فارن پالسی : “یک چندجانبه گرایی جدید” | ۲۰ شهریور ۱۴۰۲

چگونه ایالات متحده می‌تواند نهادهای جهانی که ایجاد کرده را دوباره احیا کند.

⏳ مدت زمان مطالعه: ۲۵ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: فارن پالسی/گوردون براون | 📅 تاریخ: ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۳ / ۲۰ شهریور ۱۴۰۲

⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.


“آمریکا بازگشته است.” این پیام رئیس‌جمهور ایالات متحده، جو بایدن، بود، بین‌المللی‌ترین رئیس‌جمهور اخیر ایالات متحده که در کنفرانس امنیتی مونیخ در فوریه ۲۰۲۱ سخنرانی کرد. او اعلام کرد که “نیاز فوری به هماهنگی اقدام چندجانبه” وجود دارد. اما تمرکز دولت او بر توافق‌های دوجانبه و منطقه‌ای—به بهای اقدامات هماهنگ جهانی—در حال تضعیف پتانسیل نهادهای بین‌المللی ما است، و در عین حال هرگونه امکان ایجاد جهانی‌سازی پایدار و مدیریت‌شده را از بین می‌برد. بدون یک چندجانبه‌گرایی جدید، یک دهه بی‌نظمی جهانی به نظر اجتناب‌ناپذیر است.

البته، بزرگترین طنز این است که نهادهای چندجانبه برجسته جهان—از صندوق بین‌المللی پول (IMF) و بانک جهانی گرفته تا سازمان ملل متحد—همگی توسط ایالات متحده در پی جنگ جهانی دوم ایجاد شدند. از طریق رهبری ایالات متحده، این نهادها به برقراری صلح، کاهش فقر، و بهبود نتایج بهداشتی کمک کردند. اکنون، با دوری آمریکا، شکاف‌های نظم جهانی به دره‌هایی تبدیل می‌شوند که ما در طراحی راه‌حل‌های جهانی برای چالش‌های جهانی شکست می‌خوریم.

هیچ‌کس به جز ولادیمیر پوتین برای جنگ در اوکراین مقصر نیست، که به اعتبار آمریکا، تمام اروپا را به هم پیوست. اما در جاهای دیگر، جهان از زخم‌های خودساخته رنج می‌برد: شکست در مقابله با بدهی‌های رو به افزایش؛ قحطی و فقر که کشورهای کم‌درآمد و با درآمد متوسط ​​آفریقا را تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ ناتوانی در هماهنگی یک پاسخ عادلانه به COVID-19؛ و بن‌بست در یافتن منابع مالی برای مقابله با بزرگترین بحران وجودی همه—تغییرات آب و هوایی. این بحران‌ها نه تنها جهان در حال توسعه را متزلزل کرده بلکه همچنین از غرب به دلیل عدم توانایی در رهبری خشمگین هستند.

هر کاری که جامعه بین‌المللی انجام داده است، نیمی از آن را انجام داده—و معمولاً خیلی دیر. مردم را به خاطر کمبود واکسن‌ها می‌گذارد بمیرند، آنها را به خاطر کمبود غذا گرسنه می‌گذارد، و آنها را به خاطر بی‌عملی در برابر تغییرات آب و هوایی و بلایای پس از آن رنج می‌دهد. فقط به کمک‌های بشردوستانه سازمان ملل یا برنامه جهانی غذا نگاه کنید که هر دو کمتر از نیمی از بودجه مورد نیاز خود را برای امسال دریافت کرده‌اند. بودجه بانک جهانی برای کشورهای فقیرتر امسال و سال آینده کاهش می‌یابد، در حالی که تقاضاها برای افزودن سرمایه‌گذاری در تغییرات آب و هوایی به مداخلات سرمایه انسانی آن در حال افزایش است.

برای اعتبارشان، رهبران ایالات متحده درک کرده‌اند که رویکردهای قدیمی کار نمی‌کند. توافق واشنگتن که زمانی مسلط بود اکنون کمتر در واشنگتن حمایت می‌شود. در یک سخنرانی در آوریل که اقتصاددان لری سامرز آن را به‌درستی “با دقت‌ترین توضیح فکری از فلسفه دولت” نامید، مشاور امنیت ملی ایالات متحده، جیک سالیوان، ساختارهای جهانی متزلزل مانند پارنتن را رد کرد. در عوض، او بیشتر به اقدامات هدفمند و هدایت‌شده‌ای مانند پیشنهاد آرایش جهانی برای فولاد و آلومینیوم پایدار، چارچوب اقتصادی هند-اقیانوس آرام برای رفاه، و مشارکت اقتصادی برای رفاه در قاره آمریکا امیدوار بود. سالیوان فقط اشاره‌ای گذرا به نیاز به اصلاح بانک جهانی—با وجود اینکه جنت یلن، وزیر خزانه‌داری ایالات متحده، در این مورد سخنرانی‌هایی کرده است—و سازمان تجارت جهانی (WTO) کرد و اصلاً به صندوق بین‌المللی پول، سازمان ملل، یا سازمان بهداشت جهانی (WHO) اشاره‌ای نکرد. و انجمن اصلی برای همکاری اقتصادی بین‌المللی، همانطور که گروه ۲۰ در سال ۲۰۰۹ تعیین شد، حتی نامی هم نداشت.

به عنوان بیانیه‌ای از سیاست صنعتی مدرن که نیاز روزافزون آمریکا به امنیت را به عنوان عاملی تعیین‌کننده در جهت‌دهی به اقتصادش به رسمیت می‌شناسد، ترکیب سالیوان بی‌عیب و نقص است. اما دخالت او به‌عنوان بیانیه‌ای از “سیاست اقتصادی بین‌المللی” و نه فقط سیاست صنعتی داخلی پیش‌بینی شده بود—و از این جهت چیزی کم داشت. این سخنرانی جامع در مورد روابط بین‌المللی ایالات متحده هیچ برنامه‌ای برای یک جهانی‌سازی مدیریت‌شده نداشت. ایالات متحده، رهبر بی‌چون و چرای نهادهای جهانی که نزدیک به ۸۰ سال پیش طراحی شدند تا همکاری بین‌المللی را تقویت کنند، به نظر می‌رسد خود را از بحث جدی در مورد اهمیت و پتانسیل اصلاح آنها کنار گذاشته است. و با تبدیل جنگ‌های تجاری به جنگ‌های فناوری و جنگ‌های سرمایه و تهدید به فرورفتن بیشتر در نوعی جنگ سرد اقتصادی جدید که توسط سیستم‌های جهانی رقابتی مشخص می‌شود، آمریکا که عموماً در جهان تک‌قطبی چندجانبه‌گرا بود، در دنیای چندقطبی به یکجانبه‌گرایی نزدیک‌تر شده است.

