⏳ مدت زمان مطالعه: ۸ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: بنجامین آر. یانگ | 📅 تاریخ: ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۴ / ۲۱ شهریور ۱۴۰۳
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
در ماه می، تظاهراتهای طرفدار استقلال در سراسر کالدونیای جدید، یک قلمرو کوچک جزیرهای در اقیانوس آرام که از سال ۱۸۵۳ تحت حاکمیت فرانسه بوده است، گسترش یافت. تظاهرکنندگان با برافراشتن پرچمهای مردم بومی کاناک و همچنین پرچم جبهه آزادیبخش سوسیالیست ملیگرای طرفدار استقلال، به خیابانها آمدند تا به اصلاحات انتخاباتی اعتراض کنند که قدرت سیاسی بیشتری به اروپاییهای تازه وارد میداد.
به طور کنجکاوی، اما، آنها همچنین پرچم دیگری را نیز برافراشتند – پرچم آذربایجان. اگرچه رنگهای مشابه پرچمهای کالدونیای جدید و آذربایجان برخی را به این فکر واداشته بود که آیا تظاهرکنندگان به اشتباه پرچم نادرستی را تهیه کردهاند، دیگر ناظران حضور پرچم آذربایجان را به عنوان نشانهای از حمایت ایدئولوژیک از باکو تفسیر کردند.
مشخص شد که این پرچمهای آذربایجان اشتباه نبودند. از ماه مارس ۲۰۲۳، باکو به طور استراتژیک حمایت از جنبش استقلال کالدونیای جدید را تحت عنوان همبستگی ضد استعماری پرورش داده است. به عنوان پاسخ به حمایت دیپلماتیک فرانسه از ارمنستان پس از تهاجم آذربایجان به ناگورنو-قرهباغ در سال ۲۰۲۰، باکو اطلاعات نادرست ضد فرانسوی مربوط به کالدونیای جدید را منتشر کرده است. پس از آغاز اعتراضات در ماه می، فرانسه به صورت عمومی آذربایجان را به انجام این کار متهم کرد.
کمپین نفوذ باکو موفق به تشدید خصومتهای طولانیمدت علیه نوادگان فرانسویها در کالدونیای جدید شد و به تظاهراتها و شورشهای خشونتآمیز منجر شد، که این امر موجب سفر رئیسجمهور فرانسه، امانوئل مکرون، و همچنین نیروهای پلیس فرانسه به این منطقه شد – اگرچه در نهایت مکرون به طور دوفاکتو تعلیق اصلاحات را اعلام کرد.
حادثه در کالدونیای جدید به هیچ وجه یک مورد منحصر به فرد نیست. ضد استعمارگرایی، که در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به عنوان یک نیروی ایدئولوژیک قدرتمند ظهور کرد، در حال احیا شدن است و اصول فلسفی آن همچنان برخی از بزرگترین بحرانهای ژئوپلیتیکی روز را شکل میدهد، از غزه تا اوکراین. اما بر خلاف جنبشهای استعمارزدایی دوران جنگ سرد، این موج جدید توسط رژیمهای فرصتطلب غیرلیبرال هدایت میشود که از لفاظیهای ضد استعماری برای پیشبرد اهداف ژئوپلیتیکی خود استفاده میکنند – و به طرز متناقضی، اهداف استعماری خود را نیز دنبال میکنند.
اهداف اصلی جنبش استعمارزدایی در دوران جنگ سرد دوگانه بود: دستیابی به استقلال ملی برای کشورهایی که توسط غرب مستعمره شده بودند و حفظ حاکمیت برای کشورهای پس از استعمار در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین، خواه از طریق مبارزه مسلحانه یا دیپلماسی ایدئولوژیک. تمرکز بر پایان دادن به جنگ ویتنام و مبارزه با حکومت اقلیت سفیدپوست در آفریقای جنوبی، این جنبش به سرعت به دلیل چپ بینالمللی تبدیل شد.
