نشریه فارن افرز : چین و روسیه از هم جدا نخواهند شد: توهم «کیسینجر معکوس» | ۱۵ فروردین ۱۴۰۴

چرا تلاش برای جدا کردن روسیه از چین به منظور مهار پکن، بر اساس قیاس تاریخی ناقص و نادیده گرفتن واقعیت‌های ژئوپلیتیکی کنونی، یک توهم خطرناک است.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: Foreign Affairs/Michael McFaul, Evan S. Medeiros | 📅 تاریخ: April 4, 2025 / ۱۵ فروردین ۱۴۰۴

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


مایکل مک‌فاول استاد علوم سیاسی، عضو ارشد موسسه هوور و مدیر موسسه فریمن اسپوگلی برای مطالعات بین‌المللی در دانشگاه استنفورد است. از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴، او به عنوان سفیر ایالات متحده در روسیه خدمت کرد. او نویسنده کتاب آتی «خودکامگان در برابر دموکرات‌ها: چین، روسیه، آمریکا و نظم نوین جهانی آشفته» است. ایوان اس. مدایروش استاد و کرسی خانواده پنر در مطالعات آسیایی در دانشکده خدمات خارجی دانشگاه جورج‌تاون و مشاور ارشد گروه آسیا است. او در دولت اوباما به عنوان دستیار ویژه رئیس جمهور و مدیر ارشد امور آسیا در شورای امنیت ملی خدمت کرد. او نویسنده کتاب «رقبای سرد: عصر نوین رقابت استراتژیک ایالات متحده و چین» است.

بسیاری از سیاست‌گذاران خارجی آمریکا رویای هنری کیسینجر بعدی بودن را در سر می‌پرورانند. چه اعتراف کنند یا نه، آن‌ها به او به عنوان الگوی محاسبه زیرکانه منافع ملی، هوش ژئوپلیتیکی و وفاداری به دیپلماسی نگاه می‌کنند. او رهبری بود که معاملات بزرگی با اثرات جهانی انجام داد. و هیچ مانور دیپلماتیکی به اندازه گشایش ایالات متحده به چین در سال ۱۹۷۲، ذاتاً کیسینجری نیست.

با گرم شدن دوباره رقابت قدرت‌های بزرگ، سیاست‌گذاران امروزی ایالات متحده ممکن است وسوسه شوند که با ترتیب دادن یک «کیسینجر معکوس» – کشاندن روسیه به سمت خود برای ایجاد توازن در برابر چین در حال ظهور، در وارونگی آنچه کیسینجر از سال ۱۹۷۱، زمانی که به عنوان مشاور امنیت ملی رئیس جمهور ریچارد نیکسون خدمت می‌کرد، انجام داد – آن موفقیت را تکرار کنند.

در مقاله‌ای تأثیرگذار که در سال ۲۰۲۱ توسط شورای آتلانتیک منتشر شد، نویسنده ناشناس، یک مقام دولتی سابق، پیشنهاد کرد که واشنگتن «رابطه خود را با روسیه بازتنظیم کند» زیرا «به نفع پایدار ایالات متحده است که از تعمیق بیشتر تفاهم مسکو و پکن جلوگیری کند.» در چند ماه اول خود، دولت ترامپ به نظر می‌رسد به این ایده گرایش پیدا کرده است. مارکو روبیو، وزیر امور خارجه، خواستار آن شده است که ایالات متحده «رابطه‌ای» با روسیه داشته باشد به جای اینکه اجازه دهد «کاملاً به» چین «وابسته شود». اجرای یک «کیسینجر معکوس» همچنین بهانه کاملی برای معاشقه رئیس جمهور دونالد ترامپ با ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه است. آمریکایی‌ها از پوتین بیزارند، اما اگر بتوان آغوش ترامپ بر دیکتاتور روسی را به عنوان عمل‌گرایانه، واقع‌گرایانه یا به هر نحو دیگری کیسینجری معرفی کرد، ممکن است آن را بپذیرند.

به طور انتزاعی، جدا کردن روسیه از چین برای تغییر توازن قدرت به نفع ایالات متحده جذاب به نظر می‌رسد. در واقعیت، این ایده بدی است. مهمتر از همه، قیاس با جنگ سرد دهه ۱۹۷۰ ناقص است. در آن زمان، واشنگتن شکاف عمیق چین و شوروی را به جای ایجاد، به رسمیت شناخت و از آن بهره‌برداری کرد تا روابط با پکن را بهبود بخشد. نه تنها چنین شکافی امروز وجود ندارد، بلکه پکن و مسکو اکنون شرکای استراتژیک واقعی هستند.

