس آرام را در حال جنگ برای دفاع از کانادا ببینیم، حتی اگر آن کشور از نظر جغرافیایی به بسیاری از آنها بسیار نزدیکتر از اروپاست. در واقع، گروههای مختلف همگی پیوندهای اقتصادی بیشتری با کشورهای غیرلیبرال دارند تا با یکدیگر. ژاپن، کره جنوبی و حتی تایوان بسیار بیشتر با چین تجارت میکنند تا با هر کشور دیگری.

همه در یک قایق
اما حتی اگر کشورهای دموکراتیک ثروتمند به عنوان اعضای یک اتحاد عمل نکنند، میتوانند اقدامات خود را برای ارائه حمایت فوری و بلندمدت به یکدیگر بهتر هماهنگ کنند. به عنوان مثال، آنها میتوانند به یکدیگر در ساختن انواع نیروهای مسلحی که برای بازدارندگی نیروهای ضد دموکراتیک لازم است، کمک کنند. آنها میتوانند با پرداختن به یک ضعف بزرگ – کمبود سلاحهای هستهای خود – شروع کنند. بدون زرادخانه واشنگتن، تنها سلاحهای هستهای که دموکراسیهای لیبرال در اختیار دارند، در دست بریتانیا و فرانسه است. و هر دو این زرادخانهها بسیار کوچک و بسیار مبتنی بر فناوری ایالات متحده هستند.
سایر کشورهای لیبرال نیاز به ساخت بازدارندههای هستهای خود خواهند داشت. برای انجام این کار، آنها باید همکاری کنند. اروپاییها را در نظر بگیرید. این قاره قادر خواهد بود به راحتی کلاهکهای هستهای بسازد. اما برای ساختن سیستمهای پرتاب بدون کمک خارجی با مشکل مواجه خواهد شد. با این حال، دموکراسیهای اقیانوس آرام بر روی سیستمهای موشکی متعارف مختلفی کار کردهاند که میتوان به راحتی آنها را برای سلاحهای هستهای تغییر کاربری داد. به عنوان مثال، ژاپن در حال ساخت یک ظرفیت حمله متعارف دوربرد است. با همکاری آرام، دموکراسیهای اقیانوس آرام میتوانند به دموکراسیهای اروپایی در ساخت یک بازدارنده هستهای مؤثر کمک کنند. در ازای آن، دموکراسیهای اروپایی میتوانند به کشورهای آسیا و اقیانوسیه در توسعه کلاهکهای هستهای و برنامههای نگهداری سلاحهای هستهای کمک کنند و همچنین بهترین شیوهها را در مورد چگونگی ایمن نگه داشتن چنین سلاحهایی به اشتراک بگذارند.
همکاری هستهای سپس میتواند به همکاری در سیستمهای نظامی متعارف گسترش یابد که ارزش سرمایهگذاریهای عظیم در دفاع را که همه کشورهای دموکراتیک باید انجام دهند، به طور تصاعدی افزایش میدهد. (در حال حاضر، این کشورها به طور خطرناکی به ایالات متحده برای تسلیحات پیشرفته وابسته هستند.) در برخی زمینهها، مانند کشتیسازی، هم دموکراسیهای اروپایی و هم اقیانوس آرام از ایالات متحده برتر هستند و میتوانند به یکدیگر در همگام شدن با ماهیت متغیر جنگ کمک کنند. در حال حاضر، به نظر میرسد شکل ارتشها از اتکا به سیستمهای گرانقیمت قدیمی، مانند تانکها و کشتیهای جنگی بزرگ، به سمت سیستمهای کوچکتر و ارزانتر در حال تغییر است. بر این اساس، ممکن است لازم باشد کشتیهای جنگی از نظر اندازه کاهش یابند و به سکوهایی برای پرتاب تعداد زیادی سلاحهای کوچکتر و خودکار تبدیل شوند. در آن صورت، دموکراسیهای اروپایی و اقیانوس آرام میتوانند از تخصص خود برای توسعه کشتیهای جدید به طور همزمان استفاده کنند.
