نشریه د کریدل: «سایه در حال گسترش اسرائیل در بازی بزرگ آفریقا» | ۲۶ تیر ۱۴۰۴

با تبدیل شدن آفریقا به میدان رقابت قدرت‌های جهانی، نفوذ امنیتی، اقتصادی و دیپلماتیک اسرائیل در این قاره با هدف تضعیف همبستگی با فلسطین و خدمت به منافع غرب در حال گسترش است.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۴ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: د کریدل/موده اسکندر | 📅 تاریخ: ۶.Jun.2025 / خرداد ۱۴۰۴

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


در حالی که آفریقا دوباره به عنوان یک میدان نبرد برای نفوذ جهانی ظهور می‌کند، نفوذ عمیق‌تر اسرائیل در این قاره، برنامه‌ای همسو با هژمونی غرب، بهره‌کشی و فرسایش همبستگی سنتی طرفدار فلسطین را آشکار می‌سازد.

آفریقا بار دیگر در حال تقسیم شدن است – نه با نقشه‌ها و معاهدات، بلکه از طریق شبکه‌های نظارتی، پیمان‌های نظامی و اتحادهای پنهانی. در قلب این رقابت مجدد، دولت اشغالگر اسرائیل قرار دارد که به طور روشمند خود را در رگ‌های سیاسی، امنیتی و اقتصادی این قاره جای داده است.

پشت لفاظی‌های توسعه و مشارکت، کارزار آفریقایی تل‌آویو امتدادی از پروژه استعماری-شهرک‌نشینی آن است: برچیدن همبستگی‌های تاریخی با فلسطین، تأمین پایگاه‌های استراتژیک در یک قاره غنی از منابع و استفاده ابزاری از دولت‌های آفریقایی در خدمت برنامه‌های غربی و صهیونیستی.

اگرچه روابط اسرائیل و آفریقا هرگز توجه فوری را به خود جلب نکرده است، اما عملیات طوفان الاقصی آنها را دوباره به کانون توجه بازگرداند. این عملیات مقاومت، که اتحادهای منطقه‌ای را بازترسیم کرد و همدستی طولانی‌مدت را آشکار ساخت، همچنین بر تثبیت موجودیت اشغالگر در آفریقا تأکید کرد.

در همان سال، آفریقای جنوبی یک پرونده تاریخی علیه اسرائیل در دیوان بین‌المللی دادگستری (ICJ) تشکیل داد و آن را به ارتکاب نسل‌کشی در غزه متهم کرد. این اقدام نه تنها بر تعهد پرتوریا به آرمان فلسطین تأکید کرد، بلکه میراث قاره‌ای مقاومت در برابر استعمار-شهرک‌نشینی را نیز مجدداً تأیید نمود – که اکنون در مواجهه با ردپای در حال گسترش تل‌آویو دوباره بیدار شده است.

برای دهه‌ها، آفریقا چیزی بیش از یک علاقه جانبی برای تل‌آویو بوده است. پشت ظاهر کمک و کشاورزی در قاره‌ای با ۱.۴ میلیارد نفر جمعیت و بیش از ۳۰ میلیون کیلومتر مربع مساحت، یک کارزار هماهنگ نفوذ سیاسی خارجی و عملیات پنهانی نهفته است.

با این حال، آفریقا یکپارچه نیست. موزاییک رژیم‌ها، اولویت‌ها و همسویی‌های خارجی این قاره به این معناست که تهاجمات اسرائیل اشکال مختلفی به خود گرفته، با معادلات داخلی-خارجی هر دولت تنظیم شده و اغلب توسط نزاع‌های قدرت خارجی تسریع شده است.

یک بازگشت حساب‌شده

پس از نکبت ۱۹۴۸، زمانی که اسرائیل به طور یکجانبه خود را به عنوان یک دولت اعلام کرد، آفریقا هنوز در چنگال استعمار بود. روابط اولیه با دولت اشغالگر به اتیوپی و لیبریا محدود می‌شد. اما تغییرات لرزه‌ای در نظم پسااستعماری باعث شد تل‌آویو خود را بازتنظیم کند و از فرصت برای نمایش قدرت از طریق کمک، آموزش و مشارکت‌های امنیتی استفاده کند. این روند در اواسط دهه ۱۹۶۰ به اوج خود رسید – اما پس از جنگ اکتبر ۱۹۷۳ و حمایت متعاقب پان-آفریقایی از آرمان عربی، فروپاشید و به رسمیت شناختن اسرائیل را به تنها سه کشور آفریقایی کاهش داد: مالاوی، لسوتو و سوازیلند.

علی‌رغم آن فروپاشی دیپلماتیک، تل‌آویو هرگز به طور کامل عقب‌نشینی نکرد. در عوض، خود را تطبیق داد – سلاح‌ها را به جنبش‌های جدایی‌طلب در مکان‌هایی مانند سودان جنوبی سرازیر کرد، خدمات اطلاعاتی ارائه داد و خود را در ساختارهای نظامی دولت‌هایی مانند زئیر، آنگولا و اتیوپی جای داد.