هم پوتین و هم رهبر چین، شی جین پینگ، ایالات متحده را بزرگترین تهدید برای کشورهای متبوع خود می‌دانند و رابطه‌ای نهادینه شده بر اساس منافع مادی همگرا و ارزش‌های مشترک خودکامه ایجاد کرده‌اند. پوتین هیچ دلیلی ندارد که حمایت گسترده، ملموس و قابل اعتماد چین از اقتصاد غیرنظامی و صنعت دفاعی روسیه را در ازای روابطی با واشنگتن که ممکن است پس از پایان دوره ترامپ در سال ۲۰۲۸ دوام نیاورد، رها کند.

علاوه بر این، در صورت وقوع رویداد غیرمحتمل جدا شدن روسیه از چین توسط ایالات متحده، نزدیکی جدید با کرملین منافع واقعی کمی برای مردم آمریکا به همراه خواهد داشت و هزینه گزافی برای سایر منافع ایالات متحده خواهد داشت. پوتین هرگز به ایالات متحده در بازدارندگی یا مهار چین کمک نخواهد کرد. در عوض، او از اشتیاق آمریکا برای روابط بهتر استفاده خواهد کرد تا واشنگتن و پکن را علیه یکدیگر بازی دهد، همانطور که اقتصاد و ارتش روسیه را بازسازی می‌کند. حتی روند معاشقه با مسکو نیز آسیب‌رسان خواهد بود زیرا هر لطفی که ایالات متحده به روسیه نشان دهد، اروپا را بیگانه می‌کند. از نظر نظامی، روسیه بسیار کمتر از ناتو برای ارائه به ایالات متحده دارد و شریک تجاری و سرمایه‌گذاری پایین‌تری در مقایسه با اتحادیه اروپا است. تلاش برای جلب نظر روسیه به معنای تعویض مجموعه‌ای قوی، ثروتمند و قابل اعتماد از متحدان با شریکی ضعیف، فقیر و دمدمی مزاج خواهد بود. این مبادله‌ای است که کیسینجر، یک رئالیست متعهد، هرگز انجام نمی‌داد.

تاریخ همیشه تکرار نمی‌شود

ایده نزدیکی با چین از نیکسون نشأت گرفت، نه از کیسینجر. نیکسون در سال ۱۹۶۷، پیش از آنکه رئیس جمهور شود، در فارن افرز نوشت که «هر سیاست آمریکایی در قبال آسیا باید فوراً با واقعیت چین کنار بیاید»، که واشنگتن «به سادگی نمی‌تواند چین را برای همیشه خارج از خانواده ملت‌ها رها کند، تا در آنجا خیال‌پردازی‌هایش را پرورش دهد، نفرت‌هایش را گرامی بدارد و همسایگانش را تهدید کند.»

نیکسون می‌توانست در مورد آشتی فرضیه بسازد زیرا مائو تسه‌تونگ، رهبر چین، به همان موضوع علاقه‌مند بود. اگرچه واشنگتن همچنان مشکوک بود که پکن و مسکو مخفیانه هماهنگ می‌کنند، اما در واقعیت اتحاد چین و شوروی از اواخر دهه ۱۹۵۰ پس از بروز اختلافات شدید بین مائو و نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی، پایان یافته بود. تا اواخر دهه ۱۹۶۰، چین و اتحاد جماهیر شوروی عملاً در جنگ بودند: نبرد در مرز شمال شرقی آن‌ها در اطراف جزیره ژنبائو، واقع در رودخانه‌ای که دو دولت را از هم جدا می‌کرد، آنقدر شدید شد که مائو حتی رهبران سیاسی را در اوت ۱۹۶۹ از پکن تخلیه کرد. همزمان، چین در داخل توسط افراط‌گری‌های انقلاب فرهنگی ویران می‌شد. بنابراین، هنگامی که کیسینجر برای اولین بار در سال ۱۹۷۱ به پکن رسید، چین فقیر، منزوی، ناکارآمد و در حال جنگ با شوروی بود. کیسینجر نیازی نداشت همتایان چینی خود را متقاعد کند که از مسکو فاصله بگیرند. شرکای سابق قبلاً از هم جدا شده بودند.