دموکراسیها همچنین میتوانند به یکدیگر در تأمین مواد خام بیشتری که برای ساختن نیروهای مسلح قوی ضروری است، کمک کنند. رهبران غیرلیبرال دوست دارند مواد خام را برای وادار کردن کشورها به خواستههای خود قطع کنند؛ به عنوان مثال، چین زنجیرههای تأمین مواد معدنی خاکی کمیاب را در اختیار دارد و بارها تهدید کرده است که ارسال آنها را به کشورهایی که منافعش را تضعیف میکنند، متوقف خواهد کرد. تنها راهی که کشورهای دموکراتیک میتوانند با چنین قدرتی مقابله کنند، در دسترس قرار دادن منابع خود برای یکدیگر است. خوشبختانه، سه دموکراسی بزرگ از نظر جغرافیایی – استرالیا، کانادا و اوکراین – از مواد خام، از جمله مواد معدنی خاکی کمیاب، به خوبی برخوردار هستند. این کشورها میتوانند با سایر کشورهای لیبرال قراردادهای تجاری منعقد کنند که به همه طرفهای درگیر در ساخت ارتشهایشان و ثروتمندتر شدن کمک میکند.
وقتی صحبت از همکاری اقتصادی میشود، دموکراسیها نباید خود را به مواد خام محدود کنند. تجارت به رشد اقتصادها کمک میکند و تجارت بین دموکراسیهای لیبرال میتواند به ویژه ارزشمند باشد زیرا این کشورها چیزی دارند که کشورهای غیرلیبرال ندارند: حاکمیت قانون. کشورهای دموکراتیک قراردادهایی دارند که توسط قوه قضائیه آنها اجرا میشود، سیستمهای ثبت اختراع نسبتاً قابل اعتمادی دارند و سایر کنترلها برای فراهم کردن یک محیط تجاری قابل اعتمادتر را دارند. در نتیجه، آنها در جذب سرمایهگذاری راحتتر خواهند بود. اگر کشورهای لیبرال بیشتر در یکدیگر سرمایهگذاری کنند و کمتر در خودکامگیها، حاکمیت قانون میتواند به آنها مزیت مادی بیشتری بدهد، زیرا فساد در سایر کشورهای استبدادی رشد را کند میکند. این امر در چین و روسیه مشهودتر است، جایی که رشوه در حال حاضر امری عادی است و بنابراین فعالیت اقتصادی را سرکوب میکند. اما حتی ایالات متحده نیز اخیراً قوانین ضد فساد خود را تضعیف کرده و پرداخت پول به مقامات ارشد آمریکایی آسانتر شده است. به عنوان مثال، ترامپ یک ارز دیجیتال ایجاد کرده است که افرادی که به دنبال لطف ریاست جمهوری هستند، میتوانند آن را خریداری کنند. با عادی شدن چنین معاملاتی در واشنگتن، کشورهای دموکراتیکی که از استانداردهای قانونی حمایت میکنند، گزینههای بهتری برای تجارت خواهند شد.
همه دموکراسیها به طور مساوی از این جغرافیای اقتصادی جدید بهرهمند نخواهند شد – یا به طور مساوی در برابر حملات استبدادی مقاوم نخواهند بود. به عنوان مثال، اقتصاد کانادا با اقتصاد ایالات متحده در هم تنیده است: کانادا حدود دو سوم کل تجارت بینالمللی خود را با همسایه جنوبی خود انجام میدهد. اتاوا همچنین در برابر فشار ایالات متحده بسیار آسیبپذیر است، با توجه به اینکه مرز زمینی طولانی کانادا با نیروهای متعارف غیرقابل دفاع است. بنابراین کانادا باید سعی کند از تحریک ایالات متحده، مانند توسعه سلاحهای هستهای، اجتناب کند. (با این حال، اگر واشنگتن به مسیر تاریک کنونی خود ادامه دهد، اتاوا مجبور خواهد بود گزینه هستهای را در نظر بگیرد.) اما اگرچه کاناداییها احتمالاً نباید برای خصومت با ترامپ تلاش کنند، اما باید به شدت تلاشهای او برای ضمیمه کردن کشورشان را رد کنند و روابط خود را با کشورهای دموکراتیک آسیایی و اروپایی تقویت کنند. به ویژه، کاناداییها در مورد تقویت روابط دفاعی مستقیم با اروپا – با دور زدن ایالات متحده – بحث کردهاند.
از دفاع به حمله
واضح است که کشورهای دموکراتیک راههای زیادی برای همکاری برای محافظت از خود دارند. اما در بلندمدت، آنها باید فراتر از حفظ صرف خود هدفگذاری کنند. آنها همچنین باید به دنبال راههایی برای قرار دادن کشورهای خودکامه در موضع دفاعی باشند. انجام این کار آسان نخواهد بود، به ویژه اگر واشنگتن به یک دشمن واقعی تبدیل شود. با این حال، با خوششانسی، ایالات متحده در نهایت از معاشقه خود با استبداد خارج خواهد شد و آنها میتوانند خود را برای زمانی که آن لحظه فرا میرسد، به خوبی موقعیتیابی کنند.
