(⏳ زمان مطالعه پیشنهادی: ۸ دقیقه | ✏️ نویسنده: آموس هرل | 🗓️ تاریخ: ۲۳ ژوئیه ۲۰۲۴ / ۲ تیر ۱۴۰۳)
بیش از نه ماه از جنگ اسرائیل با حماس در نوار غزه میگذرد و اکنون به نظر میرسد اسرائیل بیش از هر زمان دیگری به یک جنگ بزرگتر با حزبالله در مرز شمالی خود نزدیک شده است. در ژوئن، نیروهای دفاعی اسرائیل اعلام کردند که برنامههایی برای یک حمله تمامعیار در جنوب لبنان تایید شده است. در اواسط ژوئیه، حسن نصرالله، رهبر حزبالله، اعلام کرد که این گروه شیعه تحت حمایت ایران آماده است تا حملات موشکی خود را به گستره وسیعتری از شهرهای اسرائیل گسترش دهد.
اگرچه این احتمال در رسانههای بینالمللی کمتر مورد توجه قرار گرفته است، اما یک جنگ تمامعیار بین اسرائیل و حزبالله عواقبی خواهد داشت که به مراتب بزرگتر از جنگ فعلی در غزه است. یک حمله هوایی و زمینی بزرگ اسرائیل علیه حزبالله، مسلحترین گروه در خاورمیانه، احتمالاً باعث آشوب در سراسر منطقه خواهد شد و میتواند به ویژه در حالی که ایالات متحده وارد مرحله حساس انتخابات ریاست جمهوری خود میشود، بیثبات کننده باشد. همچنین مشخص نیست که چنین جنگی به سرعت پایان یابد یا اینکه مسیری برای پیروزی قاطع وجود داشته باشد.
عواقب برای خود اسرائیل میتواند شدید باشد. اگرچه سیستمهای دفاع هوایی اسرائیل تاکنون در برابر حملات موشکی از غزه، لبنان، ایران و یمن بسیار موفق بودهاند، اما یک جنگ کامل با حزبالله یک بازی کاملاً متفاوت خواهد بود. بر اساس تخمینهای اطلاعاتی اسرائیل، انبار تسلیحات حزبالله بیش از هفت برابر بزرگتر از انبار حماس است و شامل سلاحهای بسیار کشندهتری است. علاوه بر صدها پهپاد تهاجمی، این انبار شامل حدود ۱۳۰،۰۰۰ تا ۱۵۰،۰۰۰ راکت و موشک است که شامل صدها موشک بالستیک است که میتواند به اهدافی در تلآویو و حتی جنوبتر برسد.
علاوه بر این، همانطور که جنگهای قبلی نشان دادهاند، لبنان یک میدان نبرد خطرناک است. آخرین جنگ اسرائیل با حزبالله در تابستان ۲۰۰۶ نتیجهای نامعلوم داشت و با وجود کشته شدن چند صد نفر از جنگجویان حزبالله، قدرت نظامی این گروه تا حد زیادی دست نخورده باقی ماند. حزبالله نیز اکنون بسیار بهتر مسلح شده است. فرماندهی جبهه داخلی اسرائیل تخمین میزند که اگر اکنون یک جنگ تمامعیار رخ دهد، حزبالله روزانه حدود ۳،۰۰۰ راکت و موشک پرتاب خواهد کرد که دفاع موشکی اسرائیل را تحت فشار قرار خواهد داد. اسرائیل باید بر دفاع از زیرساختهای حیاتی و پایگاههای نظامی تمرکز کند، به جمعیت غیرنظامی بگوید که در پناهگاههای بمب بمانند و امیدوار باشد که اوضاع به بهترین نحو پیش برود. این یک چالش است که فراتر از هر چیزی است که رهبران اسرائیلی تاکنون با آن مواجه بودهاند.