Eprs Briefing 603922 Future Multilateralism Final

باشگاه‌ها، چه بزرگ و چه کوچک، ثباتی که جهان به آن نیاز دارد را فراهم نمی‌کنند.

ما نمی‌توانیم سیاست بین‌المللی را به مجموع روابط منطقه‌ای و دوجانبه کاهش دهیم. اگر بحران مالی جهانی دیگری رخ دهد چه خواهد شد؟ اگر دوباره یک همه‌گیری جهانی رخ دهد چه خواهد شد؟ اگر خشکسالی‌ها، سیلاب‌ها و آتش‌سوزی‌ها نیاز به یک اقدام جهانی را آشکار کنند چه خواهد شد؟ اگر، همانطور که رئیس‌جمهور ایالات متحده، رونالد ریگان، زمانی به رهبر شوروی میخائیل گورباچف گفت، یک سیارک به سمت زمین حرکت کند چه خواهد شد؟

یک کشتی در دریاهای طوفانی نیاز به لنگرهای ثابت دارد، و امروز هیچکدام وجود ندارد. جهان زمانی توسط هژمونی ایالات متحده لنگر گرفته بود. آن روزهای تک‌قطبی اکنون به پایان رسیده‌اند. اما پس از یک دوره تک‌قطبی، یک دوره چندقطبی می‌آید، که نیاز به یک لنگر چندقطبی دارد. این لنگر – و ثباتی که فراهم می‌کند – باید بر اساس نهادهای چندجانبه اصلاح‌شده ساخته شود. در واقع، چنین تجدید ساختار جهانی تنها راهی است برای ترمیم یک نظم جهانی لیبرال که اکنون نه جهانی است، نه لیبرال و نه منظم – و برای غلبه بر رکود ژئوپلیتیکی که به ما یک منطقه بی‌طرف جهانی از فضاهای بدون حکومت داده است.

یک دستور کار اصلاح چندجانبه بسیار مهم است زیرا نظم‌های جهانی جایگزین که توسط مفسران تصور شده‌اند، به سختی فراگیر و بنابراین قابل دوام هستند. یک منطقه تجارت آزاد تحت رهبری ایالات متحده احتمالاً نه تنها توسط کسانی که از آن مستثنی شده‌اند، بلکه توسط کنگره آمریکا که تمایل به حمایت‌گرایی دارد، مخالف خواهد شد. یک ائتلاف دموکراسی‌ها، به طور تعریف، باید متحدان آمریکا را از رواندا و بنگلادش گرفته تا سنگاپور و عربستان سعودی مستثنی کند، که واشنگتن علاقه‌ای به انجام آن ندارد. و یک کنسرت قدرت‌های بزرگ – شبیه به کنسرت اروپا پس از ۱۸۱۵ – یا یک گروه ۲ شامل فقط ایالات متحده و چین نیز واکنش خشمگین از اکثر کشورهای دیگر جهان را به دنبال خواهد داشت. باشگاه‌ها، چه بزرگ و چه کوچک، ثباتی که جهان به آن نیاز دارد را فراهم نمی‌کنند، و این امر باعث می‌شود که یک سیستم چندجانبه بازنگری شده راه بهتری برای جلوگیری از حرکت به سمت آینده‌ای با «یک جهان، دو سیستم» باشد.

رئیس‌جمهور چین، شی جین‌پینگ، به خوبی از مزایایی که می‌تواند برای پکن از تغییرات قدرت ژئوپلیتیکی به دست آید، آگاه است. همانطور که ایالات متحده از چندجانبه‌گرایی به دوجانبه‌گرایی و منطقه‌گرایی حرکت کرده است، چین ایده جدید و جامع خود را به صحنه جهانی معرفی کرده است.

یک دهه پیش، چین بر ساختارهایی که به ظاهر منطقه‌ای بودند، مانند ابتکار کمربند و جاده، تمرکز کرد که موفق به جذب ۱۴۹ عضو شده است، و بانک سرمایه‌گذاری زیرساختی آسیا، با ۱۰۶ عضو، از جمله بیشتر اروپا، بریتانیا و کانادا – و ایالات متحده از پیوستن به آن خودداری کرده است و این تصور را ایجاد کرده که در هیچ باشگاهی که رهبری آن را ندارد، شرکت نمی‌کند.

با توجه به این موضوع، تمرکز چین به سمت ابتکارات بین‌المللی مشترک، از جمله بانک توسعه جدید و گروه BRICS شامل برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی، تغییر کرده است. اکنون، چین به صورت جهانی گام برداشته است و به تنهایی با نام بلندپروازانه ابتکار امنیت جهانی و ابتکار تمدن جهانی به پیش رفته است. با تمرکز بر اقدامات مشترک در جرم، تروریسم و امنیت داخلی، اینها از آنچه چین به عنوان موفقیت برنامه جهانی توسعه خود در نظر می‌گیرد، پیروی می‌کنند. هر سه مداخله بسیار بیشتر از قبل به سبک پارنتن و مطمئناً ساختاری و بلندپروازانه در لفاظی، اگرچه نه در واقعیت، هستند. همه در همه، حدود ۶۰ کشور قبلاً به گروه دوستان GDI پیوسته‌اند. همانطور که در کتاب “ظهور چین در جنوب جهانی” نوشته‌ی دان سی. مورفی توضیح داده شده است، چین از این ابتکارات جهانی برای ساختن حوزه‌های نفوذ استفاده می‌کند که ممکن است یک روز به نظم جهانی رقیب تبدیل شوند.