تا دهه ۱۹۸۰، با کمک پیمان‌های کمپ دیوید و اسلو و تکه‌تکه شدن سیاسی جهان عرب، اسرائیل حضور آفریقایی خود را بازسازی کرد. این کشور به صورت محتاطانه حرکت کرد و از بحران‌ها، بدهی‌ها و خلاءهای دیپلماتیک برای تغییر نام تجاری خود نه به عنوان یک کشور مطرود، بلکه به عنوان یک شریک در چشم‌انداز آن زمان شلوغ قدرت‌های بین‌المللی، بهره‌برداری کرد.

معماری دیپلماتیک نفوذ

امروزه، تل‌آویو با حدود ۴۴ کشور از ۵۴ کشور آفریقایی روابط دیپلماتیک کامل دارد و حداقل در ۱۱ کشور از جمله نیجریه، کنیا، اتیوپی، غنا، آنگولا و آفریقای جنوبی سفارتخانه دارد – و در ۳۳ کشور باقی‌مانده سفرای غیرمقیم دارد. در حالی که به دنبال عادی‌سازی روابط با کشورهای اضافی است، ردپای دیپلماتیک دولت اشغالگر در سراسر آفریقا ارزش استراتژیکی را که به این قاره اختصاص می‌دهد، نشان می‌دهد.

رواندا، توگو و سودان جنوبی به عنوان آزمایشگاه‌های اصلی برای تجربیات اسرائیل در نفوذ و رخنه ظهور کرده‌اند. در غرب و مرکز آفریقا، تل‌آویو از اتحادهای نظامی و اطلاعاتی در نیجریه، کنیا، اتیوپی، مالاوی، زامبیا، آنگولا و ساحل عاج بهره می‌برد.

به همان اندازه قابل توجه، عادی‌سازی مداوم با دولت‌های آفریقایی با اکثریت مسلمان است. ازسرگیری روابط با چاد، عادی‌سازی با سودان و مراکش و پیشنهادها به دیگران، با هدف شکستن جبهه طرفدار فلسطین در داخل نهادهای آفریقایی است. تلاش برای به دست آوردن مجدد وضعیت «دولت ناظر» در اتحادیه آفریقا – که در سال ۲۰۰۲ از دست رفت – این فشار را در بر می‌گیرد، اما تا به امروز با مقاومت شدید الجزایر و آفریقای جنوبی روبرو شده است.

امنیت و نظارت به عنوان اسب‌های تروآ

طی دو دهه گذشته، اسرائیل به طور فعال خود را در ماتریس امنیتی آفریقا جای داده است. تحت پوشش «مبارزه با تروریسم»، رژیم‌های جاسوسی و نظارتی را از کنیا تا نیجریه نصب کرده است. نهادهایی مانند MASHAV، که ظاهراً توسعه را ترویج می‌کنند، اهداف دوگانه‌ای دارند: گسترش قدرت نرم و همزمان جای دادن چارچوب‌های کنترل اسرائیلی.

به عنوان مثال، موسسه جلیل، مقامات آفریقایی را به برنامه‌هایی جذب می‌کند که آموزش مدیریت را با پارادایم‌های اطلاعاتی ترکیب می‌کنند و شبکه‌های نخبه‌ای را ایجاد می‌کنند که برای طرفداری از جهان‌بینی اسرائیلی پرورش یافته‌اند.

شرکت‌های سایبری اسرائیل، به ویژه گروه NSO، جاسوس‌افزارهای تهاجمی مانند پگاسوس را به دولت‌های سرکوبگر برای ردیابی مخالفان و فعالان صادر کرده‌اند. پس از عملیات طوفان الاقصی، این عملیات‌ها تشدید شده‌اند و گزارش‌هایی از مراکز اطلاعاتی که دیاسپورای فلسطینی و جنبش‌های محور مقاومت را در سراسر آفریقا ردیابی می‌کنند، وجود دارد.

دروازه‌های اقتصادی به سوی سلطه استراتژیک

فعالیت اقتصادی اسرائیل در آفریقا صرفاً تجارت نیست. این یک ابزار استراتژیک کنترل است. در شرق آفریقا، تل‌آویو بر بخش‌های زیربنایی، کشاورزی و بهداشت تسلط دارد. در غرب آفریقا، شرکت‌های آن به آبیاری، معدن و لجستیک نفوذ می‌کنند.

این گسترش اقتصادی اهداف متعددی را دنبال می‌کند. این به اسرائیل اجازه می‌دهد تا با ساختن مشروعیت از طریق اتحادهای آفریقایی، انزوای بین‌المللی خود را فرسایش دهد. این امنیت دولت اشغالگر را با تسهیل مهاجرت یهودیان از آفریقا و کمک به نظارت بر جناح‌های مقاومت فعال در منطقه، تقویت می‌کند.