در حال حاضر، هر دو طرف هنوز دلیلی برای خویشتنداری دارند. در واقع، به نظر میرسد که همه بازیگران درگیر در درگیری کنونی – اسرائیل، حزبالله، ایران، دولت لبنان و ایالات متحده – دلایل قوی برای تلاش در جهت جلوگیری از یک جنگ منطقهای دارند. اما حتی اگر دولت بایدن موفق به دستیابی به توافقی بین اسرائیل و حزبالله شود که شامل خروج نیروهای حزبالله از مناطق اطراف مرز باشد، ممکن است رهبران اسرائیل همچنان نتوانند به مخاطبان داخلی که خواهان برخورد نهایی با حزبالله هستند، پاسخ ندهند. اگر اسرائیل بدون یک پایان بازی کاملاً تعریف شده یا استراتژیای برای محدود کردن جنگ به این وسوسه تن دهد، نتایج میتواند ویرانگر باشد.
بر خلاف جنگ غیرمنتظره در غزه، اسرائیل مدتهاست که برای یک جنگ با حزبالله آماده میشود. اگرچه رهبری نظامی اسرائیل از حمله ۷ اکتبر حماس به کلی غافلگیر شد، اما سالها پیشبینی میکرد که حماس ممکن است با حزبالله و دیگر نیروهای نیابتی منطقهای ایران در یک حمله هماهنگ چند جبههای علیه اسرائیل متحد شود. قاسم سلیمانی، که تا زمان ترورش توسط نیروهای آمریکایی در سال ۲۰۲۰ فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را بر عهده داشت و نیروهای نیابتی ایران در سراسر خاورمیانه را نظارت میکرد، فعالانه استراتژی جدیدی به نام “حلقه آتش” را ترویج میکرد: با حمایت و مسلح کردن مجموعهای از شبهنظامیان عمدتاً شیعه، جمهوری اسلامی نفوذ خود را در کشورهایی مانند عراق، لبنان، سوریه و یمن افزایش میداد. همزمان، او پیوندهای خود را با نوار غزه تحت کنترل حماس تقویت کرد.
این شبهنظامیان که چندین نفر از آنها در مرزهای اسرائیل قرار داشتند، برای ایران ابزاری برای بازدارندگی در برابر ارتش قدرتمندتر اسرائیل فراهم میکردند و به تهران یک پایگاه آماده برای حملات میدادند. تا اوایل سال ۲۰۲۳، صلاح العاروری، یک رهبر ارشد حماس که در آن زمان در لبنان مستقر بود و به تقویت روابط حماس با حزبالله کمک میکرد، علناً از نیاز به “متحد کردن همه جبههها” علیه اسرائیل صحبت میکرد. برای بسیاری از مقامات اسرائیلی، حزبالله، به عنوان مسلحترین و آموزشدیدهترین این نیروهای نیابتی ایرانی، بزرگترین تهدید را به وجود میآورد. در ۷ اکتبر، هنگامی که حمله وحشیانه حماس در امتداد پیرامون غزه در حال وقوع بود، رهبران اسرائیلی به سرعت برای آمادهسازی برای حملهای حتی بزرگتر از حزبالله در شمال تلاش کردند.
بنابراین، در ساعات صبح و بعدازظهر ۷ اکتبر، حتی زمانی که رهبری IDF به شدت در تلاش بود تا جوامع جنوبی اسرائیل و پایگاههای نظامی اطراف غزه را نجات دهد، نیروهای زیادی را در مرز لبنان مستقر کرد تا در صورت تصمیم حزبالله به پیوستن به حمله، آماده باشد. اگرچه این کار در آن زمان کمتر گزارش شد، اما بسیار موفقتر از تلاشهای جنوب بود. در جنوب، جایی که نزدیک به ۱۲۰۰ اسرائیلی کشته و ۲۵۵ نفر توسط حماس ربوده شدند، IDF ساعتها یا حتی روزها طول کشید تا کنترل اوضاع را به دست گیرد. در مقابل، در شمال، سه لشکر اسرائیلی، شامل دهها هزار سرباز، به سرعت مستقر شدند و حزبالله تردید کرد و فرصت حمله به یک اسرائیل ناآماده را از دست داد.