و این افزایش در تعامل جهانی چین، تبلیغات گذرایی از چین نیست بلکه یک تلاش پایدار از سوی شی است – یک نمایش عمدی از جاه‌طلبی سیاسی و تلاشی برای معرفی چین به عنوان مدافع واقعی نظم بین‌المللی. پس از اینکه او به تازگی توافقی را بین عربستان سعودی و ایران برای بازگرداندن روابط دیپلماتیک و شاید پایان دادن به جنگ یمن ترتیب داد، اکنون به اندازه کافی جسور شده است تا یک پیشنهاد برای حل و فصل صلح برای پایان دادن به جنگ روسیه علیه اوکراین مطرح کند، نپرداختن به احتمال نقش پیشرو چین در حل و فصل صلح دو دولت اسرائیل-فلسطین، همگی تحت چتر حفظ منشور سازمان ملل متحد.

البته، یک جزئیات دقیق وجود دارد. در حالی که چین از تعهد منشور به تمامیت ارضی کشورها و عدم مداخله در امور داخلی کشورهای عضو حمایت می‌کند، در مورد بخش‌های منشور و قطعنامه‌های بعدی سازمان ملل که بر حقوق بشر، مسئولیت حمایت و اصل خودمختاری تمرکز دارند، سکوت کرده است – و چین کار چندانی برای حمایت از احکام دیوان بین‌المللی دادگستری و دیوان بین‌المللی کیفری یا، به عنوان مثال، کنوانسیون سازمان ملل در مورد حقوق دریاها انجام نمی‌دهد.

پاسخ منطقی روشن است. به جای عقب‌نشینی بیشتر، ایالات متحده باید به نظم جهانی در حال تغییر با دفاع از یک چندجانبه‌گرایی جدید پاسخ دهد—نه چندجانبه‌گرایی قدیمی که به هژمونی بی‌چون و چرای ایالات متحده وابسته بود و می‌توانست با دستور دادن به متحدان و دوستداران حفظ شود. یک چندجانبه‌گرایی جدید که با اقناع و نه دیکته قدرت گرفته و بر اساس واقعیت‌های اقتصاد جهانی ما بنیان‌گذاری شده است، مردم را از طریق اصلاح نهادهای بین‌المللی که ایالات متحده پتانسیل دارد بار دیگر رهبری کند، به هم نزدیک می‌کند.

حرکت بعدی آمریکا

واشنگتن هنوز به طور کامل از دامنه و قدرت سه تغییر ژئوپلیتیکی که شی آنها را “تغییرات بزرگی که در یک قرن دیده نشده است” می‌نامد، درک نکرده است—تغییراتی که جهانی شکسته و پراکنده ایجاد می‌کنند که در آن دیگر خبری از پکس آمریکانا نیست. و چنین جهانی هنوز نیاز به توجه به ارائه کالاهای عمومی جهانی دارد اگر قرار است با اختلالاتی که از تغییرات آب و هوایی، همه‌گیری‌ها، بی‌ثباتی مالی و نابرابری بیش از حد ناشی می‌شوند، مقابله کنیم.

اولین تغییر ژئوپلیتیکی، البته، توسط سالیوان شناخته شده است، حداقل به حدی که بر جاه‌طلبی‌های داخلی کاخ سفید تأثیر می‌گذارد. اقتصاد نئولیبرال، که سه دهه بر جهان حاکم بود، جهانی‌سازی‌ای را به ارث گذاشت که باز بود اما به اندازه کافی فراگیر نبود. آن نظم اقتصادی که در آن نیمی از جهان از استانداردهای زندگی بالاتری برخوردار بود اما بسیاری در ایالات متحده و غرب راکد بودند، اکنون با اقتصاد نئو-مرکانتیلیستی جایگزین می‌شود زیرا دولت‌ها منافع اقتصادی خود را در قالب حفاظت امنیتی تعریف می‌کنند. تاب‌آوری اکنون بر تمایل قدیمی برای کارایی غالب است؛ تأمین تضمین‌شده هزینه‌ها را برآورده می‌کند؛ و “فقط در صورت” مهمتر از “فقط به موقع” است. جایی که قبلاً اقتصاد سیاست را هدایت می‌کرد، اکنون سیاست اقتصاد را هدایت می‌کند—همانطور که توسط حمایت‌گرایی تجاری، فناوری، سرمایه‌گذاری و حفاظت از داده‌ها که جهان را فرا گرفته است، نشان داده می‌شود.

دومین تغییر ژئوپلیتیکی در واشنگتن به خوبی درک نشده است. سیاستمداران نتوانسته‌اند به طور کامل از عواقب بیدار شوند زیرا قطعیت‌های ۳۰ ساله دنیای تک‌قطبی در حال جایگزینی با عدم قطعیت‌های دنیای چندقطبی هستند. این، البته، دنیایی نیست که بتوان آن را “چندقطبی” به معنای محدود توصیف کرد که سه یا بیشتر کشورها دارای قدرت و وضعیت برابر هستند—و بنابراین برخی نویسندگان نتیجه گرفته‌اند که هنوز هم “یک قطبیت جزئی” وجود دارد. بلکه چندقطبی به معنای دنیایی با مراکز متعدد و رقابتی قدرت است که پیامدهای عظیمی برای روابط آینده ایالات متحده در سراسر جهان دارد. ما این را به طور چشمگیری در مقاومت نیمی از جهان—اکثر کشورهای غیرغربی—برای حمایت از اوکراین در جنگ علیه روسیه دیده‌ایم. تنها حدود ۳۰ کشور تحریم‌هایی علیه مسکو اعمال کرده‌اند. یک معیار دیگر و حتی نگران‌کننده‌تر از چندقطبی که گروه‌های چندبازیگر در حال رشد را منعکس می‌کند، احتمال تکثیر سلاح‌های هسته‌ای است. اگر ایران به سلاح هسته‌ای دست یابد، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، ترکیه و مصر احتمالاً به دنبال دستیابی به سلاح هسته‌ای خواهند بود. و با افزایش زرادخانه هسته‌ای چین از حدود ۴۰۰ کلاهک به بیش از ۱۵۰۰ تا سال ۲۰۳۵، کره جنوبی و ژاپن به تضمین‌های بیشتری از ایالات متحده نیاز خواهند داشت اگر قرار نیست خودشان به کشورهای دارای سلاح هسته‌ای تبدیل شوند. شاید نگران‌کننده‌تر از همه، هند که از قدرت رو به رشد چین نگران است، به دنبال به دست آوردن طرح‌های سلاح‌های ترموهسته‌ای قابل اعتماد است، زیرا قابل‌اعتمادترین سلاح آن دارای بازدهی ۱۰۰ برابر کمتر از چین است. همه اینها خطر یک اثر دومینو متفاوت را در قالب روابط عمیق‌تر بین پاکستان که به دنبال سلاح‌های هسته‌ای کشنده‌تر است و چین، به همراه دارد.