روابط بین روسیه و چین امروز نمی‌توانست متفاوت‌تر از این باشد. هیچ اختلافی برای بهره‌برداری وجود ندارد. مسلم است که پکن در پاسخ به تهاجم تمام عیار پوتین به اوکراین در سال ۲۰۲۲ محتاطانه عمل کرده است: به جای رأی مخالف، به قطعنامه‌های سازمان ملل در محکومیت جنگ رأی ممتنع داده است؛ هرگز الحاق قلمرو اوکراین توسط مسکو را به رسمیت نشناخته است؛ تاکنون از ارسال سیستم‌های تسلیحاتی کامل به روسیه خودداری کرده است؛ و با دقت از تحریم‌های غرب دوری کرده است. این مواضع کرملین را ناامید کرده اما شکاف عمده‌ای ایجاد نکرده است. در نهایت، آنچه پوتین و شی را متحد می‌کند، بسیار بیشتر از آنچه آن‌ها را تقسیم می‌کند، اهمیت دارد.

>نزدیکی با کرملین منافع واقعی کمی برای مردم آمریکا به همراه خواهد داشت.>

رهبران روسیه و چین دیدگاه مشترکی از سیاست جهانی دارند که مبتنی بر تعهد متقابل آن‌ها به خودکامگی و خصومت مشترک نسبت به ایالات متحده است. هر دو از کشورهای دموکراتیک و ایده‌های دموکراتیک احساس خطر می‌کنند. پوتین و شی پیوسته از ایالات متحده به دلیل حمایت از «انقلاب‌های رنگی» در همسایگی خود و تلاش برای مهار قدرت روسیه و چین به ترتیب در اروپا و آسیا انتقاد کرده‌اند. آن‌ها معتقدند ایالات متحده بزرگترین تهدید را برای ثبات داخلی و امنیت خارجی کشورهایشان ایجاد می‌کند. از نظر آن‌ها، واشنگتن قدرت بیش از حدی در جهان دارد و در ترویج دموکراسی و حقوق بشر زیاده‌روی کرده است. آن‌ها می‌خواهند نفوذ اقتصادی، نظامی و سیاسی ایالات متحده را کاهش دهند و همچنین نظم بین‌المللی لیبرال را که ایالات متحده از زمان جنگ جهانی دوم لنگر آن بوده است، تضعیف کنند – و یکدیگر را شرکای حیاتی در آن تلاش می‌بینند. خود ترامپ ممکن است متعهد به ترویج دموکراسی یا حفظ نظم بین‌المللی لیبرال نباشد، اما هم پوتین و هم شی انتظار دارند که یک رئیس جمهور دهه‌ها استراتژی و سنت سیاست خارجی ایالات متحده را پاک نکند.

پوتین و شی فقط نمی‌خواهند جهان را برای خودکامگی‌ها امن کنند؛ آن‌ها همچنین می‌خواهند قوانین، هنجارها و نهادهای بین‌المللی را شکل دهند تا خودکامگی و توسعه تحت رهبری دولت را به اندازه دموکراسی و سرمایه‌داری، اگر نگوییم بیشتر، مشروع سازند. برای پیشبرد دیدگاه خود، این دو رهبر از طریق سازمان‌های چندجانبه مختلفی که ایالات متحده را مستثنی می‌کنند، مانند گروه ده کشوری بریکس و سازمان همکاری شانگهای (SCO)، که روسیه و چین را به عنوان اعضای موسس خود دارند، عمل می‌کنند.

ارتباط شخصی نزدیک بین پوتین و شی، همکاری کشورهایشان را تسهیل و تقویت می‌کند. پوتین شی را مهم‌ترین شریک خود در جهان می‌بیند، و شی، که پدرش اتحاد چین و شوروی را در دوران مائو مدیریت می‌کرد، علاقه خاصی به روسیه دارد. این دو رهبر ده‌ها بار ملاقات کرده‌اند. آن‌ها از یکدیگر خوششان می‌آید – یا اگر نه، در تظاهر به آن بسیار خوب هستند. تحت رهبران متفاوت، تاریخ خیانت و بی‌اعتمادی بین روسیه و چین، که با فتح قلمرو چین توسط روسیه، حوزه‌های نفوذ متضاد، تفاوت‌های فرهنگی و اختلافات مرزی مشخص شده است، می‌توانست مانع روابط دوجانبه شود، اما پیوندهای شخصی پوتین و شی این منابع بالقوه تنش را خنثی می‌کند. تا زمانی که هر دو مرد در قدرت باقی بمانند، هیچ شکافی بین کشورهایشان وجود نخواهد داشت.