در واقع، فرماندهی شمالی ارتش سالها برای این چالش آماده شده بود. با این حال، در ۷ اکتبر، نیروهای اسرائیلی در مرز میدانستند که همه چیز به نصرالله، دبیرکل حزبالله، بستگی دارد. اگر حزبالله قاطعانهتر عمل میکرد، احتمالاً وضعیت چندان متفاوت از آنچه در اطراف غزه رخ داد، نمیبود. اما نصرالله تصمیم به صبر گرفت. حزبالله تا روز بعد پاسخ نداد و آن هم تنها با پرتاب تعداد محدودی راکت، پهپاد و موشکهای ضدتانک به سمت پستهای IDF و جوامع مرزی اسرائیل. تا آن زمان، IDF مستقر شده بود و شروع به بازگشت آتش کرد، اگرچه هیچ یک از طرفین تلاش نکردند از مرز عبور کنند.
در واقع، حزبالله و حامی آن ایران نیز در ۷ اکتبر غافلگیر شده بودند، همانند اسرائیل. همانطور که منابع اطلاعاتی اسرائیل و حماس بعداً تأیید کردند، یحیی السنوار، رهبر حماس در نوار غزه، قصد خود را از قبل به شرکای خود در تهران و بیروت اطلاع نداده بود. با نگاه به گذشته، اسرائیلیها ارزیابی میکنند که اگر او به ایران و حزبالله اعتماد میکرد، آنها میتوانستند برخی از این پیامها را رهگیری کنند و برای متوقف کردن حمله آماده شوند. اما در آن زمان، این امر ناشناخته بود و مقامات اسرائیلی از بدترین حالتها میترسیدند.
در آن روز، ارتش تصمیم دیگری گرفت که توسط دولت اسرائیل تایید شد: به تمام ساکنان اسرائیلی که در شعاع سه مایلی مرز شمالی زندگی میکردند، دستور تخلیه داده شد. در نتیجه، حدود ۶۰،۰۰۰ اسرائیلی در داخل کشور خود پناهنده شدند و عمدتاً در هتلهای
سراسر کشور، از جمله در تلآویو، که توسط دولت تامین مالی میشد، اقامت کردند. در زمان صدور دستور، فرض بر این بود که این دستور موقتی خواهد بود؛ هیچکس فکر نمیکرد که این افراد بیش از نه ماه بعد هنوز در پناهگاه باشند. اما به محض اینکه این روستاها و شهرها در شمال اسرائیل تخلیه شدند، حزبالله آنها را به یک میدان تیراندازی تبدیل کرد و بسیاری از آنها را تقریباً غیرقابل سکونت کرد.
شکایت عمومی در میان اسرائیلیها این است که تخلیه شمال به حزبالله یک منطقه امنیتی سه مایلی در داخل اسرائیل داده است، که به وضعیت موجود در مرز که از زمان جنگ ۲۰۰۶ تا حد زیادی حفظ شده بود، پایان داده است. این واقعیت که دو برابر تعداد شهروندان لبنانی از خانههای خود و از منطقهای که حتی دورتر از مرز است، مجبور به تخلیه شدهاند، تسلی کوچکی برای آوارگان اسرائیلی است. اما شاید حتی مهمتر از همه، در پی ۷ اکتبر، نتیجه یک بحث شدید در داخل دولت اسرائیل بود که آیا باید یک حمله بزرگ علیه خود حزبالله را آغاز کند یا خیر.
اگر برخی از رهبران نظامی اسرائیل راه خود را داشتند، اسرائیل ممکن است حتی قبل از شروع تهاجم IDF به غزه، جنگی علیه حزبالله آغاز کرده باشد. در ۱۰ اکتبر، رئیسجمهور ایالات متحده جو بایدن سخنرانی مهمی کرد که در آن کمک آمریکایی به اسرائیل علیه حزبالله و ایران را وعده داد، از جمله اعزام دو ناو هواپیمابر به منطقه. او همچنین با یک کلمه به رهبری ایران هشدار داد: “نه”. تهران توجه کرد.
در کیریا، مقر IDF در تلآویو، برخی از افسران در حال تماشای سخنرانی رئیسجمهور گریه میکردند. این اولین خبر خوب از زمانی بود که وحشت ۷ اکتبر آغاز شد. با این حال، روز بعد، وزیر دفاع اسرائیل یوآو گالانت و برخی از ژنرالها سعی کردند نخستوزیر بنیامین نتانیاهو را متقاعد کنند که یک عملیات بزرگ علیه حزبالله را تایید کند که ظاهراً شامل ترور رهبران ارشد حزبالله بود.