با این حال، برای موفقیت، جهان دموکراتیک باید نبردهای خود را انتخاب کند. در عمل، این بدان معناست که منسجمترین بلوک دموکراسیها – اروپا – باید بر ضعیفترینِ سه قدرت اصلی خودکامه – روسیه – تمرکز کند. حتی بدون کمک دموکراسیهای آسیایی، اروپا مزیت اقتصادی و فناوریکی بزرگی نسبت به مسکو دارد که یک قدرت اسکلروتیک و بیش از حد ارزیابی شده است. اگر اروپا به طور معقول و مؤثری دوباره مسلح شود و در صنایع استراتژیک سرمایهگذاری کند، میتواند نیروهای نظامی بسیار برتری نسبت به نیروهای کرملین ایجاد کند.
بنابراین، شایسته این اروپای جدید خواهد بود که دقیقاً همان کاری را با روسیه انجام دهد که روسیه در چند سال گذشته (با موفقیت قابل توجهی) سعی در انجام آن با سایر کشورها داشته است: بیثبات کردن جامعه آن و تضعیف مشروعیت سیاسی حاکمان آن. کشورهای اروپایی باید از گروهها و افراد مخالف روسی که مایل به ایستادگی در برابر دیکتاتوری پوتین هستند، حمایت مالی کنند. آنها همچنین باید توقیف ناوگان سایه تانکرهای بیمه نشده روسیه را که اغلب در آبهای اروپایی حرکت میکنند و سرنگونی پهپادهای روسی را هنگامی که به حریم هوایی اروپای دموکراتیک تجاوز میکنند، همانطور که به طور منظم رخ میدهد، در نظر بگیرند. مهمتر از همه، کشورهای اروپایی باید تلاشهای خود را برای کمک به اوکراین برای خروج از جنگ در بهترین شکل ممکن، دوچندان کنند.
به این ترتیب، کشورهای اروپایی میتوانند آنچه را که به نظر یک موقعیت ضعیف میرسد، به یک موقعیت قویتر تبدیل کنند. و یک اروپای پرجنب و جوش، آزاد و پیشرفته از نظر فناوری که میتواند روی پای خود بایستد، به خصوص برای جوانان روسی، بینهایت جذابتر از رژیم فاسد پوتین خواهد بود. اروپا باید خود را در تقابل با هر چیزی که پوتین نماینده آن است، معرفی کند. اگر بتواند این کار را انجام دهد، این قاره ممکن است جوانان روسی را متقاعد کند که آیندهای اروپایی را انتخاب کنند، که میتواند به مرور زمان، به سقوط سیستم کنونی کشور منجر شود. و اگر اروپا بتواند دیکتاتوری روسیه را بشکند و حکومت دموکراتیک را در سراسر قاره تحکیم کند، قدرت حمایت از دموکراسیها را در مکانهای دیگری که اکنون در حال عقبنشینی است، به دست خواهد آورد. به عبارت دیگر، یک استراتژی بقای دموکراتیک، در نهایت به یک استراتژی گسترش دموکراتیک تبدیل خواهد شد.
اگر ایالات متحده در نهایت به خود بیاید، میتواند به این کشورها در تکیه بر پیشرفتی که با نهادینه کردن همکاریهایشان به دست آوردهاند، کمک کند. واشنگتن همچنان بهترین موقعیت را برای گرد هم آوردن دموکراسیهای آسیایی و اروپایی و تبدیل انجمن سست آنها به یک اتحاد رسمیتر، با توجه به ارتباطات تاریخی خود با هر یک، خواهد داشت. اما ایالات متحده هرگز دوباره، و نباید هرگز دوباره، برای رهبری جهان آزاد مورد اعتماد قرار گیرد. این کشور میتواند این گروه را تشکیل دهد، اما نمیتواند آن را رهبری کند. به هر حال، سایر کشورهای دموکراتیک جهان نه تنها آزادی را بدون ایالات متحده نجات دادهاند. آنها دموکراسی را از آن نجات دادهاند.

نشریه فارن پالیسی : “آفریقا به یک نهاد قارهای قدرتمند نیاز دارد” | ۱۷ آبان ۱۴۰۴
نشریه دیپلمات : “وقتی آسیای مرکزی به واشنگتن آمد” | ۱۷ آبان ۱۴۰۴
نشریه چاینا دیلی : “فرصتهای سبز برای «اقتصاد آبی»” | ۰۸ آبان ۱۴۰۴
نشریه دیپلمات : “آیا انحصار تقریبی چین در خاکهای کمیاب واقعاً یک گلوگاه در اقتصاد جهانی است؟” | ۰۸ آبان ۱۴۰۴