همه این‌ها همچنین گسترش سریع منافع اقتصادی و نظامی بین روسیه و چین را امکان‌پذیر کرده است. طی چند دهه گذشته، دو کشور به طور فزاینده‌ای در فروش انرژی، معاملات سرمایه‌گذاری، انتقال تسلیحات، پروژه‌های صنعتی دفاعی و رزمایش‌های نظامی مشترک همکاری کرده‌اند. اتکای روسیه به چین از زمان تهاجم تمام عیار به اوکراین، در سال ۲۰۲۲، به طور قابل توجهی عمیق‌تر شده است. در سال ۲۰۲۳، تجارت دوجانبه از ۲۴۰ میلیارد دلار فراتر رفت که بالاترین ارزش آن تاکنون بوده است. روسیه پس از از دست دادن بازارهای اروپایی خود برای نفت و صادرات، برای تأمین مالی جنگ خود به درآمدهای حاصل از فروش انرژی به چین وابسته شده است. شرکت‌های دفاعی روسیه قطعات حیاتی را از چین برای ساخت سلاح‌های جدید دریافت می‌کنند. و چین به سرعت صادرات کالاهای مصرفی خود را به روسیه افزایش داده و خلأ ناشی از کالاهای غربی را پر کرده است. طبق گفته گروه تحقیقاتی رودیم، تنها در بخش خودرو، سهم بازار چین در روسیه بین سال‌های ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۳ از نه درصد به ۶۱ درصد افزایش یافته است.

تلاش بیهوده

ترامپ با صدور تهدیدات الحاق و تعرفه‌های جدید، آب‌های رقابت قدرت‌های بزرگ را با سرعت تکان‌دهنده‌ای با خصومت ورزیدن نسبت به نزدیک‌ترین متحدان ایالات متحده، به ویژه متحدان در اروپا و آمریکای شمالی، گل‌آلود کرده است. ترامپ همچنین سعی کرده است با خارج کردن عضویت اوکراین در ناتو از روی میز؛ رأی دادن با روسیه، کره شمالی و سایر دولت‌های سرکش در قطعنامه‌های سازمان ملل در مورد جنگ در اوکراین؛ اصرار بر اینکه اوکراین برای پایان دادن به جنگ قلمرو را به روسیه واگذار کند؛ و اشاره به لغو تحریم‌ها علیه شرکت‌های روسی حتی پیش از حصول توافق صلح، نظر پوتین را جلب کند. بیگانگی غیرضروری متحدان، قدرت و نفوذ ایالات متحده را در جهان تضعیف می‌کند – و مستقیماً با اصول واقع‌گرایی به سبک کیسینجر در تضاد است. اشتیاق ترامپ برای اعطای امتیازات گسترده به پوتین همچنین نشان می‌دهد که او رابطه ایالات متحده با روسیه را مهم‌تر از روابط با اوکراین یا بقیه اروپا می‌داند.

پوتین، جای تعجب نیست، قبلاً از تمایل ترامپ به دوستی بهره‌برداری می‌کند. در ماه مارس، پس از اینکه ترامپ چندین امتیاز را به عنوان انگیزه‌ای برای امضای توافق آتش‌بس به روسیه پیشنهاد کرد، پوتین بیشتر خواست، از جمله درخواست توقف انتقال تسلیحات و اشتراک‌گذاری اطلاعات با اوکراین توسط واشنگتن و برکناری ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین، از قدرت. در جلسات خصوصی با مقامات دولت ترامپ، پوتین و تیمش ممکن است با استفاده از همکاری با ایالات متحده برای ایجاد توازن در برابر چین معاشقه کنند. اما همه این‌ها یک بازی خواهد بود. پوتین در شی، یک شریک ایدئولوژیک، نظامی و اقتصادی باثبات دارد. او آن رابطه را برای وعده‌ای مبهم از روابط بهتر با ایالات متحده رها نخواهد کرد.