اما نتانیاهو میدانست که “نه” بایدن نیز برای او منظور شده است. او همچنین درک میکرد که یک حمله بزرگ به حزبالله به احتمال زیاد به یک تهاجم زمینی به جنوب لبنان نیز منجر میشود و او تردید داشت که آیا ارتش قادر به جنگهای وحشیانه در چند جبهه است، فقط چند روز پس از قتل عام ۷ اکتبر توسط حماس. بنابراین نتانیاهو کاری عجیب انجام داد: به گفته مقامات حاضر در آن بعدازظهر، او به تیم امنیتی خود دستور داد که گالانت را از ورود به دفتر نخستوزیر در تلآویو منع کند. تا زمانی که گالانت توانست وارد شود، چند ساعت بعد، فرصت برای حمله هوایی از دست رفته بود.
آن شب، نتانیاهو تصمیم گرفت بنی گانتز و گادی آیزنکوت، دو رئیس ستاد سابق IDF و رهبران حزب وحدت ملی میانهرو، را به کابینه جنگ تازه تاسیس دعوت کند، حرکتی که به دولت اجازه میداد برخی از ایدههای تندروتر پیشنهاد شده توسط گالانت یا دیگر رهبران راستگرای ائتلافش را محدود کند. (با پسزمینه نظامی خود، گانتز و آیزنکوت نگران بودند که یک جنگ فوری در لبنان برای IDF پس از فاجعه غزه بیش از حد باشد.)
همانطور که جنگ در غزه ادامه دارد، وضعیت در طول مرز شمالی همچنان ناپایدار است. اگرچه هر دو طرف تا حدی خویشتنداری نشان دادهاند، اسرائیل چندین بار تصمیم به تشدید تنش گرفته است. در اوایل ژانویه، نیروهای اسرائیلی العاروری، رهبر حماس را در حالی که در ضاحیه، محله شیعهنشین در جنوب بیروت بود، ترور کردند و یک آستانه مهم را شکستند، زیرا حملات اسرائیلی تا بیروت در سالهای اخیر نادر بوده است. اخیراً، اسرائیل سه تن از فرماندهان ارشد حزبالله را نیز ترور کرده است. در طول جنگ، نیروی هوایی اسرائیل بارها به کاروانهای تسلیحاتی حمله کرده و گاهی اوقات عوامل حزبالله را در دره بقاع، نزدیک مرز لبنان با سوریه، کشته است. تا اواسط ژوئیه، حزبالله مرگ بیش از ۳۷۰ تن از جنگجویان خود را در حملات اسرائیل از زمان شروع جنگ در غزه تایید کرده بود. دهها نفر از تفنگداران فلسطینی و غیرنظامیان لبنانی نیز کشته شدهاند.
در مقابل، حزبالله به تدریج دامنه و تعداد حملات موشکی خود را افزایش داده است و در سمت اسرائیلی، حدود ۳۰ سرباز و غیرنظامی کشته شدهاند. شهرها و روستاهای هر دو طرف مرز صاف شدهاند. مقامات اسرائیلی میگویند که بیش از ۱۰۰۰ خانه و ساختمان به شدت در نتیجه حملات حزبالله آسیب دیده است. ارزیابیهای مشابهی درباره خسارات در سمت لبنانی وجود دارد. اما شاید مهمترین تأثیر بر اسرائیل تاکنون آوارگی طولانیمدت دهها هزار اسرائیلی بوده است.
هنگامی که دولت اسرائیل به ساکنان شهرهای نزدیک به مرز شمالی دستور تخلیه داد، عمدتاً به ترسهای اولیه این جوامع پاسخ میداد که ممکن است سرنوشتی مشابه همتایان خود در نزدیکی غزه داشته باشند: یک تهاجم غافلگیرانه حزبالله به شهرها و روستاهایی که منجر به خشونت وحشتناک خواهد شد. در ماههای اخیر، با این حال، نگرانی بسیار بیشتری درباره استفاده فزاینده حزبالله از موشکهای ضدتانک وجود دارد که دامنهای تا ۶.۵ مایل دارند و بسیار دقیق و دشوار برای رهگیری هستند. این موشکها باعث بسیاری از خسارات و تلفات در شمال از زمان شروع خشونتها شدهاند.