عمدتاً به دلیل حرکت از نئولیبرالیسم و تک‌قطبی، از یک هژمون و یک جهان‌بینی هژمونیک، یک تغییر ژئوپلیتیکی سوم در حال انجام است. جهانی‌سازی شدید که بیشتر ۲۰ سال گذشته را مشخص کرده است، توسط نوع جدیدی از جهانی‌سازی جایگزین می‌شود. این دی‌جهانی‌سازی نیست، زیرا تجارت هنوز در حال رشد است (نه به دو برابر سرعت اقتصاد جهانی، مانند قبل، اما همچنان با آن همگام است). در واقع، تجارت کالاهای جهانی در سال ۲۰۲۲ به بالاترین سطح خود رسید. حتی “کندسازی” هم نیست—جهانی‌سازی با سرعت آهسته—زیرا زنجیره‌های تامین جهانی در خدمات دیجیتال به طور متوسط ​​۸.۱ درصد بین سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۲۲ رشد کرده است، در مقایسه با ۵.۶ درصد برای کالاها. صادرات جهانی خدمات دیجیتال در سال ۲۰۲۲ به ۳.۸ تریلیون دلار رسید، یا ۵۴ درصد از کل صادرات خدمات. به عنوان مثال، حرفه‌هایی مانند حسابداری، حقوق، پزشکی و آموزش اکنون قادر به ارائه خدمات فنی از هر نقطه از جهان هستند و مانند کار مرکز تماس، به خارج از کشور ارسال می‌شوند. “جهانی‌سازی سنگین”، فرضیه‌ای که جهانی‌سازی از طریق تجارت باعث بهبود وضعیت زندگی شهروندان کشور شما می‌شود، توسط “جهانی‌سازی سبک” جایگزین شده است—که محدودیت‌های تجارت ممکن است تضمین بهتری برای حفاظت از استانداردهای زندگی ملی باشد.

یک نخ مشترک همه این تغییرات ژئوپلیتیکی را به هم پیوند می‌دهد: این ملی‌گرایی جدیدی است که بهترین بازتاب آن حرکت‌های اول کشور در سراسر جهان است. حتی برچسب “خرید آمریکا” بایدن، نسخه‌ای تضعیف‌شده از برچسب “آمریکا اول” در دوران ترامپ، به نظر نمی‌رسد که این ملی‌گرایی اقتصادی را کاهش دهد.

این یک ملی‌گرایی است که نه تنها با کنترل‌های مرزی بیشتر، تعرفه‌های گمرکی بیشتر و محدودیت‌های مهاجرتی بیشتر مشخص می‌شود، بلکه با جنگ‌های تعرفه‌ای، جنگ‌های فناوری، جنگ‌های سرمایه‌گذاری، جنگ‌های یارانه صنعتی و جنگ‌های داده. به طور جهانی، ما شاهد جنگ‌های داخلی بیشتر (حدود ۵۵ در تعداد)، جنبش‌های جدایی‌طلبی بیشتر (حدود ۶۰) و دیوارها و حصارهای بیشتر که کشورها را فیزیکی جدا می‌کنند (۷۰ تا سال ۲۰۱۹، بیش از چهار برابر تعداد در سال ۱۹۹۰) هستیم.

این ملی‌گرایی جدید به روشی حتی تهاجمی‌تر بیان می‌شود. هرچه بیشتر دولت‌ها و مردم در حال فکر کردن به یک مبارزه بین “ما و آنها” هستند: داخلی‌ها در مقابل خارجی‌ها. این تمرکز جدید بر یک خود-منفعت تنگ‌نظرانه و غیر روشنگری در هزینه همکاری بین‌المللی، دقیقاً در لحظه‌ای که بیشترین نیاز به آن داریم، رخ داده است.

تجزیه هزینه اقتصادی نیز دارد. محققان WTO تخمین زده‌اند که آینده “یک جهان، دو سیستم” با کاهش تجارت بین‌المللی و کاهش منافع تخصص و مقیاس، درآمدهای واقعی را در بلندمدت حداقل ۵ درصد کاهش می‌دهد. کشورهای کم‌درآمد حتی بیشتر آسیب خواهند دید، با ۱۲ درصد کاهش درآمدها، که هرگونه امید به همگرایی آنها با اقتصادهای متوسط ​​و بالاتر را تضعیف می‌کند. IMF مطالعه مشابهی انجام داده است که نشان می‌دهد خسارات جهانی از تجزیه تجارت می‌تواند بین ۰.۲ تا ۷ درصد از تولید ناخالص داخلی متغیر باشد. هزینه‌ها ممکن است بیشتر باشد وقتی که از جدا شدن فناوری نیز حساب کنیم. در نظر بگیرید: در حالی که تجارت بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ حدود ۱ درصد از کل تجارت هر دو کشور باقی ماند، تجارت با چین امروز ۱۶.۵ درصد از واردات ایالات متحده و حدود ۲۰ درصد از واردات اتحادیه اروپا را تشکیل می‌دهد.