تصور پوتین از ایالات متحده به عنوان بزرگترین دشمنش دهه‌هاست که در حال شکل‌گیری است و بعید است اکنون تغییر کند. دستیاران و مبلغان او همچنان از همان دیدگاه اساسی دفاع می‌کنند. اگرچه رهبر روسیه ممکن است معتقد باشد که ترامپ خواهان روابط نزدیک‌تر است، اما در مورد تشکیلات سیاست خارجی ایالات متحده چنین فکری نخواهد کرد. او می‌داند که رئیس جمهور ایالات متحده نفوذ قابل توجهی دارد اما کنترل کاملی بر شکل‌گیری سیاست خارجی ایالات متحده ندارد. او دید که ترامپ در دوره اول خود نتوانست منافع ملموسی را برای مسکو، مانند لغو تحریم‌ها علیه روسیه یا قطع کمک نظامی ایالات متحده به اوکراین، فراهم کند. پس از اینکه پوتین تهاجم تمام عیار خود را به اوکراین آغاز کرد، مردم آمریکا حتی بیشتر به خودکامه روسی بی‌اعتماد شده‌اند. اگر ترامپ سعی کند پوتین را از شی جدا کند، بادهای مخالف داخلی قوی گزینه‌های او را محدود خواهند کرد.

>آنچه پوتین و شی را متحد می‌کند بسیار بیشتر از آنچه آن‌ها را تقسیم می‌کند، اهمیت دارد.>

علاوه بر این، پوتین می‌داند که ترامپ تنها چهار سال رئیس جمهور خواهد بود و ممکن است تنها دو سال کنترل کنگره را در دست داشته باشد، در حالی که شی می‌تواند یک دهه یا بیشتر بر چین حکومت کند. با حمایت بسیار کم ایالات متحده فراتر از ترامپ برای یک چرخش طرفدار روسیه، پوتین انتظار دارد هرگونه نزدیکی به سرعت پایان یابد. حتی خود ترامپ نیز غیرقابل اعتماد است. او مطمئناً نامنظم‌تر از شی است. به عنوان مثال، علاقه خودخوانده ترامپ به کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی، در دوره اولش، فراتر از نامه‌های پرشور و دو اجلاس شکست خورده پیش نرفت؛ هیچ تغییر قابل توجهی در روابط ایالات متحده و کره شمالی ایجاد نکرد.

پوتین می‌داند ترامپ نمی‌تواند نزدیک به آن چیزی باشد که شی به او پیشنهاد می‌دهد. واشنگتن نمی‌تواند شکاف‌هایی را که اگر روسیه مشارکت استراتژیک خود را با چین کنار بگذارد، باقی می‌ماند، پر کند. به عنوان مثال، ایالات متحده قراردادهای چینی برای انرژی روسیه را جایگزین نخواهد کرد زیرا این کشور قبلاً خودکفا است. سیاست‌گذاران و شرکت‌های دفاعی ایالات متحده نیز بسیار تمایلی به بازسازی قابلیت‌های نظامی و صنعتی دفاعی روسیه نخواهند داشت. و با توجه به زیان‌هایی که از سرمایه‌گذاری‌های قبلی در روسیه متحمل شدند، حاکمیت ضعیف قانون در روسیه امروز، و ترس از تحریم‌های مجدد اگر پوتین دوباره به اوکراین یا کشور دیگری حمله کند، بانک‌ها و شرکت‌های خصوصی آمریکایی در ورود مجدد به اقتصاد روسیه تردید خواهند کرد.

اگر به نظر برسد ترامپ در حال پیشرفت با پوتین است، شی کارت‌هایی برای بازی کردن دارد تا روسیه را در جمع نگه دارد. چین می‌تواند به سرعت همکاری سوخت فسیلی خود را با روسیه گسترش دهد، مثلاً با نهایی کردن پروژه گاز طبیعی قدرت سیبری ۲، که سال‌ها به تعویق افتاده است. پکن همچنین می‌تواند کمک‌های خود را به پایگاه صنعتی دفاعی روسیه افزایش دهد. و راه‌های زیادی وجود دارد که پکن می‌تواند همکاری دیپلماتیک خود را با روسیه در سازمان ملل و در مناطق کلیدی مورد علاقه مشترک، مانند خاورمیانه و آمریکای لاتین، تشدید کند.