در مرکز این بنبست بین اسرائیل و حزبالله، اشغال و تسلیح مناطق جنوب رودخانه لیتانی توسط این گروه شیعه قرار دارد، که از جنوب لبنان و نه چندان دور از مرز اسرائیل میگذرد. بر اساس توافق آتشبس ۲۰۰۶، حزبالله قرار بود شمال لیتانی باقی بماند و زمین بین رودخانه و مرز اسرائیل – فاصلهای که از حدود هفت مایل در شرق تا ۲۰ مایل در غرب متغیر است – تحت کنترل سازمان ملل قرار گیرد؛ تنها ارتش لبنان مجاز به داشتن حضور نظامی در آنجا بود. اما این اقدامات هرگز اجرا نشد و از ابتدا نیروهای حزبالله کنترل دوفاکتو مرز با اسرائیل را به دست گرفتند.
بنابراین، مهمترین خواسته اسرائیل این است که واحدهای حزبالله، و به ویژه نیروهای ویژه رادوان – نیروهای ویژهای که برای انجام حملات و حملات عبوری به اسرائیل طراحی شدهاند – باید شمال رودخانه لیتانی باقی بمانند. برعکس، حزبالله گفته است که تنها در صورتی آتشبس آینده را خواهد پذیرفت که وضعیت موجود پیش از ۷ اکتبر بازگردد – به عبارت دیگر، اجازه دهد جنگجویان حزبالله به جنوب لیتانی بازگردند. در چنین سناریویی، این گروه نیز احتمالاً به دنبال بازسازی ۲۰ پست نظامیای خواهد بود که دو سال پیش در طول مرز ساخته بود و اسرائیلیها به زودی پس از شروع جنگ در غزه آن را بمباران و نابود کردند.
از اواخر سال ۲۰۲۳، آموس هوکستین، فرستاده ویژه رئیسجمهور بایدن به منطقه، تلاش کرده است تا یک آتشبس بین اسرائیل و حزبالله برقرار کند. اما حزبالله به وضوح اعلام کرده است که تا زمانی که جنگ اسرائیل در غزه ادامه داشته باشد، به مبارزه ادامه خواهد داد. در اوایل ژوئیه، واشنگتن تلاش جدیدی را برای معامله گروگانها بین اسرائیل و حماس آغاز کرد که شامل یک آتشبس در غزه در حالی که بخش اول مبادله زندانیان اجرا میشود. اگر آن طرح موفق شود – شانسها در حال حاضر کم به نظر میرسد – کاخ سفید بلافاصله برای پیشبرد مذاکرات اسرائیل-لبنان تلاش خواهد کرد. در جبهه شمالی، رهبری IDF آتشبس در غزه را به عنوان یک “لحظه کلیدی” میبیند که فرصتی برای پایان دادن به خصومتها در شمال فراهم میکند.
اما فرضیات آمریکا و اسرائیل درباره آرامش با حزبالله ممکن است بیش از حد خوشبینانه باشد. اساف اوریون، رئیس سابق استراتژی IDF و یکی از همکاران موسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک، به من گفت: “تصور یک توافق پایدار بلندمدت
سخت است.” با توجه به آنچه او “اعتماد به نفس بیش از حد حزبالله” مینامد، او چشمانداز کمی میبیند که یک توافق مذاکره شده بتواند “به نگرانیهای اسرائیل درباره نزدیکی حزبالله به مرز و تهدید موشکی پاسخ دهد.”