Un Geneva Flags

چالش‌های جدید ژئوپلیتیکی

تأثیرات ژئوپلیتیکی این تغییرات ژئوپلیتیکی به ما دنیایی در حال تغییر یا حتی بدتر، دنیایی که در خطر شکستن است، می‌دهد. ساختار جهانی قدیمی که به ما اتحادهای ثابت و پیمان‌های شکست‌ناپذیر داده بود، تحت فشار است. یک مسیر جهانی جدید در حال گذاشته شدن است و اتحادهای قدیمی در حال بازنگری هستند، با استثنای قابل توجه یک ناتو گسترش‌یافته که از طریق آن ایالات متحده به اعتبار خود همکاری امنیتی ترانس‌آتلانتیک را دوباره زنده کرده است. G-7، نه G-20، اکنون توسط سالیوان به عنوان “کمیته هدایت‌کننده دنیای آزاد” دیده می‌شود. اما این باعث می‌شود G-180+ بی‌تأثیر و بی‌نمایندگی بماند. و با وجود روابط طولانی‌مدت دیگر که تحت فشار قرار گرفته‌اند، چشم‌انداز ژئوپلیتیکی پر از ترتیبات نامرتب، همپوشان و رقابتی است. بدون هیچ برنامه جدیدی برای گرد هم آوردن مردم، ما با یک دهه بی‌نظمی مواجه هستیم قبل از اینکه سیمان سفت شود.

در حال حاضر کشورهایی که از جلیقه تک‌قطبی آزاد شده‌اند در حال لذت بردن و تبدیل آن به یک فضیلت هستند که فاصله خود را از قدرت‌های بزرگ حفظ می‌کنند، عملی که دنی کوآه، دانشمند سنگاپوری، آن را “آژانس ملت سوم” می‌نامد—نه تنها از وفاداری‌ها و مشارکت‌های سنتی جدا می‌شوند بلکه اتحادهای جدید و اغلب گذرا ایجاد می‌کنند. جرد کوهن از گلدمن ساکس این کشورها را به عنوان “ایالت‌های تعادلی” توصیف کرده است که وفاداری‌های آنها در باد تغییر می‌کند. آنها ترجیح می‌دهند آنچه سامیر سارانی، رئیس بنیاد تحقیقات مشاهده هند، “مشارکت‌های محدود به مسئولیت” نامیده است، تشکیل دهند که به نوبه خود شکل متفاوتی از آنچه دانشمندان سیاسی آن را مینیمال‌گرایی می‌نامند، است، جایی که گروهی از کشورها برای دنبال کردن اهداف مشترک بلندمدت جمع نمی‌شوند بلکه منافع اقتصادی یا امنیتی کوتاه‌مدت را دنبال می‌کنند.

مثلاً هند را در نظر بگیرید، اکنون توسط یک رهبر که به ناسیونالیسم هندو، اقتدارگرایی و عدم تحمل دینی پایبند است، اداره می‌شود. اما همانطور که ارزش‌های مشترک هند و آمریکا—حمایت از دموکراسی و آزادی دینی—ضعیف‌تر شده‌اند، منافع مادی مشترک دو کشور، به ویژه در رابطه با چین، به طور موقت قوی‌تر شده‌اند. حتی در حالی که از نفوذ رو به رشد چین در آسیا نگران است، نخست‌وزیر هند، نارندرا مودی، در حال بازی با ایالات متحده و روسیه است و آنها را به رقابت برای قراردادهای تسلیحاتی کشور و معاملات تجاری مطلوب وادار می‌کند.

سپس اندونزی وجود دارد، جایی که ناسیونالیسم منابع در دستور کار قرار دارد زیرا جاکارتا کنترل اصلی‌ترین دارایی معدنی خود—نیکل—را به دست می‌گیرد. با این حال، ناسیونالیسم منابع اندونزی همچنین به معنای قرار دادن خریداران اصلی نه تنها نیکل بلکه مس و سایر مواد معدنی آن در برابر یکدیگر است. یا خاورمیانه را در نظر بگیرید، جایی که کشورهایی مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی در حال بهره‌برداری از محور ایالات متحده به هند-اقیانوس آرام هستند با استفاده از تفاوت‌های علایق ایالات متحده، چین و روسیه.

اما معاملات تجاری و امنیتی یکباره و بازی با دوست در برابر دشمن تنها تا حدی کشورها را به جلو می‌برد. آینده اقتصادی آنها بیشتر به یک سیستم بین‌المللی پایدار بستگی دارد تا به معاملات مقطعی و فرصت‌طلبانه‌ای که به راحتی لحظه مناسب می‌شوند. هر کشور به دلایل خود نیاز به یک چندجانبه‌گرایی جدید دارد، نه یک فرصت‌طلبی قدیمی.

آفریقا نیز دارای قدرت چانه‌زنی جدیدی است که نه تنها از منابع معدنی بلکه از بازارهای دست‌نخورده و منابع کاری و شناختی که بحران اقلیمی ما بدون مشارکت آن نمی‌تواند برآورده شود، ناشی می‌شود. آوردن آفریقا نزدیک‌تر به قلب یک سیستم چندجانبه بازنگری‌شده—نقش بزرگتری در گروه ۲۰، نمایندگی بیشتر در بانک جهانی و IMF، بهره‌برداری از منابع مالی جدید برای تغییرات اقلیمی—پاسخی بهتر و ماندگارتر است تا اینکه کشورها را در سراسر قاره مجبور کنیم بین چین، روسیه و ایالات متحده انتخاب کنند.