یک چرخش پرهزینه

هنگامی که کیسینجر و نیکسون در اوایل دهه ۱۹۷۰ چین را به ایالات متحده نزدیک‌تر کردند، این کار به واشنگتن در مذاکراتش با شوروی در مورد کنترل تسلیحات، تنش‌زدایی گسترده‌تر و موارد دیگر اهرم فشار داد. بعدها، پس از عادی‌سازی روابط ایالات متحده و چین (و تهاجم مسکو به افغانستان در سال ۱۹۷۹)، ایالات متحده و چین یک تأسیسات مشترک برای نظارت بر آزمایش‌های هسته‌ای و موشکی شوروی ایجاد کردند و همکاری در زمینه دفاع را آغاز کردند. با باز شدن اقتصاد چین به روی جهان در دهه ۱۹۸۰، کسب‌وکارها و مصرف‌کنندگان آمریکایی از رشد بخش تولید چین سود بردند. هیچ مزیت مشابهی برای مشارکت ایالات متحده با روسیه امروز وجود ندارد.

پوتین و روسیه چیز کمی برای ارائه دارند که به منافع امنیتی ایالات متحده خدمت کند، و آنچه دارند را استفاده نخواهند کرد. هدف از جلب نظر مسکو، تضعیف موقعیت پکن، از جمله توانایی آن در فرافکنی قدرت نظامی در همسایگی خود خواهد بود. اما نیروهای مسلح روسیه، که به سختی در اوکراین خود را حفظ کرده‌اند، نمی‌توان انتظار داشت که کمک زیادی در زمینه مهار چین ارائه دهند. حتی اگر روسیه ارتش خود را تقویت کند، پوتین هرگز آن را علیه چین مستقر نخواهد کرد. او همچنین سربازان، موشک‌ها یا کشتی‌های روسی بیشتری را برای بازدارندگی تجاوز چین در آسیا مستقر نخواهد کرد.

در جبهه دیپلماتیک، پوتین می‌داند که همسویی کامل با ایالات متحده منتفی است. شرکای غربی واشنگتن هرگز با دعوت روسیه برای پیوستن به اتحادیه اروپا یا ناتو یا حتی بازگشت به G-7 موافقت نخواهند کرد. به همین دلیل، مسکو موقعیتی را که اکنون دارد با خروج از بریکس، SCO یا سایر باشگاه‌های تحت رهبری پکن رها نخواهد کرد. سیاست‌گذارانی که رویای مشارکت جدید ایالات متحده و روسیه را در سر می‌پرورانند، ممکن است معتقد باشند که پوتین می‌تواند به منزوی کردن چین در شورای امنیت سازمان ملل کمک کند. با این حال، این به تنهایی ارزش چندانی برای ایالات متحده ندارد، زیرا پکن همچنان حق وتو در آن نهاد را دارد.

<پوتین قبلاً از تمایل ترامپ به دوستی بهره‌برداری می‌کند.>

مسکو نمی‌تواند پیشنهاد اقتصادی قانع‌کننده‌ای نیز به واشنگتن بدهد. ایالات متحده صادرکننده خالص سوخت‌های فسیلی است و نیازی به واردات انرژی اضافی از روسیه ندارد. پوتین می‌تواند انواع فرصت‌های سرمایه‌گذاری جدید را به شرکت‌های آمریکایی ارائه دهد، اما آن شرکت‌ها قبلاً هنگام تلاش برای انجام تجارت در روسیه سوخته‌اند. به عنوان مثال، شرکت نفت و گاز اکسون‌موبیل، یک سرمایه‌گذاری مشترک چند میلیارد دلاری با شرکت انرژی دولتی روسی روس‌نفت امضا کرد، تنها برای اینکه پس از حمله پوتین به اوکراین در سال ۲۰۲۲ به پایان برسد. داستان‌های هشداردهنده فراوانی از تاجران آمریکایی وجود دارد که برای محافظت از حقوق مالکیت خود و گاهی اوقات آزادی شخصی خود در بحبوحه بی‌قانونی سیستم روسیه تلاش می‌کنند. بنابراین، بعید است که آب شدن یخ دیپلماتیک به زودی منافع مادی قابل توجهی به همراه داشته باشد.