حتی اگر حزبالله با خواسته اصلی اسرائیل موافقت کند و از مرز عقبنشینی کند، تاریخ نشان میدهد که بسیار بعید است که جنگجویان حزبالله به طور دائمی دور بمانند – یا اینکه هر بازیگر خارجی بتواند چنین عقبنشینی را اجرا کند. پس از فاجعه اطلاعاتی اسرائیل در امتداد پیرامون غزه، چگونه جوامع شمالی اسرائیل میتوانند اطمینان یابند که IDF سیگنالهای مشابه را در مرز لبنان از دست نخواهد داد؟ از هماکنون مشخص است که IDF باید نیروهای قابل توجهی را به طور دائمی در شمال و اطراف غزه مستقر کند. حتی در آن صورت، با این حال، تصمیمگیری درباره اینکه آیا وضعیت ایمن است یا خیر، بر عهده ساکنان این مناطق خواهد بود. اگر آنها متقاعد نشوند، بسیاری از آنها باز نخواهند گشت.
شیمون شاپیرا، تحلیلگر اسرائیلی حزبالله، معتقد است که نصرالله امیدوار است از یک جنگ تمامعیار با اسرائیل اجتناب کند. اما او میبیند که افزایش تنش – حتی اگر ناخواسته باشد – کاملاً ممکن است. یک طرف ممکن است تصمیم به ضربه پیشگیرانه به دیگری بگیرد، با ترس از اینکه حریفش در حال برنامهریزی یک حمله غافلگیرانه مشابه باشد. برای مثال، اگر حزبالله نیروهای خود را در جنوب در حالت آمادهباش نگه دارد، اطلاعات نظامی اسرائیل ممکن است به اشتباه تصور کند که این گروه در حال آمادهسازی برای یک عملیات فوری است و با نیروهای عظیمی پاسخ دهد.
تقویم نیز ممکن است به حمایت فزاینده در اسرائیل برای مقابله با حزبالله در آینده نزدیک کمک کند. با شروع سال تحصیلی در ۱ سپتامبر، بسیاری از خانوادههای شمالی صبر خود را از دست میدهند. سران شهرداریهای محلی در شمال میترسند که بدون اقدام دولت، بسیاری از خانوادهها تصمیم به ترک منطقه برای همیشه بگیرند. دولت نتانیاهو به بدنامی در نادیدهگرفتن جوامع در خط مقدم جنگ مشهور شده است – و اگرچه دفتر ویژهای برای رسیدگی به نیازهای ساکنان جنوبی تأسیس شد، هیچ اقدام مشابهی در شمال انجام نشده است. در هفتههای اخیر، رهبران اپوزیسیون به ناتوانی دولت در پرداختن به امنیت در اطراف مرز شمالی اشاره کردهاند و نتانیاهو ممکن است نتیجه بگیرد که زمان در حال از دست رفتن است.
وضعیت ناپایدار در مرز شمالی دولت اسرائیل را در یک دوراهی قرار داده است. اگرچه نتانیاهو و گالانت حزبالله و دولت لبنان را با نابودی کامل تهدید کردهاند اگر حزبالله یک جنگ تمامعیار را آغاز کند، به نظر نمیرسد که هیچیک از آنها اکنون مایل به چنین سناریویی باشند.
ارزش یادآوری دارد که حزبالله خود در پی اولین تهاجم اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲ تأسیس شد، در آنچه که اکنون به عنوان جنگ اول لبنان شناخته میشود. تا سال ۲۰۰۰، حزبالله توانسته بود اسرائیلیها را از منطقه امنیتی خودخوانده خود در جنوب لبنان بیرون کند و IDF را به عقبنشینی کامل وادار کند که به دلیل نگرانیهای عمومی فزاینده اسرائیلیها درباره تلفات نظامی بود. سپس، جنگی که در ژوئیه ۲۰۰۶ آغاز شد، پس از ۳۴ روز به یک بنبست ناامیدکننده ختم شد که هر دو طرف را ناراضی ولی همچنین محتاط از یک مواجهه مستقیم عظیم دیگر باقی گذاشت. بسیاری از تحلیلگران اسرائیلی مشکوک هستند که حزبالله به خوبی برای دور بعدی آماده شده است.