علیرغم دیدگاههای متفاوت در مورد مسائل اقتصادی و اجتماعی، طرفداران این جنبش حول این باور مرکزی متحد شدند که امپریالیسم غربی، به ویژه نسخه آمریکایی آن، به تنهایی مانع پیشرفت و توسعه آنچه که آن زمان به عنوان جهان سوم شناخته میشد، بوده است – در حالی که این واقعیت را نادیده میگرفتند که بسیاری از جنبشهای ضد استعماری خودشان دارای مسائل داخلی فساد و رشوهخواری بودند. ناامید از تاریخ امپریالیسم غرب، بسیاری از چپگرایان حتی رهبران اقتدارگرا، مانند مبارز آزادیبخش ضد استعماری زیمبابوه، رابرت موگابه، و حتی کیم ایل سونگ، دیکتاتور سابق کره شمالی را پذیرفتند.
امروزه، جنبش ضد استعماری کمتر در مورد دستیابی به استقلال برای معدود پایگاههای استعماری باقیمانده یا بحث در مورد مسیر توسعه مناسب برای کشورهای جنوب جهانی است. تقویت شده توسط شرکتهای رسانهای دولتی قدرتمند در پایتختهای کشورهای اقتدارگرا، جنبش کنونی عمدتاً یک اسب تروا برای پیشبرد بیلیبرالیسم جهانی و بازنگری نظم مبتنی بر قوانین بینالمللی است.
دولتهای اقتدارگرا در اوراسیا عملیاتهای نفوذ خود را به شبکههای اجتماعی منتقل کردهاند، جایی که آنها امیدوارند که نارضایتیها را شعلهور کنند – و احتمالاً به درگیریهای واقعی تبدیل کنند – تا توجه واشنگتن و متحدانش را از مناطق استراتژیک منحرف کنند. این مسئله نه تنها برای آذربایجان، بلکه برای چین در آفریقا ی زیرصحرایی و همچنین ایران، که به گروههای معترض ضد اسرائیل در ایالات متحده کمک مالی میکند، صدق میکند.
اما بیشتر از هر کشور دیگری، این روسیه است که تلاش میکند بر موج ضد استعماری احیا شده سوار شود و خود را به عنوان صدای پیشرو جنوب جهانی معرفی کند. رهبری روسیه خود را به عنوان پیشرو “اکثریت جهانی” توصیف میکند و ادعا میکند که “فرایند عینی ساختن جهانی چندقطبی عادلانهتر” را هدایت میکند.
پس از دیدار از پیونگیانگ در ژوئن، پوتین در روزنامه اصلی کره شمالی نوشت که ایالات متحده به دنبال تحمیل “دیکتاتوری نئو-استعماری جهانی” بر جهان است. در ایالات متحده، چندین روس که توسط دادستانها به عنوان عوامل اطلاعاتی معرفی شدهاند، متهم به ارائه حمایت مالی به یک گروه سوسیالیستی سیاهپوست ضد استعماری برای ترویج روایتهای طرفدار روسیه و توجیه اقدامات نظامی غیرقانونی روسیه در اوکراین شدهاند. و در مورد کالدونیای جدید، سخنگوی وزارت امور خارجه روسیه، ماریا زاخارووا، در ماه می شعلههای آتش را دامن زد و گفت که تنشها در آنجا از “عدم قطعیت در روند استعمارزدایی آن” ناشی میشود.
صحنه اصلی مسکو برای خودنمایی به عنوان پیشرو یک جنبش ضد استعماری جهانی جدید، آفریقا است. در دوران جنگ سرد، اتحاد جماهیر شوروی از بسیاری از جنبشهای آزادیبخش ملی و مبارزات ضد استعماری در آفریقای زیرصحرایی به دلایل بینالمللی و همبستگی سوسیالیستی حمایت ایدئولوژیک و نظامی میکرد. بر اساس گزارشی محرمانه از سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در سال ۱۹۸۱، گروه چریکی SWAPO نامیبیا تقریباً تمام سلاحهای خود را از اتحاد جماهیر شوروی دریافت میکرد و پرسنل نظامی شوروی چریکهای ضد آپارتاید آفریقای جنوبی را در اردوگاههای آموزشی واقع در آنگولا آموزش میدادند. مسکو همچنین تعداد زیادی از مبارزان استقلال آفریقایی و شورشیان ضد استعماری را در مدارس حزب کمونیست و مؤسسات نظامی در اتحاد جماهیر شوروی آموزش و تعلیم میداد.