همانطور که مذاکرات بر سر آتش‌بس در اوکراین قبلاً نشان داده است، پوتین هیچ علاقه‌ای به رها کردن هیچ چیز به صورت رایگان یا حتی پس از دریافت امتیازات قابل توجه ندارد. او مطمئناً برای چرخش از پکن، چیزهای زیادی از واشنگتن طلب خواهد کرد. واگذاری کنترل تمام اوکراین به روسیه یکی از آن‌ها خواهد بود. خروج سربازان آمریکایی از اروپا و تضعیف، شاید حتی رها کردن، ناتو می‌تواند دیگری باشد. پوتین که در سال ۲۰۲۴ پیمان دفاعی جدیدی با کره شمالی امضا کرده است، حتی می‌تواند خواستار تغییراتی در استقرارهای نظامی ایالات متحده در کره جنوبی شود، که ترامپ قبلاً در دوره اول خود آن را بررسی کرده بود.

پیگیری روابط نزدیک‌تر با روسیه هزینه بالایی برای روابط ایالات متحده با شرکای قابل اعتمادتر و تواناترش خواهد داشت. آغوش کامل مسکو امواج شوکی را در میان متحدان ایالات متحده در اروپا و آسیا ارسال خواهد کرد و اعتبار آن اتحادها را در زمانی که بسیاری از کشورها قبلاً نگران تعهدات ایالات متحده هستند، بیشتر تضعیف خواهد کرد. متحدان ممکن است خرید سلاح‌های آمریکایی را متوقف کنند، اشتراک‌گذاری اطلاعات را متوقف کنند و تجارت و سرمایه‌گذاری خود را در ایالات متحده کاهش دهند. کشورهای اروپایی حتی ممکن است اتحاد جدیدی ایجاد کنند که واشنگتن را مستثنی کند. برخی از کشورهای غیرهسته‌ای، به ویژه در آسیا، ممکن است تصمیم بگیرند زرادخانه‌های هسته‌ای خود را بسازند اگر روابط نزدیک‌تر ایالات متحده و روسیه را به عنوان نشانه‌ای از اینکه ایالات متحده دیگر امنیت کشورهای تحت چتر هسته‌ای خود را در اولویت قرار نمی‌دهد، ببینند.

در نهایت، تلاش برای جدا کردن روسیه از چین هم غیرعاقلانه و هم اشتباه است. بیش از همه غیرعاقلانه خواهد بود زیرا قدرت خطرناکی را به پوتین خواهد داد. مسکو به بازیگر محوری در رقابت بین پکن و واشنگتن تبدیل خواهد شد، با پیوندهایی با هر دو و فضایی برای مانور به نفع خود. ایالات متحده یکی از مشکلات اصلی ژئوپلیتیکی پوتین را حل خواهد کرد: اتکای بیش از حد او به چین و اهرم فشار محدودش با پکن. خوب شدن با مسکو نیز اشتباه خواهد بود. این به معنای تأیید اقدامات نفرت‌انگیز و خشونت‌آمیز پوتین هم در اوکراین و هم در داخل کشور خواهد بود، جایی که او دیکتاتوری خود را با دستگیری معترضان، فعالان و رهبران مخالف، از جمله الکسی ناوالنی، سرسخت‌ترین مخالف سیاسی پوتین، که مرگش در یک مستعمره کیفری روسیه در سال گذشته سوء ظن دخالت کرملین را برانگیخت، عمیق‌تر کرده است.

در آغوش گرفتن چنین رهبری ارزش دستاوردهای محدود استفاده از او برای ایجاد توازن در برابر چین را ندارد. هرچه سیاست‌گذاران آمریکایی زودتر متوجه شوند که این استراتژی کارساز نخواهد بود، هم برای منافع ایالات متحده و هم برای یکپارچگی ارزش‌های آمریکایی بهتر است.


پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار:محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

سورس ما: Foreign Affairs

💡 درباره منبع: فارن افرز (Foreign Affairs) یک نشریه آمریکایی پیشرو در زمینه روابط بین‌الملل و سیاست خارجی ایالات متحده است که توسط شورای روابط خارجی (CFR)، یک اندیشکده غیرحزبی، منتشر می‌شود. این نشریه از سال ۱۹۲۲ منتشر شده و به عنوان یکی از تأثیرگذارترین مجلات برای بحث و تحلیل سیاست جهانی شناخته می‌شود.

✏️ درباره نویسنده: مایکل مک‌فاول (Michael McFaul) استاد علوم سیاسی در دانشگاه استنفورد و سفیر سابق ایالات متحده در روسیه است. ایوان اس. مدایروش (Evan S. Medeiros) استاد در دانشگاه جورج‌تاون و مدیر ارشد سابق امور آسیا در شورای امنیت ملی است.

خروج از نسخه موبایل