اگر اسرائیل به یک جنگ تمامعیار کشیده شود، منطقی است که فرض کنیم IDF بیشتر ترجیح میدهد یک جنگ استقراری داشته باشد که عمدتاً به برتری هوایی و قابلیتهای ضربتی دقیق خود متکی باشد. احتمالاً ژنرالهای اسرائیلی یک تهاجم زمینی نیز خواهند داشت، اما بعید است که نیروهای اسرائیلی شمال رودخانه لیتانی پیشروی کنند. چنین حرکتی خطر پراکندگی نیروها را بهویژه اگر جنگ در غزه همچنان ادامه داشته باشد، افزایش میدهد. و هر تصمیمی برای حمله باید محدودیتهای قابل توجه نیروی انسانی موجود اسرائیل پس از نه ماه جنگ در غزه را در نظر بگیرد؛ در ژوئیه، کنست قانونی را برای تمدید خدمت نظامی اجباری به سه سال کامل تصویب کرد تا کمبود نیروها را جبران کند.
مقامات اسرائیلی همچنین اشاره کردهاند که ارتش با کمبود شدید بمبها و گلولههای دقیق در غزه مواجه است که میتواند محدودیتهای قابل توجهی بر یک حمله همزمان در لبنان اعمال کند. اما برای نیروهای زمینی، با وجود موفقیت نسبی نظامی در غزه، چالش در لبنان متفاوت خواهد بود. اگرچه جنوب لبنان احتمالاً تقریباً خالی از غیرنظامیان خواهد بود، حزبالله بسیار پیچیدهتر از حماس است. IDF احتمالاً قادر به پیروزی در نبرد جنوب لبنان خواهد بود، اما ممکن است به هزینه بالایی برای نیروهایش بیانجامد. اسرائیل همچنین باید خطرات برای تمام جبهه داخلی خود، از جمله شهرهایی مانند تلآویو و حیفا، که احتمالاً در معرض حملات موشکی مداوم قرار خواهند گرفت، را در نظر بگیرد.
برخی از سیاستمداران و ژنرالهای اسرائیلی معتقدند که یک راه میانه وجود دارد: با افزایش فشار نظامی بر حزبالله برای چند روز، این تفکر وجود دارد که حزبالله، با ترس از یک جنگ تمامعیار و ویرانی که بر لبنان وارد خواهد کرد، عقبنشینی خواهد کرد. این یک مورد خطرناک از تفکر آرزومندانه است. در واقع، هنگامی که چنین تصاعدی آغاز شود، اسرائیل به سختی میتواند به حزبالله دیکته کند که جنگ چه زمانی باید متوقف شود. اگر، به عنوان مثال، نتانیاهو تصمیم بگیرد به اهدافی در بیروت حمله کند، نصرالله ممکن است تصمیم بگیرد که در مقابل تلآویو را هدف قرار دهد. و اگر بخشی از چنین حملهای از دفاع ضد موشکی اسرائیل عبور کند، فشار زیادی برای یک جنگ بزرگتر وجود خواهد داشت که ناگزیر تهدیدی برای جمعیتهای غیرنظامی هر دو طرف خواهد بود.
در حال حاضر، هر دو طرف همچنان به دنبال بازگرداندن بازدارندگی هستند، علیرغم حملات تصاعدی. نصرالله علناً از یک معادله استراتژیک صحبت کرده است که در آن گروه او اهداف را در پاسخ به اقدامات اسرائیل انتخاب میکند. هر دو طرف کاملاً از ویرانیای که در یک جنگ تمامعیار به بار خواهد آمد، آگاه هستند. حملات هوایی اسرائیل میتواند در عرض چند روز ویرانی عظیمی را به تمام زیرساختهای غیرنظامی دولتی در لبنان وارد کند. بعید است که کشورهای خلیج فارس پس از چنین ویرانیای حاضر شوند هزینه آن را بپردازند – و تاکنون، ایران فقط مایل به کمک مستقیم به حزبالله و جامعه شیعه در لبنان بوده است. حزبالله، به نوبه خود، با انبار عظیم خود، میتواند اسرائیلیها را برای هفتهها در پناهگاههای بمب نگه دارد.