در واقع، هر یک از این بلوک‌ها از هماهنگی چندجانبه از طریق نهادهای بین‌المللی سود می‌برند، همانطور که اروپا. هر کشور اروپایی به دلیلی، اگرچه متفاوت، برای حفظ تجارت با چین دلایل خود را دارد: آلمان برای حفظ صادرات تولیدی خود، فرانسه برای پیشبرد ایده‌های خود در مورد خودمختاری استراتژیک، اروپای شرقی به دلیل وابستگی خود به ابتکار کمربند و جاده، و کشورهای ایبری به دلیل پیوندهای آنها با آمریکای لاتین، که نمی‌خواهد با بزرگترین شریک تجاری خود قطع کند—و بنابراین اروپا نمی‌خواهد در بین ایالات متحده و چین فشرده شود. و با نیاز ایالات متحده به اروپا برای تعدیل چین، و نیاز چین به اروپا برای تعدیل ایالات متحده، اروپا در موقعیت قوی‌تری قرار دارد تا چندجانبه‌گرایی را بیشتر از آنچه که شاید درک کند، پشتیبانی کند.

این تنها به نفع آفریقا، خاورمیانه و اروپا نیست که یک چندجانبه‌گرایی پایدارتر را ترویج دهند. برای اینکه در سطح جهانی موثرتر باشد، ایالات متحده باید با از بین بردن تعصب خود نسبت به نهادهای بین‌المللی که ایجاد کرده و رهبری کرده است، شروع کند. چرا؟ زیرا جذابیت نسخه قدیمی پکس آمریکانا دیگر به اندازه کافی قوی نیست که بقیه جهان را به واکنش به قدرت آمریکا وادارد. اما یک چندجانبه‌گرایی جدید با رهبری ایالات متحده می‌تواند. اگر این دلیل کافی نبود، ابتکار امنیت جهانی چین باید هشداری برای واشنگتن باشد و آن را وادار کند تا فراتر از ابتکارات دوجانبه و منطقه‌ای برسد.

من در طول سال‌ها دریافته‌ام که حتی زمانی که اصلاحات فوری لازم بوده است، به عنوان مثال، به رسمیت شناختن قدرت اقتصادی رو به رشد کشورهای در حال ظهور در هیئت‌های صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی و برای بازپرداخت این نهادها، ایالات متحده عادت به پا کشیدن دارد. واشنگتن به‌طور مکرر سکوت کرده است حتی زمانی که درخواست‌ها از نزدیک‌ترین متحدانش مانند بریتانیا برای به‌روزرسانی نهادهای جهانی یا پایان دادن به بن‌بست‌ها در سازمان ملل متحد افزایش یافته است، و دلیل این امر تقریباً قطعاً باقی‌ماندن یک ذهنیت تک‌قطبی پس از آن است که دیگر به‌روز نشده و حتی ساده‌لوحانه شده است. امروزه، ایالات متحده قدرتی که در گذشته برای هدایت این نهادهای اصلاح‌نشده از طریق درهای پشتی داشت را ندارد، هنگامی که، همانطور که اکثر اعضا به‌طور دردناکی آگاه هستند، این نهادها نمی‌توانند بدون اصلاحات اساسی پیشرفت کنند.

واشنگتن همچنان این تصور را می‌دهد که در هیچ باشگاهی که خودش ایجاد و کنترل نکند، شرکت نمی‌کند.

این را در نظر بگیرید: دلیل اینکه ایالات متحده اغلب در ذهنیت تک‌قطبی قدیمی گرفتار است این است که از توافق تجاری که خود دولت اوباما برای مهار چین ایجاد کرده بود، یعنی پیمان تجارت ترانس-پاسیفیک، کنار کشید. این یک طنز واقعی است که گروهی که ایالات متحده برای مستثنی کردن چین تصور کرده بود اکنون تحت فشار است تا چین را به خود بپیوندد. منطقی است که آمریکا که به اقیانوس آرام متمایل شده است، بخشی از بزرگترین مشارکت تجاری قاره باشد؛ اما همچنان این تصور را می‌دهد که در هیچ باشگاهی که خودش ایجاد و کنترل نکند، شرکت نمی‌کند. و همین ذهنیت یکجانبه‌گرایی منجر به خروج فاجعه‌بار از افغانستان شد که بدون هیچ مشاوره معناداری با متحدانی که ائتلاف افغانستان را تشکیل دادند، دستور داده شد.

ایالات متحده در حال کوتاه آمدن است. کشوری که جهان تک‌قطبی را رهبری می‌کرد هنوز می‌تواند در جهان چندقطبی رهبری کند، نه با صدور دستورات به کشورهای همکار خود مانند اینکه آنها واسال هستند، بلکه با اقناع آنها به عنوان متحدان. تنها از طریق قدرت همکاری می‌توانیم دایره‌ای را مربع کنیم که در آن ایالات متحده از یک نظم چندجانبه حمایت می‌کند و کشورها را برای ایستادن با آن جذب می‌کند. اگر واشنگتن دیگر نمی‌تواند با موفقیت تحمیل کند، می‌تواند با موفقیت پیشنهاد دهد. و اگر این کار را انجام دهد، ایالات متحده – کشوری که بیشتر جهان هنوز به عنوان رهبر نگاه می‌کند و می‌خواهد به این کار ادامه دهد – تنها کشوری خواهد بود که قادر است اکثریت جهان را حول یک چندجانبه‌گرایی جدید بازسازی کند: راه‌حل‌های جهانی برای مشکلات جهانی از طریق نهادهای جهانی.

File 20230824 21 A7124m.jpg 926x560

دو نتیجه کلیدی

دو نتیجه از اینجا به دست می‌آید. ایالات متحده باید در سراسر جهان اتحادهایی ایجاد کند و وقت بگذارد تا کشورها را به خود جلب کند. غفلت بی‌پروایی توضیحی بی‌گناه برای این مشکل است. به عنوان مثال، در ۱۰۰ سال گذشته، رؤسای جمهور ایالات متحده کمتر از دو دوجین از ۵۴ کشور آفریقا را بازدید کرده‌اند. ما باید با آنها به عنوان برابرها گفتگو کنیم و آنها را برچسب نزنیم و از طریق لنزهای کلیشه‌ای قدیمی به آنها نگاه نکنیم. ما باید به جهانی فکر کنیم که در آن غرب نمی‌تواند فقط به اقتصادهای در حال توسعه درس بدهد بلکه باید به عنوان شرکای یک مجموعه مشترک از اهداف جهانی ثبت نام کند.