این میراث بینالمللیگرایی شوروی و حسن نیت سوسیالیستی، همدلی ماندگاری برای کرملین ایجاد کرده است و روسیه همچنان به عنوان حامل مشعل عدالت ضد استعماری و استقلال ملی در این قاره، به ویژه در منطقه ساحل فرانکوفون، شناخته میشود. قبل از مرگش در آگوست ۲۰۲۳، رهبر سابق گروه واگنر، یوگنی پریگوژین، بیثباتی در ساحل را به مداخلهگری غربی نسبت داد و گفت: “مستعمرهگرایان سابق تلاش میکنند مردم کشورهای آفریقایی را تحت کنترل نگه دارند. برای نگه داشتن آنها تحت کنترل، مستعمرهگرایان سابق این کشورها را پر از تروریستها و گروههای جنایتکار مختلف میکنند. این امر یک بحران امنیتی عظیم ایجاد میکند.”
علیرغم میراث امپریالیستی خود مسکو و جنگ فعلی آن برای استعمار دوباره در اوکراین، روسیه به طور فزایندهای به عنوان یک ستون ضد غربی در ساحل و یک حامی کلیدی جنبشهای سیاسی ضد فرانسوی دیده میشود. مزدوران تحت حمایت کرملین از جانشین گروه واگنر، Africa Corps، به عنوان نیروی اصلی ضد شورش برای دولتهای شکننده آفریقای غربی جایگزین خدمات امنیتی فرانسوی شدهاند. و علاوه بر عملیاتهای ضد شورش، مزدوران روسی حفاظت شخصی برای رهبران نظامی و دولتی کلیدی آفریقایی نیز فراهم کردهاند.
اما این تغییر از مداخلهگری فرانسوی به روسی در ساحل این سوال را مطرح میکند که چقدر حاکمیت ملی در کشورهای تحت تأثیر حفظ شده است.
حکومتهای نظامی در آفریقای غربی از احساسات ضد فرانسوی در میان مردم به عنوان ابزاری برای پنهان کردن این واقعیت استفاده میکنند که آنها به سادگی به یک دولت خارجی دیگر برای امنیت رژیم تکیه کردهاند و عملاً یک قدرت استعماری را با دیگری جایگزین کردهاند. مهمتر از همه برای حکومتها، بر خلاف فرانسویها، نیروهای امنیتی روسیه هیچ نگرانیای در مورد سرکوب خشن اعتراضات سیاسی و ارتکاب جنایات جنگی ندارند. به عنوان مثال، در اواخر مارس ۲۰۲۲، مزدوران روسی به ارتش مالی در اعدام جمعی حدود ۳۰۰ غیرنظامی در شهر مورا مالی کمک کردند، طبق گفته دیدهبان حقوق بشر.
فرانسه با میراث استعماری خود تلاش کرده است تا به پروپاگاندای طرفدار روسیه در مستعمرات سابق خود در آفریقا نفوذ کند. به عنوان مثال، آفریک میدیا، یک شبکه تلویزیونی مستقر در کامرون که به طور فزایندهای محبوب شده است، اغلب مواضع کرملین در مورد رویدادهای بینالمللی را تکرار میکند. در آوریل ۲۰۲۲، آفریک میدیا یک ویدئوی تبلیغاتی تولید شده توسط روسیه را ترویج کرد که یک مزدور روسی را نشان میدهد که از اسارت جهادگران آفریقایی فرار کرده و سپس پرچمهای ایالات متحده و فرانسه را پشت پرچم داعش نشان میدهد، که نشان میدهد این کشورهای غربی از افراطگرایان مذهبی حمایت میکنند.