اگر یک درگیری مسلحانه کامل رخ دهد، ممکن است کوتاه نباشد. احتمال دارد که حزبالله با تشویق ایران، جنگی فرسایشی را تلاش کند، به این امید که این به تدریج منجر به فروپاشی اسرائیل شود، همانطور که رهبران سختگیر تهران آن را تصور کردهاند. با دنبال کردن جنگ در اوکراین از دور، بسیاری از اسرائیلیها نگران بودند که با یک سناریوی مشابه مواجه شوند: یک جنگ بیپایان، طراحی شده برای خسته کردن اراده و قابلیتهای کشور، تا زمانی که به فشار خارجی تسلیم شود. آنچه آنها پیشبینی نمیکردند، با توجه به تهاجم وحشیانه حماس و حمله به جوامع اسرائیلی در ۷ اکتبر، این بود که اسرائیل واقعاً خود را در شرایط مشابه اوکراین خواهد یافت اما، به عنوان تلاش برای دفاع از خود، به عنوان یک روسیه دیگر، تقریباً یک دولت پاریاه، در نظر گرفته شود. (دولت روسیه، البته، خوشحال است که طولانی شدن جنگ در غزه را میبیند، زیرا این امر توجه غرب و منابع ایالات متحده را از کمپین خونین خود در اوکراین منحرف میکند.)
در طول جنگ اسرائیل و حماس، من هر دو یا سه هفته یک بار به مرز شمالی اسرائیل رفتهام تا رویدادها را در این جبهه دوم جنگ دنبال کنم، که ممکن است
به جبهه اصلی تبدیل شود. این یک تجربه ناامیدکننده بوده است. زمانی زیباترین منطقه اسرائیل، اکنون با درگیری نظامی با شدت متوسط زخمی شده است. بسیاری از خانهها در روستاهای مرزی به طور کامل تخریب شدهاند، عمدتاً توسط موشکهای ضدتانک کورنت ساخت روسیه – که از طریق ایران به حزبالله تحویل داده شدهاند – که بیش از راکتهای کاتیوشا که حزبالله قبلاً به آنها تکیه میکرد، آسیب میرسانند.
در یکی از بازدیدهای اخیرم، به مزارع شبعا، منطقه مورد مناقشه در بخش شرقی مرز شمالی که اسرائیلیها آن را کوه دوو مینامند، رفتم. یک فرمانده تیپ IDF به من گفت که وقتی سربازان از برخی از پستهای مرزی اکنون به مرخصی میروند، باید پیاده بروند، زیرا اجازه دادن به ورود وسایل نقلیه بزرگ به منطقهای که به طور مداوم در معرض موشکهای ضدتانک حزبالله قرار دارد، بسیار خطرناک است. در طول راه به یکی از پستها، بقایای یک کامیون غیرنظامی را دیدم که در آوریل توسط یک موشک مورد اصابت قرار گرفته بود. راننده آن، یک شهروند عرب اسرائیلی، کشته شده بود.
در اواسط ژوئیه، به دیدار دوستم، یک افسر ارتش ذخیره که از اکتبر در خدمت فعال بوده است، رفتم. او در یک کیبوتص در جلیله غربی، حدود یک مایل از مرز، زندگی میکند و در نزدیکی خدمت میکند. خانوادهاش اکنون در حال بررسی بازگشت به خانه پس از نه ماه تبعید اجباری هستند. بچهها خانه را از دست میدهند. (اگرچه تصمیم به بازگشت به عهده خانوادههاست، تعداد کمی از آنها این کار را کردهاند.) و با این حال، او هنوز نمیبیند که به این زودیها راهی برای خروج وجود داشته باشد. “ما به خوبی دفاع کردهایم، اما این دستاوردهای تاکتیکی به یک پیروزی استراتژیک تبدیل نمیشوند.” به من گفت. “بیشتر آنچه که ما انجام میدهیم تنها واکنش به تغییرات در امتداد مرز است.”
اگر وضعیت انفجار کند، با این حال، منطقه مرزی – و هر دو کشور – چیزی را تجربه خواهند کرد که قبلاً هرگز ندیدهاند: یک جنگ تمامعیار که شامل خسارات بیسابقه به جمعیتهای غیرنظامی و زیرساختهای ملی خواهد بود. جنگ فعلی در غزه قبلاً نشان داده است که چقدر آسان است که این نوع درگیری طولانی شود. و با توجه به جنگهای گذشته بین اسرائیل و لبنان، بعید است که به یک پایان رضایتبخش برسد.