و دوم، اگر ایالات متحده حمایت تاریخی خود را از نهادهای جهانی که به طور عمده‌ای در ایجاد آنها نقش داشته است، تجدید کند، ادعای چین به چالش کشیده خواهد شد. این امر شی را وادار خواهد کرد که یا از نظم بین‌المللی دفاع کند – که شامل حمایت از سازمان ملل، IMF، WTO و WHO است – یا اعتراف کند که ابتکار امنیت جهانی او بر اساس تبلیغات استوار است، نه حقیقت.

سرنوشت “نظم‌های جهانی جدید” در طول تاریخ عمدتاً می‌تواند به خوانشی افسرده‌کننده منجر شود.

نظم‌های جهانی جدید ۱۸۱۵، ۱۹۱۸ و ۱۹۴۵ نشان می‌دهند که تغییرات در معماری جهانی تمایل دارند تنها پس از یک جنگ یا فروپاشی رخ دهند. در واقع، سال ۱۹۹۰ توسط رئیس‌جمهور ایالات متحده جورج اچ. دبلیو. بوش به عنوان آغاز “نظم جهانی جدید” پس از پایان جنگ سرد جشن گرفته شد. در واقع، این یک نقطه عطف بود که در آن تاریخ به اندازه کافی قاطعانه تغییر نکرد. می‌توانید استدلال کنید که آلمان به دنبال وحدت آلمان بود و تنها به فکر آلمان بود؛ که فرانسه به دنبال مهار آلمان از طریق وحدت اروپایی بود و تنها به فکر فرانسه بود؛ و ایالات متحده به دنبال حفظ ناتو و رهبری آن بود و تنها به فکر ایالات متحده بود. روسیه تحقیر شده هرگز به نظم جهانی جدید وارد نشد. و در این لحظه‌ای که تغییر در دستور کار بود، به نقش آینده چین، هند و جهان در حال توسعه توجه کمی شد.

چالش‌های وجودی که اکنون با آنها روبرو هستیم—با تغییرات اقلیمی و تغییرات ژئوپلیتیکی که از طریق آن زندگی می‌کنیم، شروع می‌شود—در حال ایجاد لحظه‌ای نادر جهانی هستند که سنگ‌بنای زیر پای ما تغییر می‌کند و معماری بین‌المللی باید بار دیگر بازسازی شود یا باطل می‌شود. معماری بین‌المللی که در دهه ۱۹۴۰ ساخته شد باید برای نیازهای دهه ۲۰۲۰ بازتصور شود، زمانی که در یک اقتصاد بیشتر یکپارچه اقتصادی، جهانی بیشتر مرتبط اجتماعی و بین‌المللی بیشتر وابسته به یکدیگر، استقلال هر کشور با وابستگی جهانی محدود می‌شود. ما ممکن است قادر نباشیم یک پارتنون کاملاً جدید بسازیم، اما باید راهی پیدا کنیم تا در خرابه‌های یک آکروپولیس کمپ نزنیم. برای جلوگیری از آن، تغییر باید دنبال شود.

در دنیایی که در آن همواره خطر انتقال مالی وجود دارد و زنجیره‌های تأمین جهانی کشورها و قاره‌ها را مانند هرگز قبل به هم پیوند می‌دهند، نمی‌توانیم کشورها را به روش قدیمی ببینیم—به عنوان ملت‌هایی که به خودکفایی می‌رسند—بلکه به عنوان بخشی از یک شبکه از شبکه‌ها و روابط که از یک کشور به دیگری می‌تواند اثرات ویرانگری داشته باشد. بنابراین، IMF دیگر نمی‌تواند بدنه‌ای باشد که منتظر عمل می‌ماند وقتی که ملت‌های فردی به بحران‌های تعادل پرداخت‌ها برخورد می‌کنند، بلکه باید در کسب و کار پیشگیری از بحران و همچنین حل بحران باشد. و برای جلوگیری از رکودهای آینده، بازوی نظارت جهانی آن باید تقویت شود، با همکاری هیئت ثبات مالی و بانک تسویه بین‌المللی، تا نظارت و گزارش‌دهی بر همه خطراتی که اقتصاد جهانی را تهدید می‌کند، انجام شود.

بانک جهانی باید به یک بانک کالاهای عمومی جهانی تبدیل شود که بر سرمایه انسانی و مدیریت محیط‌زیست تمرکز دارد. و با توجه به اینکه بانک جهانی برای انجام این نقش‌ها به منابعی در حدود ۴۵۰ میلیارد دلار در سال نیاز دارد—سه برابر هزینه‌های فعلی آن—رئیس جدید و پویای آن، آجای بانگا، به حمایت ایالات متحده در فرآیند اصلاح نیاز خواهد داشت. علاوه بر این، سهامداران باید توافق کنند که سرمایه بیشتری برای اصلاحاتی مانند ادغام تسهیلات درآمد کم و متوسط ​​بانک، برای نوآوری در استفاده از ضمانت‌ها و همچنین وام‌ها و کمک‌های مالی اختصاص دهند و بانک را به عنوان یک پلتفرم برای بسیج سرمایه‌گذاری‌های بخش خصوصی ببینند.

از دهه ۱۹۴۰ تا دهه ۱۹۹۰، WTO از طریق اجماع و از طریق مذاکرات اغلب دردناک و مصالحه‌های ناخواسته کار می‌کرد. از زمان بازسازمان‌دهی نئولیبرالی WTO در اواسط دهه ۱۹۹۰—و برای اولین بار در ۵۰ سال—هیچ توافق تجاری جهانی ممکن نشده است. و تحت رهبری بسیار محترم مدیرکل آن، نگوزی اوکونجو-ایویلا، تمرکز بیشتر بر دیپلماسی و یک سیستم تجدیدنظر اصلاح شده ضروری خواهد بود تا به بخش‌های کمتر تنظیم‌شده تجارت، مانند خدمات، داده‌ها و فناوری اطلاعات به طور کلی، پرداخته شود. و یک چارچوب بین‌المللی جدید باید توسعه یابد تا با مسائل نظارتی و اخلاقی که از خطرات هوش مصنوعی و اینترنت ناشی می‌شوند، پرداخته شود.