کارزار ضد استعماری روسیه تلاشهای این کشور برای پیشبرد منافع سیاسی و اقتصادی خود را پنهان میکند. تلاشهای مسکو در آفریقا از تمایل به تضعیف نفوذ غرب در منطقه، جلب حمایت دیپلماتیک برای خود در مجامع چندجانبه مانند سازمان ملل، و احیای شهرت روسیه به عنوان یک ابرقدرت جهانی ناشی میشود. مسکو ممکن است همچنین به دنبال دستیابی به منابع طبیعی گسترده آفریقا، از جمله مواد معدنی حیاتی، و استفاده از شبکههای غیرقانونی مانند استخراج غیرقانونی طلا برای دور زدن تحریمهای بینالمللی و تأمین مالی جنگ خود در اوکراین باشد.
رژیمهای اقتدارگرا، از جمله روسیه، چین و آذربایجان، از لفاظیهای ضد استعماری بهرهبرداری نمیکنند، اگر این لفاظیها همچنان در جنوب جهانی طنینانداز نمیشد. نابرابریهای اقتصادی طولانیمدت با شمال جهانی و تاریخهای دردناک مداخلهگری غربی، به ویژه جنگهای ایالات متحده پس از ۱۱ سپتامبر در خاورمیانه، همدلی برای رژیمهای اقتدارگرای بازنگرانه را پرورش داده است. بحران انسانی کنونی در غزه احساسات نفاق غربی را در میان برخی از مفسران و شخصیتهای عمومی در جنوب جهانی تشدید کرده است.
همانطور که روزنامهنگار کنیایی، رسنا واره، توضیح میدهد، “در غرب همدلی و حمایت عمیقی برای اوکراینیهایی که توسط روسیه بمباران و بیخانمان میشوند وجود دارد، اما فلسطینیهایی که کشته میشوند و از غذا و آب محروم میشوند به عنوان مستحق سرنوشت خود دیده میشوند.”
بنابراین، برای دولتهای غربی ضروری است که نواقص نظم لیبرال بینالمللی فعلی را به دولتهای جنوب جهانی اذعان کنند، نه اینکه تلاش کنند آنها را به باور این که این نظم عادلانه و منصفانه است، فریب دهند. نظم بینالمللی تحت رهبری غرب تاریخ طولانیای از خشونت و بیثباتی در جهان در حال توسعه دارد. تروماهای ناشی از امپریالیسم و استعمار غربی نباید فراموش شود، بلکه باید به برنامههای توسعهای که به ساختن نهادها و زیرساختهای قوی در جنوب جهانی کمک میکند، تبدیل شود.
به عنوان مثال، اعلامیه مشترک آلمان با نامیبیا در سال ۲۰۲۱، که نسلکشی مردم هریرو و ناما را بین سالهای ۱۹۰۴ و ۱۹۰۸ به رسمیت شناخت، متعهد به اختصاص ۱.۲ میلیارد دلار طی ۳۰ سال آینده برای تأمین مالی پروژههای کمکی در نامیبیا شد، که احتمالاً تأثیر مثبتی و ماندگارتر بر توسعه نهادهای نامیبیا خواهد داشت تا پرداختهای مالی فردی به نوادگان خشونتهای دوران استعمار.
در کوتاهمدت، ایالات متحده و متحدان غربی آن باید فعالانه با پروپاگاندای باکو، تهران، مسکو و پکن مقابله کنند که سعی میکند این کشورها را به عنوان آزاد از گذشتههای مداخلهگر معرفی کند. افشای کارزارهای اطلاعات نادرست آنها در جنوب جهانی – با شروع از برچسبگذاری حسابهای رسانههای اجتماعی مرتبط با رسانههای دولتی – میتواند به آگاهسازی عموم در مورد حضور بازیگران بد نیت کمک کند که از نارضایتیهای ضد استعماری واقعی برای اهداف سیاسی و اقتصادی خود بهرهبرداری میکنند.
در حالی که شورویها قطعاً قدیسی نبودند، در تعاملات خود با جنبش ضد استعماری دوران جنگ سرد، یک روحیه بینالمللیگرا و جمعگرا وجود داشت. این موضوع را نمیتوان در مورد روسیه امروز گفت.