از نظر ژئواستراتژیک، دسترسی اسرائیل به کریدورهای دریایی استراتژیک، به ویژه تنگه باب المندب، شاخ آفریقا و شرق آفریقا که با دریای سرخ و اقیانوس هند هم‌مرز است، را تضمین می‌کند. در نهایت، بهره‌کشی از منابع طبیعی فراوان آفریقا – از جمله الماس، اورانیوم و زمین‌های کشاورزی – را تسهیل می‌کند و همزمان همبستگی تاریخی اعراب و آفریقا، به ویژه در منطقه حوضه نیل را مختل می‌کند.

رقابت جدید آفریقا: قدرت‌های قدیمی، برنامه‌های جدید

در حالی که تل‌آویو تسلط خود را تقویت می‌کند، با رقابت شدیدی روبرو است. شاخ آفریقا همچنان نقطه فشار ژئوپلیتیکی این قاره است. این ورودی به دریای سرخ، شریان حیاتی کشورهای خلیج فارس و مجرای ۴۰ درصد از تجارت جهانی نفت است.

روسیه در حال گسترش نفوذ خود از اتیوپی تا سودان است. در اریتره، در ظرفیت‌های نظامی مشترک و دسترسی دریایی سرمایه‌گذاری می‌کند. در سومالی و سودان جنوبی، از استخراج منابع و خلاءهای سیاسی بهره می‌برد. حمایت رو به رشد مسکو – و حتی تهران – در سودان و اریتره، ریشه در گسست خارطوم و اسمره با واشنگتن دارد.

چین خود را از طریق تجارت، که در نیمه اول سال ۲۰۲۴ به ۱۶۷.۸ میلیارد دلار رسید، و همچنین پروژه‌های زیربنایی و یک پایگاه دریایی در جیبوتی، تثبیت کرده است. در اتیوپی، پروژه‌های بزرگ انرژی مانند سد بزرگ رنسانس را تأمین مالی می‌کند. دیپلماسی آرام پکن، بهره‌کشی از مواد معدنی در اریتره را با سرمایه‌گذاری‌های نفتی در سودان جنوبی ترکیب می‌کند.

کشورهای خلیج فارس، به رهبری امارات متحده عربی، سرمایه‌گذاری‌های بندری و تملک زمین‌های کشاورزی را در نیجریه و لیبریا تحت لوای امنیت غذایی، به عنوان سلاح به کار می‌گیرند. پس از پیمان‌های ابراهیم، هماهنگی امارات و اسرائیل، به ویژه در شاخ آفریقا، جایی که هر دو به دنبال مهار نفوذ ایران و ترکیه هستند، تشدید شده است.

ترکیه، به نوبه خود، از طریق پایگاه‌های آموزش نظامی و توسعه بنادر، جای پای محکمی در سومالی ایجاد کرده است و به استفاده از ابزارهای قدرت نرم مانند کمک‌های بشردوستانه، همبستگی مسلمانان و قراردادهای ساختمانی برای گسترش حضور خود در سراسر شرق و غرب آفریقا ادامه می‌دهد.

ایران، هرچند کمتر به طور آشکار، به طور پیوسته پیوندهای امنیتی و اقتصادی را از اریتره تا ساحل ایجاد کرده است. ارتباط آن با الجزایر و تونس، نشان‌دهنده یک چرخش استراتژیک در شمال آفریقا، همسو با برنامه گسترده‌تر محور مقاومت آن است.

اقدام موازنه‌گرایانه آفریقا در دنیای چندقطبی

آفریقا امروز شبیه یک صفحه شطرنج است که قدرت‌های خارجی به دنبال مات کردن هستند. نفوذ چندوجهی تل‌آویو – دیپلماتیک، نظامی، اقتصادی – منزوی نیست. این با منافع خلیج فارس، غرب و حتی چین تلاقی می‌کند و اغلب توسط آنها تقویت می‌شود.

اما این حضور شکننده باقی می‌ماند و به رژیم‌های سازشکار و مسیرهای عادی‌سازی وابسته است. دولت‌های آفریقایی، به نوبه خود، منفعل نیستند. آنها در حال بازتنظیم، موازنه بین وفاداری‌های قدیمی و فرصت‌های جدید هستند و آگاهند که در یک نظم جهانی به سرعت در حال تغییر، حاکمیت آنها جایزه نهایی است.


پاورقی‌ها:

⚠️ اخطار: محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

سورس ما: The Cradle

💡 درباره منبع: د کریدل (The Cradle) یک نشریه آنلاین است که بر پوشش اخبار و تحلیل‌های ژئوپلیتیک در غرب آسیا (خاورمیانه) تمرکز دارد. این رسانه به خاطر دیدگاه‌های انتقادی خود نسبت به سیاست‌های غرب و اسرائیل در منطقه شناخته می‌شود.

✏️ درباره نویسنده: موده اسکندر (Mawadda Iskandar) نویسنده و تحلیلگر مسائل غرب آسیا و آفریقا است که برای د کریدل می‌نویسد.

خروج از نسخه موبایل