ایالات متحده می‌تواند در جنگ با چین پیروز شود اما در انجام این کار جنگ برای حمایت جهانی را از دست بدهد.

در پی کووید-۱۹، هیچ کس که به طور جدی به WHO نگاه می‌کند—که بودجه‌ای معادل سه بیمارستان متوسط ​​در ایالات متحده دارد—اکنون نمی‌تواند اهمیت تأمین بودجه کافی برای مقابله با فهرستی از خطرات که همواره در حال گسترش است، دست کم بگیرد. گروه ۲۰ نیاز دارد که نماینده‌تر از ۱۷۵ دولت دیگر باشد، یک دبیرخانه مناسب ایجاد کند تا بین نشست‌های سالانه وجود داشته باشد، و به بحران‌های در هم پیوسته در فقیرترین بخش‌های جهان توجه بیشتری کند.

و سازمان ملل متحد باید تکامل یابد. تا زمانی که روسیه حق وتو را در همه مسائل، از جمله مجازات جنایات جنگی، نسل‌کشی و جنایات علیه بشریت در شورای امنیت دارد، کل سازمان می‌تواند در بی‌عملی یخ بزند. اگر نمی‌توانیم شورای امنیت را با کاهش یا حذف قدرت وتو اصلاح کنیم، ایالات متحده باید تشویق کند که مجمع عمومی سازمان ملل و ۱۹۳ عضو آن نقش رهبری مسئولانه‌تری ایفا کنند.

حداقل، تحت رهبری دقیق دبیرکل سازمان ملل، آنتونیو گوترش، می‌توانیم اصلاحاتی را در کارهای حفظ صلح سازمان ملل به دست آوریم و یک راه بهتر برای ارائه بودجه کمک‌های بشردوستانه ایجاد کنیم که برای تعداد بیشتری از پناهندگان و افراد آواره در سراسر جهان به ۴۱ میلیارد دلار در سال نیاز دارد و هرگز بیش از نیمی از آنچه که نیاز است دریافت نمی‌کند. نقطه شروعی می‌تواند این باشد که واشنگتن یک توافق اشتراک بار را برای تأمین مالی کافی برای اقدام اقلیمی، آمادگی در برابر همه‌گیری‌ها و تعهدات بشردوستانه پیشنهاد و ترویج کند. به ویژه، در کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل امسال در دبی، دولت‌های پتروخاورمیانه که از سودهای بادآورده عظیم برخوردار شده‌اند، باید به انتشاردهندگان تاریخی و فعلی کربن در تأمین مالی کاهش و سازگاری لازم در کشورهای با درآمد پایین و متوسط ​​بپیوندند.

یک دستور کار ایالات متحده برای اصلاحات مانند اینها می‌تواند چندجانبه‌گرایی را به مسیر خود بازگرداند. دانشمندان روابط بین‌الملل اغلب از دام توکودیدس صحبت می‌کنند، جایی که یک قدرت رو به رشد به یک هژمون تثبیت‌شده حمله می‌کند، همانطور که آتن در قرن پنجم قبل از میلاد به اسپارتا حمله کرد. اما اغلب فراموش می‌شود که اسپارتا به دلیل قدرت آتن که در واقع در آن جنگ شکست داد، از دست نرفت. اسپارتا سال‌ها بعد از آنکه کشورهای کوچک‌تر از آتن قدرت هژمونیک آن را از بین بردند، از دست رفت.

در اینجا درسی وجود دارد برای ایالات متحده که توجه آن بیشتر به چین معطوف شده است. برای مدتی، ظرفیت آن برای رقابت با بزرگترین رقیب خود قابل محاسبه و اثبات است. آنچه کمتر زیر میکروسکوپ قرار دارد، نتایج از دست دادن نفوذ ایالات متحده در آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و خاورمیانه است. ایالات متحده می‌تواند در جنگ با چین پیروز شود اما در انجام این کار جنگ برای حمایت جهانی را از دست بدهد.

بسیار بهتر برای ایالات متحده است که رهبری در بازسازی نظم جهانی را بر عهده بگیرد، و در اینجا بهترین دست ممکن را دارد. اگر واشنگتن به اندازه کافی جسور باشد تا با مشکلات جهانی که نیاز به راه‌حل‌های جهانی دارند، مواجه شود، پس نیازی به وسواس نسبت به نفوذ فزاینده چین نخواهد داشت. در عوض، چین با یک انتخاب تعیین‌کننده روبرو خواهد شد: یا با ایالات متحده کار کند، همانطور که می‌گوید می‌خواهد، یا برای صحبت درباره همکاری بین‌المللی و اهمیت نهادهای جهانی در حالی که فقط به سیاست “چین اول” علاقه‌مند است، افشا شود. امروز به نظر می‌رسد که چین علاقه لازم برای تبدیل شدن به یک چراغ جهانی را دارد اما نه ارزش‌ها. آمریکا ارزش‌ها را دارد اما، همانطور که اکنون ایستاده، علاقه کافی ندارد. ارزش‌ها یک‌شبه تغییر نمی‌کنند، اما علایق می‌توانند. این حرکت شماست، آمریکا.


پاورقی ها:

⚠️ اخطار: محتوای این مقاله صرفاً دیدگاه‌های نویسنده و منبع اصلی را منعکس می‌کند و مسئولیت آن بر عهده نویسنده است. بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاه‌های متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید دیدگاه‌های مطرح‌شده نیست.

✅سورس ما: فارن پالسی

💡 درباره منبع: فارن پالسی یک مجله معتبر در زمینه سیاست خارجی و مسائل بین‌المللی است که تحلیل‌ها و گزارش‌های جامع از روابط بین‌الملل و سیاست خارجی ارائه می‌دهد.

✏️ درباره نویسنده: گوردون براون یک نخست‌وزیر سابق بریتانیا و فرستاده ویژه سازمان ملل در زمینه آموزش جهانی است.

خروج از نسخه موبایل